« فهرست دروس
درس کفایة الاصول استاد براتعلی چگینی‌اراکی
کفایه

1401/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 نظر مصنف/ تجری و احکام آن /المقصد السادس: فی بیان الامارات المعتبرة

موضوع: المقصد السادس: فی بیان الامارات المعتبرة / تجری و احکام آن / نظر مصنف

«الامر الثانی: قدعرفت أنه لاشبهة فی أن القطع یوجب استحقاق العقوبه علی المخالفة و المثوبة علی الموافقة فی صوره الاصابة ...».[1]

خلاصه درس گذشته

قبل از این‌که درس امروزمان را با حول و قوه الهی شروع کنیم مختصری از درس جلسه گذشته را خدمتتان عرض می‌کنم.

تقسیم مصنف و شیخ انصاری: در آغازین بحث جناب مصنف تقسیمی که شیخ انصاری که تقسیم ثلاثی بود را از آن عدول کرد و تقسیم ثنائی خودشان را بیان کردند. به این معنا که: شیخ انصاری می‌فرمود: شخص مکلف در برخورد با یک حکم شرعی؛ یا قطع دارد، یا ظن و یا شک. اما جناب مصنف فرمودند خیر یا قاطع است یا غیر قاطع. غیر قاطع که باشد یا ظنش معتبر است یا غیر معتبر.

بعد در آن‌جا هم بیان شد که احکامی که برای قطع بیان شده مربوط به زمانی است که قطع به حکم فعلی تعلق بگیرد.

و در آن‌جا جناب مصنف یک وعده‌ای داد که ما بعدا این را تفصیلا خدمت شما بیان خواهیم کرد.

در جلسه گذشته تفصیل ایشان بیان شد که امروز ما آن را به صورت مختصر خدمت شما عرض می‌کنیم.

مراحل احکام: گفتیم که احکام دارای چند مرتبه و مرحله است: مرحله اول: مرحله اقتضاء یا همان شأن، که آنجایی است که حکم دارای ملاک خواهد بود. مرحله دوم: مرحله انشاء، که حکم در آنجا انشا شده و به صورت قانون در می‌آید اما زمان بیان و ابلاغش نرسیده است، لذا مسکوت باقی خواهد ماند. مرحله سوم: مرحله فعلیت، آن جایی است که امر و نهی تعلق می‌گیرد، امر و نهی خواهد آمد وقتی که حکم به مرحله سوم رسید به دنبال آن هم مسئولیت خواهد آمد. به این بیان که اگر شخص مکلف قاطع بر اساس قطعش عمل کرد مستحق ثواب است اما اگر مخالفت کرد مستحق عقاب خواهد شد. حال اگر این حکم به مرحله سوم که فعلیت است نرسیده باشد یا به آن بیانی که گفتیم حکم نارس و نابالغ باشد مسئولیتی پیش نخواهد آمد. گفتیم که بعض احکام به مرحله فعلیت که نرسیده‌اند خدای تعالی نسبت به آن‌ها سکوت کرده و یک مصلحتی دیده که برای ما فعلا یا اظهار نشود یا اصلا بیان نشود و روایتی از وجود مبارک امام علی علیه السلام را هم خدمتتان عرض کردیم که آن حضرت فرموده‌اند:

«خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع النَّاسَ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى حَدَّ حُدُوداً فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ فَرَضَ فَرَائِضَ فَلَا تَنْقُصُوهَا وَ سَكَتَ عَنْ أَشْيَاءَ لَمْ يَسْكُتْ عَنْهَا نِسْيَاناً لَهَا فَلَا تُكَلَّفُوهَا رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ لَكُمْ فَاقْبَلُوهَا»[2] که حضرت اين‌جا تصریح فرموده که بله بعض از حکم‌هایی است که خدای تبارک تعالی نسبت به آن‌ها سکوت فرموده است.

