« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد لطف‌الله دژکام

1404/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

المختصر النافع/کتاب المیاه /تنجّس آب مضاف

 

 

موضوع: تنجّس آب مضاف /کتاب المیاه /المختصر النافع

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در تنجّس آب مضاف بود یعنی آب مضاف اگر با نجس ملاقات کرد، نجس می شود.

1- تنجّس آب مضاف

گفتیم آب مضاف با ملاقات نجاست نجس می شود چه قلیل باشد و چه کثیر-یعنی کر باشد-. اینکه آب مضاف با ملاقات با نجس، نجس شود استبعادی ندارد چرا که حتی آب مطلق اگر قلیل باشد با برخورد با نجاست نجس می شود. در مورد آب کثیر مخصوصا مواردی که کثرت زیاد است، آیا با برخورد با نجاست، نجس می شود یا نه؟ بعضی گفته اند سرایت امر عرفی است و عرف سرایت نجاست را در چنین مواردی-یعنی آب کثیر باشد- قبول ندارد و باید قائل به عدم تنجس شویم. اما آیا می توان این توجیه را پذیرفت یا نه؟ گفتیم مانع برای ما از پذیرفتن این سخن این است که تنجس آب مضاف حتی اگر کثیر باشد مورد اجماع فقهاست. این اجماع مهم است چرا که به نظر فقها دلیل دیگری غیر از اجماع موجود نبوده است. اگر بگویید اجماع باعث شود که چنین حکمی کنیم باید مورد بررسی قرار گیرد. فقها به خاطر اینکه اجماع تنها دلیل بوده است، سعی در تقویت آن داشته اند تا جایی که از آن تعبیر به «کالمحصل» کرده اند. یعنی اجماع منقولی است که مانند اجماع محصل است.

اجماع گرچه تقویت شد، ولی تحصیل اجماع کار دشواری است حتی با تجمیع ظنون. در عین حال آیا می توان دلیل دیگری بر این مسأله پیدا کرد. پنج دسته روایت وجود دارد که می توان به آن استناد کرد برای اینکه آب مضاف حتی اگر کثیر باشد با برخورد با نجاست، نجس می شود.

مرحوم شیخ انصاری در کتاب الطهاره این روایات را بحث کرده است و استظهار کرده است که آب مضاف حتی اگر کثیر باشد با برخورد با نجاست، نجس می شود.

2- روایات تنجّس آب مضاف

شیخ انصاری ابتداء این روایات را بیان می کند. در روایت آمده است «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْيَقْطِينِيِّ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ وَقَعَتْ فَأْرَةٌ فِي خَابِيَةٍ فِيهَا سَمْنٌ أَوْ زَيْتٌ فَمَا تَرَى فِي أَكْلِهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع لَا تَأْكُلْهُ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ الْفَأْرَةُ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ أَنْ أَتْرُكَ طَعَامِي‌ مِنْ أَجْلِهَا قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع- إِنَّكَ لَمْ تَسْتَخِفَّ بِالْفَأْرَةِ وَ إِنَّمَا اسْتَخْفَفْتَ بِدِينِكَ إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْمَيْتَةَ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ»[1]

در روایت دیگر آمده است «وَ عَنْهُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع‌ أَنَّ عَلِيّاً ع سُئِلَ عَنْ قِدْرٍ طُبِخَتْ وَ إِذَا فِي الْقِدْرِ فَأْرَةٌ قَالَ يُهَرَاقُ مَرَقُهَا وَ يُغْسَلُ اللَّحْمُ وَ يُؤْكَل‌»[2]

چند روایت وجود دارد که از آنها استفاده می شود سؤر یهودی و نصرانی نجس است که مرحوم صاحب وسائل تحت باب «بَابُ نَجَاسَةِ أَسْآرِ أَصْنَافِ الْكُفَّار»[3] آورده است.

در روایت دیگر آمده «عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّيَالِسِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَبْدِ الْخَالِقِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَهُ سَعِيدٌ الْأَعْرَجُ السَّمَّانُ وَ أَنَا حَاضِرٌ عَنِ الزَّيْتِ وَ السَّمْنِ وَ الْعَسَلِ تَقَعُ فِيهِ الْفَأْرَةُ فَتَمُوتُ كَيْفَ يُصْنَعُ بِهِ قَالَ أَمَّا الزَّيْتُ فَلَا تَبِعْهُ إِلَّا لِمَنْ تُبَيِّنُ لَهُ فَيَبْتَاعُ لِلسِّرَاجِ وَ أَمَّا الْأَكْلُ فَلَا وَ أَمَّا السَّمْنُ فَإِنْ كَانَ ذَائِباً فَهُوَ كَذَلِكَ وَ إِنْ كَانَ جَامِداً وَ الْفَأْرَةُ فِي أَعْلَاهُ فَيُؤْخَذُ مَا تَحْتَهَا وَ مَا حَوْلَهَا ثُمَّ لَا بَأْسَ بِهِ وَ الْعَسَلُ كَذَلِكَ إِنْ كَانَ جَامِداً»[4]

