1404/08/18
بسم الله الرحمن الرحیم
المختصر النافع/کتاب الطهاره /اصاله الطهاره
موضوع: اصاله الطهاره /کتاب الطهاره /المختصر النافع
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در رابطه با قاعده طهارت و استصحاب بود. شهید صدر فرمود اگر در مقابل قاعده طهارت، استصحاب باشد، سه صورت فرض میشود. در دو صورت استصحاب مقدم می شود و در یک صورت قاعده طهارت جاری می شد.
1- اصاله الطهاره حکم ظاهری یا حکم واقعی
جهت دیگری که شهید صدر مورد بحث قرار داده این است که آیا اصاله الطهاره حکم واقعی است یا ظاهری. آنچه که فقها عموما فرمودهاند این است که اصاله الطهاره حکم ظاهری است ولی ایشان می فرماید صاحب حدائق، آن را حکم واقعی می داند «کل شی نظیف حتی تعلم انه قذر» اگر بخواهد حکم واقعی باشد، اینکه بدانیم چیزی نجس است، در نجس بودن واقعی آن تأثیر دارد. اگر بخواهیم بگوییم چیزی طاهر است، علم به طهارت در طهارت واقعی مأخوذ است. در حکم ظاهری می گوییم «اگر نمی دانیم، تکلیفی به عهده ما نیست» حال اگر کشف شد، که واقعا نجس است، تکلیف به عهده ما می آید.
شهید صدر می فرماید در عبارت «کل شی نظیف» سه احتمال وجود دارد: مراد از آن طهارت ظاهریه باشد . مراد از آن طهارت واقعیه باشد. مجمل باشد.
شهید صدر می فرماید اگر بخواهد طهارت واقعیه ای اراده شده باشد، روایت «کل شی نظیف» مقیّدِ احکام واقعیه می شود. ما چه بدانیم و چه ندانیم بول نجس است حال، اگر بخواهد این روایت حکم واقعیه باشد، باید گفت «بول معلوم، نجس است» و اگر ندانیم که این مایع بول است، نجس نیست.
ایشان فرموده صاحب حدائق باید اثبات کند که از روایت، حکم واقعی استفاده می شود «ان قوله «كل شيء نظيف حتى تعلم أنه قذر»، اما ان يكون ظاهرا في الطهارة الظاهرية، أو مجملا، أو ظاهرا في الطهارة الواقعية. فعلى الأول يتم المطلوب من كون القاعدة ظاهرية، و كذلك على الثاني، بضم إطلاق أدلة الأحكام الواقعية الذي يقتضي انحفاظ النجاسة الواقعية حال الشك. و اما على الثالث فتكون القاعدة مقيدة لإطلاقات أدلة الأحكام الواقعية بفرض العلم، فلا بد لمثل صاحب الحدائق- قدس سره- الذي يظهر منه اختيار واقعية القاعدة ان يثبت الاحتمال الثالث»[1]
سوال: چرا باید صاحب حدائق پاسخگو باشد که قاعده طهارت، حکم واقعی را می گوید؟ شاید به این خاطر است که قاعده طهارت از اصول عملیه است و اصول عملیه حکم ظاهری را بیان می کند و بقیه فقها نیز همین را می گویند حال شما که خلاف آنها می گویید باید دلیل بیاورید.
