1401/11/10
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی شبهه عدم جواز تمسک به اطلاق/مقدمات حکمت /الأمر الخامس فی المطلق و المقید
موضوع: الأمر الخامس فی المطلق و المقید /مقدمات حکمت / بررسی شبهه عدم جواز تمسک به اطلاق
«ثم لا یخفی علیک: أنّ المراد بکونه فی مقام بیان تمام مراده ...».[1]
خلاصه درس گذشته
قبل از اینکه وارد درس امروز بشویم مختصری از درس جلسه گذشته را خدمتتان عرض میکنم. در جلسه گذشته آغازین بحث ما پیرامون مقدمات حکمت یا همان قرینه عامه بود. گفتیم که مقدمات حکمت از سه مقدمه تشکیل شدهاند یا این که دارای این سه شرطی هستند که بیان میکنیم:
اول: مولا در مقام بیان باشد یعنی اینکه در مقام اجمال و اهمال نباشد برای آن اجمال مثال زدیم که شخص مریضی در خیابان به پزشکی برخورد میکند و از او درخواست درمان میکند پزشک هم به او میگوید اشرب الدوا و الان این شخص مریض به داروخانه مراجعه میکند و درخواست دوا میکند اینجا گفتیم که این متکلم و پزشک در مقام بیان نیست.
و برای در مقام بیان آن جریان برخورد شخص به امام صادق علیه السلام با عرض کردیم که آن شخص که به امام صادق رسید گفت که روزهام را بدون عذر شخصی خوردهام حالا باید جریمه بپردازم جریمه آن چقدر است؟ حضرت فرمودند اعتق رقبتا باید شما اعتق رقبتا کنی و گفتیم که رقبه مطلق است و از آنجایی که امام علیه السلام در مقام بیان بودهاند اگر قیدی و چیزی اضافه بود حتما بیان میفرمودند پس از آنجایی که قید ایمان را ذکر نکردند پس معلوم میشود که این شخص تمسک به اطلاق رقبه میکند.
مقدمه دوم: این بود که قرینهای بر تعیین و تقیید نباشد، فرقی نمیکند حالا این قرائن میخواهد حالیه باشد یا مقالیه باشد اما قرینه متصله نباشد، قرینه مفصله اشکالی ندارد مثال را هم اینطور بیان کردیم که مولا گفته است که اعتق رقبة و ما از این کلام مولا قرینهای پیدا نکردیم که منظور او یک رقبه خاصی مثلا رقبه مومنه است، بنابراین در اینجا تمسک به اطلاق میشود.
اما اگر قرینهای درکلام مولا بوده باشدکه تعیین کننده باشد مثلا مومنه، اعتق رقبة مؤمنة این مومنه وقتی که باشد دیگر نمیتوان به کلام مولا تمسک کرد یعنی به اطلاق کلام مولا تمسک کرد. مقدمه سوم: هم این بود که قدر متیقن در مقام تخاطب نباشد.
اقسام قدر متیقن: در توضیح هم گفته شد که قدر متیقن بر دو قسم است:
اول: قدر متیقن خارجی؛ این مخاطب آنچه را یقین دارد مقصود و مراد مولا است از نامش استفاده نشده بلکه از خارج میداند که این حتما مراد و مطلوب مولا است، مثلا مولا فرموده اعتق رقبة، و شخص مخاطب از خارج میفهمد و برایش معلوم میشود که منظور مولا از رقبه، رقبه مؤمنه است و اگر بخواهد عتق رقبه کند اولویت با رقبه مؤمنه است و هرگز مولا رقبه کافره را اراده نکرده است، الان این قید مؤمنه است وکلام مولا که استفاده نشده بلکه از خارج از کلام مولا فهمیده شد.
دوم: قدر متیقن از مقام محاوره و تخاطب یا همان قدر متیقن داخلی؛ یعنی وقتی که شخص متکلم سخنی را بیان میکند مخاطب از خود همین کلام مولا یک چیزی را استفاده میکند که یقینا همان مقصود متکلم است، شخصی از امام صادق علیه السلام سؤال میکند در راه خانهاش مثلا یک نجاستی افتاده آیا این آب چاه نجس میشود یا خیر؟
امام رضا(ع) در پاسخ میفرمایند: «مَاءُ الْبِئْرِ وَاسِعٌ لَا يُفْسِدُهُ شَيْءٌ إِلَّا أَنْ يَتَغَيَّرَ بِهِ».[2]
الان در اینجا این چاه خانه که سائل است قدر متیقن میشود و قدر متیقن در مقام تخاطب و محاوره است، یعنی صد درصد این چاهی که شخص مخاطب از امام علیه السلام سؤال کرده چاهش واسع و وسیع است.