«نعم» که بحث پایانی درس گذشته ما بود در آن‌جا گفته شد که حکم فعلی که همان مرتبه سوم بود و دارای امر و نهی بود این حکم:

1- گاهی مورد امارات یا اصول شرعیه قرار می‌گیرد، مثلا ما یک خبر ثقه‌ای داریم مبنی بر این‌که فلان چیز حلال است یا فلان چیز حرام است خود همین احکامی که از طریق امارات یا اصول اولیه به ما رسیدند؛ الف: گاهی وقت‌ها مطابق واقع و گاهی وقت‌ها مخالف با واقع است، بنابراین در مورد حکم فعلی گاهی وقت‌ها است اجتماع ضدین.

ب: گاهی اجتماع مثلین پیش خواهد آمد مثال زدیم به این‌که شما فرض بگیرید ماءالشعیر در حرمتش شک بشود. و از طرفی شخص مکلف در این‌جا اصالت الحلیه جاری کند و بعد معلوم بشود که در واقع این حرام بوده است، الان اینجا بین حلیتی که از طریق اصالت الحلیه به دست آمده و حرمتی که حرام واقعی است اجتماع ضدین شده است. از طرف دیگر، مثال به شرب توتون زدیم که اگر شخص مکلف آمد و از طریق اصالت البرائه ثابت کرد که التتن حلال، خب و در واقع هم همین‌طور باشد الان در این‌جا موضوع واحد و اجتماع مثلین شده است. خلاصه: همان‌طوری که اجتماع مثلین محال است، اجتماع ضدین هم محال است و همان‌طوری که اجتماع ضدین محال است اجتماع مثلین هم محال است.

 

درس جدید

«الأمر الثاني : قد عرفت إنّه لا شبهة في أن القطع يوجب استحقاق العقوبة على المخالفة ، والمثوبة على الموافقة في صورة الإصابة ، فهل يوجب استحقاقها في صورة عدم الإصابة على التجري بمخالفته ، واستحقاق المثوبة على الانقياد بموافقته ، أو لا يوجب شيئاً؟

الحق إنّه يوجبه ؛ لشهادة الوجدان بصحة مؤاخذته ، وذمه على تجريه ، وهتكه لحرمة مولاه وخروجه عن رسوم عبوديته ، وكونه بصدد الطغيان ، وعزمه على العصيان ، وصحة مثوبته ، ومدحه على قيامه بما هو قضية عبوديته ، من العزم على موافقته والبناء على إطاعته ، وأنّ قلنا بإنّه لا يستحق مؤاخذة أو مثوبة ، ما لم يعزم على المخالفة أو الموافقة ، بمجرد سوء سريرته أو حسنها ، وأنّ كان مستحقا للذّم أو المدح بما يستتبعإنّه ، كسائر الصفات والاخلاق الذميمة أو الحسنة.

وبالجملة : ما دامت فيه صفة كامنة لا يستحق بها إلّا مدحاً أو ذماً، وإنما يستحق الجزاء بالمثوبة أو العقوبة _ مضافاً إلى أحدهما ، إذا صار بصدد الجري على طبقها والعمل على وفقها وجزم وعزم ، وذلك لعدم صحة مؤاخذته بمجرد سوء سريرته من دون ذلك ، وحسنها معه ، كما يشهد به مراجعة الوجدان الحاكم بالاستقلال في مثل باب الإطاعة والعصيان ، وما يستتبعان من استحقاق النيران أو الجنان».

تجری و احکام آن: درس امروز ما درباره تجری و احکام آن است. اما قبل از این‌که ما وارد بحثمان بشویم لازم است چهارتا عنوان را توضیح بدهیم تا مباحث پیش رو ان‌شاءالله برای ما واضح و روشن بشود.

عنوان اول: عصیان. عصیان چیست؟ اگر شخص مکلف نسبت به یک چیزی حکم پیدا کرد مثلا الان قطع پیدا کرد که تتون حرام است و بعد این قطعش هم مطابق با واقع باشد یعنی در واقع این توتونی که به آن قطع پیدا کرده حرام باشد حالا اگر شخص مکلف آمد و این تتن را استعمال کرد در این‌جا الان عصیان و گناه محقق شده است.

پس خلاصه در عصیان: ۱- باید قطع باشد ۲- قطع مطابق با واقع باشد ۳- شخص مکلف مرتکب آن عمل بشود. با قطع داشتن و قطعش مخاطب با واقع در این هنگام عصیان محقق شده است.

