درس خارج فقه استاد محمدجواد محمدیگلپایگانی
1401/12/07
بسم الله الرحمن الرحیم
/ مفطر پنجم/کتاب الصوم
موضوع: کتاب الصوم/ مفطر پنجم/
هدیه به محضر پاک و نورانی امام سجاد علیه السلام و حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام و حضرت سیدالشهدا علیه السلام صلواتی مرحمت بفرمایید. در مسئله کذب به خداوند و اولیای الهی یعنی پیغمبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام که مفطر پنجم بود طبق روالی که مرحوم سید دارند در عروه یک مقدمه ای اول عرض می کنند بعد فروعات را در طی مسائل میگویند ما هنوز در آن مقدمه هستیم بحث روزهای گذشته بررسی ادله این مفطر بود که روایاتی بود و با هم مرور کردیم در ادامه آن مقدمه ایشان یک دفع توهمی می کنند یعنی یک سری تفصیل هایی مطرح میکنند و بعد هم این تفاصیل را رد می کنند که خلاصه اطلاقات ادله شامل همه اطراف این تفاصیل می شود پس بنابراین ایشان در ادامه این مقدمه پنج تا تفصیل را مطرح میکنند و هر پنج تای آن را رد میکنند بنابراین موضوع ما در این جلسه دفع توهم تفاصیل پنجگانه است.
۱_تفصیل اول: کذب در امور دینی و دنیوی است ممکن است کسی به ذهنش برسد که نسبت دروغ به خدا و اولیای الهی دادن حالا در مورد خداوند که کمتر این معنا میدهد ولی نسبت به اولیای الهی و پیغمبر اکرم و ائمه اطهار در امور دینی مبطل صوم است لیکن در امور دنیوی خیر کسی ممکن است این فکر به ذهنش برسد مثلا مرحوم کاشف الغطا و شیخ اعظم در کتاب صومشان این را قائل شده اند به چه دلیل؟ به دلیل اینکه یک تنقیح مناطی وجود دارد و آن هم این است که اولیای الهی طرق الی الله هستند یعنی حرمت کدب به ایشان درصورتی است که در نهایت برسد به کذب به خداوند مناط و ملاک اصلی نسبت دروغ به خدا دادن است چون نسبت دروغ به پیغمبر نسبت دروغ به خدا است و نسبت دروغ به ائمه اطهار هم نسبت دروغ به پیغمبر است و بعد باز نسبت دروغ به خداوند است البته روایت هم دارد این در نهایت آن چیزی که مناط حکم است نسبت دروغ به خدا دادن است خب نسبت دروغ به خداوند در مسائل شرعی و در مسائل دینی مطرح می شود حالا اگر یک نفری بگوید که مثلاً حضرت امیر علیه السلام بعد از فلان قضیه یا بعد از تناول طعام استراحت کردند و یا خوابیدند خب این یک مسئله دنیوی است مسئله دینی نیست درست است این هم کذب می باشد ولی مبطل صوم نیست البته من دارم حرف قائلین را میگویم و تقریر می کنم فرمایش این دو بزرگوار را که این نسبت دروغ در امور دنیوی به اولیای الهی به خداوند بر نمی گردد و در واقع یک مسئله کم اهمیتی است. یا فرض بفرمایید که حضرت از فلانی احوالپرسی کردند یا گفتند به فلان کس سلام برسان یک نسبت اینجوری دادند درضمن داستان یا حکایتی اینها چون به امور دینی بر نمیگردد لذا مبطل صوم نیستند ۱_البته به قول مرحوم شیخ بزرگوار در مکاسب یک تعبیر قشنگی دارند و میگویند (تکلف حسن) این حرف هایی که دلیل ندارد اما قشنگ است یعنی حرف قشنگ و خوبی است اما دلیل ندارد زیرا دلیل ما اطلاق روایات است و اطلاق روایات چه می گوید؟ میگوید _کذب علی الله و الرسول و الائمه_ خب دروغ بستن در امور دنیوی هم مصداق کذب علی الله و الرسول هست؟ یا نیست؟ بالاخره اگر هست مشمول ادله می باشد مشمول حکم فساد صوم می باشد بنابراین تفصیل بین امور دنیوی و دینی تفصیل قشنگی است اما زورش به اطلاق روایات نمیرسد بلاخره این عناوین پیغمبر و ائمه اطهار علیهم السلام به صورت مستقل در روایات آمده است _یعنی کذب علی الله و الرسول و الائمه_ اگر فقط کذب علی الله بود خب ما می گفتیم که دروغ بستن به خدا فقط ملاک است. ولی خب دروغ بستن به پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام هم در روایات آمده است و ازطرفی دروغ بستن در امور دنیایی هم مصداق دروغ بستن برایشان است پس بنابراین این انصرافی که ادعا میشود که کذب علی الله و الرسول صرفا در امور دینی است این انصراف قرینه و شاهدی ندارد و نمیتواند انسان به این انصراف اطمینان پیدا کند زیرا در روایات دروغ بستن به پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام موضوع قرار