« فهرست دروس
درس کفایة الاصول استاد براتعلی چگینی‌اراکی
کفایه

1401/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی جانشینی امارات معتبر/ اقسام قطع /المقصد السادس: فی بیان الامارات المعتبرة

موضوع: المقصد السادس: فی بیان الامارات المعتبرة / اقسام قطع / بررسی جانشینی امارات معتبر

«کما لاریب فی عدم قیامها بمجرد ذلک الدلیل ...».[1]

خلاصه درس گذشته

قبل از اینکه وارد درس امروز بشویم با یاری خدای تعالی خلاصه‌ای از درس جلسه گذشته را خدمتتان عرض می‌کنم.

ما در آغازین بحث قطع این نمودار را ترسیم کردیم که این بحث ادامه پیدا می‌کند برایمان واضح و روشن باشد گفتیم که قطع بر دو قسم است:

1- طریقی محض 2- موضوعی. بعد این قطع موضوعی خودش بر دو قسم بود:

الف: یا تمام الموضوع ب: یا بنحو جز الموضوع، بعد هرکدام از این دو قسم یا به نحو صفتی بود یا طریقی و کشفی.

گفتیم این کشفی تعبیر جناب محقق خراسانی است طریقی تعبیر جناب شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه است. بعد در جلسه گذشته ما به بیان و توضیح اینکه قطع موضوعی که تمام الموضوع باشد یا جز الموضوع که دو قسم بودند اینها اینها هم گفتیم خودشان دو قسم این به نحو کاشفی و صفتی پرداختیم در توضیح این ابتدا آمدیم گفتیم که صفات بر سه قسم‌اند:

قسم یک: صفاتی هستند که حقیقیه محضه هستند این‌ها اصیل‌اند واقعی‌اند نیازی به اضافه به غیر ندارند نیاز نیست که حساب به غیر داده بشوند.

مثال زدیم شجاعت گفتیم این شجاعت هرکسی که داشته باشد این صفت در درونش است عمق جانش است حالا می‌خواهد در مثلا هنگام نزاع جنگ این را بروز بدهد ظاهرش کند یا نه.

قسم دوم: صفات اضافه محض بودند این برعکس اولی است آنها اصلا نیاز به غیر نداشتند اما این صفات اضافه محضه نیاز به غیر دارند یعنی اگر غیر نباشند اینها محقق نخواهند شد.

یا اگر غیریت را از آنها بگیریم معدوم خواهند شد مثال زدیم به فوقیت مثلا فوق را نسبت به سنگ سقف می‌سنجیم الان اگر سقف باشد فوقیت هم است نباشد اصلا تحقق نخواهد یافت.

قسم سوم: صفات حقیقیه ذات الاضافه است این صفات نه مثل صورت اول‌اند نه مثل صورت دوم بلکه هردوتا را دارند بعد از این آمدیم با محل بحث که قطع باشد تطبیق کردیم چون این حرف‌ها رو می‌زنیم که بیایم در مورد قطع اظهار نظر کنیم که حالا این قطع جز کدام یک از این اقسام ثلاثه است گفتیم که قطع جز قسم سوم است یعنی صفات حقیقیه ذات الاضافه بعد جناب مصنف فرمودند نور للنفس نور لغیر بنابراین علم و قطع چه هستند؟ هم ذاتا نور است هم خودش روشن است و هم منور است یعنی روشن‌گر است بعد از این وارد یک بحث دیگری شدیم و آن این بود که آیا امارات و طرق معتبره شرعیه می‌توانند نیابت از قطع کنند یا خیر.

ما گفتیم قطع بر دو قسم است: قطع طریقی محض و قطع موضوعی.

صورت اول را جلسه گذشته عرض کردیم گفتیم امارات معتبره شرعیه از قطع طریقی محض نیابت می‌کنند چرا؟ به خاطر اینکه ما دلیل بر اعتبار این گونه امارات داریم و می‌توانند جای قطع طریقی را بگیرند لذا آن آثاری که بر این‌ها مترتب بود بر این قطع هم مترتب خواهد بود لذا اگر کسی اماره معتبره شرعیه داشته باشد و موافقتش کرد خوب این شخص مستحق ثواب است مخالفت کرد مستحق عقوبت است اما در مورد قطع موضوعی چه؟

اقوال در قطع موضوعی: در مورد قطع موضوعی سه قول را ذکر کردیم:

قول اول: مطلقا می‌گفت که امارات می‌توانند جای قطع قرار بگیرند، مطلقا هم گفتیم یعنی به صورت آن اقسام چهارگانه تمام الموضوع، جزء الموضوع حالا چه بنحو صفتیت یا بنحو کاشفیت باشد در هر صورت امارات جای قطع می‌تواند قرار بگیرد‌.

