« فهرست دروس
درس قواعد فقهیه استاد رضا اسلامی

1404/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

معنای نظام در قاعده وجوب حفظ نظام/قاعده حفظ نظام /قواعد فقهی حکومت اسلامی

 

موضوع: قواعد فقهی حکومت اسلامی/قاعده حفظ نظام /معنای نظام در قاعده وجوب حفظ نظام

این متن توسط هوش مصنوعی پیاده‌سازی و سپس توسط انسان برای مستندسازی و تطبیق با فایل صوتی استاد، بازبینی و تأیید شده است.

قواعد فقهی حکومت اسلامی

قاعده حفظ نظام

اولین قاعده‌ای که از قواعد فقه حکومت طرح می‌کنیم، قاعده «حفظ نظام» است. اگر بخواهیم حکمش را هم در قاعده بیاوریم، باید بگوییم قاعده «وجوب حفظ نظام و در کنارش از قاعده دیگری سخن گفته می‌شود که جانب دیگری از این قاعده است: «حرمت اخلال به نظام».

اگر بتوانیم تفکیک کنیم بین این دو امر (یعنی وجوب حفظ نظام و حرمت اخلال به نظام)، دو قاعده تأسیس می‌شود. ولی اگر تفکیک دقیقی نتوانیم ارائه بدهیم، یک قاعده است که گاه از جانب ایجابی‌اش سخن گفته می‌شود و گاه از جانب سلبی‌اش. از جانب ایجابی‌اش «حفظ» است که این حفظ، سدّ اخلال است؛ و در جانب سلبی‌اش از «حرمت اخلال» سخن گفته می‌شود که سبب حفظ است (یعنی اگر بخواهیم حفظ اتفاق بیفتد، همان عدم اخلال است؛ عدم اخلال اگر حاصل بشود، حفظ هم حاصل می‌شود). این بنا بر این است که این دو تا قاعده ترادف داشته باشند.

نسبت میان دو قاعده وجوب حفظ نظام و حرمت اخلال در آن

ولی آیا می‌شود برای این دو تا قاعده تغایر درست بکنیم؟ (احتمالاتی وجود دارد، من بعضی از احتمالات را می‌گویم).

احتمال اینکه قاعده حفظ نظام، شمولش و سعه‌اش بیشتر از قاعده حرمت اخلال به نظام باشد. بنا بر اینکه قاعده حرمت اخلال به نظام، ناظر است به اینکه اگر اخلالی موجود باشد، این اخلال حرام است و کسی هم نباید همکاری بکند (همکاری بکند، تعاون بر اثم و عدوان است). و ناظر است به اینکه یا اگر اخلالی موجود است حکمش چیست، یا اخلالی مترقب (محتمل‌الوقوع) است که محتمل‌الوقوع بودنش هم به اندازه‌ای است که توقع حدوثش می‌رود.

قاعده حرمت اخلال به نظام می‌گوید: اگر اخلالی موجود است باید این اخلال را برطرف کنی، اگر کسی دارد اخلال می‌کند به نظام، آن کس را باید مجازات کنی، باید جلویش را بگیری، حاکم باید با او برخورد بکند. آن فرد فی‌حد‌نفسه تکلیف خودش چیست؟ بداند که عملش اخلال است و این عملش متصف به حرمت است. حاکم وظیفه‌اش چیست؟ مجازات بکند. مردم وظیفه‌شان چیست؟ نهی از منکر بکنند، تعاون نکنند. هم وظیفه فرد، هم وظیفه مردم، هم وظیفه حاکم نسبت به اخلال شناخته می‌شود. پس فرد نباید اقدام بکند (باید دست بردارد، «فانتهوا» باید دست بردارد)؛ دیگران باید نهی از منکرش بکنند و با او همکاری نکنند؛ حاکم باید مجازاتش کند. اگر اخلالی یا موجود است یا توقع وجودش می‌رود. قاعده حرمت اخلال به نظام در این حد سعه دارد.

ولی قاعده وجوب حفظ نظام چون می‌گوید نظام باید حفظ بشود، حتی اگر توقع حدوث اخلال نیست یا اصلاً اخلالی موجود نیست. الان نظام سر جایش هست (نظام حکومت، نظام زندگی مردم، نظام عقلایی است، نظام سر پای خودش هست)، ما باید حفظش بکنیم. چطور باید حفظش بکنیم؟ یعنی دوام و بقایش را باید تضمین کنیم.

