« فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدجواد محمدی گلپایگانی

1401/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

/ بررسی ادله قول اول در حکم منکر ضروری دین/صوم

 

موضوع: صوم / بررسی ادله قول اول در حکم منکر ضروری دین/

 

بیان شد که سید یزدی فرمودند که حکم وجوب صوم ماه مبارک، جزء ضروریات دین است و به همین مناسبت بحثی را درباره ضروری دین و ضروری اسلام مطرح کردیم که ملاک ضروری چیست؟ مشهور ملاک را وضوح و بداهت آن قرار داده اند. یعنی احکامی که برای یک مسلمان که در فضای اسلامی رشد کرده است، به قدری روشن و بدیهی است که در آنها نیازی به تقلید ندارد مانند تعداد رکعات نماز ها و... و بعضی ملاک را در اجماع امت اسلامی قرار دادند که احکامی که در تمامی مذاهب شناخته شده مقبول است، اینها ضروریات دین هستند و بعضی هم مثل محقق اردبیلی، ملاک را در یقین دانستند که نتوانستیم آن ملاک و معیار را قبول بکنیم. این از نظر موضوعی بود. از نظر حکمی، معروف این است که منکر ضروری دین، از اسلام خارج است و کافر میشود. منتهی سوال این است که این انکار ضروری دین، بالاستقلال سبب کفر است یا بالملازمه کاشف کفر است یعنی سببیت دارد یا کاشفیت دارد؟ سببیت دارد یعنی خودش در عرض انکار نبوت و معاد و توحید است و کاری نداریم که شخص التفات دارد به اینکه انکارش مساوی با انکار نبوت است یا نه و خودش سبب مستقلی است که برای این وجه، ادعای اجماع شده است که کلام مرحوم سید عاملی را در مفتاح الکرامة بیان کردیم. و بعضی در مقابل گفتند که انکار ضروری سبب مستقل نیست بلکه در صورتی موجب کفر است که ملازمه با انکار نبوت داشته باشد. یعنی کسی که ضروری دین را انکار بکند، یعنی بخشی از دین را که حتما از پیامبر اکرم هست را انکار میکند و این انکار نبوت و صدق و اصالت احکام و تعالیم پیامبر اکرم است که وقتی شما جزئی از تعالیم را قبول نداشته باشید، یعنی او را قبول ندارید. پس اگر کسی متوجه این ملازمه نباشد یا اصلا نداند که این از ضروریات است، این موجب کفر نیست.

ادله قول اول

اما ادله قول اول چند طائفه از اخبار است:

طائفه اول

دسته اول روایاتی هستند که دلالت میکنند که اعتقاد دینی نسبت به هر امر غیر واقعی(جزء دین نباشد)، کفر است. این روایت در اصول کافی در باب الشرک حدیث اول امده است که میفرمایند: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ أَدْنَى مَا يَكُونُ الْعَبْدُ مُشْرِكاً بِهِ پایین ترین چیزی که انسان به خاطر ان مشرک میشود چیست؟ قَالَ فَقَالَ مَنْ قَالَ لِلنَّوَاةِ إِنَّهَا حَصَاةٌ وَ لِلْحَصَاةِ إِنَّهَا نَوَاةٌ ثُمَّ دَانَ بِه‌. کسی که به هسته خرما بگوید این سنگ ریزه است و یا سنگی را به عنوان هسته معرفی بکند و بخواهد این را به عنوان دین و تدین قرار بدهد نه اینکه صرفا یک ادعای خلاف واقع باشد زیرا هر ادعا خلاف واقعی که جرم نیست. بلکه باید جزء دین قرار بدهد و نسبت به ان تدین و اعتقاد دینی پیدا بکند. پس کمترین انحرافی در عقیده که جزء دین قرار داده بشود، امام میفرمایند که ادنی الشرک است که پایین ترین مرتبه شرک و کفر است. خلاصه اینکه یک عقیده باطلی را حتی در امور تکوینی جزء دین قرار بدهد، شرک است. در اینجا شرک و کفر تمایز و اشتراکاتی دارند. وجه تمایز ان این است که کفر به الحاد و انکار خداوند میرسند و شرک مربوط به توحید است مثل تثلیث در مسیحیت. ولی شرک و کفر به معنای یکدیگر نیز استفاده میشوند. اما در اینجا، شرک به معنای چند خدایی نیست و الحاد نیست بلکه به معنای عقیده باطل است.