نتیجه: از این سه مقدمهای که بیان کردیم این نتیجه گرفته میشود که هرگاه این سه مقدمهای که ذکر شد در کلام باشند ما میتوانیم از مطلق، اراده آن اطلاق واز اطلاقش استفاده کنیم. اما هر گاه یکی از این مقدمات منتفی شدند اطلاق هم منتفی خواهد شد.
«لوکان المتیقن بملاحظة الخارج» این قسمت از عبارت کتاب اشاره داشت به اینکه، هرگاه مقدمات سه گانه وجود داشته باشند و در کنار آن هم اطلاق خواهد آمد و ما باید مراد متکلم از مطلق را همان اطلاق و سریان بگیریم و در غیر این صورت، اخلال به غرض مولا خواهد آمد، مثلا اگر مولا فرموده باشد: اعتق رقبة، فرض هم این است که مقدمات حکمت تمام است.
و اگر منظور مولا رقبه مؤمنه باشد همان تقیید، اینجا اخلال به غرض لازم میآید. و از آنجایی که مولا حکیم است و اخلال به غرض از حکیم صادر نمیشود معلوم خواهد شد برای ما که مراد مولا اطلاق است.
«فانما فیما تحقّق» حالا اگر مقدّمات حکمت تمام باشد و اگر مولای حکیم اطلاق را اراده نکند در اینجا به غرض او اخلال وارد خواهد شد به خاطر اینکه ایشان در صدد بیان غرض آن اطلاق بوده اما بیانش نکرده است.
اما اگر مقدمات حکمت تمام نباشد اینجا دیگر اخلالی به غرض پیش نخواهد آمد، چرا؟ چون یکی از مقدمات مفقود است، وجود ندارد بنابراین مولا در مقام بیان یا اجمال است یا اهمال.
درس جدید
«ثمّ لا يخفى عليك أن المراد بكونه في مقام بيان تمام مراده، مجرّد بيان ذلك وإظهاره وإفهامه، ولو لم يكن عن جد، بل قاعدة وقانوناً، لتكون حجة فيما لم تكن حجة أقوى على خلافه، لا البيان في قاعدة قبح تأخير البيان عن وقت الحاجة، فلا يكون الظفر بالمقيد ـ ولو كان مخالفا ـ كاشفاً عن عدم كون المتكلم في مقام البيان، ولذا لا ينثلم به إطلاقه وصحة التمسك به أصلاً، فتأمل جيداً.
وقد انقدح بما ذكرنا أن النكرة في دلالتها على الشياع والسريان ـ أيضاً ـ تحتاج فيما لا يكون هناك دلالة حال أو مقال إلى من مقدمات الحكمة، فلا تغفل».
و اما درس امروز ما «ثمّ لایخفی علیک» در اینجا به این مطلب میپردازد که وقتی گفته میشود مولا در مقام بیان تمام مرادش است منظور مراد استعمالی است نه اینکه در صدد بیان تمام مراد جدی باشد.
بعبارت اخری؛ وقتی که گفته میشود مولا در مقام بیان تمام مرادش باشد، مجرد بیان و به زبان آوردن تمام آن خواسته و مطلوب و مرادش است و افهام آن خواستهها و مراد به شخص مخاطب است حتی اگر این خواسته و مرادی که دارد جدی هم نباشد.
مطلب دیگری را برای واضحتر شدن این قسمت «ثم لایخفی علیک» خدمتتان عرض کنیم. ما قبلا میگفتیم که تأخیر بیان از وقت حاجت قبیح است مثلا مولا امروز که دوشنبه است به ما گفت در روز سه شنبه اکرم العلما، خب الان این العلما جمع محلای به ال و افاده عموم میکند ما هم سه شنبه هر عالمی را که رسیدیم اکرام کردیم و ظرف وجوب این اکرام این روز سه شنبه است.
حالا شب چهار شنبه که شد یک خبر دیگری از مولا آمد: لاتکرم الفساق، علمای فاسق را اکرام نکن خب الان این قبیح است چرا؟ به خاطر اینکه تأخیر بیان از وقت حاجت شده و وقت حاجت کِی بوده؟ شب سه شنبه بوده یعنی آن زمانی که فرمود اکرم العلما و آن خطاب هم باید میآمد پس الان ما میگوییم تأخیر بیان از وقت حاجت قبیح است.
در «این لایخفی علیک» میگوید: این بیانی که ما اینجا مطرح میکنیم با آن بیان قبلی که الان بنده به آن اشاره کردم که گفتیم تأخیر بیان از وقت حاجت قبیح است این بیانها با همدیگر فرق میکنند. در اینجا که میگوییم تأخیر بیان از وقت حاجت قبیح است بیان جدی است مراد جدی است.
اما در اینجا که میگوییم مولا در مقام بیان نباشد اینجا مراد صوری و استعمالی است اینها باهم خیلی فرق دارند.
