< فهرست دروس

درس تفسیر استاد الهي زاده

89/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث ما تفسیر مقارن برای تفسیر مقارن چند تفسیر وتدبر را قبلش باید بگذرانیم تا بتوانیم تفسیر مقارن کنیم دو تا تدبر لازم است و دو تا تفسیر تدبر اول تدبر ترتیبی است منتها تدبر درون آیه ای تدبر بین سوره هاست تدبر یکبار درون قرآن است یکبار درون آیه تدبر درون آیه بین جملات است تدبر درون سوره بین دسته ها، تدبر درون قرآن بین سوره هاست آنکه در بحث ما الان کارایی دارد تدبر درون آیه است که اگر بخواهیم دقیقتر بحث را مطرح کنیم باید بگوییم تدبر در کلام گاهی اوقات از لحاظ شمارندگان ممکن است چند آیه با هم بخواهند یک مطلب رابگویند تدبر درون یک کلام را، گام دوم تدبر موضوعی است تدبر موضوعی بر محور همین آیه ای که می خواهیم تفسیر کنیم باید انجام دهیم فرض کنید در آیه 2 سوره مائده خود واژه شعائر کلید واژه است با این کلید واژه در قرآن جستجو می کنیم بعد می فهمیم که در چه مواردی جزء شهائر الهی در قرآن شمرده شده به ما کمک می کند که شعائر الله را اینجا بشناسیم تدبر موضوعی جستجوی واژگانی یا معارفی آیه در بقیه آیات قرآن اگر تدبر ترتیبی به همراه تدبر موضوعی داشته باشیم مساوی است با تفسیر قرآن به قرآن از راههایی می توانیم تفسیر قرآن به قرآن داشته باشیم از طریق واسطه شدن تدبر موضوعی ما را به یک لایه ی دیگری از فهم می کشاند البته برای هر یک از این مراحل شرایط ویژه ای هست بعد از تفسیر قرآن به قرآن تفسیرقرآن بالحدیث داریم که گام بعدی است تفسی قرآن به احادیث نبوی هم در آنجا محل اختلاف ما با اهل سنت شروع می شود چون ما آراء صحابه را به منزله حدیث نمی دانیم آنها رأی صحابه را مثل قول معصومین می دانند چه در تفسیر قرآن وچه در اجتهاد احکام و عدالت را کفایت می دانند برایحجیّت یک خبر ما عصمت را لازم می دانیم آنها عدالت را برداشتشان عدالت عملی دارد ولی از لحاظ علمی حرفش حرف اجتهادی است مجتهد هم گاهی خطا می کند بعد از این بحث تفسیر طریقه شروع می شود جایگاه تفسیر طریقه گام پنجم است اگر لحظه اول وارد بحث تفسیر طریقه نمی شویم به خاطر این است که باید سلسله مراتب را بدانیم برای ما قرآن مهم است اول این نگرش متدبرانه را بگیریم و اما درباره آیه دوم سوره مائده مرحله تدبر درون آیه ای را خدمتتان عرض می کنم و ادعایم بر این است که اگر ما از مهارت تدبر ترتیبی درون آیه ای برخوردار نباشیم در بقیه مراحل هم به مشکل می خوریم در فهم ابتدایی آیه با شکل روبرو می شویم بخش اول آیه دوم سوره مائده را در جلسه قبل عرض کردم و لکن مروری گذرا داشته باشم بر آنچه که عرض شد عمده مباحث بخش پایانی آیه دوم سوره مبارکه « یا اَیُّها الَّذینَ امَنوا لا تُحِلّوُا شَعائرَ الله» آیه اول هم یا اَیُّها الَّذینَ امَنوا دارد آیه دوم هم یک اَیُّها الَّذینَ امَنوا دارد کنارش یک نگرش مستقل را به ما می فهماند می خواهد بگوید آن آیه یک آیه مستقل این آیه هم مستقل اما