عنوان دوم: اطاعت. اطاعت را اگر بخواهیم خیلی خلاصه معنا کنیم عبارت است از انجام واجب و ترک حرام. و اما اگر بخواهیم مطابق با عصیان به آن بیان تعریفش را ذکر کنیم، هرگاه شخص مکلف به یک چیزی قطع پیدا کرد مثلا قطع پیدا کرد که نماز جمعه واجب است و بعد این قطعش هم مطابق با واقع باشد یعنی در واقع هم نماز جمعه واجب باشد اگر شخص مکلف این نماز جمعه را بر طبق قطع خودش انجام داد در این‌جا اطاعت محقق شده است. پس یک: قطع به وجوب یا حرمت چیزی. دو: آن قطع مطابق با واقع باشد. سوم: اگر شخص مکلف آن را انجام بدهد، در این‌جا اطاعت صورت گرفته است.

عنوان سوم: انقیاد. انقیاد عبارت است از این‌که شخص مکلف نسبت به یک چیزی قطع پیدا کند اما این قطعش مطابق با واقع نباشد و این شخص مکلف بیاید بر اساس این قطعش عمل کند به این انقیاد می‌گویند مثلا شخص مکلف قطع پیدا کرده که این ظرفی که مایع در آن است خمر است، به خاطر این قطعش از آن اجتناب می‌کند اما در واقع این ظرف سرکه بوده و الان در این‌جا انقیاد صورت گرفته است. یا مثلا قطع پیدا کرده که نماز اول ماه واجب است بعد می‌آید براساس این قطعش عمل می‌کند اما در واقع مثلا مستحب بوده است که در این‌جا می‌توانست مثلا آن را انجام ندهد.

عنوان چهارم: تجری. تجری عبارت است از این‌که شخص مکلف قطع به وجوب چیزی پیدا کند ولی در واقع واجب نباشد اگر در این‌جا شخص مکلف برخلاف قطعش عمل کند در این‌جا تجری صورت گرفته است. پس در تجری یک: قطع باشد. دو: قطعش مطابق با واقع نباشد و شخص مکلف برخلاف قطعش عمل کند؛ به این تجری گفته می‌شود، مثلا یک ظرف آبی است و شخص مکلف قطع پیدا می‌کند که این ظرفِ مایع خمر است و با این‌که الان قطع پیدا کرده خمر است اما از آن استفاده می‌کند ولی در واقع خمر نبوده و سرکه بوده است الان تجری صورت گرفته است.

حالا این چهار صورت را به طور خیلی خلاصه بیان و باهم مقایسه کنیم.

اگر شخص مکلف قطع پیدا کرد و قطعش هم موافق با واقع باشد، اگر شخص مکلف مخالفت با چنین قطعی کند، «عصیان» صورت گرفته است. اما اگر براساس این قطعش عمل کرد «اطاعت» صورت گرفته است. اما اگر شخص مکلف قطع به چیزی پیدا کرده و این قطعش مخالف با واقع باشد این هم مثل قبلی دو صورت دارد: 1- گاهی وقت‌ها شخص مکلف با این قطع موافقت کرده، یعنی براساس قطعش عمل کرده این «انقیاد» می‌شود.

2- اما گاهی با همین قطع مخالفت می‌کند و این «تجری» می‌شود. احکام عناوین چهارگانه: مجموعا این چهار عنوان با همدیگر بیان و مقایسه شد. حکم این‌ها چه می‌شود؟ 1- حکم عصیان مسلما عقوبت است. 2- حکم اطاعت هم مثوبت است به این ثواب داده می‌شود به آن عقاب در این دوتا جای بحثی نیست. بحث درباره تجری و انقیاد است که آیا بر تجری هم مثل عقاب عقوبت بار می‌شود یا نه؟ و همچنین آیا بر انقیاد هم مثل اطاعت که ثواب به آن داده می‌شد آیا به این ثواب داده می‌شود یا نه؟ این محل بحث ما است. تا اینجا این پاراگراف را بخوانیم.

الامر الثانی: امر دوم درباره تجری و انقیاد است. این دوتا واضح و روشن هست کدام؟ یکی اطاعت و دیگری عصیان.

