درس خارج فقه استاد محمدجواد محمدیگلپایگانی
1401/08/17
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه بحث قصد روزه غیر ماه رمضان در ماه رمضان/الفصل الأوّل في النية /كتاب الصوم
موضوع: كتاب الصوم/الفصل الأوّل في النية /ادامه بحث قصد روزه غیر ماه رمضان در ماه رمضان
خلاصه:
بحث در این مسئله بود که کسی در ماه مبارک رمضان با علم به اینکه در رمضان فقط باید روزه ماه رمضان را بگیرد و صوم دیگری جایز نیست مع الوصف عالما و عامدا قصد صوم دیگری کرد عرض کردیم اینجا دو بحث مطرح است:
۱_ اینکه روزه رمضان چه حکمی پیدا می کند؟
۲_ اینکه روزه منوی و مقصودش چه حکمی پیدا میکند؟ روزه رمضان قطعاً واقع نمیشود چون قصد نشده است و ازطرفی هم صوم یک عنوان قصدی است حداکثر این است که صوم رمضان تعیین لازم ندارد که آن هم ما قبول نکردیم ولی اگر هم قبول کنیم اجماع وجود دارد در عدم تعیین و عدم قصد عنوان، نه اینکه با یک قصد منافی یک عمل دیگری واقع بشود، زیرا امکان ندارد که غیر مأموربه مجزی از مأمور به بشود، مثلاً شما یک نماز بخوانید و بعد بگویید که این نمازی که خوانده شد، این به جای آن یکی نمازی است که بر شما واجب بود ،مثلا یک نفر نیت نماز عصر بکند و بعد بگوییم خیلی خب نماز ظهرت واقع شد چون نماز ظهر نخوانده بودی، این نماز عصر جای نماز ظهرت، باید توجه داشت که غیر مأموربه جای مأمور به قرار نمیگیرد، مگر اینکه دلیل خاصی داشته باشیم که در اینجا نداریم پس بنابراین صوم رمضان قطعاً واقع نمیشود. ۲_ حال سوال این است که همان صومی که قصد کرده است چرا واقعاً نمیشود؟ عرض کردیم که اجماع بلکه ادعای ضرورت شریعت شده است همانطور که مرحوم صاحب جواهر فرمودند که این از ضروریات مذهب است که در ماه رمضان هیچ روزه دیگری واقع نمیشود البته ادله ای هم مطرح شده بود که این ادله، ادله متقتی نبود و بلکه بهترین دلیل، همان دلیل اجماع است، مثلاً به آیه قرآن کریم استناد شده بود، به یکی دو تا روایت هم که سند نداشت و مرسل بود، استناد شد، یکی مرسله حسن بن بسام و دیگری مرسله اسماعیل بن سهل، در مورد مرسله اسماعیل بن سهل با اینکه سند هم ندارد این روایت واز طرفی دلالت هم ندارد، خب آدم وقتی نگاه میکند به این روایت، ظهورش این است که افطار کند روزه ماه رمضان را، شخص آن مقداری که قطعاً از این روایت استفاده میکند این است که حضرت دارند می فرمایند روزه رمضان اختیارش دست انسان نیست، مسافر حق ندارد روزه بگیرد زیرا روزه رمضان شرایطی دارد که یکی از آن شرایط این است که مسافر نباشد ولی روزه شعبان را میتوانید بگیرد یا نگیرد روایت نمیگوید.البته مسافر هم در بعضی از روزه ها مثل نذر معین میتواند روزه بگیرد، پس بنابراین صحبت در صوم رمضان است اما این که حضرت فرمودند در ماه رمضان هیچ روزه ای را نمی توان گرفت انصافا از این روایت استفاده نمیشود و صحبتی هم از صوم های دیگر نیست زیرا اینجا بحث مربوط به صوم رمضان است، این که هیچ روزه ای را در ماه رمضان نمیشود گرفت روایت ساکت است _ این عزم علی الافطار _ ظهورش در چیست؟ قرائن حال و مقام در این است که روزه رمضان را مسافر نمی تواند بگیرد در حالی که مانحن فیه مربوط به مسافر نیست بلکه مربوط به مقیم و حاضر و متوطن است، آیا چنین کسی میتواند روزه دیگری را در ماه رمضان بگیرد، روایت نسبت به آن همانطور که عرض شد ساکت است، متعرض به چنین فرضی نشده است روایت مرسله حسن بن بسام هم همینگونه است بنابراین این ها دلایل قوی ای نیستند.