در روایت دیگر آمده «وَ عَنْهُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ قَطْرَةِ خَمْرٍ أَوْ نَبِيذٍ مُسْكِرٍ قَطَرَتْ فِي قِدْرٍ فِيهِ لَحْمٌ كَثِيرٌ وَ مَرَقٌ كَثِيرٌ قَالَ يُهَرَاقُ الْمَرَقُ أَوْ يُطْعِمُهُ أَهْلَ الذِّمَّةِ أَوِ الْكَلْبَ وَ اللَّحْمَ اغْسِلْهُ وَ كُلْهُ قُلْتُ فَإِنَّهُ قَطَرَ فِيهِ الدَّمُ قَالَ الدَّمُ تَأْكُلُهُ النَّارُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ قُلْتُ فَخَمْرٌ أَوْ نَبِيذٌ قَطَرَ فِي عَجِينٍ أَوْ دَمٌ قَالَ فَقَالَ فَسَدَ قُلْتُ أَبِيعُهُ مِنَ الْيَهُودِ وَ النَّصَارَى وَ أُبَيِّنُ لَهُمْ قَالَ نَعَمْ فَإِنَّهُمْ يَسْتَحِلُّونَ شُرْبَهُ قُلْتُ وَ الْفُقَّاعُ هُوَ بِتِلْكَ الْمَنْزِلَةِ إِذَا قَطَرَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنْ ذَلِكَ قَالَ فَقَالَ أَكْرَهُ أَنْ آكُلَهُ إِذَا قَطَرَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنْ طَعَامِي»[5]

این روایت می گوید آب مضاف نجس می شود اما غلیان آن را تطهیر می کند.

شیخ انصاری می فرماید از این روایات استفاده می شود که آب مضاف قلیل با برخورد با نجاست، نجس می شود و حتی آب مضاف کثیر نیز نجس می شود. ایشان فرموده «إنّ مورد أكثر هذه الأخبار و إن كان ظاهر في القليل، إلّا أنّ المستفاد منها أنّ العلّة في الانفعال هي الملاقاة للمائع و لو كان كثيرا»[6] ایشان می فرماید مورد سوال، آب مضاف قلیل است ولی پاسخ اطلاق دارد و شامل آب مضاف کثیر نیز می شود. علت انفعال «ملاقات» است و اگر آب قلیل باشد این علت موجود است و اگر کثیر نیز باشد این علت هست. اگر کسی بگوید شاید علت مرکب باشد از «ملاقات و قلیل بودن» شیخ می فرماید در بحث آب مطلق، ملاقات مقتضی نجاست هست ولی کر بودن مانع نجاست است چرا که در روایت آمد «إِذَا كَانَ‌ الْمَاءُ قَدْرَ كُرٍّ لَمْ يُنَجِّسْهُ شَيْ‌ءٌ»[7] در مورد آب مضاف چنین دلیلی نداریم. مقتضی نجاست آب، ملاقات بود که در آب مضاف موجود است در مورد آب کر مطلق، مانع داشتیم در مورد آب مضاف چنین دلیلی نداریم که بخواهد مانع تنجس شود. پس مقتضی موجود و مانع مفقود است و آب مضاف اگر کثیر نیز باشد نجس می شود. شیخ از روایت استظهار کرده است نه اینکه صرف احتمال باشد. ایشان می فرماید «بل يستفاد من أدلّة اعتصام الكثير المطلق أنّ كرّية الماء عاصمة، و إلّا فالمقتضي للانفعال في الكثير أيضا موجود، كما يشهد بذلك استناد عدم الانفعال إلى الكرّية، فهي مانعة، و إذا استند عدم الشي‌ء إلى وجود مانعه دلّ على وجود المقتضي له» وقتی در دلیل آوردن برای چیزی استناد به وجود مانع می کنید، به این معناست که مقتضی موجود بوده است. وقتی می گوییم عدم نجاست بخاطر کریت است، نشان می دهد که مقتضی تنجس بوده است. بعد می فرماید «و لذا كان استناد الفقير الّذي لا يملك شيئا في ترك التجارة إلى خوف الطريق قبيحا عرفا، بل كذبا، لأنّ ظاهر الاستناد إلى ذلك وجود المقتضي للتجارة فيه» کسی فقیر است و در مجلسی می گوید اگر عراق امن بود ما فلان تجارت را انجام می دادیم، به او می گویند این کلام تو قبیح است چرا که حتی اگر امن بود تو پول برای تجارت نداشتی یعنی مقتضی نداشتی پس کلام تو قبیح بلکه کذب است. این شخص عدم تجارت را به وجود مانع استناد کرده در حالی که مقتضی تجارت ندارد در نتیجه کلام او قبیح بلکه کذب است. چیزی را علت قرار داده که علت واقعی نیست.

در مورد آب مطلق، کر بودن مانع تنجس است هرچند مقتضی تمام است ولی در مورد آب مضاف چنین مانعی نداریم.

 


[2] همان.
[3] همان، ج1، ص229.
[4] همان، ج17، ص98.
[5] همان، ج3، ص470.
logo