«قد عرفت انه لاشبهة ان القطع یوجب استحقاق العقوبه علی المخالفة» شما دانستید که شک و شبهه و تردیدی وجود ندارد در این‌که قطع موجب استحقاق عقوبت است و زمانی که شخص مکلف قطع پیدا کرده به یک چیزی و با آن مخالفت کند. «و المثوبة» عطف بر «المخالفة» می‌شود. و همچنین اگر شخص مکلف بر طبق قطعش عمل کرد این‌جا چه است؟ مستحق مثوبت است، چه موقع؟ «علی الموافقة فی صورة الاصابة» براساس قطعش عمل کند و همچنین قطعش هم مطابق با واقع باشد.

«فهل یوجب استحقاقها فی صورة عدم الاصابة علی التجری بمخالفته و استحقاق المثوبة علی الانقیاد بموافقته أو لا یوجب شیئا».

پس الان محل بحث و نزاع درباره تجری و انقیاد است آیا «یوجب استحقاقها» موجب می‌شود استحقاق این «عقوب فی صورة عدم الاصابة» در زمانی که آن قطع با واقع مطابق نباشد یعنی اصابت به واقع نکرده باشد. خلاصه: اگر بخواهیم از خارج خلاصه‌اش را بگوییم حرف قبل را این صورت بود، شخص مکلف قطع پیدا کرده به یک چیزی و آن قطعش را و قطعش هم مطابق با واقع نباشد، اما شخص مکلف چه کار کند؟

«بمخلافته» اگر مکلف برخلاف قطع خودش عمل کند آیا این مستحق عقوبت است یا نه؟ برویم سراغ انقیاد، این تجری می‌شد.

مقایسه انقیاد و تجری: اگر شخص مکلف قطع پیدا کرد به یک چیزی و قطعش هم مطابق با واقع نباشد تا این‌جا تجری و انقیاد مثل هم هستند، اما در تجری شخص مکلف برخلاف قطعش عمل می‌کند و اما در این‌جا یعنی در انقیاد شخص مکلف مطابق با قطع خودش عمل کرده است و آیا این چنین شخصی مستحق ثواب است یا نه؟

«و استحقاق المثوبة علی الانقیاد» بیایند بگویند آقا ثواب بدهند چرا؟ «بموافقته» موافقت آن قطعش به خاطر این‌که این شخص مکلف الان آمده است و براساس قطعش عمل کرده است، بهش ثواب بدهیم و در آن‌جا هم که برخلاف قطعش عمل کرده آیا این مستحق عقوبت است؟ «او لایوجب شیئاً» اصلا نه این حرف‌ها مطرح نیست.

«الحق انه یوجبه»: نظریه مصنف این‌جا نظر جناب مصنف است که می‌فرمایند: تجری عقوبت ‌آور است. و از طرف دیگر هم انقیاد مثوبت آور است، پس تجری عقاب آور است همان‌طوری که انقیاد ثواب آور است، این را باید به آن ثواب داد و آن را باید عقوبت کرد. سؤال: ممکن است شخصی بگوید که شما شخص متجری را برای چه عقوبتش می‌کنید؟ در تجری امر و نهی واقعی نیست خوب وقتی واقعی نیست مخالفتی صورت نگرفته شخص مکلف یک امر و نهی خیالی داشته است گمان می‌کرده بنده خدا که این واجب است گمان می‌کرده که این حرام است پس چطور شما عقوبت را بر این متجری مترتب کردید؟

جناب مصنف می‌فرماید: به خاطر این‌که تجری یک عناوینی بر آن قابل صدق است که هر کسی آن را داشته باشد عقلای عالم چنین شخصی را توبیخ و ملامت و مذمت می‌کنند. آن عناوین عبارتند از، هتک حرمت مولا. درست است که شخص فکر می‌کرده که مثلا این ظرف شراب است و بعد قطع پیدا کرده و آمده از این شراب خورده است و در واقع هم مطابق با واقع نبوده و در واقع سرکه بوده است.

