« فهرست دروس
درس قواعد فقهیه استاد رضا اسلامی

1404/09/27

بسم الله الرحمن الرحیم

اشکالات مطرح در آیه و پاسخ به آن/آیه نفی سبیل/بررسی آیات داله بر موضوع

 

موضوع: بررسی آیات داله بر موضوع/آیه نفی سبیل/اشکالات مطرح در آیه و پاسخ به آن

 

این متن توسط هوش مصنوعی پیاده‌سازی و سپس توسط انسان برای مستندسازی و تطبیق با فایل صوتی استاد، بازبینی و تأیید شده است.

عنوان اصلی: بررسی اشکالات و پاسخ‌ها در استدلال به آیه نفی سبیل

مقدمه

از مهم‌ترین ادله قاعده نفی سبیل، آیه ۱۴۱ سوره نساء است. در استدلال به آیه اشکالاتی وجود دارد.

اشکال اول: قرینیت سیاق و ارتباط با آیات قبل

یکی از اشکالات مربوط به قرینیت آیات سابقه است که ما اسمش را می‌گذاریم «قرینه سیاق». سیاق ممکن است در درون اجزای یک جمله باشد، ممکن است در ارتباط جمل با هم باشد. الان اینجا قسم دوم سیاق است؛ یعنی ارتباط جمل با هم. البته سیاق به معنای ارتباط جمل با هم قرینیت داشته باشد، این یک مقداری قرینیتش ضعیف است؛ ولی بدون محاسبه هم نمی‌توانیم از آن رد بشویم. چون معنایش این است که [آیا] نظم قرآن مطالبش متشتت باشد؟ حتماً این‌گونه نیست. یعنی آیه‌ای بعد از آیه‌ای قرار می‌گیرد، ترتیب آیات یک بار معنایی دارد.

اگر خاطرتان باشد، در بحث‌های کلامی در تحریف قرآن، تحریف به زیاده را که خیلی به ضرس قاطع رد می‌کنیم؛ تحریف به نقیصه را هم رد می‌کنیم (یک ذره ضرسش قاطع نیست)؛ بعد از آن می‌آید تحریف به ترتیب، یعنی ترتیب آیات عوض شده باشد. مخصوصاً در مواردی که یک‌باره در بین آیات یک آیه‌ای می‌بینیم، ارتباط معنایی‌اش را متوجه نمی‌شویم. حالا مقالاتی این‌ها هم نوشته شده، تحقیقاتی در علوم قرآنی شده که بعضی‌ها می‌گویند اصلاً یک سوره یک بار معنایی مرکزی دارد —نمی‌دانم دیدید این‌گونه بحث ها را یا نه— یک بار معنایی مرکزی دارد و تمامی مطالب بر محور آن بار مرکزی است. ببینید، پیام‌های مختلف هست، ولی همه این پیام‌ها تحت‌الشعاع آن پیام اصلی است.

این‌ها را برای این گفتم که اجمالاً ترتیب آیات یک حساب و کتابی حتماً دارد در قرآن؛ حتماً دارد. این‌جوری نیست که ترتیب آیات هیچ چیزی از آن در نیاید که ما به آن می‌گوییم قرینه سیاق (تقدم و تأخر)؛ هیچ چیزی از آن در نیاید، این حتماً درست نیست. حالا چرا بعضی‌ها این قرینه را ان‌قدر تضعیف کردند، من نمی‌دانم؛ ولی نحوه استفاده از این متفاوت است. [آیا] چقدر بار معنایی دارد و خصوصیاتی را می‌توانی شما از این ترتیب استفاده بکنید؟ این محل بحث است.

