1401/11/18
بسم الله الرحمن الرحیم
اصل، در مقام بیان بودن متکلم/مقدمات حکمت /الامر الخامس فی المطلق و المقید
موضوع: الامر الخامس فی المطلق و المقید/مقدمات حکمت / اصل، در مقام بیان بودن متکلم
«و لعل وجه التقیید کون ظهور اطلاق الصیغة فی الایجاب او الایجاب التعیینی أقوی من ظهور المطلق فی الاطلاق».[1]
خلاصه درس گذشته
قبل از اینکه وارد درس امروز بشویم با یاری خدای تعالی مختصری از درس جلسه گذشته را خدمتتان عرض میکنم بعد وارد درس امروز خواهیم شد.
درس جلسه گذشته ما از «و انت خبیرٌ» شروع شد در آنجا گفتیم که جناب مصنف در اینجا میخواهند دفاعی را که جناب شیخ انصاری آمدند از مشهور انجام دادند را رد کنند. دو وجه و دو اشکال در واقع اینجا در کلام شیخ وارد میکنند.
وجه و اشکال اول این بود که دو راهی که بیان شد مستلزم تصرف در مطلق است یعنی راه اول که شما مطلق را بر مقید حمل کردید.
راه دوم که آمدید حمل امر مقید بر استحباب کردید این هردو لازمهشان تصرف در مطلق است و قبلا این مطلب را ما بیان کردیم که وقتی میگوییم از مقدمات حکمت این است که مولا در مقام بیان تمام مرادش بشود تا اینکه اطلاق صورت بپذیرد و منعقد بشود منظور آن است که مراد استعمالی، صوری و ظاهری باشد نه جدی؛ لذا وقتی که مراد از آن بیان بیان استعمالی باشد اگر بعدا هم یک قیدی اضافه شد آمد اطلاق مطلق همچنان پابرجاست و لذا آن قید باعث تصرف در عنوان اطلاق نمیشود اطلاق ما با اینکه یک قیدی بعدا به آن اضافه میشود اما به خاطر جعل قانون کلی همچنان مستحکم و پابرچا برقرار است. در توضیح دو مثال زدیم یکی از عام و خاص گفتیم که مولا گفته اکرم العلماء عامی را گفت بعد خطاب دوم آمد لاتکرم الفساق العلماء که این خاص ما است فقط حجیت عام در آن موارد و آن جاهایی که تخصیص خورده ساقط میشود ولی در سایر موارد دیگر حجیت عام همچنان پابرجا است و میشود به عموم عام تمسک کرد.
بعد مثال دیگر از مطلق و مقید زدیم گفتیم که اطلاق هم مثل عموم است یعنی اگر یک متکلمی آمد ابتداء کلامش را به صورت مطلق بیان کرد "اعتق رقبتا" مدتی گذشت یک مقیدی صادر شد اعتق رقبتا مومنة این مطلق اطلاقش به حال خودش باقیست فقط در آن مواردی که تقیید شده حجیتش ساقط و در باقی افراد و موارد آن عنوان اطلاق پابرچا است و لذا در موارد شک ما میتوانیم به اطلاقش تمسک کنیم.
«مع ان حمل الامر» این اشکال دوم بود که گفته شد اگر ما امر در مقید را حمل بر استحباب کنیم این باعث میشود که در مقید تجوز به وجود آید مجاز پیش بیاید. چرا؟ به علت اینکه امر ظهور در وجوب دارد در حالی که آن راه اول که مطلق را حمل بر مقید میکردیم این مجاز در آن نبود نتیجه، راه اول را که عاری از مجازیت است مقدم بر این حمل امر بر مقید بر استحباب که راه دوم بود میکنیم.
مصنف فرمود: اگر ما آمدیم امر در مقید را حمل بر استحباب کردیم اینجا هم مجازی پیش نخواهد آمد در توضیح گفتیم که استحباب دو معنا دارد یکی استحباب اصطلاحی که در مقابل واجب است دوم مستحب غیر اصطلاحی که به معنای افضل الافراد است.