پیاپی آمدن این اسلوب ارتباط این دو را به ما می فهماند یعنی اگرچند آیه داشته باشیم که همه با یا اَیُّها الَّذینَ امَنوا پشت سرهم شروع شود ما همه را در یک مجموعه قرار می دهیم مثل الان ما این دو را در یک دسته قرار می دهیم اما اگر یک یا اَیُّها الَّذینَ امَنوا بیاید چند آیه پشت سرآن بیاید بعد مجدد یا اَیُّها الَّذینَ امَنوا بیاید چون پیاپی پشت اولی می شود یک دسته بعدی می شود یک دسته دیگر پس این اشتراک درالفاظ و اسلوب اگر پیاپی باشد عامل جمع بندی و دسته بندی آنها می شود ما علت اینکه آیه دو را به او وصل می کنیم پیاپی بودن آن است. همین جا هم خوب است این نکته را عرض کنم که آمار یا اَیُّها الَّذینَ امَنوا در سوره مائده بیشترین آماراست 12 بارآمده وسوره های دیگردراین حد از ندا و یا اَیُّها الَّذینَ امَنوا استفاده نشده لا تُحِلّوُا احلال در مقابل عقد است گشودن آن عقد می شود احلال بازکردن، نادیده گرفتن آن عهد می شود احلال. شعائرالله، شعائر اصل آن شعر است شعیره بعد شعائر قبیله، قبایل آن ماده اولیه شعر است. شعرچیست؟ یعنی یک جلوه بیرونی دارد، یک خواهر دارد. شعائر یعنی ظواهراگر ریشه یابی معنا را دقت کنید شعائرالله آن ظواهر بیرون هست و بخش فرهنگی و روابط عمومی مؤسسات به نظر حقیر باید شعار خودشان را این قرار دهند « وَ مَن یُعَظّم شعائرالله فَإنَّها مِن تقوَی القلوب» من دارم شعائرالهی را تعظیم می دارم و این یکی ازجلوه های تقوا است یکی ازجلوه های تقوا محترم شمردن ظواهر است بعضی ها هستند که ادعای عالم بودن دارند آنها می گویند ظاهر را رها کن آنچه که مهم است باطن است خیر باطن و ظاهر هردو مهم است.حالا این شعائرالله مفهوم کلی است. وَلَا الشَّهرالحرام شهرحرام خودش یک مصداق دیگر از شعائرالله است وَلَا الهَدی، هَدی هم مصداق دیگری است « قَلائِد وَلا امینَ البِیت الحرم» کسانی که قصدبیت الحرام را دارند مصداق بعدی شعائرالله هستند ما از کجا بفهمیم که هَدی یا شهرحرام جزء شعائراست دریک آیه دیگر قرآن گفته شده که هدی جزء شعائرالله است این شعائراول مفهوم کلی است یکی یکی مصادیق ذکر می شود. هَدی، قلائد، امین البِیت الحرام اینها همه مصادیق شعائرهستند دراینجا نکته ای برای ما روشن می شود که مراد ازشهرالحرام چیست، اگریادتان باشد قبلاً گفتیم یک اَشهُر حُرُم داریم یک شهرهای حرام اَشهُر حُرُم چهار ماه بود که از دهم ذی الحجه شروع می شود تا دهم ربیع الثانی، این یک بار اتفاق افتاده چهار ماهی که پیامبربه مشرکان وعده داده بودند بعد از فتح مکه که این چهار ماه شما فرصت دارید که تکلیف خودتان را روشن کنید که مشرک می مانید که مکه جای شما نیست یا مسلمان می شوید که ما نمی گذاریم بروید ممنوع است ورود مشرک به حرم این چهار ماه اَشهُر حُرُم است که در سوره برائت آمده اما شهرهای حرم ذی القعده و ذی الحجه و محرم و رجب گفتیم که ذی القعده برای اینکه قعود در آن هست و قتال نیست، ذی الحجه چون حج است ، محرم که اسمش روی خودش است، رجب