خب اگر شک کنیم، موکول به چیست؟ موکول به عرف استظهارات عرفیه. آیا از استظهارات عرفی چیزی از این ترتیب در می‌آورد یا در نمی‌آورد؟ آیات قبلش چیست؟ یک دور دیگر آن آیات را بررسی می‌کنیم؛ چون آن هفته که مطرح کردم، یک قسمتی‌اش را درست نتوانستیم جا بیندازیم. دوباره باید بخوانیم. آیات از اینجا شروع می‌شود: ﴿«الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ»﴾ ؛ نسبت به شما تربص دارند، یعنی در انتظارند. تربص انتظار یک نتیجه‌ای است که طرف دوست دارد و ما دوست نداریم؛ یک همچین چیزی است. ﴿«فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ»﴾؛ من اگر شما فاتح باشید، می‌گویند ما هم سهم می‌خواهیم، ما هم با شما [بودیم]. ﴿«وَإِنْ كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ»﴾[1] ؛ آنجا می‌گوید «فتح»، اینجا می‌گوید «نصیب». باز اینجا یک نکته تفسیری وجود دارد که می‌گوید کافرین حتی اگر موفقیت موقت هم پیدا بکنند، فتح نیست، نصیب است؛ تمتع الهی [است]. یک دوره‌ای... ﴿«وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا»﴾[2] . یک مدتی حالا مثلاً آمریکا اول قدرت [است]، فعلاً بگذار بتازد؛ فتح نمی‌کند، نصیب است. «﴿وَإِنْ كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ»﴾[3] ؛ آیا ما استحواذ نسبت به شما نداشتیم؟ استحواذ علی یعنی سلطه. استحواذ با علی که می‌آید، به معنای سلطه [است]. ﴿«أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ﴾»؛ آیا ما بر شما سلطه نداشتیم؟

ولی این کلمه... این را می‌خواستم بگویم؛ این معنا کردن این قسمت یک مقداری سخت است. زیاد هم نگاه کردم در تفاسیر، در ترجمه‌ها؛ دیدم اینجا یک پیچ معنایی وجود دارد، خوب معنا نشده. «آیا ما بر شما مسلط نبودیم» به معنای چیست؟ چرا منافقین به کفار —بعد از اینکه کفار پیروز شدند— منافقین می‌خواهند بیایند سهم‌خواهی کنند دیگر؛ می‌آیند به کفار چه می‌گویند؟ می‌گویند ما می‌توانستیم علیه‌تان اقداماتی بکنیم‌، برویم به این‌ها کمک کنیم‌؛ ولی ما پشت مؤمنین را خالی کردیم و خواستیم شما پیروز بشوید. ﴿«أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ﴾»؛ یعنی ما بر شما چیره بودیم؟ یعنی چی؟ یعنی می‌توانستیم یک اقدامی انجام بدهیم و ندادیم، کمکتان کردیم. ﴿«نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»؛﴾ ما شما را منع کردیم از مؤمنین، یعنی بر ضد شما کاری نکردیم. ﴿«نَمْنَعْكُمْ﴾»؛ ما شما را منع کردیم نسبت به مؤمنین. نسبت به مؤمنین ما شما را منع کردیم به معنای چیست؟ باز اینجا هم یک پیچ معنایی وجود دارد. ما شما را نسبت به مؤمنین... یا به معنای این است که نگذاشتیم مؤمنین به شما ضرر بزنند، یا اینکه ﴿«نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»﴾ یعنی به شما خبر دادیم که مؤمنین می‌خواستند چه ضرری به شما بزنند.

این ﴿«أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ»﴾ با ﴿«نَمْنَعْكُمْ»﴾ دوتایی رو همدیگر به معنای این است که ما به شما کمک کردیم.

یک معنای روشن‌تر از ﴿«نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»﴾ می‌گوید: ما شما را منع کردیم، نه آن‌ها را منع کردیم؛ ما شما را منع کردیم از مؤمنین. معنایش چیست؟ یعنی ما آمدیم به شما گفتیم که این‌ها دینشان به درد نمی‌خورد، این‌ها ایمانشان به درد نمی‌خورد؛ منع کردیم شما را از گرایش به [مؤمنین]. ما یک آیاتی هست در قرآن که می‌گوید یهود و نصارا با همدیگر صحبت کردند... عده نصارای نجران بودند مثل اینکه، نصارای نجران بودند آمدند، بعد یک عده منافقین دور این‌ها را گرفتند. منافقین دور این‌ها را گرفتند: ﴿«نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»﴾ آنجا اتفاق افتاد. این‌ها یک گرایشی به اسلام داشتند، این‌ها می‌گفتند نه، همان‌جوری باشید بهتر است. آیاتش یادم رفته که می‌گوید... حالا یک آیه دیگر هم هست: ﴿«وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ تَهْتَدُوا»﴾[4] .می‌خواهید یهودی باشید —هود باشید یعنی یهودی— نصارا باشید، هدایت یافتید؛ مسلمان نشوید، نه بابا تو اسلام خیر نیست. ﴿«نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»﴾[5] ؛ ما شما را منع کردیم، یعنی نگذاشتیم این قشر جوان شما —این‌ها که زمینه‌های گرایش به اسلام داشتند— ما نگذاشتیم این گرایش به اسلام به جان شما بیفتد. پس باز هم به شما کمک کردیم. آره، هم به [شما] خیرخواهی کردیم که نگذاشتیم به اسلام [بگرایید]... هم اینکه از دست ما کاری می‌آمد که به شما ضربه بزنیم، ضربه نزدیم؛ هم به شما ضربه نزدیم، هم گرایش شما به طرف مؤمنین را جلوگیری کردیم. بالاخره خیلی کار کردند منافقین برای کفار. خب باز هم سهم‌خواهی می‌خواهند بکنند دیگر. پس اگر مؤمنین پیروز بشوند، می‌گوید سهم ما...