ادامه بررسی ادله ها:
۲_ دلیل اصلی از صدر اول تا امروز روز که امر مسلم و قطعی بوده است این است که در ماه رمضان روزه دیگری نمی شود گرفت یعنی یک حالت اجماع و تسالم و قطعیت دارد این حکم، پس بنابراین دلیل اصلی اجماع است، این استدلال هایی هم که عرض کردم مرحوم آقای حکیمی اینها را در مستمسک مطرح کردهاند و رد هم کردهاند واما در مورد اجماع مرحوم آقای خویی نظر خاصی دارند ایشان میفرمایند: این اجماع اعتبار شرعی ندارد عبارتشان را برایتان از تنقیه که تقریرات درس ایشان میباشد میخوانم میفرمایند: لیکن من المحتمل بل المظنون بل المقطوع به و لااقل من اطمئنان _ احتمال وجود دارد، این احتمال قوی وجود دارد، بلکه یقین داریم، قطع و یقین هم نداشته باشیم اطمینان داریم، زیرا اطمینان و طمأنیة یک حالت نزدیک به قطع است یعنی مثلاً 95 درصد احتمال بدهد حالت اطمینان می گویند، اطمینان مترادف قطع نیست بلکه نزدیک قطع است، اکثر فقهایی که گفته اند در ماه رمضان نمیشود روزه گرفت از این جهت است که امر به ضدین را محال می دانند یعنی در زمانی که امر به رمضان داریم اگر هم امر به روزه کفاره و یا هم امر به روزه قضا در همان زمان به صورت بالفعل داشته باشیم این از ناحیه شارع مقدس محال است که به دو امر غیرقابل اجتماع و به دو موضوع غیرقابل اجتماع دستور بدهد چون در اینصورت امر به غیر مقدور میباشد و از ناحیه هیچ قانونگذار عاقلی صورت نمی گیرد که دستور به یک امر غیر مقدور بدهد پس ما ناچاریم بگوییم آن روزه ها در ماه رمضان امری ندارند چون قابل اجتماع با امر رمضان نیست، از جهت استحاله و امتناع امر به ضدین، به همین خاطر فقها فرمودهاند ما امری نداریم نسبت به روزه غیر رمضان، زیرا عبادات امر میخواهند وقتی شما امری نداشته باشید می شود تشریع، می شود بدعت، پس بنابراین روزه های دیگر در ماه رمضان قابل امتثال نیست چون امر ندارند و از طرفی امور عبادی باید امر داشته باشند. مثلاً قبل از اذان اگر یک نفر نماز بخواند نمازش باطل است زیرا امر ندارد، امر به نماز برای بعد از وقت است، حالا در مانحن فیه یعنی در ماه رمضان همین که ما امری به روزه مستحبی نداریم کفایت می کند و از طرفی مضافا بر اینکه امر نداریم بلکه نهی هم داریم چون امر به شئ مقتضی نهی از ضد خاصش میباشد، البته اگر این مبنا را در اصول قبول کنیم، یعنی اگر مسجد نجس بود و ازطرفی ما امر داریم به تطهیر مسجد آن هم بالفوریة، یعنی برای رعایت فوریت تطهیر مسجد هیچ عمل مضادی را نمیتوان انجام داد مثل نماز خواندن، بنابراین نماز خواندن منافات دارد با رعایت فوریت تطهیر مسجد، پس نماز در آن وقت یعنی در وقت تطهیر امری ندارد، برای همین خیلی از آقایان میگویند نماز در این وقت باطل است لیکن مرحوم آقای خویی هیچ کدام از این دو تا را قبول ندارند یعنی نه ۱_ اجتماع امرین ضدین در موضوع واحد را ایشان قبول دارند. در واقع می گویند امرین ضدین در زمان واحد اشکالی ندارد، البته علی سبیل الترتب
۲_ این را هم قبول ندارند که امر به شئ مقتضی نهی از ضدش می باشد اگر هم اقتضای نهی از ضدش نماید نهی غیری است، و نهی غیری هم موجب بطلان نیست، بنابراین چون ایشان میگویند که امر به ضدین علی سبیل الترتب اشکالی ندارد، به تبعیت استادشان میرزای نائینی، بنابراین آن روزه های غیر در ماه رمضان امرشان را دارند لیکن فعلیت پیدا نمیکند به همان توضیحی که ما در ترتب داریم، خب ترتب به چه معنا است؟ بدین معناست که اگر دو حکم فعلی متضاد در یک موضوع واحد جمع شدند یا دو حکم مماثل در دو موضوعی جمع شدند که غیر قابل امتثال میباشند.