قول دوم: گفت مطلقا نمی‌تواند قرار بگیرد.

قول سوم: برای جناب شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه بود که فرمودند که اگر قطع موضوعی بر وجه کاشفیت باشد امارات جای این‌ها می‌توانند قرار بگیرند.

 

درس جدید

«كما لا ريب في عدم قيامها بمجرد ذلك الدليل مقام ما أُخذ في الموضوع على نحو الصفتية من تلك الأقسام ، بل لابد من دليل آخر على التنزيل ، فإن قضية الحجية والاعتبار ترتيب ما للقطع بما هو حجة من الآثار ، لا له بما هو صفة وموضوع ، ضرورة إنّه كذلك يكون كسائر الموضوعاًت والصفات.

ومنه قد انقدح عدم قيامها بذاك الدليل مقام ما أُخذ في الموضوع على نحو الكشف ، فإن القطع المأخوذ بهذا النحو في الموضوع شرعاً ، كسائر مالها دخل في الموضوعاًت أيضاً ، فلا يقوم مقامه شيء بمجرد حجيته ، وقيام دليل على اعتباره ، ما لم يقم دليل على تنزيله ، ودخله في الموضوع كدخله».

و اما درس امروز ما. «کما لاریب فی عدم قیامها». درس امروز جناب مصنف به این مطلب می‌پردازند که امارات معتبره شرعیه مثل خبر ثقه همین که ما دلیلی بر اعتبار و حجیتشان داشته باشیم مثل صدّق العادل این به جای قطع موضوعی علی وجه وصفیه نمی‌تواند قرار بگیرد.

خلاصه این دلیل اعتبار اماره که صدّق العادل باشد، این قدرت و توان را ندارد که خبر ثقه را به جای قطع قرار بدهد چون که طرق و امارات شرعیه حجیت و اعتبارشان یک مقتضایی دارد و مقتضایش هم این است که می‌توانند از جهت این حجیت جایگزین قطع بشوند، حجیت یعنی چه؟ یعنی اگر مطابق با واقع درآمد منجز است و اگر نه خلاف واقع درآمد معذر است.

دلیل امارات هم می‌گوید که امارات به جای قطع می‌نشینند و آن آثاری که قطع از قبیل منجزیت، معذریت. که موافقت آن ثواب به دنبالش است و مخالفت با آن عقوبت به دنبال دارد.

خلاصه همان وظایف قطع را به عهده می‌گیرد البته علی الطریقیت و الکاشفیه اما آیا این امارات به جای قطع علی وجه وصفیه هم قرار می‌گیرد؟ خیر، چرا؟

به خاطر اینکه قطع من حیث موضوع قرارگرفتن برای برخی از احکام مثل سایر موضوعات دیگر است. و از طرفی که ما دلیل داشتیم بر اعتبار امارات صدّق العادل، این وجود دلیل نمی‌تواند و قدرت ندارد که بخواهد خبر ثقه را که اماره است به جای موضوعی که قطع است قرار بدهد. خب الان شاید شما این سؤال برایتان پیش بیاید که پس این ادله به چه درد می‌خورند؟خب ادله کارشان این است که امارات را به جای قطع قرار می‌دهند، از چه جهت؟ از آن جهت که حجیت و طریق و کاشف است.

«لابد من دلیل آخر علی التنزیل» در اینجا به این مطلب می‌پردازد که آیا ما سایر موضوعات مثل عدل، فسق و نحوهما را می‌توانیم نازل منزله قطع قرار بدهیم یا خیر؟

ایشان می‌فرماید که اگر ما بخواهیم این تنزیل را کنیم نیاز به یک دلیل دیگری داریم. خب شاید کسی بگوید که صدق العادل، می‌گوییم این صدق العادل دلیل برحجیت امارات می‌شود، اما دلیل برای این تنزیل قرار گرفتن سایر موضوعات به جای قطع نمی‌شود. خب حالا برای اینکه درس را معنا کنیم یک خط برویم بالاتر.