مفسرین را ببینید. خب خوب اینجا بعضی‌ها روشن نکردند؛ من زیاد تأمل کردم، این‌ور نگاه کردم، معنایش کامل روشن شد. بعد می‌گوید: «﴿فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾»؛ خداوند بین شما حکم می‌کند در روز قیامت. بین شما، یعنی بین چه کسانی؟ بین شما مؤمنین و کفار (این یک احتمال است)؛ بین شما مؤمنین و منافقین (این دو احتمال است)؛ [یا] خود شما مؤمنین، بین خود شما مؤمنین خدا حکم می‌کند —مثلاً اگر بعضی از مؤمنین زمینه‌های گرایش به کفار را داشتند—. یا احتمال سوم که از همه ضعیف‌تر است. احتمال دوم هم باز تضعیف می‌شود؛ می‌ماند چی؟ احتمال اول. احتمال اول را باز چی تأیید می‌کند؟ آیه بعدش: ﴿«وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا»﴾. می‌گوید و هرگز خدا قرار نداده برای کافر نسبت به مؤمنین یک راهی قرار نداده، یک سبیل و سلطه‌ای قرار نداده است. علامه طباطبایی در المیزان می‌گوید: نفی سبیل اعم از تسلط در دنیا و آخرت است؛ و مؤید این آیه، آن آیه دیگر است که می‌گوید: ﴿«وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»﴾[6] . اگر ملتزم به ایمانتان باشید، لوازم ایمانتان را هم داشته باشید، شما اعلون هستید.[7]

اشکال دوم: شمول واژه «مؤمنین»

خب حالا بیاییم در این آیه. این آیه چند تا سؤال در آن مطرح [است]. یکی‌اش این است که شمول مؤمنین نسبت به همه مسلمانان [است]. اینجا می‌گوید «مؤمنین»، ولی قاعده چه می‌گوید؟ قاعده در مورد رابطه اسلام و کفر است. مسلمین می‌گوید. آره، مسلمین می‌گوید. این مسلمین با مؤمنین فرقش چیست؟ می‌گوییم آقا مؤمنین اگر قرینه‌ای نباشد، به همه مسلمین گفته می‌شود مؤمنین. اسلام و ایمان «اذا اجتمعا افترقا، و اذا افترقا اجتمعا»؛ یعنی وقتی شما مسلمان می‌گویید، مسلمان واقعی مؤمن است؛ وقتی می‌گویی مؤمن، مؤمن مسلمان است (اگر تنها به کار [برود]). ولی اگر دوتایی کنار هم قرار بدهید، معلوم است یک تمایزی در کار است. مثلاً حالا دو تا معناست، یک تمایزی پیدا می‌شود که بگویید ایمان در قلب است، ولی اسلام در ظواهر است؛ اسلام برای ترتب احکام در ظواهر است و به قلب کاری نداریم، ولی در ایمان اعتقادات رسوخ و در قلب وجود دارد.