نظام، حادث شده، حفظش به چیست؟ حفظش به حفظ عوامل بقای نظام است. مثلاً باید از ولی امر مسلمین مراقبت کنیم؛ مراقبت نکنیم نظام از بین می‌رود. پس قاعده وجوب حفظ نظام به ما می‌گوید از ولی امر مراقبت کن. قاعده وجوب حفظ نظام به ما می‌گوید نیروی نظامی و انتظامی داشته باش برای «دفع شر» دشمن، نه «رفع شر (قاعده حرمت اخلال می‌گوید رفع شرش کن، ولی قاعده وجوب حفظ نظام می‌گوید دفع شر کن). بنابراین مانور بده. الان بعضی‌ها می‌پرسند این مانورها خاصیتش چیست؟ خاصیتش وجوب حفظ نظام است. مانور بده، ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ﴾[1] برای چه اعداد می‌کنی؟ حداکثر توانت را اعداد کن، آماده کن، برای چه؟ برای «ارهاب (نه به معنای ارهاب منفی که الان در ذهن‌ها مرتکز است و به تروریست‌ها ارهابی می‌گویند؛ خیر، ارهاب به معنای مثبت). ارهاب یعنی خوف به جان دشمن بینداز، اخافه (خوف بده). ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ﴾ اخافه عدو که خوب است؛ می‌گوید تشهیر سلاح و اخافه جزو مجازات‌هاست، جزو جرائمی است که مجازات دارد. یکی از علائم محارب این است که مجرد اخافه بکند محارب است (مثلاً در وسط خیابان سلاح بکشد، به این اخافه می‌گویند). ولی یک اخافه‌ای نسبت به عدو داریم؛ نسبت به عدو اخافه داشته باش، او را بترسان.

قاعده حفظ نظام می‌گوید الان نظام برپا است، هیچ عامل مخلّی هم موجود نیست؛ ولی برای دوام و بقای نظام شما باید عواملش را شناسایی کنی و آن عوامل را حفظ بکنید. چون وقتی که نظام در معرض خطر قرار می‌گیرد، آنجا دیگر تمام شد، خطر موجود شد؛ قبل از اینکه خطر موجود بشود جلویش را بگیر. قاعده وجوب حفظ نظام می‌گوید عوامل حفظ را ثابت نگه دار.

بنابراین شما برای تأمین امنیت مسئول هستید چون قاعده حفظ نظام دارید. برای اقدامات پیشگیرانه مسئول هستید چون قاعده حفظ نظام دارید. برای احتمال حمله دشمن، احتمال اغتشاشات داخلی، احتمال وجود مفسدین اقتصادی که نظام اقتصادی ما را به هم بریزد؛ برای این احتمالات باید فکری بکنید. عوامل پیشگیرانه، اقدامات پیش‌دستانه. (اقدامات پیش‌دستانه به معنای این است که کسی الان اقدام نمی‌کند، ولی به سرش هم نزند؛ یعنی کاری بکن که اصلاً به سرش نزند، به مخیله‌اش نیاید که ما یک اقدامی بکنیم، بگوید نه نمی‌شود).

این‌ها را می‌توانیم ببریم ذیل قاعده وجوب حفظ نظام. ولی اگر بخواهیم ذیل قاعده حرمت اخلال به نظام ببریم، یک ذره مئونه دارد. مئونه‌اش به چیست؟ که بگوییم اخلال اعم از اخلال متیقن‌الحدوث، متوقع‌الحدوث و محتمل‌ الحدوث (ولو بالاحتمال الضعیف) است. یعنی این‌طور باید معنایش کنیم، بگوییم اخلالِ حادث، اخلالِ در معرض حدوث (مثل اینکه الان مثلاً صهیونیست‌ها دارند نظام ما را تهدید می‌کنند که جمهوری اسلامی را به هم می‌زنیم؛ این در معرض حدوث است، قاعده حرمت اخلال به نظام اینجا وسط می‌آید، می‌گوید فقط لازم نیست الان یک اغتشاشگری پیدا شده یا یک مفسد اقتصادی پیدا شده با او برخورد کنی، خیر، یک کسی دارد تهدیدت می‌کند که من می‌آیم نظامت را به هم می‌ریزم و این توقعش می‌رود، توقع حدوثش می‌رود، باید با این برخورد کنی).

یک وقت می‌گوییم محتمل‌الحدوث، ولو بالاحتمال الضعیف؛ این‌ها امور پیشگیرانه را می‌گیرد. ما وقتی صحبت از پیشگیری می‌کنیم، مثلاً شما می‌گویید واکسن برای پیشگیری از بیماری است. در امور پیشگیرانه به احتمالات ضعیف هم توجه می‌شود. یعنی شخص می‌گوید من الان کاملاً سالمم، احتمال بیماری هم ندارم؛ احتمال اصابه شما به بیماری چند درصد است؟ ۵ درصد. واکسن برای همین است. این یک نوع اقدام پیشگیرانه است. در اقدامات پیشگیرانه لازم نیست توقع حدوث بالا باشد، احتمالات ضعیف را هم می‌گیرد.

این برای تفکیک بین دو تا قاعده یا ترادف بین دو قاعده. این‌ها را هیچ‌کس نگفته، من این‌ها را دارم تأسیس می‌کنم. یعنی معمولاً بین قاعده وجوب حفظ نظام و حرمت اخلال به نظام تفکیک نکردند. «اکثر ما یمکن ان یقال فی التفکیک فی التمییز بین القاعدتین» این است که وجوب را ـ اعم از وجوب حفظ را، این قاعده اول را ـ اعم از قاعده حرمت اخلال بدانیم؛ به لحاظ اینکه وجوب حفظ نظام، حتی در صورت عدم وجود عامل مخل و عدم احتمال قوی نسبت به عامل مخل، کارایی دارد. «الا ان یقال» مگر اینکه ما بگوییم در قاعده حرمت اخلال، اخلال را به معنای اعم می‌گیریم؛ یعنی اخلال موجود، اخلال محتمل بالاحتمال القوی، اخلال المحتمل بالاحتمال الضعیف را هم بگوییم قاعده حرمت اخلال آن را می‌گیرد (که ما اسم این احتمال ضعیف اخلال را اقدامات پیشگیرانه گذاشتیم).