ثمره آن: حالا چه فایدهای و ثمرهای این دارد؟ ثمرهاش در اینجا روشن میشود که اگر شک کردیم که مولا فرموده: اعتق رقبة و این رقبه الان مطلق است که آیا مقیدی برای آن هم آمده یا نه؟ چون وقتی مقید بیاید دیگر نوبت به مطلق نخواهد رسید.
در جواب میفرماید: در این هنگام که شک شد به ما میگویید: خیر در اینجا مقیدی نیامده است این هم مثل عام و خاص است یعنی اگر خاص باشد چون دلیل اقوی است، دیگر نوبت به عام نخواهد رسید. و در مانحن فیه هم اگر مقید باشد چون دلیل اقوی است دیگر نوبت به مطلق نخواهد رسید.
«فلا یکون الظفر بالمقید» حالا اگر مدتی به مطلق عمل شد و بعد از آن، یک مقیدی پیدا شد آیا این مقیدی که الان پیدا شده میشود با آن کشف کرد که متکلم در مقام بیان نبوده است و با پیدا کردن این مقید بگوییم که اطلاق مطلق شکسته شده است؟
اختلاف نظر بین محقق خراسانی و شیخ انصاری: در اینجا بین جناب شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه و جناب مصنف اختلاف نظر است. جناب شیخ میفرمایند: بعد از اینکه مدتی به مطلق عمل شد و حالا یک مقیدی پیدا شده است، از این کشف میشود که متکلم از اول در مقام بیان نبوده است. چرا جناب شیخ انصاری این فرمایش را کرده است؟ به خاطر اینکه جناب شیخ میفرماید مراد از بیان در اینجا، بیان جدی است بله اگر بیان جدی باشد فرمایش صحیحی است.
اما جناب محقق خراسانی مولف کتاب فرموده که اطلاق همچنان پابرجا است چرا؟ به خاطر اینکه جناب خراسانی اینجا بیان را صوری و استعمالی گرفتند. وقتی که بیان صوری و استعمالی باشد و بعد از عمل به مطلق یک مقیدی پیدا بشود این وجود مقید، خللی به اطلاق وارد نخواهد کرد و فقط حجیت آن اطلاق را از بین میبرد یعنی چه؟ یعنی حالا که مقید پیدا شد ما کشف میکنیم که این اطلاق حجیت ندارد، نه اینکه کشف میکنیم اطلاقی وجود ندارد اینها باهم فرق بینشان است.
خلاصه: هرگاه ما شک در اطلاق کردیم در اینجا، میتوان به اطلاق تمسک کرد و مطلب دیگر که ثمره را هم بیان کردیم.
از دیدگاه جناب مصنف و خراسانی اگر مدتی به آن اطلاق عمل شده بعد مقیدی پیدا شد شیخ انصاری فرمود این کاشف از این است که متکلم یا مولا از اول در مقام بیان نبوده چون مراد از بیان، بیان جدی است. ولی جناب مصنف چون بیان ظاهری و صوری و استعمالی گرفتهاند میفرماید حالا اگر مقیدی پیدا شد این کشف نمیکند که در زمان قبل از مقید مولا در مقام بیان نبوده چون بیان رو صوری گرفته است.
«و قد انقدح بما ذکرنا» از مطالبی که بیان کردیم برای ما روشن میشود که نکره دلالتی که بر شیاع و سریان دارد مثل سایر مطلقات دیگر است مثلا مثل اسم جنس است، بنابراین در جاهایی که قرینه حالیه یا مقالیه نباشد اینها نیازمند به مقدمات حکمت دارند.
«بقی هنا شیء» تا اینجا متن را بخوانیم و تطبیق کنیم.
تطبیق متن
«ثم لایخفی علیک» مخفی بر شما نماند که «ان المراد بکونه» به درستی که مراد از بودن آن متکلم، ضمیر برمیگردد به متکلم در مقام «بیان تمام مراده» منظور این است که بیان تمام مرادش باشد چه است؟ منظور از این
«مجردُ بیان ذلک و اظهاره و افهامه و لو لم یکن عن جدّ» پس مراد از اینکه متکلم در مقام بیان تمام مرادش باید باشد «مجرد بیان ذلک» آن تمام مراد «و اظهاره» و اظهار آن تمام مراد و افهام آن تمام مراد است. «و لو لم یکن» اگر آن اظهار استعمالی و صوری و ظاهری باشد.
«بل قاعدة قانوناً لیکون حجّة فی ما لم تقم حجة اقوی علی خلافه» میفرماید:
این اظهار و افهام و به زبان آوردن اینکه در مقام بیان تمام مرادش است حتی اگر این مراد استعمالی باشد، به خاطر این است که میخواهد یک قانون کلیای را جعل کند. برای چه؟ برای اینکه وقتی شک کرد و یک حجتی اقوی و اظهر برخلاف آن قانون نباشد یعنی مثلا در جایی که مقید در کار نباشد و چون مقید عرض کردیم در توضیح دلیل اقوی است، همانطوری که خاص و عام خاص میشد دلیل اقوی. حالا اگر یک حجتی منظور آن مقید که اقوی بر مطلق است بر خلاف این قانون نباشد، در اینجا میشود به اطلاق تمسک کرد.
«لیکون» تا بوده باشد این قانون حجت، در کجا؟ «فیما لم تقم» در جایی که حجت اقوی اقامه نشود، منظور از این حجت اقوی، مقید است. «علی خلافه» چون مقید نسبت به مطلق اقوی است.
«لا البیان فی قاعده قبح تأخیر البیان عن وقت الحاجة» درصدد بیان این مطلب نیست که بخواهد بگوید تأخیر بیان از وقت حاجت، قبیح است که اینها را توضیح از خارج دادیم و گفتیم که در جایی که میگفت تأخیر بیان از وقت حاجت قبیح است مربوط میشد به آن جایی که بیان جدی باشد، اما در مانحن فیه بیان استعمالی، صوری و ظاهری است، بنابراین قبیح نمیباشد.
«فلایکون الظفر بالمقید» اینجا رد فرمایش شیخ انصاری است که صورت مسئله را از خارج توضیح دادیم، این بود که اگر مدتی به مطلق عمل شد و بعد مقیدی پیدا شد و مقید هم عرض کرد حجت اقوی، دلیل قویتر از مطلق است حالا تکلیف چه میشود؟
«فلایکون ظفر بالمقید» رد شیخ انصاری است پس نمیباشد اطلاع پیدا کردن از مقید و لوکان مخالفا هرچند اگر مخالف باشد این «کاشفا» میشود خبر آن یکون «لایکون الظفر» این اطلاعی که ما از مقید پیدا میکنیم بعد از عمل به آن مطلق، کاشف نمیباشد از چه؟ «عن عدم کون المتکلم فی مقام البیان» از اینکه متکلم در مقام بیان است.
و لذا که بیان اینجا با بیان آنجا فرق میکند، یعنی بیان اینجا جدی نیست ولی آنجا که میگفت تاخیر بیان از وقت حاجت قبیح است بیانش جدی است.
بنابراین «لاینثلم به اطلاقه و صحة التمسک به اصلا» شکسته نمیشود ظفر به مقید، یعنی مقیدی که حالا پیدا شده اطلاق آن مطلق شکسته نمیشود به سبب این مقیدی که پیدا شده است. و همچنین شکسته نمیشود چه؟ صحت تمسک به آن اطلاق اصلا، یعنی جناب مصنف میگوید: چون بیان جدی نیست صوری و ظاهری است اگر بعد از عمل به مطلق، مقیدی پیدا شد این باعث نمیشود که تمسک به آن اطلاق را کنار بزند.
اما جناب شیخ انصاری چون بیان را جدی میگرفتند میفرماید اینجا باعث شکستن خواهد شد و لذا این «فلایکون ظفر بالمقید» ردّ شیخ انصاری است.
«فتأمل جیداً» جناب مصنف میفرماید این فرقی که ما گذاشتیم بین بیان جدی و بیان استعمالی و ظاهری را دقت بفرمایید تأمل کن در این مطلب.
«و قد انقدح بما ذکرنا» و به تحقیق روشن میشود از آنچه که ما ذکر کردیم چه گفتیم؟
«أن النکره فی دلالتها علی الشیاع و السریان أیضا تحتاج فی ما لایکون هناک دلالة حال او مقال الی مقدمات الحکمة، فلا تغفل» میفرماید:
به درستی که « نکره مثل چه؟ جئنی برجل، که الان میشود طبیعت مقید به وحدت، به درستی که این نکره در سیاق انشاء« فی دلالتهام در دلالت این نکره بر شیاع و سریان «ایضا» همچنین مثل اسم جنس بنویسید برای خودتان «ایضا» یعنی مثل اسم جنس، اسم جنس مثل چه؟ رجل.
«تحتاج» نیاز دارد «الی مقدمات الحکمة» به مقدمات حکمت. حالا من این جمله معترضه را الان میگویم خب این نیازش به مقدمات حکمت در کجا است؟
«فی ما لایکون هناک دلالة حال او مقال» در آنجایی که قرینه حالیه یا قرینه مقالیه نباشد، دلالت منظور اینجا همان قرینه است خوب این قسمت هم تمام شد.
رسیدیم به «بقی شیء» که در اینجا جناب مصنف درصدد بیان تأسیس یک اصلی هستند و این چون اول بحث ما است و ما هم فعلا این را رها میکنیم اگرچه امروز یک مقدار نسبت به روزهای دیگر کمتر خواندیم.