در آیه شریفه چه‌جوری است؟ در آیه شریفه به همین معنای لغوی است که مؤمنین به معنای همه مسلمان‌ها را می‌گوییم مؤمنین. نه اینکه مثلاً بگوییم مؤمنین یعنی یک فرقه‌ای از مسلمان‌ها، یا بگوییم مؤمنین به معنای اهل ولایت؛ به این معنا نیست. از عدم قول بالفصل هم می‌توانید استفاده بکنید. یعنی هر کسی قاعده را نسبت به مؤمنین می‌گوید، نسبت [به] مسلم این هم می‌گوید. اگر قائل به تفارق باشید، از این طریق می‌خواهد لغوی دارد. یک شاهدی هم دارد از کلمات فقها و قائلین به قاعده: هر کس قائل به قاعده هست، در همه جا قائل به قاعده است، اما کسی نداریم در بین فقها که قاعده را قبول کرده باشد، بگوید این قاعده مربوط به فلان فرقه است، مربوط به فلان مذهب است؛ در یک مذهب از مذاهب اسلامی قاعده اجرایی [دارد]، چیزی ندارد. خب این اشکال اول که به زودی برطرف می‌شود.

اشکال سوم: عموم سلب یا سلب عموم؟

یک اشکال دیگری هست که بعضی‌ها گفتند قاعده می‌گوید ﴿«لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ»﴾[8] —یعنی همه کفار: تک‌تک این کافر، این کافر، این کافر— ﴿«عَلَى الْمُؤْمِنِينَ»﴾ —یعنی این مؤمن، این مؤمن، این مؤمن— پس هر فردی از کفار در هر فردی از مسلمین بسنجید سبیل ندارد. این عموم سلب است.

ببینید کلامش را بیاورم؛ مرحوم آیت‌الله فاضل لنکرانی (رحمة‌الله) این اشکال را ایشان مطرح کرده. نمی‌دانم منشأ این اشکال ایشان از کجا بوده است. می‌گوید ایشان که « ان الكافرين و كذا المؤمنين في الآية جمعان محلّيان باللّام مفيدان للعموم، و عليه فمفاد الآية: انه تعالى لم يجعل لكل فرد من افراد الكافر على كل فرد من افراد المؤمن سبيلًا، فهي تدل على سلب العموم لا عموم السلب، الذي هو المدعى، فلا تنافي الآية وجود السبيل لبعض افراد الكفار على جميع افراد المسلم فضلًا عن بعضه، كما لا يخفى.[9] می‌گوید همه این‌ها بر همه شما سبیل این اتفاق نمی‌افتد؛ بلکه چی اتفاق می‌افتد؟ یا یکی از این‌ها بر شما... یکی از این‌ها بر یکی از شماها، یکی از این‌ها بر همه شما، یا یکی از این‌ها بر بعضی از شما سبیل پیدا می‌کند؛ ولی همه بر همه سبیل پیدا نمی‌کنند.

 

بعدش هم گفته جوابش این است که (و الجواب وضوح كون المراد من الجمعين هو الجنس الذي هو أحد معاني الجمع المحلى باللّام، و مناسبة الحكم و الموضوع تقتضي ذلك ايضاً، مع ان سلب العموم في الآية يدل على عموم السّلب؛ بعدم القول بالفصل، و الآية لا تنفيه بوجه، كما لا يخفى.) خب این اشکال اصلاً پایه‌اش بر این است که سلطه و علو خارجی مدنظر باشد. ولی اگر سلطه تشریعی [باشد] —که ما گفتیم نفی سبیل سه تا معنا دارد: سبیل تکوینی، سبیل تشریعی، سبیل احتجاجی؛ سه تا سبیل ما گفتیم— در سبیل تکوینی بله، این اشکال پدید می‌آید که بگوید همه این‌ها بر همه شما مسلط نیستند، بلکه گاهی مواقع می‌شود یک کافری مثل بخت‌النصر ظهور می‌کند، همه را می‌برد زیر چتر خودش؛ یک پادشاه کافری، یک فرعونی پیدا می‌شود، یک نمرودی پیدا می‌شود. گاهی مواقع یک کافری یک مسلمانی را مقهور خودش می‌کند، بر او غلبه می‌کند. ولی ما بحثمان در سلطه تشریعی است. در سلطه تشریعی هیچ حکمی از احکام تشریعی وجود ندارد که سلطه کافر بر مؤمن ثابت بکند. یعنی هیچ فردی از کفار بر هیچ فردی از مسلمان‌ها —همان به معنای استغراق— سلطه تشریعی ندارند. حالا این اشکال اصلاً مذهبش مختلف است. این هم به لحاظ سلب عموم و عموم [سلب]. این هم دو تا اشکال.