هم یعنی متروک قتال درآن ترک شده است. در معنای خود ماهها هم اینها مهم تر است و عرض کردیم که این چهار ماه حرام سنت حضرت ابراهیم بوده مشرکان هم این سسنت را ادامه دادند، گاهی اضافه می کردند گاهی کم می کردند، جابه جا می کردند این نبوده که اسلام کار مشرکان را تایید کند اسلام کار انبیاء را تایید می کند حالا می خواهیم استفاده در اینجا کنیم، استفاده این است که این شهرالحرام یکی که بیشتر نیست شهر حرام کدامش است؟ با توجه به سیاق می فهمیم که ذی الحجه است چون« لا تُحِلّوُا شَعائِرَاللهِ وَلَا الشَّهرَ الحَرامَ وَ لَا الهَدیَ وَلَا القَلائِِدَ وَلا امّینَ البَیتَ الحَرامَ یَبتَغُونَ فَضلاً مِن رَبِّهِم وَ رِضواناً وَ اِذا حَلَلتمُ فَاصطادَوا» همه اینها بحث ازفضای حج است و این شهرالحرامی که یک ماه است و در وسط قرارگرفته، مراد ذی الحجه است آنی که مال سیاق است ذی الحجه است اما اگرنگرش سیاقی را رد کردیم بعد خواستیم نگرش استقلالی داشته باشیم شهرحرام یک مفهوم کلی است که برهر کدام از آنها می توان اطلاق کرد اما در سیاق که نگاه می کنیم مراد ذی الحجه می شود ماه حرامی هم که مربوط به حج است دو تا می بینیم هم ذی القعده هم ذی الحجه اما یکی است مفرد است خوب خواهید فرمود شهر حرام جنسش؟ جنس شهر حرام را شما حلال نشمرید اگر شهر حرام را به صورت مفهوم گرفتید جنس علی البدل اطلاق می شود با یک فرد اطلاق و مطلقی با یک فرد قابل تحقق است لزومی ندارد همه را با هم بگوییم. پس الف و لام یکبار الف و لام جنس است، یکبار الف و لام استقراق است استقراق باشد همه را شامل می شود جنس باشد یک فرد یک فرد شامل می شود فرق بین جنس و استقراق این است استقراق عمومیت دارد جنس اطلاق، می خواهم فرق تدبیر و تفسیر را همینجا عرض کنم ؛ تدبیر آن نگرش سیاقی مطرح است و آن معنای اول ولی آیا همه همین است یا فراتر از این قرآن حرف دارد یا نه فراتر از این هم حرف دارد ولی برداشت دوم است، در برداشت دوم شهر حرام شامل رجب است.شامل رمضان ، ذی القعده و محرم می شود. یک تشبیه بکنم نگرش استقلالی یعنی با ذره بین کار کردن نگرش سیاقی یعنی با دوربین کار کردن، ما کل آیه را در نگرش سیاقی با هم می بینیم اگر بخواهیم ذره بین برداریم روی شهرحرام بگذاریم ازآن نکته استفاده کنیم احتیاج به ظوابط تفسیری داریم.آنی که برای من و شما معتبر است همین شهرالحرام است با همین معنا و اگر بخواهیم وارد تفسیرشویم باید دقت کنید به تفسیر با حدیث «لا تُحِلّوُا شَعائِرَاللهِ» وقتی سیاق از مفهوم کلی استفاده کرده سر نخ برای تأمین داده و نقش تفسیر تأمین است. مخالفت نیست با ظاهر، توسعه یا تزویر پس اصل جوهره محفوظ می ماند. الان در اینجا توسعه دارد مخالف سیاق عمل نکرده، آیا در عمره این بحث هست که اینها که آمده اختصاص به ذی الحجه دارد یا اگر در طول سال در ماههای دیگر هم بخواهد وارد حرم شود بازهم همین بحث هست. اینها از استفاده های تفسیری یا توسعه که می توان از بحث داشت، برای توسعه دادن