بررسی سند روایت

در سند این روایت مرحوم سید خویی و حاجاقا رضا همدانی تعبیر به صحیحه کردند ولی در این سند، محمد بن عیسی هست. ما دو محمد بن عیسی معروف داریم یکی محمد بن عیسی اشعری است که از رجال جلیل القدر قم است[1] . و محمد بن عیسی بن عبید بن یقطین است که از آل یقطین و بغدادی هستند. اما در مورد وثاقت ایشان بحث است. البته نجاشی ایشان را توثیق میکند اما شیخ طوسی ایشان را تضعیف میکند زیرا کتاب نوادر الحکمه که از کتب معروف جوامع حدیثی است که متاسفانه وجود ندارد ولی از منابع کتب اربعه است نویسنده این کتاب یعنی محمد بن احمد بن یحیی اشعری تمام مشایخ بی واسطه ایشان که حدود پانصد نفر هستند، مورد توثیق فقها هستند از جمله انها محمد بن حسن بن ولید است که استاد شیخ صدوق است که رجالی و محدث و فقیه است، ایشان تمام مشایخ بی واسطه این کتاب را توثیق میکند به جز مواردی که ان موارد، مستثنین رجال نوادر الحکمة هستند. فلذا یکی از توثیقات عام، رجال نوادر الحکمة است یعنی هر کسی که اسمش جزء مشایخ بی واسطه نوادر باشد و جزء مستثنیات هم نباشد، موثق است که این را شیخ صدوق و شیخ طوسی و ابن نوح (استاد نجاشی) پذیرفته اند. یکی از کسانی که ابن ولید استثنا کرده و به تبع ان شیخ صدوق نیز استثنا کرده است، محمد بن عیسی که معروف به عبیدی یا یقطینی است. منتهی استنثا انها، از روایات یونس بن عبدالرحمن است. یعنی گفتند که ان روایاتی که محمد بن عیسی از یونس نقل میکند که زیاد هم هستند، اینها سندش منقطع است زیرا محمد بن عیسی، از نظر سنی به یونس بن عبدالرحمن نمیخورد و نمیتواند بدون واسطه از او نقل کرده باشد چون بچه بوده است و اگر درک هم کرده باشد، در صغر سن بوده است پس روایات او از یونس بن عبدالرحمن معتبر نیست و به همین دلیل مورد تضعیف قرار گرفته است.

ولی فی الجمله در مورد محمد بن عیسی عبیدی سه نظر هست:

     یک نظر تضعیف اوست که شیخ طوسی قائل هستند.

     روایاتی که از یونس بن عبدالرحمن و حسن بن محبوب، نقل کرده است چون نسبت به انها صغر سن داشته است، روایات از انها نمیتواند معتبر باشد. و روایت او از بقیه افراد معتبر است.

     نظر مرحوم سید خویی است که معتقد هستند که ثقه است واین را ناشی از اشتباه شیخ طوسی میدانند که ایشان فرمایش ابن ولید را درست برداشت نکردند. ابن ولید در سدد تضعیف او نبوده بلکه در روایات یونس اشکال داشته است نه به طور کلی در همه روایات، که مرحوم سید خویی روایات از یونس را هم میپذیرد.

ولی این روایت زیاد محل بحث ما نیست بلکه صرفا یک دلیل برای قائلین به قول اول هستند که کلا اینگونه انحرافات، کفر است که وقتی هسته و سنگ ریزه را به غلط در دین بداند کفر است، به طریق اولی انکار ضروری دین موجب کفر است. پس کسانی که محمد بن عیسی را توثیق میکنند مانند سید خویی، این روایت صحیحه است.

طائفه دوم

دسته دوم روایاتی هستند که انکار مطلق فرائض (اعم از ضروری و غیر ضروری) را موجب کفر میدانند. مانند: وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قِيلَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص كَانَ مُؤْمِناً این روایت یا به نحو استفهام است یا به نحو خبری است قَالَ فَأَيْنَ فَرَائِضُ اللَّهِ إِلَى أَنْ قَالَ ثُمَّ قَالَ فَمَا بَالُ مَنْ جَحَدَ الْفَرَائِضَ كَانَ كَافِراً.[2] پس چرا کسی که منکر فرائض بشود کافر است؟ یعنی حضرت حرف ان سائل را قبول نکردند. او گفته بود که کسی که شهادتین را بگوید مسلمان است و حضرا فرمودند که پس چرا کسی که منکر فرائض باشد کافر است و حضرت فرمودند صرف شهادتین کافی نیست و باید فرائض خدا را هم قبول داشته باشد.

و بعضی از روایات از همین طائفه هستند که میگویند که باید مطلق احکام را قبول داشته باشد یعنی منکر احکام اسلام نشود. منتهی در سند این روایت، بقیه رجال توثیق شدند و فقط محمد بن فضیل بن کثیر معروف به الازرق توثیق ندارد. شیخ او را تضعیف کرده است و فرمودند که «یرمی بالغلو» متهم به غلو است.