اشکال چهارم: معارضه با اطلاقات ادله اولیه

یک اشکال هست به لحاظ معارض داشتن آیه. معارض داشتن آیه، کلام شیخ انصاری در مکاسب است. می‌گوید این آیه معارض دارد. معارضش چیست؟ اطلاقات ادله دیگر، اطلاقات ادله اولیه. ﴿«أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ»﴾[10] ؛ بعد شما می‌گویید این بیع حلال نیست. آن عمومش، اطلاقش، آن اصلاح و عمومش می‌گوید هر اجاره با تمام آن شروطش —با تمام شروطش معین باشد، فلان باشد، مدت معین— رهن با تمام شروطش... ادله احکام اولیه در آیات و روایات می‌گوید رهن صحیح است؛ ولی این آیه می‌گوید چون جعل سبیل شده، صحیح نیست. ادله باب نکاح می‌گوید نکاح با تمام شرایطش انجام شده، نکاح صحیح است؛ ولی این آیه می‌گوید که چون جعل سبیل شده، نکاح صحیح نیست. آن ادله می‌گوید که ولایت پدر بر پسر ثابت است، بر فرزند، بر صغیر ثابت است این آیه می‌گوید که چون جعل سبیل کافر شده، ولایت ساقط است، ولایت را اسقاط می‌کند. پس معارضه وجود دارد. معارضه چی؟ معارضه آیه با ادله‌ای که اثبات احکام می‌کند بالاطلاق [و] بالعموم؛ اثبات احکام اولیه می‌کند بالاطلاق [و] بالعموم، و در آن فرقی نیست که طرف کافر باشد یا مسلمان باشد (در خرید و فروش، در عرض [کنم] شفعه، کافر باشد یا مسلمان باشد).[11]

چی به نظرتان می‌آید؟ شیخ اعظم با این قدر و منزلتش، عجیب است یک همچین اشکالی کرده؛ بعد در مکاسب پایه این قاعده را از این طریق تضعیف کرده. لذا اینکه خود شاگردان —عرض کنم— شیخ و دیگران آمدند گفتند این اشکال شیخ وارد نیست. مثلاً آخوند، آخوند خراسانی در حاشیه مکاسب می‌گوید: لا يخفى انّ العرف يساعد على التوفيق بين ما دلّ على الحكم‌ للعناوين الثّانية الطّارية، و ما دلّ على الحكم للعناوين الأوليّة، بتقديم الأول على الثّاني، و ان كان بينهما عموما من وجه، و حمل الثاني على الحكم الاقتضائي، و لذا لم يلحظ بين مثليهما تعارض أصلا، و قد عرفت في الحاشية السّابقة عدم لزوم تخصيص فيها من طرف الاستدامة، فتأمل جدّا[12]

«ان العرف یساعد علی التوفیق»؛ توفیق یعنی جمع عرفی دارد «بین ما دل علی الاحکام الثانیة الطارئة» —ثانویه، عناوین ثانویه طارئه؛ بین این، بین عناوین ثانویه. عناوین ثانویه چیست؟ همین جعل حکم، جعل... جعل سبیل. این جعل سبیل ﴿«لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ»﴾ دارد عنوان ثانوی را می‌گوید— «و ما دل علی العناوین الاولیة». آخوند خراسانی می‌گوید این تعارض نیستش که تعارض مستقر را ما می‌گوییم؛ تعارض عارض بدوی که تعارض نیستش که. مثلاً تخصیص خاص با عام تعارض دارد؟ بدوی [است]، جمع عرفی دارد. آن اطلاقات عموماً هست، هست؛ مگر اینکه جعل سبیل بشود. اگر جعل سبیل بشود، نیست.

حالا این اسمش چیست؟ این ارتباط این قاعده با آن‌ها چیست؟ چه بابی است؟ خب خود شیخ که استاد حکومت و ورود است —می‌گویند هیچ‌کس مثل شیخ این حکومت و ورود را جا نینداخته است، استاد حکومت و ورود است— تعجب است که اینجا نگفته این ادله بر آن‌ها حاکم است. نگفته آیه و ادله‌ای روایی که اثبات می‌کند نفی سبیل را، این حاکم است بر آن عمومات، بر آن اطلاقات. چرا حاکم است؟ به خاطر آن می‌گوید «کل بیع حلال»، «کل نکاح صحیح» —ببین «کل» را می‌گوید— این می‌آید به لسان تصرف در موضوع می‌گوید. می‌گوید: نه، اصلاً نکاح نیست که شما به آن بگویید صحیح. این اصلاً بیع نیست که به آن بگویید صحیح، بگویی حلال. این چیست؟ این من دارم می‌گویم بیع صحیح است. اینکه اصلاً بیع نیست، این سلطه است. یعنی چون در آن تنزیل وجود دارد —یعنی در عقدالوضع آن ادله احکام اولیه تصرف می‌کند و موضوع را از موضوعیت می‌اندازد، به لسان تنزیل موضوع را می‌اندازد— باب حکومت باز می‌شود. این اصلاً از مسائل روشن حکومت است.