مطلب دیگر اینکه گفتیم احکام خمسه بینشان تضاد و تنافی است باهم جمع نخواهند شد لذا اگر گفته میشود نماز در مسجد مستحب است منظور افضل الافراد است نه مستحب اصطلاحی. و هکذا اگر گفته شد اعتق رقبتا که این الان به صورت مطلق است و خطاب دوم اعتق رقبتا مومنة که مقید است این خطاب دوم را که اعتق رقبتا مومنة است را بیاییم امرش را حمل بر استحباب کنیم اینجا مجازی لازم نخواهد آمد چون معنای غیر اصطلاحی مراد است.
«نعم فی ما اذا کان» در اینجا مصنف آمد استدراک از فرمایش قبلشان کردند چون شیخ انصاری فرموده بودند حمل مطلق بر مقید تصرف به وجود میآورد چرا؟ چون در مراد جدی تصرف شده و همانطور که مستحضرید مصنف میگفت نه منظور مراد استعمالی و صوری و ظاهری است نه جدی.
حالا استدراک میکند میفرماید در جایی که اگر شک شد متکلم در مقام بیان است یا نه؟ اینجا هم کلام مشهود و هم کلام شیخ انصاری صحیح است و این تقیید باعث تصرف در مطلق نخواهد شد در نتیجه ما در اینجا با مراجعه به اصل عقلایی اصالت البیان برایمان احراز میشود که مولا در مقام بیان بوده است.
اما اگر برای ما از این مقید معلوم شد که متکلم یا مولا در مقام اهمال و اجمال بوده از اینجا برایمان روشن خواهد شد اصلا دیگر مطلقی نیست که ما بخواهیم در آن تصرف کنیم بنابراین در اینجا ما تقیید را بر حمل امر مقید بر استحباب مقدم میکنیم.
اما جناب مصنف ببینیم الان نظر ایشان چه است ایشان میفرمایند که اگر ما مطلق را به وسیله مقید تقیید میکنیم به خاطر این است که ظهور اطلاق صیغه امر در مقید این مثال را زدیم اعتق رقبتا مومنة این ظهور اطلاق صیغه امر در وجوب تعیینی از ظهور مطلق در اطلاق قویتر است حالا این فرمایش مصنف را در قالب مثال توضیح بدهیم.
ما امری داشتیم مثل اعتق رقبتا که این خطاب اولمان بود و ظهور در اطلاق داشت مدتی گذشت خطاب دومی آمد و این امر اعتق رقبتا مومنة بود که به عنوان مقید است این امر که اعتق رقبتا مومنة است ظهورش در وجوب تعیینی است به این معنا که آن رقبهای واجب است اتقش که مومنه باشد و لذا الان این ظهوری که این امر در مقید ما داشت اعتق رقبتا مومنة این اقوی از ظهور مطلق در اطلاق است. دلیلش این است که مطلق ما اطلاقش نیاز به مقدمات حکمت دارد همانطوری که قبلا هم بیان کردیم بنابراین ظهورش اطلاقی است اما امر ظهوری که در وجوب دارد وضعی است.
در اینجا مرحوم آقای حکیم حاشیهای دارد:
«و توهم ان الوجوب التعييني لا ينافي الإطلاق لجواز أن يكون في المقيد ملاك الوجوب التعييني و ملاك الوجوب التخييري مندفع بأن الكلام في فرض التنافي بينهما بالعلم بوحدة الحكم و لو بالعلم».[2]
ایشان این را در قالب یک توهم را بیان کرده و در آنجا مراجعه کنید. توهمش هم این است که «و توهم ان الوجوب التعييني لا ينافي الإطلاق ...» اینکه شما گفتید امر ظهور در تعیینی دارد این منافاتی با اطلاق ندارد یعنی منافات با ظهور مطلق در اطلاق ندارد. چرا؟ «لجواز أن يكون في المقيد ملاك الوجوب التعييني و ملاك الوجوب التخييري» به علت اینکه در مقید ما هم ملاک وجوب تعیینی است و هم ملاک وجوب تخییری. بعد ایشان میفرماید
«و توهم ... مندفعٌ» این توهم دفع شده است چطور؟ «بأن الكلام في فرض التنافي بينهما بالعلم بوحدة الحكم و لو بالعلم» به خاطر اینکه صحبت ما در این فرض تنافی که بین این ظهور صیغه امر در وجوب تعیینی با ظهور مطلق در اطلاق است این «بالعلم» به وسیله آن علمی که ما داریم «بوحدة الحکم» اینکه حکم یک چیز است؛ دیگر ما بقی را خودتان مراجعه بفرمایید.