داده شده است لذا دروغ بستن دنیوی هم دروغ بستن به اینها است حتی اگر به خداوند برنگردد این بزرگواران علت ابطال صوم را حیثیت نبوت و امامت پیغمبر و ائمه اطهار علیهم السلام ذکر میکنند و این که ایشان اشخاص عادی نیستند و در واقع دروغ بستن به ایشان اخلال در مسئله هدایت است یعنی کسی که مطلب دروغی را به معصومین نسبت بدهد دروغ عادی نیست که یک آدم عادی نسبت داده باشد مسئله هدایت را دچار اختلال می کند. مستدل اینگونه تصور می کند که دروغ بستن در امور دنیایی که اخلالی در مسئله هدایت ندارد که البته عرض کردم اینها استحسان های خوبی است ولی دلیل ندارد زورش به اطلاق نمی رسد و اطلاق شامل دینی و دنیوی میشود این نکته اول. ۲_ نکته دوم: اصلاً در مورد ائمه اطهار و پیغمبرم اکرم تفکیک بین دینی و دنیوی من نمیگویم که نمیشود ولی مشکل است چون که سیره ائمه علیهم السلام حتی در امور دنیوی هم میشود سنت حالا فرض کنید که بگویند حضرت بعد از غذا استراحت کردند و خوابیدند درست است که این یک مسئله دنیایی است ولی همین هم سنت میشود یعنی به عنوان یک سنت قابل استناد است پس بنابراین تفکیک بین دینی و دنیایی نمیشود پیدا کرد. لذا در اغلب مواردی که ما مثال میزنیم از مسائل دنیوی آن هم یک جنبه دینی پیدا میکند از این جهت که یک استحبابی پیدا میکند یک استنادی به سنت معصومین پیدا میکند پس بنابراین آقایان فرمایش کاشف الغطا و شیخ اعظم را به نوعا قبول نکرده اند به خاطر اطلاق روایات این تفصیل اول که مصنف رد کردند.
۲_ تفصیل دوم که سید مصنف رد می کنند تفصیل بین اخبار افتا۶ است فرقی نمیکند که نسبت دروغ دادن به نحو خبر باشد یا به نحو فتوا باشد بلکه ملاک اسناد است به خدا و پیغمبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام وازطرفی این اسناد میتواند به نحو اخبار باشد یا میشود به نحوه غیر مستقیم و فتوا باشد حالا اگر یک نفری به دروغ بگوید_ هذا حلال و هذا حرام_ اینجور مطلبی بگوید خب اسناد به چه کسی داده شده است؟ این حرف شرعاً جایز است؟ یا شرعاً جایز نیست؟ این اسناد در واقع اسناد به خداوند است یک وقتی اسناد به نحوی است که به خودش هست می گوید به نظر من این گونه است (این به نظر من) مسئله را یک مقداری تغییر می دهد این تفصیل را برخی مثل مرحوم امام مرحوم آقای بروجردی مرحوم آقای گلپایگانی در حواشی شان این نکته را توجه دادهاند که افتا۶ اگر اسناد به خدا و رسول و ائمه اطهار باشد مبطل است ولی اگر مستند به خدا و پیغمبر اکرم و ائمه اطهار نمی کند یعنی به طور مطلق نمیگوید هذا حلال و هذا حرام این مبطل صوم نمیباشد در واقع اینجا استناد می کند به چه کسی؟ به نظر خودش اسناد میدهد و میگوید به عقیده من این جوری است مثلاً این جای این را دارد که بگوییم اسناد به خدا و رسول نیست و در واقع این به نظر خودش دارد اسناد میکند اگر اسنادش به خودش باشد خب این اسناد به خدا و رسول نکرده است بلکه اسناد به خودش کرده است یک موقع به صورت مطلق فتوا می دهد و می گوید این کار حلال است و این کار حرام است این اسناد به شرع است ولی یک موقع می گوید به نظر من یا من ایگونه فهمیدم من اینجوری تصور میکنم این نوع تعابیر بلاخره اگر اسناد بدهد به شخص خودش یا به شخص دیگری با اینکه میداند این حرف درستی نیست ولی می گوید به نظر فلانی به نظر ابوحنیفه این است با اینکه میداند مطلب غلط است ولی اسناد می دهد مطلب را به یک شخص ثالثی یا نظر خودش اینها اسناد به خدا و رسول میتواند نباشد اگر نباشد مبطل صوم هم نیست بنابراین نسبت دروغ می تواند به شکل اخبار باشد که بگوید قال الصادق و یا قال الباقر علیه السلام یا صریحا یک دروغی را بگوید ویا می تواند به نحو فتوا باشد چون میزان و مناط اسناد است نه اخبار یعنی یک چیزی را به خدا و پیغمبر نسبت دادن است که این نسبت دادن میتواند انواع مختلفی داشته باشد این هم تفصیل چندم بود؟ دوم بود که ایشان فرمودند اما امام در حاشیه شان این است( بنحو الاستناد علی الله أو رسوله أو الائمة) یعنی اگر فتوا به نحو اسناد باشد یا مثلاً مرحوم آقای بروجردی میفرمایند ان کان علی وجه اخبار علی الله).