بعد از آخوند، نائینی در منیة‌الطالب چه می‌گوید؟ می‌گوید: «و لا وجه لما افاده فی قوله و حکومة الآیة علیها غیر معلومة»[13] . ببین، قولش این است؛ این قسمت قولش است: «و حکومة الآیة علیها غیر معلومة». خود شیخ استاد حکومت‌ها، بعد می‌گوید نه، حکومت این آیه «لَنْ يَجْعَلَ» غیر معلوم است بر آن ادله (علیها بر آن ادله احکام اولیه). «لان الحکومة لا تحتاج...» —غیر معلومه، غیر معلومه؛ اینجا پرانتز گیومه را ببندید. این گیومه را من نبستم بگویم عبارتش کجا تمام شد. ببین ، شیخ گفته: «حکومة الآیة علیها غیر معلومة». این کلام شیخ. مرحوم نائینی چی می‌گوید؟ می‌گوید: «لا وجه لما افاده»؛ مطلب شیخ درست در نمی‌آید. چرا؟— « لأنّ الحكومة لا تحتاج إلّا إلى كون أحد الدليلين ناظرا إلى الآخر بأن يتعرّض الحاكم إلى عقد وضع المحكوم أو حمله و معلوم أنّ الآية كذلك بالنّسبة إلى العمومات لو لم يكن هناك محذور فالعمدة إباء سياق الآية عن التّخصيص‌ ». نظارت می‌خواست. حکومت دائر مدار لسان نظارت است. لسان نظارت از آن درآوردید، بگو حکومت هست. خب دارد دیگر: «و معلوم ان الآیة کذالک»؛ عمومات آیه همین‌جوری هست. تمام می‌شود. این هم اشکال نائینی در منیة‌الطالب. بعد می‌گوید: «فالعمده اباء سیاق الآیة عن التخصیص». آن اشکالی که به نظر من نائینی می‌آید، آن اشکال ابای از تخصیص است. من به صورت یک اشکال دیگری نوشتم، گفتم لسان آیه ابای تخصیص دارد؛ ولی در بعضی از موارد احکامی تشریع شده که در آن احکام توهم می‌شود که جعل سبیل است. آیا ما آیه را تخصیص بزنیم؟ این یک اشکال دیگری است؛ اشکال ابای تخصیص. خب این هم به لحاظ معارض داشتن آیه. می‌آییم سراغ آن روایت... تخصیص هم بزنیم، آن هم اشکال زیاد مهمی نیست، آن هم حلش می‌کنیم.

بررسی روایات مفسره و پاسخ به اشکال دلالی

می‌آییم سراغ روایات مفسره؛ یعنی در ذیل آیه بعضی از روایاتی وجود دارد که استناد به آیه است. از حضرت سؤال کردند که... بعضی از این روایات را قبلاً خدمتتان جلسه قبلی خواندم، حالا باز هم اشاره بکنم؛ مثل چی بوده است؟ مثل ما رواه الطبری عن ابن‌وکیل باسناده عن امیرالمؤمنین —که این روایت، روایت سندداری نیست؛ این روایت در منابع اهل سنت نقل شده— قال: «... عن علي بن أبي طالب أن رجلاً جاءه، فقال: أرأيت قول الله عزّ وجلّ: وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا وهم يقاتلوننا فيظهرون ويقتلون، فقال: وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ يوم القيامة عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا..» (بر ما غلبه پیدا می‌کنند). حضرت فرمود: «...سَبِيلًا یوم القیامه»[14] . حضرت فرمود: این آیه، این آیه یوم القیامت [است]. این هم یک اشکالی بود. حالا فرض این اشکال سندی را نادیده بگیرید، می‌آییم سراغ اشکال دلالی. یعنی این استناد به آیه آیا در دلالت ضرر می‌زند؟ چرا در دلالت ضرر می‌زند؟ چون حضرت دارد می‌گوید که...