اقدامات پیشگیرانه یعنی چه نوع اقداماتی؟ یعنی حتی دشمن یا آن عامل مخل، تصور و تخیل مداخله در نظام نکند. طوری ما نظام را حفظ بکنیم و طوری با مخلین با نظام برخورد بکنیم که او به مخیله‌اش نیاید که من بتوانم یک اخلالی ایجاد بکنم. یعنی طوری قوانین را محکم بگذاریم، مجازات‌ها را محکم بکنیم، سیستم امنیتی‌مان طوری قوی باشد که طرف تا می‌خواهد اقدام بکند شناسایی بشود و دستگیر بشود. (خیلی مهم است. خیلی کارایی دارد که بگوییم شما در سیستم امنیتی خودت اگه نظامت را دوست داری و می‌خواهی حفظش بکنی و اخلال به نظامت را حرام می‌دانی، پس چرا نشستی منتظر هستی یک نفر وارد بشود بروی دستگیرش کنی؟ یک کاری بکن که طرف اصلاً می‌خواهد تکان بخورد شناسایی بشود. یعنی به اولین اقدام، به اولین قدم، ۱۰ تا قدم باید بیاید تا برسد به سامانه ما و سامانه را به هم بریزد. در اولین قدم بتوانی شناسایی‌اش کنی، دستگیر کنی. این ممکن است بگوییم این هم یک نوع اخلال است، جلویش را باید بگیرید؛ این اقدام به اخلال است، اولین قدم برای اخلال را که برمی‌دارد باید بتوانی شناسایی‌اش کنی و با او برخورد کنی). این راجع به ترادف و عدم ترادف بین قاعدتین.

معنای «نظام» در قاعده وجوب حفظ نظام

نکته دوم این است که مراد از «نظام» چیست؟ وقتی ما می‌گوییم یک قاعده‌ای داریم به نام قاعده وجوب حفظ نظام، یا صورت سلبی‌اش؛ حرمت اخلال به نظام، مراد از نظام چیست؟ چند معنا در نظام وجود دارد. هر چند معنا هم درست است، یعنی قاعده هر چند معنا را شامل می‌شود.

۱. نظام عقلایی عام:

اول: نظام عقلایی عام، فراتر از دین و مذهب و ملیت. نظام حیات بشر. نظام حیات بشر یک نظامی است که ما مسلمان‌ها هم جزو آن نظام هستیم، کفار هم جزو آن نظام هستند. یعنی زندگی بشر مثلاً متوقف بر هواست؛ یک کسی اگر هوا را آلوده بکند. متوقف بر گردش آب‌هاست؛ اگر کسی آب‌ها را آلوده بکند. متوقف بر دریاهاست؛ اگر دریاها را ملوث کند. متوقف بر راه‌هاست؛ اگر کسی سد طریق بکند (هر جای دنیا هر کسی پیدا بشود بیاید سد طریق بکند، اخلال به نظام ایجاد می‌شود). متوقف بر جریان معیشت عام مردم است؛ یعنی مردم باید یک چیزی داشته باشند بخورند (یک حداقل خورد و خوراک، یک حداقل بهداشت و درمان، یک حداقل امنیت که بتواند در خانه‌اش زندگی بکند، هر لحظه احتمال ندهد که یک کسی الان حمله کند درِ خانه‌اش را بشکند). غذا، کار، شغل، امنیت، هوا، آب، محیط زیست، عبور و مرور؛ این‌ها نظام عقلایی است. در نظام عقلایی سامان این‌ها دیده شده است. یعنی همه عقلا در همه حکومت‌ها (مؤمن و کافر)، حتی وقتی که یک جماعتی راهزن‌ هستند (۵۰ نفر یک عصابه مجرمه، ۵۰ نفر با همدیگر باند مافیایی دارند)، آن‌ها هم بینشان نظام عقلایی وجود دارد؛ یعنی آمر و مأمور دارند، بین خودشان تعهدات دارند، آن‌ها کار می‌کنند مزد می‌گیرند، آن‌ها خورد و خوراک دارند. این نظام عقلایی عام است.

این نظام عقلایی اگر بخواهد به هم بریزد، هیچ‌کس در هیچ جای دنیا، با هر عقیده‌ای، با هر آیینی، با هر مرامی، با هر مسلکی نمی‌تواند زندگی را ادامه بدهد.