نکته ای درباره تضعیف به غلو

اولا درباره تضعیف هایی که بخاطر غلو است، آقایان با احتیاط برخورد میکنند چون مساله غلو در دوره هایی، خیلی سخت گیرانه بوده است. مثلا ابن ولید که از بزرگان است، کسی را که قائل به سهو و خطا در معصوم نباشد، غالی میداند. و خیلی از اعتقاداتی که بعدا در شیعه مستحکم شده است و احتمالا ائمه به همه نمیفرمودند بلکه به خواص اصحاب میفرمودند، غلو محسوب میشده است. در اخرین روایت مقدمه رجال کشی به نقل از امام باقر علیه السلام امده است که در لشکر کشی که امیر المومنین به عراق انجام دادند، تعداد شیعیانی که واقعا امیرالمومنین را به عنوان امام میدانستند، پنجاه نفر نبوده است یعنی کسانی که دور امیرالمومنین بودند که شاید حدود چند ده هزار نفر بودند، امام باقر علیه السلام میفرمایند که این شیعه ای که ما امروزه میشناسیم، پنجه نفر هم نبوده است.البته این در زمان امیرالمومنین است و بعدا تعداد شیعیان اعتقادی بیشتر میشود. اینها کسانی بودند که در لشکر امیرالمومنین به عنوان خلیف چهارم شرکت داشتند. ولی به عنوان امام معصوم نبوده بلکه به عنوان یک صحابی بلکه افضل صحابی پیامبر میدانستند. فلذا ائمه همه معارف را به همه نمیفرمودند به همین دلیل وقتی ان حرف ها منتشر میشده است، دیگران انها را متهم به غلو میکردند. یعنی خیلی از اموری که در زمان ائمه غلو محسوب میشده است، بعدا قطعی و مسلم ثابت شده است که جزء عقائد شیعه است و مورد تایید ائمه است. پس با تضعیف به غلو را نباید به آسانی برخورد کرد و اگر بزرگانی که اوائل غیبت صغری بودند الان حضور داشتند، همه ما را به عنوان غالیان رد میکردند. پس ایشان از این جهت تضعیف شده است ولی ایشان در اسانید کامل الزیارات امده است.

یکی از توثیقات عام، کتاب کامل الزیارات ابن قولویه (استاد شیخ مفید) است که از منابع اصلی زیارتی و دعائی است. در انجا مرحوم ابن قولویه میفرمایند که من یک حدیث ضعیف هم اینجا نیاوردم و تمام رجالی را که در انجا اوردند را توثیق میکنند و خیلی از بزرگان هم قبول کردند مثلا شیخ حر عاملی در اخر وسائل، تمام رجال کامل الزیارات را به عنوان ثقه قبول دارد. پس این روایت از جهت توثیق صریح، توثیقی ندارد بلکه تضعیف به غلو هم دارد ولی چون در اسانید کامل الزیارات است، بزرگانی مثل محقق خویی و حاجاقا رضا همدانی این روایت را به عنوان صحیحه قبول کردند.

مرحوم سید خویی در سراسر خارج فقهشان بنابر همین توثیق عام نظر داده اند ولی در اخر عمر مبارکشان از این نظر برگشتند و یکی از مسائل جالب این است که ایشان در اواخر عمرشان در مسائلی که با این روایات به نتیجه رسیده بودند، بازنگری کردند ولی در این درسی که از ایشان در تقریرات هست، برای دوره ای است که ایشان کامل الزیارات را قبول داشتند ولی در اواخر عمر این نظر را قبول نداشتند پس بنابر این محمد بن قاسم محل بحث است.

دسته سوم روایاتی است که انکار مطلق احکام را که بداند حکم الله است و نفی بکند را موجب کفر میداند.

و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین.

 


[1] اشعریون قم کسانی هستند که تشیع را به قم وارد کردند. در زمان حجاج بن یوسف ملعون، شیعیان زیادی به شهادت رسیدند که حجاج در طول 20 سال حدود 120 هزار نفر را کشت که اکثرا از محبین و شیعیان امیر المومنین بودند. این یک دوره سرکوب است ولی این اثر جالبی داشت که باعث شد که تشیع که مرکز ان کوفه بود، در اثر کشتار حجاج، به کل جهان اسلام پراکنده شدند حتی تا افریقا رفتند و مرکزیت شیعه در افریقا پیدا کردیم و تشیع به خاطر سرکوب دوران عبدالملک مروان و حجاج در جهان اسلام پخش شد. و یکی از کسانی که حجاج کشت، محمد از اشعری های قمی بود که باعث شد که اینها از کوفه کوچ کنند و به قم بیایند و البته قصد قم نداشتند ولی ماندگار شدند و اصلا اسلامی که وارد شهر قم شد، تشیع بود. و حدود هفتاد هشتاد نفر از فقهای ما از اشعری ها بودند که یکی از انها محمد بن عیسی است که پسر ایشان احمد بن محمد بن عیسی خیلی معروف است.
[2] وسائل الشيعة، ج‌1، ص: 34.
logo