اما خب این‌جا مولا فرموده بوده: لاتشرب الخمر، و مولا نهی‌اش از شرب خمر کرده است، اگر در واقع شراب بود. خب این‌که بدتر می‌شد مهم در این‌جا این است که این شخص نسبت به مولا دهن کجی کرده و حرمت مولا را از بین برده است و عزم بر عصیان و نافرمانی مولا کرده است. بنابراین این‌ها باعث می‌شود که چنین شخصی را باید عقاب کرد. در نتیجه: از آن‌جایی که تجری یک نوعی جسارت، گستاخی و دهن کجی به مولا است و این با رسم بندگی و بنده بودن سازگاری ندارد، بنابراین باید عقاب بشود.

انقیاد: از طرف دیگر در انقیاد هم همین مشکل را کسی ممکن است مطرح بکند و بگوید: در بحث انقیاد امر و نهی واقعی نیست به این معنا که در واقع امر و نهی‌ای نبوده است بلکه خیالی بوده و شخص مکلف فکر و خیال کرده است که این کاری را که می‌خواهد انجام بدهد امر دارد، و وقتی که امر داشته باشد واجب است و بعد معلوم شد که نه اصلا امری در کار نبوده.

و هکذا اگر این عمل را مرتکب نشد و فکر کرده بود که نهی دارد و نهی هم موجود باشد. خب به دنبالش حرمت است و لذا این را ترک می‌کند و ثم انکشف که این عمل حرام نبوده است.

اشکال: این اشکال را مطرح می‌کنند که چون در انقیاد امر و نهی مثل تجری واقعی نیست، و اینجا هم ما به آن ثوابی ندهیم یعنی بگوییم چنین شخصی مستحق مدح و ثنای الهی نمی‌باشد.

پاسخ: مصنف جواب می‌دهد همان‌طوری که در تجری گفتیم که شخص متجری باید عقوبت بشود، در انقیاد هم مثل آن‌جا یک عناوینی است که این عناوین باعث می‌شود به آن مکلف ثواب بدهیم. این عناوین کدام است؟ این است که شخص مکلف در این‌جا کمربند بندگی و خدمت و عبودیت را سفت و محکم بسته و عزم پیدا کرده که هرچیزی مطابق با اوامر مولا است انجام بدهد و هرچیزی هم که مخالف است را کنار بگذارد. بنابراین عقلای عالم می‌گویند: چنین شخصی مطیع امر مولا است و مستحق ثواب است.

مراحل سه گانه تجری: «و ان قلنا بانه لایستحق مؤاخذة» مصنف در این‌جا می‌خواهد مراحل سه گانه تجری را برای ما بیان کنند.

تا این‌جا فعلا متن را بخوانیم.

تطبیق متن

«الحق انّه یوجبه» حق آن است که این قطع ی سزاوار می‌باشد، چه چیزی را؟ آن عقوبت و مثوبت را «یوجبه» یعنی یستحقه، یستحق آن عقوبت و مثوبت را به چه خاطر؟

«لشهادة الوجدان بصحة مؤاخذته و ذمة علی تجریه و هتکه حرمته لمولاه و خروجه عن رسوم عبوديته و کونه بصدد الطغیان و عزمه علی العصیان» به خاطر این‌که وجدان شاهد است. بر چه؟ بر این‌که مواخذه این شخص متجری صحیح است. وجدان می‌گوید این شخص متجری را مذمتش کنی خوب است، چرا؟ چون این شخص آمد «هتکه» هتک این متجری «لحرمت مولا» آمد هتک حرمت مولا کرده خارج شده است این شخص متجری از رسم و رسوم عبودیت و بندگی خدا.

«و کونه بصدد طغیان» این شخص متجری در صدد طغیان و عصیان‌گری برآمده «و عزمه علی العصیان» و عزم و اراده گناه کرده «و صحت مثوبته و مدحه علی قیامه» حالا این‌جا انقیاد را می‌گوید.

و از طرفی هم وجدان شهادت می‌دهد. به چه؟ «بصحة مثوبته» عطف می‌شود بر آن بصحة، وجدان شاهد و گواه است بر این‌که ثواب این شخصی که آمده به این فکر و خیال که این عمل واجب و انجام داده است ولی در واقع مطابق واقع نبوده است.

«و هکذا» خیال می‌کرده که حرام است اما ترکش کرده، این شخص مستحق چه است؟ ثواب است «و مدحه» و مدح این شخص منقاد را «علی قیامه» به خاطر اقدامش.

«بما هو قضية عبودیته» به خاطر این‌که آنچه که مقتضای عبودیت و بندگی آن شخص است که چه باشد؟ آن مقتضی. آن «من العزم علی موافقته» عزم خودش را بسته که موافقت با امر مولا کند‌.

«و البناء علی اطاعته» و بنا گذاشته که مولا را اطاعت کند.

«و ان قلنا» در این‌جا جناب مصنف حالا مراحل سه گانه تجری را برای ما بیان می‌کنند. ما امروز به طور خلاصه به این مراحل سه گانه اشاره می‌کنیم و ادامه بحث را ان‌شاءالله می‌گذاریم برای جلسه آینده‌.

مراحل سه گانه تجری

مرحله اول: سوء سریره و بد ذاتی

به این معنا که در این مرحله این صفت بد ذاتی و سوء سریره در درون او نهفته است اما بیرون فعلا نیامده که ما به آن می‌گوییم «خباثت درونی». حکم این مرحله آن است که براین شخص که دارای خباثت درونی و بد ذات است عقابی مترتب نیست، اما آن را مذمتش می‌کنند که این استحقاق را دارد.

مرحله دوم: عزم و اراده بر انجام فعل

مقتضای آن سوء سریره و بد ذاتی‌اش -یعنی در این مرحله دوم- شخص متجری آن بد ذاتی و خباثت باطن خودش را نمایان می‌کند و این بد ذاتی‌اش به بیرون راه پیدا می‌کند.چنین شخصی در صدد است که بر علیه مولای خودش طغیان کند ولی هنوز این عملش متلبس به فعل حرام نیست بله متلبس به طغیان و یاغی‌گیری است اما متلبس به فعل حرام نیست.

مثلا این شخص مکلف این ظرفی که پر از مایع است و ایشان این مایع را به قصد این‌که شراب است می‌نوشد، اما بعدا معلوم می‌شود که سرکه بوده است.

و از طرف دیگر مثلا شخص مکلف یک چوبی برمی‌دارد بزند و بر سر مولا می‌زند ولی به سر مولا نمی‌خورد.

خلاصه در هر دو صورت که مرتکب شد اما با واقع اصابت نکرد.

حکم: این مرحله که تجری بر آن صادق است اما جای بحث دارد که آیا چنین شخصی که مسلما مستحق ذم و ملامت و سرزنش است باید عقوبت هم بشود یا نه.

مرحله سوم: مرحله تلبس به فعل

یعنی شخص مکلف آمده و این مایع را به قصد شراب نوشید و در واقع هم این مایع خمر و شراب بوده است.

حکم: این است که این مرحله مسلما مستلزم عقوبت است و عصیان برای آن صادق خواهد بود.

نظر جناب مصنف: ببینیم نظر مصنف در این‌جا چه می باشد.

مرحله اول: که شخص سوء سریره داشت و این صفت در خارج محقق نشد، یعنی اصلا به خارج راه پیدا نکرده است الان مستحق مذمت است و حتی امر حسن سریره هم داشته باشد این الان مستحق چه است؟ مدح است. اما حالا آیا ثواب یا عقاب بر او باید مترتب بشود؟

مصنف: می‌فرماید چنین شخصی مستحق ثواب و عقاب نیست.

مرحله دوم: که شخص مکلف درصدد بر می‌آید که بر اساس آن قطع خودش عمل کند خب این هم دو صورت دارد :

1- گاهی اوقات این نیت بدی که دارد به فعلیت نمی‌رسد و با واقع مطابق نیست. خب الان این شخص فقط متجری و منقاد است و انقیاد و تجری برآن صدق می‌کند.

مصنف می‌فرماید این ثواب و عقاب برآن مترتب خواهد بود.

مرحله سوم: مکلف این صفت را به فعلیت می رساند .

مصنف در این صورت مسلما عصیان یا اطاعت محقق شده و به دنبالش ثواب و عقاب است. دلیلش هم فرمود شهادت وجدان است. حالا تطبیق کنیم.

تطبیق متن

«و ان قلنا بانه لايستحق مؤاخذة او مثوبة» که این مربوط به بحث انقیاد است و اگر قائل شدیم به این‌که این شخص مکلف مستحق مواخذه است اگر فعل حرام «مثوبه» یعنی انجام کار نیک، واجب در یادداشت بفرمایید این مربوط به انقیاد است.

در انقیاد «ما لم يعزم علي المخالفة او الموافقة» مادامی که عزم بر مخالفت، مخالفت مولا یا موافقت آن عمل نداشته باشد «بمجرد سوء سریره او حسنها» فقط چه است؟ آدم بد ذاتی است.

«و ان کان مستحقا للوم او المدح» اگرچه این شخص الان این‌جا می‌شود آن را ملامتش کرد به خاطر آن فی البُعد که نیتش است نیتش را کرده و به بیرون بروز یا نکرده و از طرفی ان را مدح و ستایش کرد به خاطر آن نیت خوبی که دارد.

«بما يستتبعانه کسائر الصفات و الأخلاق الذميمة أو الحسنة» در این‌جا آمده تشبیه کرده این قسم از تجری را به فردی که دارای مثلا صفات حسنه است مثلا آدم خوش ذاتی است برای مردم خیر می‌خواهد همیشه دوست دارد خیر رسان دیگران و از طرفی اخلاق بد آدم بد ذاتیه.

«و بالجمله مادامت فیه صفة کامنة لايستحق بها الا مدحا او لوما» خلاصه مادامی که «فیه» در این عمل صفت کامنه باشد یعنی درونش باشد هنوز به بیرون بروز نکرده است.

«العقوبة مضافا الی احدهما اذا صار بصدد الجري علی طبقها والعمل علی وفقها» همانا این شخص مکلف مستحق جزا می‌باشد. در مقابل چه؟ عمل نیک یا در مقابل عمل بد «مضافا الی احدهما» علاوه بر «احدهما» یعنی مدح و خدمتتان عرض کنم که «لوم فی احدهما» ضمیرش بزنید به این مدح او لوم.

«اذا صار بصدد الجري علي طبقها» هنگامی که این شخص مکلف اقدام می‌کند که بر طبق این صفت عمل کند در صدد جری و اقدام بر طبق آن صفت است، مثلا اگرخوب است خوب، و اگر بد است بد.

«و العمل علی وفقها» و این ‌که اقدام کند بر مطابق با آن صفت کامنه این ضمیر «طبقها و وفقها» بزنید به آن صفت کامنه ،که حالا یا خوب است یا بد است.

«و جَزم و عزم» جزم و اعتقاد پیدا می‌کند، و عزم بر انجام آن کار را هم دارد «و ذلک لعدم صحة مواخذته بمجرد سوء سريرته من دون ذلک» و این به خاطر چه است؟ به خاطر صحیح نبودن مواخذه این شخص است، و این مکلف است به مجرد بدبین بودن و یا همان سوء سریره یعنی همان بد ذاتی‌اش من دون ذلک یعنی بدون اقدام و بدون عملی کردنش.

«و حسن معه» و حسن این مواخذه «معه» یعنی چه موقع است؟

«مع العزم و الجزم» بر انجام آن کار. «کما یشهد» به شاهد براین چه است؟

«مراجعة الوجدان الحاکم بالاستقلال فی مثل باب الاطاعتة و العصیان» می‌گوید شاهد ما چه است؟ این است که اگر مراجعه کنیم به وجدانمان حکم می‌کند، مستقلا به چه؟ به این‌که در مثل باب اطاعت و عصیان چنین شخصی را باید عقوبت کرد با باید به آن ثواب داد.

«و ما يستتبعان من استحقاق النيران أو الجنان» و آن‌چه که به دنبالش است به دنبال این عمل چه می‌آید؟ خدمتتان عرض می‌کنم استحقاق عقوبت، آتش و خدمتتان عرض می‌کنم ثواب.

«و لکن ذلک» تا این‌جا بماند. ببخشید اگر مقداری طولانی شد خواستیم سر مطلب برسیم.

 


logo