نقطه مقابلش چیست؟ نقطه مقابل این نوع نظام، «هرج‌ومرج عمومی» است. مرج به معنای ازهم‌گسیختگی است، ازهم‌گسیختگی عمومی است. این ضروری‌ترین نوع نظام است که باید حفظش کرد و نقطه مقابلش روشن‌ترین جرم است که اگر کسی اخلال به این نظام ایجاد بکند (یعنی ایجاد هرج‌ومرج بکند، ایجاد اخلال بکند، اخلال به نظام عقلایی که در نظم و انضباط امور زندگی است). این اولین معنای نظام عام و نظام عام حیات بشر است. «لابد للناس من أمير»[2] حضرت می‌فرماید برای هر جماعتی حتماً باید یک رئیسی، یک سلطانی، یک امیری، یک زعیمی، یک رهبری، یک مدیری باشد؛ حالا آن مدیر فاسق است یا اینکه عادل است.

نظام حیات مسلمین:

معنای دوم، نظام حیات مسلمین است. به کفار کاری نداریم، زندگی مسلمانان یک نظامی دارد. مسلمین در درون خودشان (یعنی شخص مسلمان) دو حیث دارد: یک حیث عقلایی دارد، یک حیث متشرعی دارد.

متشرعه از عقلا خارج نمی‌شوند؛ در بحث سیره عقلایی و سیره متشرعین گفته می‌شود، سیره متشرعی در درون سیره عقلایی است، منتها چون متشرعه بما هم متشرعه تلقی از شارع کردند، در سیره آن‌ها تربیت شارع تجلی پیدا می‌کند. در یک نقاطی که شارع ردع از سیره عقلایی کرده، این جنبه تشرعی حاصل می‌شود.

مثلاً مسلمان‌ها نسبت به حیا و حجاب و بی‌بندوباری یک نقطه نظری دارند. یعنی در حیات اجتماعی مسلمانان روابط، کامل آزاد نیست؛ در حیات عقلایی لا بشرط است ولی در سیره متشرعی بشرط شیء است، بشرط لا است، می‌گوید این باید باشد این نباید باشد. بعضی از امور است که در حیات عقلایی لا بشرط است (مثلاً بعضی از تکسب‌ها: از قمار من بخواهم تکسب بکنم، از ربا بخواهم تکسب بکنم، سیره عقلایی لا بشرط است). ولی سیره متشرعی چیست؟ بشرط لا است. در بعضی از موارد، آن‌ها تقیداتی ندارند لا بشرط‌ هستند، ولی مسلمین بشرط شیء هستند. در حیات مسلمین مثلاً عبادت، مناسک جزئی از سیره متشرعی است؛ در عقلایی، می‌گوید خواستی برو نخواستی نرو، آن مربوط به امور شخصی خودت است. سیره عقلایی نسبت به مناسک، لا بشرط است، ولی سیره متشرعی، مناسک جزئی از حیاتشان است، جزئی از زندگیشان است. یعنی معنویاتشان یک بروز و ظهور، در مناسک و شعائرشان دارد و نسبت به این بشرط شیء هستند، یعنی این‌ها را جزئی از برنامه زندگیشان می‌دانند. به خاطر همین است یک پایگاهی به نام مساجد دارند، یک مناسکی به نام حج دارند، صوم دارند، صلاة دارند، جمعه دارند، نماز جمعه دارند، اجتماعات خاصی دارند. این در حیات مسلمین هست.

حالا وقتی ما می‌گوییم «وجوب حفظ نظام»، اگه شما نظام مسلمین را می‌خواهید حفظ بکنید، در نظام مسلمین این‌ها باید دیده بشود. بنابراین مثلاً دولت اسلامی نمی‌تواند بگوید من مسئول خورد و خوراک هستم (یکی از نتایجش خوبش این‌هاست، که دولت اسلامی دولت سکولار نیست). نمی‌تواند بگوید من مسئول خورد و خوراک هستم، به بقیه چیزها کاری ندارم. می‌گوییم قاعده وجوب حفظ نظام می‌گوید نظام را حفظ کن؛ نظام عقلایی فقط نیست، این نظام متشرعی است. جزئی از نظام، این حیات عبادی متشرع است. تو نسبت به اینکه در فلان نقطه مسجد وجود ندارد، نسبت به اینکه الان معنویت مردم دارد کاهش پیدا می‌کند، امور دینی جوان‌ها دارد ضعیف می‌شود چرا بی‌تفاوت هستی؟ تو مسئول حفظ نظام هستی، این جزء نظام است. نظام فقط خورد و خوراک نیست، رفاهیات نیست که بگوید من خیابان درست می‌کنم، اداره بهداشت و درمان درست می‌کنم، مدرسه برای تعلیم و تربیت درست می‌کنم، واکسن به دانش‌آموزها می‌زنم، راه درست می‌کنم، حمل و نقل را تأمین می‌کنم این‌ها مربوط به من است. می‌گوییم خب امور معنوی چه؟ می‌گوید آن به من مربوط نیست، آن مربوط به روحانیت و حوزه است، مربوط به خودتان است، آن امور شخصی مردم است. می‌گوییم خیر، چنین چیزی نیست. اگر قاعده‌ای، به نام قاعده وجوب حفظ نظام داشته باشیم و نظام متشرعی باشد، در نظام متشرعی این‌ها جزئی از نظام است. یعنی در حیات متشرعی مناسک وجود دارد، در حیات متشرعی تقید به حلال و حرام وجود دارد، در حیات متشرعی محرم و نامحرم وجود دارد. شما چطور نسبت به اختلاط مردم با همدیگر بی‌تفاوت هستی؟ چطور نسبت به کم شدن حیا و حجاب بی‌تفاوت هستی؟ چنین چیزی نمی‌شود. تو مسئول حفظ نظامی هستی. می‌گوید ما دخالت نمی‌کنیم امور شخصی است. خیر امور شخصی نیست، مربوط به نظام است.