۳_ تفصیل سوم که مرحوم سید می فرمایند تفصیل بین زبان عربی و غیر عربی است که این مطلب هم روشن است و برخی از محشین هم گفتند که اصلا گفتن نداشت زیرا درصدق عنوان کذب علی الله و الرسول تاثیری ندارد که شخص به چه زبانی تفوه و تکلم کند حالا میخواهد این را به صورت فارسی نسبت بدهد و بگوید پیغمبر خدا اینجور فرمود در حالیکه نفرموده باشند یا به عربی بگوید یا به اردو بگوید یا به زبانهای دیگر بگوید تاثیری ندارد خلاصه صدق و کذب ملاکش نوع کلام و گویش نیست.
۴_تفصیل چهارم که مهمتر است تفصیل بین انواع بیان ها است چون ما انواع بیان ها و اسناد ها را داریم کیفیت اسناد که تاثیری در این مسئله ندارد یعنی چی کیفیت اسناد؟ من عبارت مرحوم سید را در مسئله بخوانم _من غیر فرق بین أن یکون بالقول أو الکتابة أو الإشارة أو الکنایة، أو غیرها ممّا یصدق علیه الکذب علیهم_ میخواهد زبانی باشد یا یک جایی بنویسد که نوشتن تازه از یک جهاتی بدتر است چون ماندگارتر است یک دروغ ماندگاری است یا بنحو اشاره باشد یعنی بیانش بیانی ایمایی باشد مثلاً یک نفر از شخصی سوال بکند آیا پیغمبر اکرم این مطلب را فرمودند و مخاطب هم با سرش اشاره کند بله البته کلمه بله را نگوید یا به نحو کنایه باشد بگوید عبد صالح فرمود عبد صالح یعنی چه کسی؟ امام کاظم علیه السلام کنایه از حضرت کاظم گاهی اوقات مکنی علیه اسم معصوم است و گاهی مکنی علیه فعل است مثلا بگوید که امیرالمومنین در این مسئله دست به عصا حرکت کرد خب دست به عصا حرکت کردن کنایه از چیست؟ کنایه از احتیاط است در صورتی که اصلاً چنین چیزی واقعیت ندارد این هم در اسناد تأثیری ندارد و نسبت دروغ است بالاخره انواع بیان ها وجود دارد بیان صریح باشد بیان غیرصریح باشد بیان کتبی باشد بیان شفاهی باشد بیان کنایی باشد بیان لفظی باشد اینها همهاش مصداق چیست؟ اگر واقعیت نداشته باشد و شخص هم می داند که واقعیت ندارد مصداق کذب است همه اش در عرف مصداق کذب علی النبی است بنابراین این تفاصیل هم تاثیری در حکم ندارد این هم مطلب چهارم و مطلب آخر و پنجم
تفصیل پنجم:_ومن غیر فرق بین أن یکون الکذب مجعولاً له، أو جعله غیره وهو أخبر به مسنداً إلیه لا علی وجه نقل القول، وأمّا لو کان علی وجه الحکایة ونقل القول فلا یکون مبطلاً._ چه مطلب جعل خودش باشد و چه جعل دیگران باشد ولی خب او اسناد میدهد یک وقت دروغی است که از بیخ و بن خودش ساخته است یک وقتی هم دروغی است که خودش نساخته بلکه دیگران ساخته اند ولی خودش می داند که واقعیت ندارد اما مع الوصف اسناد می دهد اما اگر از آنها نقل قول کند اسناد به خدا و رسول نیست بلکه اسناد به ناقل است اسناد به جاعل و ناقل و... مبطل صوم نیست اگرچه آن هم تکلیفا اشکال دارد که آدم مطلب دروغی را با نقل و جعل دیگران منتسب نماید به اولیای الهی ولی مثلاً فرض بفرمایید که بگوید فلانی میگوید که پیغمبر اکرم این کار را کرد یا در آن کتاب نوشته شده است یا ابوهریرة گفته اینها اسناد به خدا و رسول نیست بلکه اسناد به واسطه است اینها روزه را باطل نمی کند زیرا عرض کردم ملاک چه بود؟ ملاک اسناد بود و این اسناد به چه کسی داده است؟ اسناد داده است به یک واسطه ای.