آن سائل چی سؤال کرده تا بگویم حضرت چی می‌فهمد؟ سائل سؤال کرده که چرا این‌ها پس بر ما غلبه پیدا می‌کنند؟ چرا در جنگ‌ها پیروز می‌شوند؟ حضرت گفته: شما از این تعجب می‌کنید که کافر پیروز شده و مسلمان مقهور و ذلیلش شده است؟ این را تعجب می‌کنید؟ این یوم القیامت [است]. یعنی شما ذهنت رفته به سبیل تکوینی. حضرت هم به آن گفته سبیل تکوینی می‌خواهید نفی بشود؟ آن مال قیامت است. قیامت [سبیل] تکوینی وجود ندارد. یعنی هیچ مؤمنی را در قیامت ذلیل نمی‌بینی، هیچ کافری را عزیز نمی‌بینید. مؤمن به وصف مؤمن بودن —یعنی اگر بیایند آن یک تابلو به گردنش بیندازند، ها؟ و مؤمن... اگر بگویند آقا مثلاً اینجا صف مؤمنین است— به حالت ذلت نمی‌بینیش. حالا یک کسی تو صف مؤمنین نمی‌آید، می‌گویند آقا تو مثلاً یهودی [بودی]، آن نصرانی [بود]، یا می‌گوید کسی پول دارد حج نمی‌رود آخر؛ به آن می‌گویند که بمیر، می‌خواهی نصرانی بمیر، می‌خواهی یهودی بمیر. ببین، آن را ما کاری نداریم. مسلم مادامی که مسلم است، مؤمن تا زمانی که مؤمن است، به وصف اسلام، به وصف ایمان عزت دارد؛ عزتش هم در قیامت ظهور می‌کند. این تکوینی است. آن ذهنش دعا [دائماً] سراغ سبیل تکوینی بوده (سلطه تکوینی)؛ حضرت هم گفته آنی که تو دنبالش هستی، آنجا هست.

ببینید، به این تفسیری که الان من خدمتتان گفتم، اصلاً ضرر به مفاد آیه نمی‌زند. چون مفاد... مفاد آیه چیست؟ ما الان داریم سلطه تشریعی را بحث می‌کنیم؛ یعنی سلطه تشریعی پدید نمی‌آید برای کافر نسبت به [مؤمن]. اما هیچی از آن بهتر برای دفع اشکال چیست؟ شما بگویی آیه کلاً عموم دارد؛ یعنی هم احتجاجی، هم تشریعی، هم تکوینی، همه در مفاد آیه داخل است. بعد قضیه دنیا و آخرت چه می‌شود؟ می‌گوید حالا خودت بررسی کن. خداوند که دارد به تو یک پیامی می‌دهد، می‌گوید من برای کافر نسبت به مؤمن جعل [سبیل] نکردم؛ خودت بررسی کن ببین از این سه نوع سبیلی که وجود دارد، ظرف تحققش کدام یک از عوالم است. می‌آیید در نشئه ی دنیا، می‌بینی ظرف تحقق نفی سبیل مربوط به نفی سبیل تشریعی است. می‌روید در نشئه ی عقبا، می‌بینی هم تکوینی‌اش هست، هم احتجاجی‌اش هست. هم تکوینی، هم احتجاجی. ولی در دنیا که می‌گوییم، پس آیه عمومش سر جای خودش است، اطلاقش سر جای خودش است. روایات مفسره دارد چی را می‌گوید؟ دارد ظرف تحقق سبیلی که نفی شده برای کافر نسبت به مؤمن [را بیان می‌کند]. اگر تو تصور کنی که این سبیل تکوینی نباید وجود داشته باشد، حضرت می‌گوید: بله، من هم قبول دارم نباید وجود داشته باشد؛ ولی توقعش را در دنیا نداشته باش، توقعش را در آخرت داشته باش. آن ظرف ظهور نفی سبیل تکوینی است. روایات ضرر نمی‌زند. این روایت... حالا هنوز به آیات، به روایات دیگری که مستقلاً آمده نرسیدیم‌ها؛ اینکه ما می‌گوییم روایات هم یک سری از ادله [است]، دو دسته روایات: روایات مفسره، روایات مستقله (که «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه»[15] که جزء روایات مستقله بوده است).

 


logo