نتیجه خیلی خوبی از آن به دست می‌آید؛ جواب آن بحث تفکیک دین از دنیا و دیدگاه‌های سکولار راجع به دولت را می‌گیرد. می‌گوید دولت مسئول تأمین آب و نان مردم است، آن مربوط به حیات عقلایی است.

جواب نقضی هم می‌شود داد. جواب نقضی این است که نظام‌های رقیب چه‌کار می‌کنند؟ ما نظام متشرعی داریم، نظام رقیب ما نظام غیرمتشرعه. این نظام غیرمتشرعی گاهی آمریکا می‌شود، گاهی اروپا می‌شود که یک زن محجبه را الزام به رفع حجاب می‌کند. می‌گوییم چرا؟ می‌گوید این نماد دینی است، به نظام ما ضرر می‌زند. یعنی آن‌ها ضد ارزش‌هایشان را به عنوان ارزش تعریف می‌کنند و به آن تقیّد دارند و برای حفظ نظامشان می‌گویند باید مقابله کنیم. این هم جواب نقضی‌اش. یعنی شما حتی اگر این حرف را از ما نپذیری، بگویی که ما فقط به نظام عقلایی کار داریم، به نظام متشرعی کار نداریم. می‌گوییم خب عقلا در درون نظام‌های خودشان یک ارزش‌هایی دارند که این ارزش‌ها را جزء نظامشان می‌دانند. می‌گوید باورها و عقاید و درک جمعی مردم و اموری که مردم برایش ارزش قائل‌اند این‌ها جزو نظام است، من باید از آن پاسداری کنم. آن هندو یک‌طور، آن آمریکایی یک‌طور، آن فرد چینی یک‌طور، آن فرد کشور روس یک‌طور. در درون نظام‌های اجتماعی نظام‌های ارزشی وجود دارد که نظام ارزشی جزئی از آن نظام است. آن‌ها برای حفظ این نظام ارزشی هم مایه می‌گذارند و با مخلّ به این نظام برخورد می‌کنند. به خاطر همین است با یک زن محجبه برخورد می‌کنند. چون آن‌ها این‌طوری هستند، پس شما حتی اگر نظام متشرعی را قبول ندارید، نظام عقلایی را که قبول دارید، خب لااقل از فرهنگ مردم محافظت کن؛ فرهنگ جزئی از نظام است. در فرهنگ ما محرم و نامحرم وجود دارد، در فرهنگ ما حریم برای زنان وجود دارد، در فرهنگ ما یک حریمی برای بزرگ‌تر قائل هستیم. شما برای حفظ این نظام کجا اقدامی صورت دادید؟ چه‌کار کردید؟ کجا فکرش را کردید؟ در نظام تعلیم و تربیت چه‌طور به فکر این بودید؟ چه‌طور می‌خواهید این نظام را حفظ بکنید؟ حالا جنبه متشرعی‌اش را رها کردیم، ملیت را که قبول دارید، در درون نظام ما به عنوان ملیت ایرانی یک چیزی وجود دارد. این هم به صورت نقضی. اگر به آن صورت که من گفتم قبول نمی‌کند؛ تشرع ما الزامات می‌آورد، اگر به آن الزامات توجه نمی‌کند و قبول ندارد، لااقل بگو عقلایی بودن ما (جنبه حیثیت عقلایی بودن ما) اقتضا می‌کند که به نظام ارزشی کشورمان، ملتمان، قوممان، قبیله‌مان، تبارمان احترام بگذاریم و در درون نظام این ارزش‌های ملی، ارزش‌های سنتی خودمان را پاسداری کنیم.

نظام حکومت:

نوع سوم: نظام السیاسة و الحکومة و الامامة. یعنی حکومت خودش یک نظام است. یعنی وقتی حاکم اسلامی بالای سر جامعه قرار می‌گیرد و تدابیری می‌اندیشد و عواملی را به کار می‌گیرد، یک نظامی درست می‌کند؛ نظامی که ناشی از تدابیر حکومتی است. یعنی جنس حکومت سبب شده که یک ساختارهایی پدید آمده، یک روابطی ایجاد شده، یک نظامی پدید آمده. مثلاً حکومت رفت‌ و آمدها را به یک شکل خاصی تعریف کرده، در بعضی جاها مالیات می‌گیرد، در بعضی جاها اجازه می‌دهد، در بعضی جاها اجازه نمی‌دهد، مقرراتی وضع می‌کند. ما به این می‌گوییم حکومت، نظام حکومت.

آیا نظام عقلایی و نظام متشرعی بدون حکومت می‌شود؟ بدون حکومت نمی‌شود. ولی با صرف‌نظر از حکومت، می‌توانیم بگوییم که نظام عقلایی به یک خصوصیاتی شناخته می‌شود که بنا بر اینکه نظام، نظام عقلایی باشد، ما برای حفظ آن خصوصیات باید تلاش بکنیم. (نقطه فارقش). نظام متشرعی هم بدون حکومت نمی‌شود؛ حتماً یک حکومت بالای سرش است، یا حکومت حکومت متشرعی است (یعنی ولی فقیه) یا حکومت عام است (مثل طاغوت‌هایی که الان در کشورهای اسلامی دارند حکومت می‌کنند؛ مردم متشرع‌اند ولی حکومتشان طاغوت است). نظام حکومت از نظام متشرعی تفارق پیدا می‌کند. یعنی در نظام متشرعی یک چیزهایی هست حکومت به آن لاقید است، یا حکومت یک چیزهایی مطالبه می‌کند مثل رضاخان ملعون که می‌گفت باید همه حجاب‌ها را بردارید. ولی در نظام متشرعی این حجاب بوده، جزئی از نظام مسلمین است. ولی حاکم، حاکم طاغوت در کشور اسلامی است.

این توضیح را به این جهت دادم که تصور نکنید وقتی ما از نظام عقلایی و نظام متشرعی صحبت می‌کنیم، در درونش نظام سیاسی را هم دیدیم. خیر، نظام سیاسی حیثیت جدا دارد. نظام عقلایی یک حیثیت است، نظام متشرعی یک حیثیت است، نظام سیاسی مربوط به تدابیر حکومت، نظم‌بخشی حاکم، به کارگیری عوامل خودش، وضع مقرراتی که بعضی از این مقررات اصلاً ممکن است با نظام عقلایی هم حتی نسازد.

ممکن است شما بگویید که این چیست که با نظام عقلایی نمی‌سازد؟ یک مثال از مسائل جدید برایتان بزنم. مثلاً دیدید یک موجی قبل از آقای ترامپ در آمریکا آمده بود که می‌گفت ما جنسیت را امر اختیاری می‌دانیم. از بچه می‌پرسیدند که تو پسر هستی یا دختر؟ بچه همین‌طور هاج‌ و واج نگاه می‌کرد. این‌ها می‌گویند که در دوران کودکی شخص خنثی است، تا به درک می‌رسد باید از او بپرسید تو پسر هستی یا دختر. این امر کاملاً برخلاف نظام عقلایی است. در نظام عقلایی در همه کشورها جنسیت، امری قهری و شناخته شده است. حالا یک حاکمی پیدا شده، یک نظام سکولار (هر نظام سکولاری هم این‌طور نیست) خاصی مثلاً متأثر از صهیونیسم که می‌خواهد دنیا را به فساد بکشد و نظام عقلایی دنیا را هم به هم بزند؛ چون صهیونیست‌ها جزو طرح‌هایشان افساد فی الارض است، می‌گویند هرچه در دنیا مردم را - چون این‌ها حیوانات‌اند - را گرفتار کنیم مبتلا کنیم، برای ریاست ما بهتر است. اخلال به نظام عقلایی هم انجام می‌دهند. به بچه می‌گویند تو پسر هستی یا دختر؟ حتی در شناسنامه‌ها نمی‌نویسند پسر یا دختر، می‌گویند بعداً بزرگ بشود خودش انتخاب بکند بگوید من پسرم من دخترم، اگه گفت من دخترم داخل شناسنامه‌اش می‌نویسیم دختر. این را برای چه گفتم؟ برای اینکه نظام سیاسی می‌تواند در نقطه مفارقت از نظام عقلایی قرار بگیرد. یعنی یک حاکمی، یک حکومتی طوری تشکیل بشود که نقطه مقابل نظام عقلایی در بعضی از موارد قرار بگیرد. برای خودش یک نظام جدیدی دارد تعریف می‌کند. در نظامش جنسیت وجود ندارد، می‌گوید جنسیت امر قهری نیست، جنسیت امر ارادی و اختیاری است.

این معنای سوم نظام که نظام به معنای نظام الامامة، نظام السیاسة، نظام الحکومة است. (اعم از حکومت‌های مشروع و حکومت‌های غیرمشروع که به آنها طاغوت می‌گوییم. نظام سیاست ممکن است نظام مشروعی باشد، ممکن است نظام مشروعی نباشد).

۴. نظام الدین:

دین هم نظام دارد. دین که می‌گوییم اینجا منظورمان دین اسلام است؛ دین‌های دیگر هم خودشان نظام دارند، مسیحیت، یهودیت برای خودش نظام دارد، ما به نظام‌های آن‌ها نمی‌رسیم. آن‌ها هم برای دین خودشان نظام قائل‌ هستند و چون ارزش‌هایشان را می‌خواهند پاسداری بکنند از همین قاعده استفاده هم می‌کنند. قاعده وجوب حفظ نظام می‌گوید یهودیت این اقتضا را دارد، آمریکایی بودن این اقتضا را دارد. آمریکایی بودن از فرهنگ خودشان پاسداری می‌کنند، یعنی برای فرهنگشان مؤلفه قائل‌اند، شاخصه قائل‌اند و آن نظام فرهنگی خودشان را، یک شاخص‌هایی برایش تعریف کردند و از آن پاسداری می‌کنند. آنجا هم قابل تصور هست، یعنی وجوب حفظ نظام، حفظ فرهنگ را می‌گیرد.

من به آن کاری ندارم، در فرهنگ دینی خودمان می‌آییم، در دین، شریعت، آموزه‌های دینی. آموزه‌های دینی ما یک نظام دارد. این نظام را ما می‌خواهیم حفظش کنیم. یعنی عقاید مردم نگذاریم لطمه بخورد، باورهای دینی مردم نگذاریم لطمه بخورد. دیدید که گاهی موقع‌ها بعضی کلیپ‌ها، مصاحبه‌ها از مردهای جوان‌ ترکیه می‌کنند، مثلاً می‌گوید نماز، اصلاً نمی‌داند نماز چیست. راجع به پیغمبر از او سؤال می‌کنید هیچ چیز نمی‌داند. نظام، یعنی فرهنگ دینی مردم ترکیه از هم گسیخته شده. آنجا متشرع هم پیدا می‌کنی، متدین هم پیدا می‌کنی، ولی یک هرج‌ومرج فرهنگی رخ داده است.

وقتی ما می‌گوییم قاعده وجوب حفظ نظام و حرمت اخلال به نظام، اگر مراد از نظام، نظام دین باشد (دین به معنای فرهنگ دینی، به معنای آموزه‌های دینی)، این آموزه‌های دینی باید حفظ بشود، این فرهنگ باید حفظ بشود، این نظام ارزشی باید حفظ بشود، چه حکومت باشد چه نباشد. حتی بدون حکومت هم این را می‌توانیم تصور کنیم‌. مثلاً فرض کنید ما الان در زمان یک طاغوتی داریم زندگی می‌کنیم، حکومت مشروع وجود ندارد ولی مردم متدین‌اند. حتی حاکم را تخطئه می‌کنند. بالخصوص بنابر مبانی اهل سنت تصورش خیلی روشن است؛ چون مبانی اهل سنت می‌گوید حاکم اگر جائر هم باشد مشروع است، اگر فاسق هم باشد مشروع است و شما حق مبارزه با او نداری، می‌توانی نهی از منکرش بکنی (نهی از منکر خفیف) ولی تقابل با او نمی‌توانی داشته باشی. می‌توانی بگویی آقا این کار فسق است ولی وظیفه اطاعت داری. اطاعت می‌کنی در عین حال به او تذکر هم می‌دهی. اینجا نقطه تفارق نظام سیاسی از نظام دین خیلی روشن است. نظام دین، آن فرهنگ عمومی مسلمان‌هاست که به حد باورهای عمومی رسیده. نظام سیاسی آن چیزی است که طاغوت می‌گوید. طاغوت ممکن است بیاید در مقابل نظام دین قرار بگیرد. نقطه تقابل ایجاد می‌شود: نظام دین در مقابل طاغوت است، طاغوت در مقابل نظام دین است.

۵. نظام دین بما هو دین (صرف‌نظر از باور عمومی):

پنجم: نظام دین با صرف‌نظر از به حد باور رسیدن، به حد فرهنگ عمومی رسیدن؛ یعنی دین بما هو دین نظام دارد.
دین بما هو دین نظام دارد، چه مردم این دین را بپذیرند چه نپذیرند، چه به حد فرهنگ عمومی برسد چه به حد فرهنگ عمومی نرسد. معنایش این است که با آموزه‌های دینی نباید بازی کرد، اخلال به آموزه‌های دینی نکن، حتی اگر مردم این آموزه را کنار گذاشتند. حتی اگر مردم این آموزه را کنار گذاشتند ولی تو انکارش نکن. طرف می‌گوید من نماز نمی‌خوانم ولی نماز را دوست دارم. التزام به نماز ندارد، یا اصلاً ممکن است حتی به یک نقطه‌ای برسد که طرف نماز را انکار هم بکند. ولی آیا جزو مسلمات دین هست؟ در دین وجود دارد؟ فرض کنید یک تعداد معدودی باقی ماندند، یک فقیه باقی مانده بلا امت، امت ندارد؛ یک نبی از انبیا مانده، از بنی‌اسرائیل است، خودش و خانواده‌اش و سه چهار نفر مرید دارد، همه مردم به راه‌های بت‌پرستی رفتند. این پیغمبر خدا وظیفه حفظ نظام دارد. یعنی این پیغمبر باید دین خدا را حفظ بکند. یعنی مجموعه مقررات و دستوراتی که خدا به او داده در قالب یک تشریعاتی است، یک مقرراتی است؛ این دین را این پیغمبر باید حفظ بکند. اصلاً مردم التزام به دین ندارند ولی این پیغمبر باید این دین را حفظ بکند).

نتیجه این معنای وجوب حفظ نظام، به معنای پنجم این است که بدعت در دین حرام است. دین بازیچه دست کسی نیست. نتیجه‌اش این است که:

﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ﴾[3] ﴿لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ﴾[4] ﴿ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ﴾[5] ﴿فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ﴾[6]

﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ﴾[7] نظام دین است. حتی پیغمبر خدا نمی‌تواند در آن دست ببرد، حتی پیغمبر خدا نمی‌تواند به آن اخلال بکند. خدا فرستاده، تو باید حافظش باشی. اصلاً مردم هنوز هیچ‌کس ایمان نیاورده، بت‌پرست هستند.

﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ﴾ کسی نمی‌تواند جلویش را بگیرد. تهدید است که نظام نباید به هم بخورد. کسی از این آیه برای حفظ نظام استفاده نکرده است. ﴿فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ﴾ خدا می‌گوید: هیچ‌کس نمی‌تواند جلوی من را بگیرد. این‌قدر من به دین خودم اهمیت می‌دهم و حفظ این دین را مهم می‌دانم که حتی پیغمبر خدا اگر بدون اذن یک چیزی بخواهد از خودش بیاورد اضافه بکند، بلافاصله با او برخورد می‌کنم. ﴿لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ﴾، شاهرگش را می‌زنم. خیلی عجیب است! با پیغمبر خدا که اشرف موجودات است با یک چنین لحنی خدا چرا صحبت کرده؟ می‌گوید به خاطر اینکه من پیغمبر را برای دین فرستادم. دین حتی برای من این‌قدر مهم است که به پیغمبرم می‌گویم جانت را بده، جانت را بده تا دین حفظ بشود. از پیغمبرها بالاتر به جز پیغمبر خاتم، ائمه ما هستند. امام حسین جانش را برای حفظ دین داد. دین خیلی مهم است. دین به معنای مجموعه مقررات شارع، تشریع شارع، با این نباید کسی بازی کند. حفظ این خیلی واجب است. آقایان مکلفین، حفظ دین خدا به گردن همه شماست.

حفظ دین خدا یعنی اگر یک نفر بدعت گذاشت، با یک آموزه دینی دارد مبارزه می‌کند، باید سخت‌ترین مقابله با این بشود. چون در قرآن می‌گوید ﴿لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ﴾ خیلی باید با او مبارزه سختی بکنی. چون ضررش این است که تحریف دین اتفاق می‌افتد. چرا الان ما از مسیحیت چیزی نداریم؟ چون یک عده با دین خدا بازی کردند. این دین حاکم نشده بود، این دین حضرت عیسی فرهنگ عمومی نشده بود؛ ولی آقایان حواریون عیسی، شما که می‌دانستید دین عیسی چه بوده، شما چرا حفظ نکردید؟ شما چرا در آن دست بردید؟ شما چرا از خودتان یک چیزهایی به آن اضافه کردید؟ در آیه قرآن می‌گوید، که مثلاً تبدیل کردند، تحریف کردند، از خودشان اضافه کردند (چند تا آیه داریم). از خودشان اضافه کردند، یک چیزی از خودشان گفتند، گفتند این از خداست.

حفظ دین به این است که حتی اگر دین به حد فرهنگ هم نرسد، مسئولیت خواص ایجاد می‌کند. خواص در مقابل دین مسئولیت دارند، چون امانت الهی است، شما این امانت را باید حفظ بکنید. این دین خودش یک نظام دارد، شما یک تکه‌اش را پنهان کنید، یک گناهی به نام گناه کتمان داریم. گناه کتمان آیات دارد. مثلاً در دین، امر ولایت امیرالمؤمنین بوده، یک عده‌ای کتمانش کردند. نتیجه‌اش این شد که ما دین الان داریم که در آن ولایت نیست. ببینید چقدر ضرر به ما خورده. این ضرر نتیجه چه بوده؟ قاعده حفظ نظام اجرا نشد. اگر حفظ نظام ما می‌کردیم، یعنی اسلام را همان‌طوری که خدا و پیغمبر به ما گفتند، همان‌طوری حفظ می‌کردیم تحویل مردم می‌دادیم. حالا مردم می‌خواهند ۱۰٪ به این عمل کنند، می‌خواهند ۵۰٪ عمل بکنند؛ همه مردم خوب بشوند متشرع بشوند. اصلاً آن زمان بعضی مناطق اسلام نرفته بود، بعداً اسلام رفت، ولی اسلام محرَّف رفت، اسلام ناقص رفت. اگر اسلام به طور کامل با همه اجزائش به صورت یک نظام حفظ می‌شد، ما دچار این بلیه نمی‌شدیم؛ یک اسلامی که درونش ولایت دیده نمی‌شود برای ما مشکل دارد.

این نظام به معنای پنجم بود، یعنی نظام دین، معنایش لزوم مراقبت از دین حتی اگر به سطح فرهنگ عمومی نرسد. یعنی مبارزه با بدعت‌ها از آن درمی‌آید، مبارزه با کتمان درمی‌آید، مبارزه با تحریف درمی‌آید.

 


logo