حال دلیل صاحب حدائق چیست؟ صاحب حدائق بیان نکرده است ولی شهید صدر می فرماید ممکن است برای او دلیل آورد به اینکه «و ما يمكن ان يدعى قرينة عليه: التقابل في الحديث بين كلمتي نظيف و قذر، و لا إشكال في ان المراد بكلمة قذر القذر الواقعي، فيراد بكلمة نظيف النظيف الواقعي أيضا» قرینه این است که در این روایت فرموده «کل شی نظیف حتی تعلم انه قذر» باید به قرینه «قذر» که نجاست واقعیه است، نظافت نیز، نظافت واقعیه باشد. شهید صدر می فرماید این استظهار صحیح نیست «و لكن هذا الاستظهار غير صحيح و ذلك: لأن المعقول من أخذ العلم في النجاسة الواقعية أخذ العلم بالموضوع، و أخذ العلم بالجعل في موضوع المجعول، لا أخذ العلم بالمجعول نفسه، لاستلزامه الدور أو الخلف. فإن أراد صاحب الحدائق- قدس سره- أخذ العلم بالمجعول في موضوع نفسه فهو مستحيل، و ان أراد أخذ العلم بالجعل في موضوع المجعول، فهو أمر معقول و لكنه خلاف ظاهر الدليل، فان ظاهره أخذ العلم بالقذارة المجعولة غاية للحكم بالطهارة لا أخذ العلم بجعل النجاسة غاية للطهارة، فلا بد إذن من حمل القاعدة على الحكم الظاهري» شهید صدر می فرماید شما علم را در طهارت و نجاست واقعیه دخیل دانستید که در اینصورت علم به سه نحو می تواند دخیل باشد: 1. بگوییم علم به نحو شرط یا جزء موضوع است یعنی «بول» نجس نیست بلکه «بول معلوم» نجس است. 2. علم به جعل، یعنی اینکه بدانیم نجاست برای بول جعل شده است، نجس است. مثلا عرق شتر نجاست خوار وقتی نجس است که علم پیدا کنیم آن را نجس قرار داده است3. برای حکم به نجاست «علم به نجاست» شرط است یعنی وقتی نجس است که علم به نجاست پیدا شود. این صورت دور است پس علم به نجاست نمی تواند در نجاست واقعیه أخذ شود. در نتیجه یکی از دو صورت قبلی باید باشد.
ایشان فرموده اگر نظر صاحب حدائق صورت اول یا دوم باشد معقول است ولی خلاف ظاهر دلیل -روایت عمار- است چون در روایت آمده«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: كُلُّ شَيْءٍ نَظِيفٌ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ قَذِرٌ فَإِذَا عَلِمْتَ فَقَدْ قَذِرَ وَ مَا لَمْ تَعْلَمْ فَلَيْسَ عَلَيْكَ»[2] و در این روایت علم به قذارت، غایت حکم به طهارت قرار داده شده است. حتی «تعلم انه قذر» یعنی قذارت آن فهمیده شود نه اینکه علم به قذارت پیدا شود. بنابراین عبارت «کل شی نظیف» یکبار می خواهیم بگوییم پایان حکم به طهارت، علم به نجاست است. یکبار می گوییم علم به جعل نجاست، یعنی علم به اینکه خدا آن را نجس قرار داده است، غایت حکم به طهارت است.
ایشان می فرماید علم به جعل نجاست اگر بخواهد غایت باشد، اگر یک نفر علم پیدا کرد نسبت به جعل نجاست برای آن، برای او نجس است و در همین حال اگر شخص دیگر علم پیدا نکرد، برای او پاک است در نتیجه یک شی در آن واحد، در واقع هم نجس است و هم پاک. چنین چیزی خلاف ارتکاز متشرعه است.
ایشان می فرماید اگر کسی بگوید حتی اگر آن را حکم ظاهری بدانیم در مقام عمل این مشکل پیش می آید که یکی علم به نجاست دارد، در این صورت برای او نجس میشود ولی کسی که نمی داند برای او پاک است پس محظور وجود دارد؟ ایشان در جواب می فرماید اشکالی ندارد و متشرعه نیز این را می دانند که ممکن است حکم ظاهری نسبت به افراد متفاوت باشد چون نسبت به واقع حرفی نمی زند که تناقض شود. اما اگر بگویید در واقع هم نجس است و هم پاک است، تناقض است.
«و مما يؤيد ظاهرية القاعدة قوله «و ما لم تعلم فليس عليك شيء»، فإنه ظاهر في ان النظر إلى تشخيص الوظيفة العملية:- كما يؤيد ذلك أيضا كون النسبية في الطهارة و النجاسة الواقعية على خلاف الارتكاز العرفي، فإن النجاسة الواقعية إذا كانت مقيدة بالعلم لزم كون شيء نجسا بالنسبة إلى شخص و غير نجس بالنسبة إلى آخر، و هو على خلاف الارتكاز العرفي، و هذا بخلاف الطهارة و النجاسة الظاهريتين، فان النسبية فيهما أمر عرفي لأن مرجعهما إلى التنجيز و التعذير و هما يختلفان باختلاف الأشخاص»