درس جدید
«و لعلّ وجه التقييد كون ظهور إطلاق الصيغة في الإيجاب التعيينيّ أقوى من ظهور المطلق في الإطلاق.
و ربما يشكل بأنّه يقتضي التقييد في باب المستحبّات، مع أنّ بناء المشهور على حمل الأمر بالمقيّد فيها على تأكّد الاستحباب. اللهمّ إلّا أن يكون الغالب في هذا الباب هو تفاوت الأفراد بحسب مراتب المحبوبيّة، فتأمّل؛ أو أنّه كان بملاحظة التسامح في أدلّة المستحبّات، و كان عدم رفع اليد من دليل استحباب المطلق ـ بعد مجيء دليل المقيّد ـ و حمله على تأكّد استحبابه من التسامح فيها.
ثمّ إنّ الظاهر أنّه لا يتفاوت فيما ذكرنا بين المثبتين والمنفيّين بعد فرض كونهما متنافيين ، كما لا يتفاوتان في استظهار التنافي بينهما من استظهار اتّحاد التكليف من وحدة السبب و غيره من قرينة حال أو مقال حسبما يقتضيه النظر، فليتدبّر.
«و ربما یُشکل بانه یقتضی التقیید فی باب المستحبات»، مصنف حالا در اینجا یک اشکالی را از جناب شیخ انصاری مطرح میکنند و بعد هم پاسخ آن را میدهند. در حمل مطلق بر مقید دو وجه است یکی قانون جمع دوم ظهور اطلاق در تعیین اقوی از ظهور مطلق در اطلاق است جناب شیخ انصاری بر این وجه دوم میخواهند اشکال وارد کنند.
اشکال این است اگر شما که آمدید گفتید ظهور اطلاق صیغه امر در تعیینی موجب میشود که آن را بر ظهور مطلق در اطلاق مقدم کنیم شما باید همین کار راهم در مستحبات انجام بدهید یعنی ظهور صیغه امر در استحباب تعیینی اقوی است از این ظهور در مطلق مثلا در یک روایتی داریم که زر الحسین علیه السلام الان این روایت اطلاق دارد و شما میخواهید وقتی که به زیارت آقا علیه السلام بروید آیا غسل کرده باشید یا غسل نکرده باشید
روایت دیگر میفرماید: زر الحسین (علیه السلام) مغتسلا، الان این روایت مقید است در اینجا هم شما اگر آن تقدیم را انجام بدهید باید بگویید که ظهور صیغه امر زر الحسین (علیه السلام) در تعیین استحباب، اقوی است از ظهور مطلق در اطلاق، پس شما هم اینجا باید حمل کنی در حالی که هیچ کسی نیامده این کار را بکند یعنی چه؟ یعنی هیچ کس نیامده زر الحسین علیه السلام را که مطلق است و یک خطاب بود و مقیدش کند و بگوید: زیارت امام حسین علیه السلام مستحب است. چه موقع؟ وقتی که با غسل باشد در حالی که همین زر الحسین علیه السلام الان اطلاقش باقی است.
خب حالا کسی سؤال میکند پس این مغتسلا چه است؟ میگوید این مغتسلا برای تاکید است یعنی مستحب مؤکد.