تطبیق متن

«ثم لاریب فی قیام طرق و الامارت المعتبره بدلیل حجیتها و اعتبارها مقام هذا القسم» تردیدی وجود ندارد که طرق و امارات معتبره شرعی مثل خبر عادل و بینه بمجرد دلیل بر حجیت و اعتبار این طرق و امارات می‌توانند به جای این قسم از قطع قرار بگیرند. کدام قسم؟ قطع طریقی محض.

خلاصه: طرق و امارات معتبره می‌توانند قائم مقام قطع طریقی محض قرار بگیرند.

«کمالاریب فی عدم قیامها بمجرد ذلک الدلیل مقام ما أخذ فی الموضوع علی نحو الصفتیة من تلک الاقسام» همانطوری که ما شک و تردیدی نداریم در این که امارات نمی‌توانند قائم مقام بشوند، «قیامها» قیام چه؟ این طرق و امارات معتبره، «بمجرد ذلک دلیل» و ذ«لک دلیل» کدام بود؟ آن دلیل برحجیت طرق، صدّق العادل. پس شک و تردیدی نداریم که این طرق و امارات.

«بمجرد ذلک دلیل» به مجرد این دلیلی که بر حجیت طرق و امارات است نمی‌توانند قائم مقام آن چیزی شوند که «ما اخذ» منظور از«ما» آن قطعی که اخذ شده است. درکجا؟

«فی الموضوع» در موضوع، منظور قطع موضوعی، اما کدام قسمش؟ «علی نحو صفتیه» آن قطعی که در موضوع به نحو صفتیت اخذ شده است.

«من تلک الاقسام» تلک الاقسام منظور چه؟ از آن اقسام اربعه‌ای که برای قطع موضوعی بیان شد.

«بل لابد من دلیل آخر علی التنزیل» بنابراین اگر بخواهد امارات معتبره به جای قطع صفتی قرار بگیرند «لا بد من دلیل آخر علی التنزیل» نیاز به یک دلیل دیگری داریم تا این‌ها به جای آن قرار بگیرند.

«فان قضیة الحجیة و الاعتبار ترتیب ما للقطع بما هو حجة من الآثار» به علت اینکه مقتضای حجیت و اعتبار امارات آن است که «ترتیب ما للقطع» مترتب بشود آن چه که برای قطع است «بما هو حجة بلحاظ حجیة من الآثار» این «من» بیان می‌کند آن «ما» را منظور از آن «ما» چه است؟ یعنی آن آثاری که مترتب می‌شود آن آثار، کدام بودند؟ منجزیت و معذریت که مطابق با واقع باشد منجز مخالف باشد و معذر «لا ما له بما هو صفة و موضوع»( ضمیر له را بزنید بر آن قطع) نه آن آثاری که خدمتتان عرض کنم به جهت صفت بودن و موضوع بودنشان است.

«لا ما له بما هو صفة و موضوع» نه آن آثاری که برای آن قطع هست، از آن جهت که صفت و موضوع است. «ضرورة انه کذلک یکون کسائر الموضوعات و الصفات» «انه» ضمیر را بزنید به آن قطع، «کذلک» را بزنید به «بما هو صفت و موضوع»، «یکون» ضمیر را بزنید به قطع.

حالا معنا کنیم: به علت اینکه آن قطع -البته منظور قطع موضوعی بنابر وجه صفت بودن خودش، «یکون» این قطع موضوعی علی الوصفیه «کسائر الموضوعات و الصفات»- مثل سایر موضوعات و صفات است.

«و منه قد انقدح» در این‌جا جناب مصنف به این مطلب می‌پردازند که امارات به جای قطع موضوعی علی کاشفیه قرار نمی‌گیرند. و گفتیم که قطع موضوعی مثل سائر موضوعات است. خب وقتی که مثل سایر موضوعات باشد و گفتیم که دلیل اعتبار امارات -که آن صدق العادل باشد- این قدرت را ندارد که آن اماره خبر ثقه را موضوع قرار بدهد و کاری که انجام می‌دهد این است که خبر ثقه هم الان دارای حجیت شرعی و اعتبار است. چطور قطع که حجیت ذاتی داشت و آثاری هم بر آن بار بود، الان این خبر ثقه هم که دارای حجت شرعی شده این هم یک آثاری بر آن مترتب خواهد شد.

«فلا یقوم مقامه شئ» در این‌جا ادامه فرمایشش است که می‌فرماید: وقتی که دلیل حجیت و اعتبار -که صدق العادل باشد- این توانایی و قدرت را نداشت که خبر ثقه را به جای قطعی که موضوع برای حکمی از احکام است قرار بدهد. بنابراین اگر بخواهد این خبر ثقه به جای آن قطع بشیند ما نیاز به یک دلیل دیگری داریم این را هم مثل سایر موضوعات قرار داده است.

مثلا شارع مقدس آمده ملاکِ برای احترام را تقوا قرار داده است مثلا گفته که اکرم المتّقین یعنی انسان‌های پرهیزگار را اکرام کنید. الان اینجا موضوع اِکرام چه است؟ تقوا است.

حالا اگر بجای این تقوا -که موضوع ما است- یک موضوع دیگری بخواهد قرار بگیرد مثلا فرض بگیرید علم خب اگر این موضوع عوض شود چیز دیگری خواست جایش را بگیرد این هم نیازمند یک دلیل جداگانه و مستقلی است.

«و منه قد انقدح» از این صحبت‌هایی که کردیم روشن میشود، چه چیزی؟ «عدم قیامها قائم» قرار نگرفتن و جانشین نشدن امارات و طرق «بذلک الدلیل» به صرف آن دلیلی که بر اعتبارشان است. خب این عدم قیامشان کجاست؟ «مقام ما اخذ فی الموضوع» جای آن قطعی که در موضوع اخذ شده است.

«علی الکشف» به صورت کاشفیت و طریقیت.

خلاصه این اماره نمی‌تواند جای قطعی که در موضوع علی الطریقیه و الکشفیه اخذ شده، جانشین بشود و جای آن قرار بگیرد. حالا لا فرق در اینکه جزء الموضوع باشد یا تمام الموضوع باشد.

فان القطع المأخود بهذا النحو فی الموضوع شرعا کسائر ما لها دخل فی الموضوعات ایضاً» به علت این‌که آنچنان قطعی که به این صورت در موضوع اخذ شده «بهذا النحو» منظور کاشفیت و طریقیت از آن قطعی که به صورت طریقیت و کاشفیت در موضوع شرعاً اخذ شده است، همانند سائر طرق و اماراتی است که مالها برایشان دخالت در موضوعات است.

«لایقوم مقامه شی بمجرد حجیة» در نتیجه صِرف حجیت یک چیزی، چیزی به جای این قطع که به صورت کاشفیت باشد قرار نخواهد گرفت.

«و قیام دلیل علی اعتباره» و صرف اینکه حالا ما دلیل بر حجیت این امارات داشته باشیم، این کفایت نمی‌کند که بخواهد قائم مقام قرار بگیر‌د‌.

«ما لم یقم دلیل علی تنزیله و دخله فی الموضوع کدخله» تا زمانی که نباشد دلیلی، دلیل منظور دلیل دیگری یعنی به غیر از آن دلیلی که حجیت امارات داشتیم که صدق العادل بود، تا زمانی که دلیل دیگری غیر از این نباشد «علی تنزیله» این را بزنید به آن شیء منظور از شیءٌ هم مثل خبر واحد.

یا بینه پس مادامی که دلیلی بر تنزیل آن شئ منظور خبر واحد یا بینه «دخله» و دخل آن شئ یعنی آن اماره و طریق در موضوع «کدخله» آن دخل یعنی مثل دخالت قطع نباشد این جایگزینی و قائم مقامی صورت نخواهد گرفت.

خلاصه: اگر طرق و امارات بخواهند به جای قطع قرار بگیرند ما نیازمند دلیل دیگری هستیم که برحجیت طرق و امارات داشتیم باید به غیر از آن یک دلیل دیگری باشد.

«و توهم» تا این جا بماند.

 


logo