مثال اول: دو حکم متضاد در موضوع واحدی جمع بشوند: مثلاً ورود در ملک غیر که هم حکم حرمت غصب را داریم، هم حکم وجوب تصرف در ملک غیر را داریم برای نجات یک نفری، مثلاً خانه در حال حریق و آتش سوزی است شما باید وارد خانه بشوید و فرد گرفتار را نجات بدهید اینجا هم امر به غصب داریم هم نهی از غصب بنابراین امر و نهی در موضوع واحد که عبارت باشند از تصرف در ملک غیر جمع شده اند در این موارد ما قائل به ترتب می شویم یعنی می گوییم یکی از اینها اهمیتش از دیگری بیشتر است، یعنی ملاک یکی اهم است و دیگری مهم است و تصرف در ملک غیر نسبت به نجات جان اهمیتش کمتر است. اگر شخصی بمیرد دیگر قابل جبران نیست ولی دیگری قابل جبران است، مال نسبت به جان اهمیتش پایین تر است. بنابراین می گوییم امر به اهم مطلق است ولی امر به مهم مشروط است خب امر به اهم باید در واقع امتثال بشود چون مطلق است و هیچ شرطی ندارد باید آن شخص جانش نجات پیدا کند ولی امر به مهم هنوز از بین نرفته است ولیکن مشروط است، مشروط به چه چیزی است؟ مشروط به ترک امتثال آن یکی است، یعنی مشروط به عصیان اتفاء حریق است یعنی اگر امر اول را انجام ندادی لااقل دومی را انجام بده.
مثال دوم: دو نفر هستند و شما نمی توانید هر دو را نجات بدهید گاهی تزاحم در یک موضوع است و گاهی هم در دو موضوع است دو نفر هستند که دارند در دریا غرق می شوند هر دو را هم نمی شود نجات داد باید آن کسی که اهم است نجات داد نسبت به آن مهم، مثلا یکی از نظر ایمانی و علمی، بقیه شرایط، اهم است و یکی هم مهم است، در اینجا امر به اهم به صورت اطلاق است و امر به مهم به صورت مشروط است، معنایش این است که اولی را باید نجات دهد یعنی آن کسی که شخصیتش مهمتر است برای اسلام و برای مسلمین، ولی اگر این را نجات نداد می تواند بگوید اولی را که من عصیان کردم دومی هم که اصلا امری ندارد، نمیتواند چنین سخنی را بگوبد، اگر اولی را نجات نداد عصیان است نسبت به امر اول که شرط فعلیت امر دوم میباشد، یعنی اگر اولی را ترک کردید دومی فعلیت پیدا میکند پس دومی هم امرش منجز و قطعی میشود
مثال سوم: امر بصلاة چون واجب موسع است و فوریت ندارد پس از این جهت اهمیتش کمتر میباشد از تطهیر مسجد، زیرا تطهیر مسجد واجب فوری است. اگر واجب فوری را انجام دادید که فبها المراد، ولی اگر امر به تطهیر مسجد را انجام ندادید، آن وقت امر به صلاة فعلیت پیدا میکند، تنجز و قطعیت پیدا میکند، پس طبق این نظر اگر کسی تطهیر مسجد برایش واجب بود اما مسجد را بهر دلیلی تطهیر نکرد اینجا چنانچه نمازش را بخواند درست و صحیح است زیرا نمازش امر دارد لیکن امرش مشروط بود، حالا شرط محقق شد، شرط این بود که اولی را انجام ندهید شرط محقق میشود و امر فعلیت پیدا میکند و نمازش هم درست است که خیلی از مراجع می گویند نماز صحیح است ولی معصیت کرده است البته معصیتش هم نسبت به امر اول است ونسبت به امر دوم هیچ معصیتی نکرده است. اصل بحث ترتب را محقق کرکی در زمان صفویه که حق بزرگی گردن همه ما دارد ابداع کردند. بخش تشیع ایران به خاطر این بزرگوار است که در زمان صفویه علمای جبل العامل آمدند ایران و ترویج تشیع