«اللهم الا ان یکون ...»: جواب از اشکال مقدر توجه بفرمایید: قیود که در واجبات آمدهاند غالبا اینها قید احترازی هستند، مثلا در مثل اعتق رقبة مومنة، الان این قید مؤمنة احترازی است. به این معنا که اگر شما عتق رقبه کردید و این رقبه مؤمن نباشد این عتق به درد نمیخورد. اما در مستحبات اینگونه نیست بلکه در مستحبات همه مراتب محبوب مولا هستند اما مراتب متفاوتاند، مثلا زیارت مولانا حضرت اباعبدالله حسین «علیه السلام» با غسل مستحب و محبوب مولا است. حالا اگر این زیارت همراه با غسل در شب جمعه باشد محبوبتر خواهد بود.[3]
خلاصه سخن اینکه در واجبات، غالباً قید احترازی است، ولی در مستحبات اینگونه نیست بلکه مراتب محبوبِ مولا و متکلم هستند. خب این صحبت را کردیم حالا میخواهیم این حرف را بزنیم که: اگر «مغتسلاً» قید احترازی باشد زیارت بدون غسل فایدهای ندارد، در حالی که ما میدانیم اگر شخصی به زیارت معصوم (علیه السلام) برود بدون غسل هم باشد ثواب را میبرد. در حالی که این زیارت بدون غسلی که شما گفتی به درد نمیخورد. در حالی که خیلی هم کارآیی و ثواب دارد.
«او انه کان بملاحظة التسامح ...»: جواب دوم از اشکال جواب اول این بود که قیدی که غالبا در واجبات است برای احترازی است، اما در مستحبات همه مراتب محبوب و مطلوب مولا هستند. جواب دوم از اشکال این است که مبنایی که مشهور دارند مشهور چه کار میکنند؟ میگفتند زیارت بدون غسل هم مستحب است این مبنای مشهور که حمل بر مقید نمیکنند یعنی زیارت را بر غسل حمل نمیکنند این به خاطر چه است؟ به خاطر تسامح در ادله سنن است. تسامح در ادله سنن یعنی چه؟ یعنی سختگیری نمیکنند همین که پیامبر فرموده است کفایت میکند و زیاد دیگر دنبال سندش نرو، مثلا استحباب زیارت قبر الحسین «علیه السلام» مع الغسل در مستحبات اینطور است. اما بخلاف واجبات که در واجبات باید سخت گیری کرد.
«ثمّ انّ الظّاهر» توضیح دادیم که مطلق و مقید گاهی متنافیین هستند جایی که وحدت سبب باشد. و گاهی هم قید متنافیین جایی که تعدد سبب باشد بعد این وحدت سبب سه تا مثال دارد:
یک: متخالفین در ایجاب و سلب، مثل ان ظاهرت فأعتق رقبة، ان ظاهرت فلاتعتق رقبة کافرة، الان اینها در سلب و ایجاب با همدیگر سازگاری ندارند مخالفاند، یکی میفرماید: اعتق رقبتا. و این میفرماید: لاتعتق رقبتا کافره.
دو: هر دو متوافقین، این هم خودش دو صورت دارد: 1- یا هردو ایجابیاند، مثل چه؟ ان ظاهرت فاعتق رقبة، خطاب دیگر آمده: ان ظاهرت فاعتق رقبة مؤمنة.
یا هردو سلبیاند، مثلا ان ظاهرت فلاتعتق رقبة، خطاب دیگر ان ظاهرت فلاتعتق رقبةکافرة.
حکم این سه تا چه است؟ هر سه مورد در متنافیین حمل مطلق بر مقید میشود.
اشکال: علامه فرموده که فقط در ایجابی ما مطلق را حمل بر مقید میکنیم اما در سلبی اینگونه نیست، چرا؟ به خاطر اینکه این دوتا خطاب ما ان ظاهرت فلاتعتق رقبة و ان ظاهرت فلاتعتق رقبة کافرة، اینها با همدیگر تنافی ندارند چرا؟ چون حمل مطلق بر مقید به خاطر چه است؟ برای رفع تنافی است.