همه باید روشمند باشند ؛ تفسیر، تدبر موضوعی و روشمند باشد اگر علمی بود جا برای مباحثه و گفتگو و نتیجه گرفتن و ارزشیابی دارد اما اگر بخواهد سلیقه ای باشد دیگر جا برای بحث نمی ماند اما اینکه ما چگونه توسعه می دهیم شهرحرام را سر نخ در خود آیه وجود دارد وآن اینکه مفهوم کلی به کار می رود ولی اینکه بخواهیم بیشتر کنیم باید این سه تفسیر را با هم جمع کنیم؛ تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر قرآن به حدیث ، تفسیر قرآن به عقل بعد جمع کردن حکم صادر می شود. لذا در تفسیر با یکی نمی شود تکلیف را روشن کرد باید با هر سه تا باشد تفسیرجامع، اینها که بحث های جلسه قبل بود ادامه بحث « وَ لَا الهَدیَ وَلَا القَلائِِدَ وَلا امّینَ البَیتَ الحَرامَ » بحث این است وَلا امین البیت الحَرام چه کسانی هستند، مثلاً یک عدّه ای از مشرکان بنا دارند بروند مکه آیا این امین البیت الحرام شامل آنها می شود یا نه؟ اگر فقط امین البیت الحرام را به تنهایی نگاه کنیم عمومیت دارد اما وقتی سیاق را نگاه می کنیم مؤمنان را شامل می شود« یَبتَغُونَ فَضلاً مِن رَبِّهِم وَ رِضواناً» این اَبتغا فضل و رضوان می فهماند که این بحث درمورد موحدان است، ضرورت بحث سیاقی را می خواهم خدمت شما نشان دهم این وصفی که برای وَلا امّینَ البَیتَ الحَرامَ آمده روی مؤمنان متمرکز شده کمی فکر کنید که « وَ اِذا حَلَلتمُ فَاصطادَوا وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَئانُ قَومٍ اَن صَدُّوکُم عَنِ المَسجِدِ الحَرامِ»این ایمانش به کجاست؟ این سئوال برای ما پیش آمد به تفسیر مراجعه می کنیم تفسیراول، دوم و همینطور تفاسیر فهمیدم که دوست ها « وَ اِذا حَلَلتمُ فَاصطادَوا» را برگرداندند به آیه اول «غَیرَ مُحِلِّیِ الصَّیدِ وَ اَنتُم حُرُمٌ» این جواب سرپایی اما اگریک مقداردقت کنید می گویید اگرمی خواست همان باشد کنارخودش می آمد اینجا چه کارمی کنید؟ خدای نکرده می گویید قرآن اشتباه است، جابه جا شده که این هم یک اشتباه بزرگ است ولکن ما را دعوت می کند به فهم. دوم فهم صِباغی؛ صباغ یعنی ازنص و ظاهر. فهم سیاقی یعنی از قبل و بعد یکی هم فهم قیاسی که تناسب و تقابل است که بعداً عرض می کنم الان اگر در سیاق نگاه کنیم می فهمیم که یک جمله اینجا «وَلا تُحِلّوُا الصَّیدِ» چند تا جمله تُحِلّوُا داریم «لا تُحِلّوُا شَعائِرَاللهِ وَلا تُحِلّوُا شَهرالحَرامَ وَلا تُحِلّوُا القَلائِِدَ وَلا تُحِلّوُا امّینَ البَیتَ الحَرامَ» بعد یک قیدی داریم اِذا حَلَلتمُ وقتی از احرام خارج شدید آن موقع فکر کنید، آن «وَلا تُحِلّوُا الصَّیدِ» را از کجا استفاده کردیم از فهم سیاق، سیاق آمد این بحث را برای ما پوشش داد خیلی ها می گویند سیاق یعنی چه؟ ریل آهن را نگاه کنید وسط دو ریل یک خلأ وجود دارد این خلأ را ما در همان راستا می رویم،نمی رویم ؟ سر چهارراه بایستیم که از این طرف بروم یا آن طرف. پُرمی کند ذهن ما آن خلأ را در فهم هم جمله می آید آنجا بعد یک فاصله تا ادامه پیدا کند این وسط را به وسیله قبل و بعد پر می کنیم، پر کردن را بوسیله قبل و بعد می گوییم فهم سیاق. یک خط تیره جای خالی ترمیم می کنیم این توانایی و مهارت را در تفهّم متن باید داشته باشیم اینجا می گوییم«وَلا تُحِلّوُا الصَّیدِ وَ اِذا حَلَلتمُ فَاصطادَوا»وقتی از احرام خارج شدی ادامه این بحث باز برای ما سؤال پیش می آید می خواهیم که متن شناسی این جمع بیشتر شود« وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَئانُ قَومٍ اَن صَدُّوکُم عَنِ المَسجِدِ الحَرامِ اَن تَعتَدُوا» چه ربطی به ما قبل داشت لا تُحِلّوُا شَعائِرَاللهِ یک هنری باید در ما باشد که این ارتباطات بین جملات را درک کنیم آن هنر را اگر بخواهم پیاده کنم باید بگویم فضای بحث ما کجا بود فضا در حج بود اینجا هم می گوید در این سیر که طی می کنید مسیر حج باعث نشود که کینه یک قوم شما را از راه خدا باز دارد نه اینکه تجاوز کنید باید عدالت پیشه کنید معلوم می شود لا یَجرِمَنَّکُم درهمین جاست. من یک تشبیه ای دارم خدمت شما و آن اینکه وقتی می خواهیم با کامپیوتر کار کنیم اول یک فایلی باز می کنیم داخل فایل چند پوشه باز می شود داخل هر پوشه چند پوشۀ دیگر، آیات اینگونه است واردش که شدی داخل آن پوشه بعدی است الان این « وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَئانُ قَومٍ اَن صَدُّوکُم عَنِ المَسجِدِ الحَرامِ» پوشه ای است که در ذیل لا شَعائِرَاللهِ باز شده است در ادامه آن منتهی آن دستور یک دستور فردی است این دستور یک دستوراجتماعی است لا شَعائِرَاللهِ تک تک شما این شعائر را حرام نشمارید، دومی روابط اجتماعیتان را به هم نزنید در همان راستا بحث این است که این قوم چه کسانی هستند مراد از این قوم یعنی مشرکان مکه که در سال شش هجرت مانع فتح مسلمانان شدند یا نه همین کاروانهایی که الان در مسیر حج هستند، به تفاسیر که مراجعه کردم بحث را حواله کردند به سال شش هجری یک عده از مشرکان مانع شدند که پیغمبر حج به جا آورند حالا کینه آن روز آنها مانع نشود ما برویم با آنها برخورد کنیم ولی اگر سیاق را نگاه می کردم و دقت می کردم به فهم باید به اینجا می رسیدیم خیلی خوب شما عزیزان که الان در راه حج هستید این کینه باعث نشود که شما، اشتباه نکنید مراد از قوم گروهی از مؤمنان یک گروهی از مؤمنان مثل سوره مبارکه حجرات دارد.آیات 10 و11 سوره مبارکه حجرات بعدش مسئله قوم را مطرح می کند در اینجا هم قوم قومی از مؤمنان اند یعنی یک گروه از مؤمنان باعث نشوند که گروه دیگر پا را از مرز عدالت خارج کنند اشتباه او باعث اشتباه شما نشود. یک مثال ساده تر بزنم گاهی اوقات می بینیم یکی از افراد منزل یک برخوردی داشت که باعث ناراحتی ما شد حالا که ناراحت شدیم ما هم یک عکس العمل غیرعادلانه داشتیم این آیه می گوید خودتان به حال باشید که هیچ گاه از مرزعدالت خارج نشوید بلکه دیگران هم شما را از مرزعدالت خارج نکنند شما را هیجانی نکنند باعث ابتلاء شما