کردند و مخالفین اهل بیت هم با این بزرگوار خیلی دشمن هستند. به هر حال بنا براین مبنا می گوییم شما امر به روزه رمضان دارید به عنوان امر اهم اگر این امر را هم امتثال نکردی اوامر روزه های دیگر فعلیت پیدا میکند علی سبیل الترتب. البته مشهور اصولیون مثل شیخ انصاری و صاحب کفایه این ترتب را قبول ندارند لذا اگر کسی قبول نداشته باشد می گوید اصلاً امری وجود ندارد، بنابراین دیگر عبادتی نیست زیرا عبادت تقوم به امر دارد، البته تنها آقای خویی قائل به ترتب میباشند و می فرمایند: فألحکم بالفساد مشکل جدا _ حکم به اینکه بگوییم روزه دومش یعنی آن روزه ای که قصد کرده است باطل است محل اشکال است. امانتیجه گیری ما: به نظر میرسد این اجماعی که ایشان میفرمایند برای افطار سایر روزها در ماه رمضان که مبتنی بر این مبناست که امر به ضدین محال است، نظر استاد: من میگویم از اول فقه تا الان اگر این مسئله را در کتب فقهی مرور کنیم، یکجا باید پیدا کنیم که فقیهی بگوید روزه های دیگر در ماه رمضان جایز نیست به این دلیل، تا جایی که بنده سراغ دارم هیچکس به این استدلال نکرده است، هیچکس نگفته روزه های دیگر در ماه رمضان جایز نیست به خاطر امتناع امر به ضدین، بنابراین ظاهراً این اجماع، اجماع مدرکی نمی باشد. بعضی از احکام ما از شدت وضوح و ظهورش به آن استدلال نشده است از زمان عصر ائمه علیهم السلام معروف و مشهور و مسلم و قطعی بوده است که در ماه رمضان روزه دیگری نمی شود گرفت آنقدر این روشن بوده است که وقتی به عصر فقها رسید کسی دنبال دلیلش نرفته است، مثل وجوب نماز های یومیه، خب دیگر لزومی به استدلال ندارد، بعضی ازاحکام شرع به قدری قطعی است که اصلا احتیاجی احساس نشده برای استدلال شدن، از طرفی به بیان آقای خویی هم نمیتوان تمایل پیدا کرد و گفته شود صوم رمضان صحیح است بلکه باید گفت صحیح نیست لااقل احتیاط واجب است، چون اگر استدلالهای آقای خویی درست بود، یک جا باید در کلام سایر فقها میدیم، که البته چنین استدلالی صحیح نیست.
جمع بدی جهل به موضوع و حکم:
۱_ در صورتی که شخص جهل به موضوع داشت و قصد روزه دیگری را کرد حکم آن چیست؟
۲_ در صورتی که شخص جهل به حکم داشت و میدانست ماه رمضان است ولی خیال میکرد در ماه رمضان هر نوع روزه ای را میشود گرفت حکم آن چیست؟
۳_ در صورتی که شخص علم به موضوع داشت و علم به حکم هم داشت یعنی می دانست ماه رمضان است و از طرفی هم می دانست که در ماه رمضان روزه دیگری را نمی شود گرفت با این حال روزه غیر را گرفت که بحث امروزمان همین بود. و مورد پایانی هم که در مقدمه است من فقط طرح بحثش را می کنم و اصل بحثش برای جلسه بعد انشاءالله، و آن این است که شخص محبوس یعنی کسی که تمکن رویت هلال ندارد(مثل سیاهچاله های قدیم) و هیچ وقت هم ملتفت به حلول ماه رمضان نشده است و نمی تواند بشود، البته اینجا التفات به جهلش دارد چون جاهل یک موقع غیر ملتفت به جهلش می باشد یک موقع التفات به جهل خودش دارد، یک کسی نمیداند اما فکر میکند که می داند مثلا فکر میکند که هنوز ماه شعبان است یک کسی هم هست که نمیداند و التفات هم دارد که نمی داند زیرا در جایی است که حبس می باشد.