«کما لایتفاوتان»: ردّ میرزای قمی در اینجا مصنف فرمایش علامه حلی، شیخ بهایی و همینطور صاحب معالم را پاسخ میدهند، چون اینآقایان فرمودهاند: در مطلق و مقیدی که سالبه باشد اینها موافقت کردند و گفتهاند: در اینجا مطلق حمل بر مقید نمیشود. علت این مخالفت این است که گفتهاند دوتا منفی بینشان تنافی وجود ندارد و بین آنها اصلا تعارضی نیست، مثلا در خطاب لاتعتق رقبة و خطاب دیگری که آمده لاتعتق رقبة کافرة چه اشکالی دارد که هر دو تا منهی عنه باشند، یعنی هم طبیعت آن عتق و هم عتق آن فرد مشخص بدون اینکه اصلا بینشان تنافیای وجود داشته باشد.
پاسخ: جناب مصنف در پاسخ میفرمایند: تفاوتی بین سالبه یا موجبه بودن مطلق و مقید وجود ندارد به این علت که اگر ما تنافی بین مطلق و مقید برای ما محرز شد آن موقع بین موجبه و سالبه تفاوتی نیست و ما هردو فرض را باید بیاییم و مطلق را بر مقید -همانطور که گفتیم- حمل کنیم.
اما اگر تعدد مطلوب باشد و ما این تعدد مطلوب را احراز کردیم اینجا دیگر بین مطلق و مقید تفاوتی نیست وقتی که تفاوت نباشد نیازی نیست که مطلق را حمل بر مقید کنیم. حالا لافرق بر اینکه مطلق و مقید هر دو موجبه باشند یا هردو سالبه باشند.
تطبیق متن
«تنبیه» تا اینجا حالا متن را بخوانیم.
«و لعلّ وجه التقیید» و شاید وجه تقیید مطلق الف و لام التقیید نیابت از مضاف الیه محذوف کرده یعنی تقیید مطلق که ما در آنجا میآمدیم مطلق را بر مقید حمل میکردیم این کار مشهور بود، و شاید این کار مشهور که مطلق را بر مقید حمل میکردند «کَون الظهور اطلاق الصیغة فی الایجاب التّعیینی» ظهور اطلاق صیغه امر در مقید مثل اعتق رقبتا مومنه فی الایجاب التعیینی در وجوب تعیینی این اقوی است از ظهور مطلق در اطلاق در چه؟ اعتق رقبه.
توضیحاتش گذشت.
«و ربما یشکل» این میشود اشکال بر وجه دوم که میفرماید: ظهور اطلاق در تعیین اقوی، از ظهور مطلق در اطلاق است و چه بسا اشکال میشود بر این «بانّه» به اینکه آن وجه تقیید در واجبات «یقتضی التقیید» اقتضا میکند تقیید مطلق را در کجا؟ «فی باب المستحبات».
پس اشکال میکند میگوید اگر شما میگویید ظهور اطلاق در تعیین در واجبات اقوی از ظهور مطلق در اطلاق است خوب شما همین حرف را هم در مستحبات بزنید زر الحسین علیه السلام زر الحسین علیه السلام مغتسلا.
«مع أن بناء المشهور علی حمل الامر بالمقید فیها علی تأکد الاستحباب» با اینکه مبنای مشهور چه است؟ این است که حمل میکنند امر به مقید را مثل چه؟ زر الحسین علیه السلام مغتسلا. «فیها» در این مستحبات «علی تأکد الاستحباب» یعنی مستحب مؤکد.
«اللهم إلا أن یکون الغالب» این جواب از اشکال است این میشود جواب اول قاب مستحبات با واجبات تفاوت دارد بنابراین بین حمل مطلق بر مقید در واجبات با حمل مطلق بر مقید در مستحبات هیچ گونه تلازمی وجود ندارد.
ما توضیح که دادیم گفتیم که قیود در واجبات غالبا برای احترازی هستند ولی در مستحبات اینطور نیست. برای چه است؟ برای بیان ثواب و فضیلت بیشتر است میخواهد این را بفهماند که اگر شما امام حسین (علیه السلام) را با غسل زیارت کنی ثواب بیشتری میبری.
«اللهم إلا أن یکون الغالب فی هذا الباب» در کدام باب؟ باب مستحبات. «هو تفاوت الافراد بحسب مراتب المحبوبیة» متفاوت بودن افراد است به حسب مراتب محبوبیت یعنی این دو مثالی که ما زدیم زیارت امام حسین (علیه السلام) محبوب است اگر این زیارت با غسل باشد محبوبتر است و اگر در شب جمعه باشد محبوبتر است. بنابراین مراتب محبوبیت مختلف است.
«فتأمل» فتأمل به این مسئله میپردازد که این غلبهای که شما گفتید دلیل نیست، بلکه اگر کثرت استعمال افاده ظن بکند و منشأ ظن باشد این حجت است، نه این که منشا ظن بخواهد غلبه باشد این فتأمل این را میخواست بگوید.
«او انه کان بملاحظة التسامح فی ادله المستحبات»: جواب دوم از اشکال، که آنرا توضیح دادیم. «او إنه» یا اینکه آن بنای مشهور که میآمدند زیارت بدون غسل را هم میگفتند مستحب است، این به خاطر تسامح در ادله سنن است.
«کان بملاحظة التسامح فی ادله المستحبات» مستحبات همان سنن است تسامح در ادله سنن هم این بود که گفتیم سختگیری نمیکردند. او انه کان بملاحظة التسامح فی ادله المستحبات.
«و کان عدمُ رفع الید عن دلیل استحباب المطلق -بعد مجیء دلیل المقید- و حمله علی تأکّد استحبابه، من باب من التسامح فیها». و «کان» این عطف تفسیری است و در اینجا در واقع میخواهد این ادله مستحبات را یا همان ادله سنن را برای ما توضیح بدهد و معنا کند یعنی چه؟ این ادله سنن، ادله مستحبات؟ یعنی اینکه رفع ید نمیشود از دلیل استحباب مطلق، مطلق ما کدام بود؟ زر الحسین (علیه السلام). «بعد مجیء دلیل المقید» بعد از آمدن دلیل مقید، دلیل مقیدمان کدام بود؟ زر الحسین (علیه السلام) مغتسلا. «و حمله» و حمل چه؟ این مقید «علی تأکد استحبابه» اگر هم میآییم حملش میکنیم به خاطر این است که میخواهیم تاکید استحباب کند همان استحباب مؤکد. «من التّسامح فیها، ثمّ انّ الظّاهر» که توضیح دادیم وجوهی در اینجا را. «إنه» شان چنین است یعنی در واقع اینجا الان رد علامه حلی میکند. انّه شان چنین است.
«لایتفاوت» یعنی لافرق «فی ما ذکرنا» در آنچه که ما گفتیم چه گفتیم؟ گفتیم مطلق را بر مقید حمل میکنیم لافرق در کجا؟ در اینکه میخواهد: 1- هردو مثبت باشند که مثالهایش را هم زدیم هر دو تا ایجابی باشند مثل ان ظاهرت فاعتق رقبة و خطاب دیگر ان ظاهرت فاعتق رقبة مؤمنة.
2- «و المنفیین» یا هردو سلبی باشند مثل ان ظاهرت فلاتعتق رقبة وخطاب دیگر ان ظاهرت فلاتعتق رقبةکافرة. «بعد فرض کونهما متنافیین» بعد از این فرض که این دو تا مطلق و مقید، متنافی هستند مثالش را هم زدیم ان ظاهرت فاعتق رقبة، ان ظاهرت فلاتعتق رقبة کافره. «کما لایتفاوتان» اینجا در توضیح هم گفتیم رد میرزای قمی است. همانطوری که متفاوت نمیباشند فاعل چه است؟ آن آن ضمیر فاعلی الف یعنی متنافیین همانطوری که آن دوتا متنافیین متفاوت نمیباشند در چه؟ «فی استظهار التنافی»، استظهار یعنی استفادهی تنافی بین این دوتا، از چه جهت؟
«من استظهار اتّحاد التکلیف من وحدة السّبب و غیره» از اینکه کشف بشود اتحاد التکلیف یعنی وحدت مطلوب از چه؟ از وحدت سبب و غیرش حالا میخواهد «من قرینة حالٍ» قرینه حالیه «أو مقال» مقالیه باشد «حسبما یقتضیه النظر».