نشوند« وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَئانُ قَومٍ اَن صَدُّوکُم عَنِ المَسجِدِ الحَرامِ» اینکه شما را از راه مسجدالحرام باز دارند و برگردید این تا اینجا در رابطه با نکته بعدی شَنَئان مصدر است به قوم اضافه شده، اضافه مصدربه فاعل است یا مفعول اصل اول این است که مصدربه فاعل اضافه شده باشد اگر بخواهد به مفعول اضافه شود احتیاج به قرینه و دلیل دارد اول یک مثال بزنم ؛ «اِلّا بِذِکرالله وَ تَطمَئِنَّ القُلوب» آگاه باشید که ذکرخدا آرام می کند دلها را، حائل این ذکر چیست؟ من ذکر میکنم خدا را یا خدا ذکر می کند ما را اگرذکر را به فاعل اضافه کنیم یعنی یاد کردن خدا باعث آرامش دلهاست یعنی خدا وقتی مرا یاد کرد من آرام می گیرم اما اگر اضافه مصدر به مفعول باشد وقتی من خدا را یاد می کنم آرام می گیرم از بین این دو آیا اضافه به فاعل است یا مفعول جواب اضافه به فاعل است با تفکر توحیدی اضافه به فاعل سازگار است اما فعل را به مفعول نسبت دادن شرک آلود است، یعنی این من هستم که باعث آرامش خودم می شوم من خدا را یاد کردم آرام گرفتم درست است می توانیم بگوییم تو خدا را یاد کردی این مقدمه ای شد برای یاد کردن خدا تو را و آرامش قلب ثمره یاد کردن خدا تو را است. این مثال شما نماز را به پا دارید تا من شما را یاد کنم مصدربه فاعل شما با طلب مرا یاد می کنید من هم شما را یاد می کنم خدا می گوید وقتی من شما را یاد کردم شما آرام می گیرید در اینجا هم همینطور است شَنَئانُ قَومٍ یعنی چه یعنی آنها شنئان دارند اضافه مصدر به فاعل است نه من شنئان دارم. قبل از نماز می گوید بشویید با استغفار درحق خودمان و دیگران پاک کنیم خودمان را وگرنه نمازهایمان مشکل پیدا می کند حالا می خواهیم بگوییم دیگران ممکن است نسبت به شما شنئان داشته باشند« وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَئانُ قَومٍ » اضافه مصدر به فاعل است این قوم اَن صدّوکُم باز بدارند شما را .«عَنِ المَسجِدِ الحَرامِ اَن تَعتَدُوا» تا اینجا دو نهی داریم یک نهی فردی یک نهی اجتماعی؛ لا تُحِلّوُا شَعائِرَاللهِ نهی فردی، اما « وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَئانُ قَومٍ » وارد جامعه می شویم. دوباره وارد بحث می شویم لایه دوم عمیق تر همین بحث این دسته بندی کردن آیه فایده اش برای فهم ماست که یکبار دیگر خدا می خواست بگوید«لا یَجرِمَنَّکُم شَنَئانُ قَومٍ » بلکه « وَ تَعاوَنُوا عَلی البِّرِ والتَّقوی» چون این تعاونوا بعد از شَنَئانُ قَومٍ باز می شود در قرآن شناسی باید اینها بعد همدیگر باز می شد بعد از اینکه شما در شرایطی بودید که « لا یَجرِمَنَّکُم شَنَئانُ قَومٍ » بود کفایت نمی کند« وَ تَعاوَنُوا عَلی البِّرِ والتَّقوی وَلا تَعاوَنُوا عَلَی الاِثمِ وَالعُدوان » نکته بعد فرق بین برّ و تقوی چیست؟ این را توجا داشته باشید که تقوا به همه مراتب ایمان تقوا اطلاق می شود به همه کمالات چرا اینجا بین برّ و تقوی تفاوت گذاشته شده مگر برِّ جلوه ای تز تقوا نیست در سوره مبارکه بقره آمده « وَلکنَّ البِرَّ مَنِ الستَقی» این دوتا کنار هم آمده یک نکته که حواس ما را به خود جلب می کند عمدتاً ما واو را واو تفسیری می گوییم اصل در واو عطف متغایرین دو چیز باید با هم تغایر داشته باشند ما بتوانیم عطف کنیم در اینجا برّ و تقوی تغایرشان کجاست، برّ تقوی فردی، تقوی تقوای اجتماعی است همانطور که در بحث اول ما فردی و اجتماعی داشتیم، نهی اول فردی نهی دوم اجتماعی این هم همینطور است امر اول تقوا فردی، دومی اجتماعی است خواهید گفت یک قرینه برای این بحث بگویید می گویم به قرینه مقابله این شد آن فهم قیاسی، فهم قیاسی گفتیم یا تناسب یا تقابل از روی مقابلش می فهمیم مقابل را ببینید« وَلا تَعاوَنُوا عَلَی الاِثمِ وَالعُدوان » عدوان چیست؟ عدوان یک مفهوم اجتماعی است، اثم یک ظلم فردی است، یک دشمنی به خود است ولی وقتی کنار عدوان قرار گرفت اثم می شود فردی عدوان می شود اجتماعی این قرینه تقابل تکلیف تقوی را مشخص کرد که تقوی، تقوای اجتماعی است. به این می گوییم فهم قیاسی تا الان چند تا فهم داشتیم ؛ فهم صباغی، فهم سیاقی، فهم قیاسی چهارمی را هم عرض می کنیم.« وَاتًَّقُوالله اِنّ الله شدیدُ العِقاب» این وَاتًَّقُوالله جلسه قبل هم اگر یادتان باشد که آیا قید به آخری برمی گردد یا به همه، می خواهیم بگوییم به آخری ولی این آخری عصاره همه است، برایند همه است که ما به اینجا برسیم « وَاتًَّقُوالله اِنّ الله شدیدُ العِقاب» تقوی در تعامل در برّ و عدوان است ولی اگر خدایی نکرده ما در اثم و وعدان هم دستی کردیم بدانیم که شدیدالعقابیم. یک فهم آخر ماند که آنرا اشاره کنم ولی در جلسات آینده باید این فهم را هم باز کرد آن فهم هدایتگر است پنج تا کلمه تا الان عرض کردم فهم صباغ، فهم سیاق، فهم قیاس، فهم مجموعی، فهم هدایتی، اما فهم هدایتی یعنی چه؟ یکبار تفهیم و تفهم های ما علمی است یکبار تفهیم و تفهم های ما کاربردی است، تربیتی و هدایتی است. توجه داشته باشید قرآن کتاب هدایت است اگر ساختار دارداگر غرض دارد اگر علم دارد در راستای هدایت باید ببینیم الان همین ساختاری در این سوره این ساختار خودش ساختار علمی نیست ساختار تربیتی است اگر قرآن می خواهد ساختار علمی داشته باشد باید یک مقدمه می داد که درآن مقدمه فلسفه دین را مطرح می کرد. فصل اول آن توحید آمده فصل دوم وحی و نبوت را ولی می بینیم ازهمان اول قرآن همه راهکارهای عملی است، راهکار عمل فرد و جامعه راهکار هدایتی و تربیتی دارد. در هدایتی علم هم هست ولی نوع ورود و خروج به بحث ها مدل خروج علمی نیست یعنی من بگویم اولین جمله را که شنیدم چه اثری روی من گذاشت بعد خداوند متناسب با آن اثری که گذاشت حرف بعدی را بزند، باز حرف بعدی چه تاثیری روی من دارد چون خدا قصد هدایت مرا دارد گام بعدی را برمی دارد و سیر هدایتی بعد انشاالله هم در این آیه و آیات دیگر بحث را در جلسات آینده پی می گیریم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo