< فهرست دروس

درس تفسیر استاد الهي زاده

90/01/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 درآغاز سال جهاد اقتصادی اشاره کنم به جهاد قرآنی آیه 52 سوره مبارکه فرقان خطاب به پیامبراعظم که پیامبر بوسیله قرآن با منافقان جهاد کبیر داشته باش جهاد کبیر برتر از جهاد اکبر و جهاد اکبر برتر از جهاد اصغر، جهاد اصغر جهاد نظامی اما جهاد اکبر می تواند جهاد سازندگی، جهاد کشاورزی، فکری، علمی، فرهنگی، جهاد اقتصادی جهاد تربیتی، عرفانی میتواند باشد.اما جهاد کبیر که مرتبه آن ازجهاد اکبر برتراست چون که درمقابل کبیرصغیراست و در مقابل اکبرکبیر وآن جهاد قرآنی است که با جهاد قرآنی، هم جهاد اصغر هم جهاد اکبر وهم فراتر ازآنها تحقق پیدا می کند جهاد بذلُ الوُسع است پس مراداز اعلام جهاد اقتصادی معنای فقهی آن که حکم جهاد باشد نیست بلکه سیاست گذاری واولویت دادن به اموراقتصادی نظام اسلامی است که هم بخش دولتی، هم تعاون،هم بخش خصوصی هرسه بخش همت مضاعف و تلاش مضاعفی داشته باشند تا رشد وجهش اقتصادی تحقق پیدا کند. اما مشارکتی که ما طلبه ها می توانیم درتحقق این هدف داشته باشیم این است که جهت جهاد اقتصادی را به مردم نشان بدهیم به مردم عرض کنیم که اقتصاد هدف نیست، توحید هدف نهایی است عدالت هدف است پس جهاد اقتصادی برای عدالت وعدالت برای توحید چون اگرهدف نهایی را برای مردم روشن نکنیم ممکن است به هروسیله ای بخواهند جهش اقتصادی داشته باشند حالا ما ازهدف اصلی دورکند یا نزدیک اونش مهم نباشد ما باید کمک بکنیم و روح و بُعد توحیدی این حرکت راحفظ کنیم. وخصوصا آنچه که برروی دوش ماست جهاد قرآنی است که خدا را شاکرم هم بنده وهم شما انشاءالله خدا را شکرکن از اینکه وقت هامون صرف انس با کلام خدا میشود وهمین ها مقدمه ای است برای اینکه که ما بتوانیم فرهنگ و معارف قرآن را دریافت و به جامعه عرضه بداریم و به فکر اقامه اون هم در جامعه باشیم امروز به فضل الهی با یکی ازآیات شریفه قرآن بیشترآشنا می شویم. ما باید با میزان قرار دادن الفاظ مباحث معنایی و مجرد را تثبیت بکنیم این آیه شریفه نزدیک به هفت سطر از قرآن را شامل میشود. آیه سوم سوره مائده ارتباط این آیه شریفه با آیات پیشین با استثنا یی است که در آیه اول هست اِلّا ما یُتلی عَلَیکُم مگر آنچه که برای شما تلاوت می شود.از لحاظ محتوایی نه از لحاظ ادبی بیان استثناءهایست بیان اون چیزی است که درآنجا استثناء شده ومستثنی داریم، مستثنی درآیه 3 توضیح داده میشود که از بهیمه انعام چه چیزهایی حرام میباشد این اولین نکته بود ما باید با این آیه آشنا می شدیم و جایگاه و جغرافیای این آیه را بدست می آوریم بدون شناخت جایگاه و جغرافیای آیات فهم صحیحی از آیات نخواهیم داشت از این جهت این نکته را بررسی می کنیم نکته دوم این است که این آیه شریفه در سه جای قرآن«حُرِّمَت عَلَیکُمُ المَیتَةُ وَالدَّمُ وَلَحمُ الخِنزیر»آمده. در سوره بقره، سوره انعام آمده چرا تکرار؟ بعضی ها می فرمایند تکراربرای تاکید است، تاکید هم میتواند حکمت باشد ولی تمام حکمت نه بلکه آنچه که به نظر حقیر می رسد در اینجا تکرار برای مشخص کردن اون جایگاه بحث است اول آیه در جای دیگر تکرار شده می خواهد بگوید ما محل بحث ما اینجاست می خواهیم آن آیه را شرح دهیم یا اون را باز کنیم، لذا عین مطلب آورده میشود تا اینکه حرفهای تازه زده شده ما نمی توانیم بگوییم این آیه تکرار است، بلکه قسمت اولش اگر تکرار شده از باب اتحاد با آیات دیگر است که ذکر شده و مقدمه ای است برای زدن حرفهای جدید دراین آیه مجدداً اتفاق افتاد. الیوم دو بار تکرار شده برای اینکه بگوید همین روزی که ما مایوس شدند کفار همین روزمسائل اتفاق افتاده بود، پس علت یأس کفاررا می خواهد بیان کند واین کلمه الیوم کاملاً منطبق با الیوم قبلی است واتحاد واشتراکی که می رساند بیشتر از حروف عطف وصل می آورد.

 پس تکرار برای تطبیق بحث ها بر همدیگراست خوب حالا خواهید فرمود که این تکرار نیست بلکه فقط جهت تطبیق واتحاد بحث هاست نکته های جدیدش چیست؟ در سطر اول دومسئله بصورت کلی گفته شده«حُرِّمَت عَلَیکُمُ المَیتَةُ» و« ما اُهِلَّ لِغَیرِ اللهِ بِه» این هم کلی گفته شده پس«مَیتَه و اُهِلَّ لِغَیرِ اللهِ بِه» درجاهای دیگرقرآن آمده ولی به صورت کلی این آیه شریفه می خواهد مصداقهای این دورا بیان کند حالا مصداقهای«مَیتَه وَالمُنخَنِقَه وَالموقُوذَة وَالمُتَرَدِّیة وَالنَّطیحَة وَما اَکَلَ السَّبُع» چند مورد شرح است و5 مصداق برای مَیتَه ذکر می کند، منخنقه یعنی خفه شده حیوان به دو گونه خفهمی شود: یکی اینکه شی ای در گلویش گیر کند و راه نفس را ببندد عامل درونی باعث خفگی شود. اما یکی دیگر عامل بیرونی و آن اینکه در جاهلیت رسم بوده وقتی که می خواستند حیوان را بکشند دو تا چوب را به گردن اینها می گذاشتند و به هم فشار می دادند مثل الان که اعدام می کنند حیوان ها را اعدام می کردند. «وَالمَوقوذَه» از وقذ می آید، موقوذه یعنی چوب خورده آنقدربه حیوان چوب میزدند تا حیوان می مرد.«مُتَرَدّیه » یعنی پرت شده ازیک جای بلندی به یک جای پایین دوتا مصداق دارد یکی از بلندای کوه پرتش بکنیم دردره یا از سر چاه به ته چاه بندازیم فرق نمی کند معیار سقوط کردن است. «وَالنَّطیحة» شاخ زدن است که مثلاً برای تماشای افراد قوچ قوی پرشوری را می آورند با یک گوسفند ضعیف تا آنقدرشاخ بزند تا او بمیرد بعد بخورند حالا تفاوتش با موقوذه ومُتَرَدّیه در این میشود که سه تای قبلی فعل انسانی در آن دخالت دارند اما«وَالنَّطیحة وَما اَکَلَ السَّبُع» اینها فعل حیوانی نقش دارند. سَبُع یعنی درنده یا سگ هار، سَبُع بیاد حیوان را بدَرَد، اصلش این است که سَبُع حیات اورا بگیرد حالا چقدر بخورد یا نخورد، قوام به خوردن نیست اما غالباً چون میخورد نکته ای که در اینجا هست بحث « اِلّا ما ذکیُّتُم »ازمباحث اصولی که خواندیم باید استفاده کنیم آیا«اِلّا ما ذکیُّتُم» که قید هست به اخیر برمی گردد که«اَکَلَ السَّبُع» یا به دوتای اخیر برمی گردد که هم به نَسبُع و النّطیحه برمی گردد یا به همه آنها، به«مُنخَنِقَه ومَوقوذَه ومُتَرَدّیه ونطیحَه و اَکَلَ السَّبُع»این پنج تا چون «مااُهِلَّ لِغَیرِ اللهِ» از بحث خارج است یک توضیح دربارۀ آن ؛ حیوانی را برای غیرخدا ذبح کردن می شود که بعداً توضیح عرض می کنیم پس سؤال این بود که « اِلّا ما ذکیُّتُم » که مستثنی است از اخیر است یا همه موارد؟ می گوییم از همه موارد شکل گرفت ولی ما بالاخره رسیدیم و تذکیه کردیم،عرض بنده این است امکان اینکه به جمیع برگردد وجود دارد اما ظهورش در اخیردوتا مسئله است؛ یکبار مسئله ظهور است یکبار مسئله امکان.«وَما ذُبِحَ عَلَی النُّصُب وَاَن تَستَصِمُوا بِالازلام» این دو عبارت مصداق هایی است برای «وَمااُهِلَّ لِغَیرِ اللهِ بِه»موقع ذبح حیوان به جای اینکه نام خدا را ببریم نام بت ها رابردیم، غیر از خدا مطرح بود دو مصداق دارد «ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُب»آنچه که ذبح شده، نُصُب چیست؟ سنگ است جمع نیست که بگوییم سنگ ها. مفرد است جمعش می شود انصاب و سنگ مقدس است، فرقش با بت چیست؟ بت سنگی است که تصویر روشنی دارد اما نُصُب سنگ مقدس نتراشیده است.اگرسنگ مقدس است پس باید بگوید آنچه که ذبح شود برای سنگ برای اینکه قربانی آنها قبول باشد آنرا به سنگ می مالیدند خدا فرمود که: این خونها را به سنگ ها نمالید کلمه علی النُصُب برای این بوده که خونها به آن مالیده شود برای مقبول بودن تفاوتی که بین «ما ذُبِحَ» و «اَن تَستَصِمُوا بِالازلام» وجود دارد این است که دو نوع غیر خداست، یکبار غیرخدای مقدس یکبار غیرخدای انسانی. چند انسان دور هم جمع می شدند و همه پول می گذاشتند ولی چند نفر خاص سهم می برده این ذبح یک نوع قمار بوده، مشاع بوده.همه با هم می خریدند ولی همه نمی بردند ازلام یعنی تیرهایی که روی سهم مشخص بوده که چند سهم ببرد پس در این هم نام خدا برده نشده برای نفع آنها بوده این دو تا ذبح هست ولی میته نیست. اما رکن دوم را که یاد خدا باشد ندارد برای اینکه یک حیوانی تذکیه شود اولاً باید ذبح شود ثانیاً ذبح لِللّه باشد. « میته ،مُنخَنِقَه ،مَوقوذَه ، مُتَرَدّیه ،نطیحَه وما اَکَلَ السَّبُع» اینها ذبح ندارد اما آنچه که بر نُصُب برای ازلام بوده اینها ذبح است ولی ذبحش برای خدا نیست طبق حکم الهی عمل نمی کردند«ذلِکُم فِسق» این ذال ذلکُم اسم اشاره است، مشارهٌ الیه آن چیست؟ آیا مشارهٌ الیه آن همین«اَن تَستَصِمُوا بِالازلام» است یا علاوه برآن «وَما ذُبِحَ عَلَی النُّصُب» یا همۀ آنها. آنچه که می تواند باشد همه است همه این امکان را دارد. قرائن دیگر بیاید به ما کمک بکند و تایید کند که همۀ آنها نیست. در اینجا همه هست هر که بیاید این موارد را انجام دهد یا ذبحش به این شکل باشد همه اینها فعل حرام است و خروج از ذی بندگی است پس ذ (ذال) امکان دارد به همه برگردد. اما چرا ذلک بکار برده شده چرا ذلکم نشده ؟ چون روی خطاب به جامعه است. جامعه اسلامی، جامعه انسانی، ای مومنین همه شما موظف باشید پس بحث یه بحث اجتماعی است چون اجتماعی بوده ذلکم آمده، باید نگاه کنیم که موضوع تخاطب چیست؟ بعضی از تخاطب ها فرد است بعضی جمع است، غالب فردهای قرآن رهبرپرور و غالب جمع ها جامعه پرور. ذلکم فسق جامعه پروری را بیان می کند این آیه شریفه دو بخش دارد یک بخش احکام فقهی است یک بخش مباحث کلامی، فرق بین این دو در چیست؟ فرقش در این است فقه فعل مکلّف است، کلام فعل الله پس هرجا بحث از فعل خداست می شود کلام و هرجا بحث از فعل مکلف می شود فقه. در اینجا افعال مکلفی بکار برده شده شماها این کارها را بکنید یا نکنید اما در «اَلیَوم یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِن دینِکُم فَلا تَخشَوهُم وَاخشَونِ اَلیَومِ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَاَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دیناً»اینها فعل الله است پس می شود کلامی از آن جهت که بحث فقهی ما به ثمر برسد« فَمَنِ اضطُرَّ» این فَ دو بحث را به هم وصل می کند یعنی در همین فضای حرمت حرام شده بر شما فَ پس حالا که حرام کردیم استثناء برایش بیان می کنیم، احکام ثانویه پس در اینجا احکامی که مطرح می شود اتمام نعمت ، یکی از بحث های اتمام نعمت احکام ثانویه است مضطر از باب افتعال است از ضرر کسی که مضطر شود و نوع اضطرارش هم از روی گرسنگی باشد«فی مَخمَصَةٍ» به گودی می رود. کسانی که سیرند خیلی می خورند شکم برجسته دارند و بالعکس یعنی معلوم می شود که خیلی گرسنه است. چون بحث، بحث اَکَل است سیاق بحث اقتضا می کند که ما یک گودی جداگانه ای نگیریم گودی شکم نه برآمدگی شکم هر کس که مضطر شود در گرسنگی که باعث فرو رفتگی شکم شده اولاً غیرمُتجانفٍ لِاثم یعنی خودش دوست ندارد خون بخورد خوک بخورد پس جنیف مثل حنیف می ماند، حنیف متمایل به خیر و وسط و جنیف متمایل به کناره ها و انحراف فرق بین این دو اشاره شد. اِثم هم که گناه کبیره است. ذلِکُم فِسق اینها فسق عظیمی است چه فسقی؟ خوردن اینها چون خوردن در بقیه مراحل انسان تاثیر دارد اگر حرام خورد فعل حرام انجام می دهد و بالعکس. لذا اگر کسی به دست خودش بستر را خراب کرد حرام خوری داشت توقع نداشته باشد که با حرام خوری بتواند راه خدا را برود. فَإنَّ الله غَفورٌرَحیم چرا در اینجا مطرح شده غفران به معنای توسعه و جبران، استغفار یعنی طلب توسعه ظرفیت که آمرزش گناهان هم باعث می شود ظرف زنگار دیده پاک شود. در اینجا می گویند چون خداوند غفور است و به فکر این است که ظرف وجود و قابلیت شما را توسعه دهد این نوع احکام را برای شما جمع کرده و این مغفرت او ریشه در نظام رحیمی او دارد.رحیمی با نظام رحمانی تفاوتش در این است که مباحث رحیمی مربوط به تشریح است و اختیار انسان، نظام رحمانی مربوط به تکریم و امورغیراختیاری است از آن جهت اینها احکام است و مربوط به اختیار انسان است با رحیم بودن سازگاری دارد از آن جهت که باعث توسعه ظرفیت و قابلیت انسانها می شود با غفور بودن سازگاراست. اسماء حسنی پایان آیات دلیلی است بر تشریع آن آیات یعنی اینها جلوه هایی هستند از اسماء حسنی الهی یعنی غفور و رحیم بودن باعث شده که خداوند اینگونه ورود و خروج داشته باشد. آخرین عرض من که مقدمه ای باعث برای باقیمانده بحث در جلسه آینده بحث کلامی این آیه است «اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَاَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دیناً» این اَلیَوم اَکمَلتُ با آن بعد از اَلیَوم یَئِسَ الَّذینَ آمده ؛ سه تا دلیل را برای اَلیَوم یَئِسَ بیان می کند. چرا مأیوس شدند کفار چون اتمام به اکمال و رَضیت لکُم اسلام سه کار جداگانه صورت گرفت گرچه به هم مرتبط است باید در رابطه با یأس صحبت کنیم. یأس در مقابل طمع است، می خواهیم ببینیم چه وقت طمع کفار به یأس تبدیل شد تا زمانی که پیامبر باشند اینها می گویند بعد از پیغمبرتمام. یادم است که اوایل انقلاب عمر حضرت امام را شش ماه به شش ماه رادیو های بیگانه تمدید می کردند با توجه به مریضی قبلی که امام دارند علت اینکه امام در جماران مستقرند به خاطر نزدیکی به بیمارستان قلب بود هشت سال به این ترتیب خداوند به امام عمر داد اینها هم منتظر بودند که امام رحلت کنند پسری هم که ندارند برای جایگزینی دیگر تمام می شود که سوره کوثر پاسخ همان نوع نگاه ها بود ولی هنوز طمع داشتند هم منافقان هم کفّار اما زمانی که مسئله ولایت امیرمومنان مطرح شد دیگرآنها مأیوس شدند از اینکه اصل اسلام از بین برود کفار مأیوس شدند اصل اسلام تثبیت شد پس یأس درمقابل طمع کفاربرزوال اسلام بوده اما بعد از پیغمبریک عده ای موج سواری کردند نخُشکاندند بحث سر امروز است آن روز چه روزی است مجموع تفاسیر که بررسی شده 17 قول درباره اَلیَوم یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا گفته شده که قول حق هجدهم می باشد که روز غدیر می باشد پس مسلمانها شما نترسید از کفار وَاخشَونِ از من بترسید از یک طرف نفی از یک طرف اثبات اگر کسی فقط بخواهد نترس باشد باید فقط از خدا بترسد. حضرت امام (ره) گفته بودند: به خدا قسم جز خدا از کسی نترسیدم .«فَلا تَخشوهُم وَاخشونِ»این یک استفاده تربیتی و نکته عرفانی اما سیاق بحث رایک نکته دیگرمی فهماند آن از لحاظ اجتماعی است که جامعه اسلامی از کفارهراسی نداشته باشید ولی ازمن بترسید که بخواهید شما نفاق به خرج دهید خطر نفاق همواره اسلام را تهدید می کند خطر کفر از بین رفته است خطری که اسلام را تا قیام قیامت تهدید می کند خطر نفاق است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo