1401/11/08
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی قول مشهور/ تحقیق در مفاد نکره /الأمر الخامس فی المطلق و المقید
موضوع: الأمر الخامس فی المطلق و المقید/ تحقیق در مفاد نکره / بررسی قول مشهور
«نَعَم لَو صحّ ما نُسِبَ اِلَی المشهور ...».[1]
خلاصه درس گذشته
که درس امروز را با حول و قوه ی الهی شروع کنیم مختصری از درس جلسه ی گذشته را خدمتتان عرض می کنم.
در جلسه ی گذشته درس ما از مورد چهارم از الفاظ مطلق یعنی نکره شروع شد. جناب مصنف فرمود: نکره همان اسم جنس است به اضافه ی تنوین مثل رَجُلٌ.
بعد ایشان دو معنا برای نکره بیان فرمودند:
اول: استعمال نکره در مقام اَخبار
مثل آیه ی شریفه ی اَعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم ﴿وَ جاءَ رَجُلُ مِن اَقصی المدینَةِ﴾[2] که گفته شد در این آیه ی شریفه خبر از یک رجل معینی شده است چرا؟ چون در آیه قرینه داریم یعنی (جاءَ) که دلالت می کند بر یک مرد از آن رَجُل و یک فرد مشخص همان حبیب نجار که از بستگان فرعون بود. و مراد از این رجل یک فرد مشخصی شد که این دلالت بر کثیرین نمی کرد و آن فرد معین در نزد متکلم معلوم بود ولی عِنَدَ المخاطب مجهول بود. لذا یَصدُقُ عَلی الکَثیرین اما عِندَ المُتَکلِّم چون معلوم بود یک فرد مشخصی بیشتر نبود.
اینجا مثال دیگری هم زدیم که گفتیم بله بنده دیشب یک شخصی مهمان منزل ما بود من امروز آمدم خدمت شما خبر می دهم جاءَنی رَجُلُ، الآن در این مثال نکره یک فرد خارجی مشخصی است که عِندَ المُتَکلم -که بنده باشم- معلوم است و من می دانم آن رَجُل چه کسی بود که دیشب منزل ما بوده است اما عِندَ المخاطب که شما بزرگواران باشید برایتان آن رجل نامعلوم است مجهول است و قابل صدق بر افراد کثیرین است.
دوم: صورت دوم استعمال نکره در مقام انشاء
گفتیم بعضی وقت ها به این صورت است مثل جِئنی برَجُلِ که اینجا الآن رَجُل دلالت می کند بر طبیعت، تنوینش هم دلالت بر وحدت دارد یعنی چه؟ یعنی رَجُل طبیعت مقید به وحدت است.
بعد گفتیم درست است که این نکره ی ما الآن مقید به قید وحدت است، اما معنایش کلی است لذا یَصدُقُ عَلی الکَثیرین و مجهول است.
در پایان این قسمت دومگفتیم: حالا اگر یک شخصی، مولایی گفت: جِئنی برَجلِ و مکلف یا عبد رفت و یک شخصی را به نام زید آورد یا عمر را آورد، آیا اینجا امتثال صورت گرفته است؟ بله در اینجا امتثال صورت گرفته است.
ردّ فرمایش فصول: «لا فَرداً مُرَدَّدا» در اینجا مصنف فرمایش صاحب فصول را که می فرمود موضوعُ لَه نکره در سیاق انشاء فرد مردد است را رد کرد در مثل جِئنی برَجُلِ، می فرمود که مراد از رجل یک فرد است که بین افراد رجل قرار دارد.
بعد مصنف فرمایش فصول را اینگونه رد کرد که منظور از نکره، فرد مردد بین افراد مختلف نیست چرا؟ چون فردی که همواره مردد باشد این اصلاً مصداق خارجی ندارد، وجود خارجی ندارد بلکه هر فردی در خارج خودش است و در مورد این مثال ما که جِئنی برَجُلِ است رجل منطبق بر افراد خارجی است.
خب حالا که منطبق بر افراد خارجی است مشخص است فقط خودش هم است در حالی که اگر مردد بود قابل صدق و انطباق بر فرد خارجی نبود.
نتیجه ای هم که گرفته شد گفتیم منظور از رجل همان حصه ی مقیده ی به وحدت است که کلی است.
نظریه مصنف: «و بِالجُملَةِ اَن نَکَرَةُ» اینجا جناب مصنف نظریه ی خودشان را بیان کرده و فرموده اند: آنچه که به حمل شایع صناعی نزد اصولی ها نکره است مثل رَجُل انسان منظور از این چه است آیا معنای نکره در مقام اخبار که همان فرد معین است منظور است که عند المتکلم معلوم و عند المخاطب مجهول است، یا معنای نکره ی در مقام انشاء مثل جِئنی برَجُلِ که همان طبیعت مقید به غیر وحدت است؟
«فَلابُدَّ اَن تَکونَ» در اینجا ادامه داد که حالا یک مولایی فرموده است جئنی برَجُل عبد هم می رود دست یک نفر را می گیرد به نام زید می آورد حالا این سؤال در اینجا است آیا مکلف که الآن این شخص را آورده است به عنوان مصداق رَجُل و نفس مأمور به است یا نه عنوان چیز دیگری است یعنی چه یعنی آیا عنوانش می شود مامورُبه که مردد است بین این فرد یا آن فرد است؟
مصنف فرمود ما شکی نداریم هر فردی از افراد را یعنی از افراد رَجُل را اگر مکلف انتخاب کرد پیش مولا آورد و عنوان مامور به بر آن صدق می کند، علتش هم این بود که مامورُ به کلی مقید به قید وحدت است.
«اِذا عرَفتَ ذلِک» در اینجا جناب مصنف آمدند نظر خودشان را بیان کردند گفتند که به حسب ظاهر اطلاق حقیقی مطلق عِندَ الاصولیین بر دو چیز است: یکی اسم جنس و دیگری نکره به معنای حصه ی کلی یعنی آن موردی که نکره در سیاق انشاء است.
مصنف بعد فرمودند: بله لغویین هم این کار را کرده اند یعنی به این دو مورد مطلق گفته اند به خاطر اینکه مطلق به معنای آزاد و رها است و اسم جنس و نکره -خدمتتان عرض می کنم- به معنای حصه ی کلی این معنا و خصوصیات را دارد و فرمودند: بعید نیست که ما قائل باشیم که روش اصولی ها در اطلاق بر حسب لغت است یعنی نگاه کردند دیدند لغوی ها همین معنا را کردند این ها هم گرفته اند و اصطلاح جدیدی در مقابل لغوی ها درست نکرده اند.
درس جدید
«نعم لو صحّ ما نسب إلى المشهور، من كون المطلق عندهم موضوعاً لما قيد بالارسال و الشمول البدلي، لما كان ما أُريد منه الجنس أو الحصة عندهم بمطلق، إلّا أن الكلام في صدق النسبة، و لا يخفى أن المطلق بهذا المعنى لطروء القيد غير قابل، فإن ماله من الخصوصية ينافيه و يعانده، بل و هذا بخلافه بالمعنيين، فإن كلاّ منهما له قابل، لعدم انثلامهما بسببه أصلاً، كما لا يخفى.
و عليه لا يستلزم التقييد تجوزاً في المطلق، لإمكان إرادة معنى لفظه منه، و إرادة قيده من قرينة حال أو مقال، و إنما استلزمه لو كان بذاك المعنى، نعم لو أُريد من لفظه المعنى المقيد، كان مجازاً مطلقاً، كان التقييد بمتصل أو منفصل».
و اما درس امروز ما «نَعم لَو صح ما نُسبَ الی المشهور» مصنف در اینجا استدراک از فرمایش قبل خودشان می کنند چون فرمودند:
بعید نیست که بگوییم برای مطلق عند الاصولی یک اصطلاح خاصی باشد غیر از آنچه که در لغت است، حالا از این استدراک می کند و می فرماید:
فرض را بر این بگیرید که برای مطلق عند الاصولی ها -کما نُسبَ اِلیَ المَشهور- یک اصطلاح خاصی باشد، در این هنگام اطلاق حقیقی مطلق بر روی اسم جنس و نکره ی به معنای دوم که نکره در سیاق انشاء و به معنای حصه ی کلی باشد صحیح نیست.
اقوال در موضوعُ له و معنای مطلق
اگر خاطر شریفتان باشد ما قبلاً در بیان موضوعُ له و معنای مطلق سه قول را مطرح کردیم:
قول اول : این بود که معنای مطلق عبارت از ماهیت مبهمه و محمله است یا امان لابشرط مقسمی معنای دوم: آن فرد مردد بود.
معنای سوم: یا همان قول سوم که قول منسوب به مشهور اصولی ها است که می گفتند: معنای مطلق عبارت است از ماهیت مطلقه و مرسله، به طوری که آن قید ارسال و اطلاق جزء معنا و موضوع له می باشد، در این هنگام معنای مطلق مرکب از جنس و اطلاق و ارسال می شود.
پس مشهور می گفتند مطلق عبارت است از ماهیتی که قیدش درتمام افراد و مصادیقش جریان و شیوع دارد مثلاً رجُل با قید لابشرط، شامل همه ی افراد رجل خواهد شد.
اشکالات وارده بر مشهور: حالا اگر این نسبتی که به مشهور اصولی ها داده شده است صحیح باشد سه اشکال بر آن وارد خواهد بود.
اشکال اول: ما به اسم جنس مطلق نمی توانیم بگوییم یعنی لفظ مطلق بر اسم جنس به معنای لابشرط مقسمی و نکره صادق نمی باشد، چرا؟ علتش این است که این قیدِ لابشرط در آن ها لحاظ نشده است و اسم جنس دلالت می کند بر ذات ماهیت و جنس، بدون اینکه بخواهد دلالتی بر اطلاق و سریان داشته باشد.
اشکال دوم: مطلق به معنای لابشرط مقسمی دیگر قابل تقیید نمی باشد، چرا؟ به علت اینکه اگر ما گفتیم آن شیوع و سریان که همان لابشرط است در معنای مطلق وجود داشته باشد این منافات با تقیید دارد، به علت اینکه وسعاً و ضیقاً متنافیان و متقابلان هستند و دو تا شیء که باهممتقابل اند با هم قابل جمع نخواهند شد، مثلاً اگر فرض بگیرید که در معنای رقبه، لابشرط أخذ شده باشد. خب از این طرف هم اگر قید مؤمنه را شما بیاورید این ها با هم دیگر منافات دارند.
اشکال سوم: این است که اگر مطلق به معنای لا بشرط قسمی باشد باید آن زمانی که می خواهیم تقییدش بزنیم آن را مجرد کنیم و آن قید لا بشرط را از آن بگیریم تا قابلیت تقیید داشته باشد.
«لا یَخفی اَن المطلَقَ» که توضیحش را بیان کردیم و گفتیم:
جناب مصنف آن قولی که منسوب به مشهور است را تضعیف کردند و گفتند که اگر بخواهد مطلق به معنای ماهیت مطلقه باشد و دلالت بر جنس شایع و عام کند، در اینجا دیگر مطلق آن قابلیت تقیید را نخواهد داشت چرا؟ چون از یک طرف می خواهد مقیّد باشد. و از طرف دیگر مقید سریان و شمول ندارد، ولی اطلاق سریان و شمول دارد و این ها با هم دیگر سازگاری ندارند مگر اینکه ما بخواهیم از راه دیگر وارد شویم، یعنی اینکه تجرید صورت بگیرد و به این معنا که بیآییم آن اطلاق و سریان را از مطلق بگیریم و بعد مقیّد شود.
«و هذا بخلافِه بِمَعنیَین» منظور از این معنیین یعنی اسم جنس و نکره، پس تا اینجا برای ما روشن شد اگر مطلق و معنای ماهیت مطلقه باشد «کَما نُسِبَ الی المشهور» این دیگر تقییدش ممکن نیست.
امکان تقیید: اما اگر دو معنای دیگر باشد این قابل تقیید خواهد بود و آن دو معنای دیگر کدام بود؟ ۱- یکی ذاتِ جنس و ماهیت. ۲- و دیگری آن حصه ی مقید به وحدت. چرا در این دو معنای دیگر امکان تقیید است؟
علتش این است که اگر مطلق دلالت کرد بر ذاتي ماهیت که مجرد از تمام قیود حتی اطلاق و سریان است، این با همه ی قیود سازگاری دارد.
و هکذا اگر آمدیم و گفتیم که مطلق دلالت می کند بر حصه ی مقید به وحدت، اینجا هم سازگاری با تقید داردُ به علت اینکه الآن دیگر در معنایش آن اطلاق و سعه و شیوع وجود ندارد تا بیاید با این تقییدی که الآن ما زدیم منافات داشته باشد و شیوع از بین رفته است و الآن آن تقیّد باقی است.
خلاصه: تا اینجا برای ما روشن شد که مطلق در یک صورت قابل تقیید نیست. اما در دو صورت و دو معنای دیگر -که یکی ذاتي جنس و دیگری ماهیت و حصه ی مقیده به وحدت باشد- قابل تقیید است.
»و علیهِ لایَستَلزِمُ التَقییدُ تَجَوُزَاً بِالمُطلق» حالا در اینجا می خواهد به این مطلب بپردازد که اگر ما این مطلق را مقیدش کردیم مجاز پیش می آید یا نه؟ همانطوری که در بحث عام و خاص مطرح بود و ما در بحث عام گفتیم که اگر عام ما تخصیص بخورد این هرگز موجب مجازیت در عام نخواهد شد مثلاً مولا فرموده است اَکرِمِ العُلَماء اِلّا الفُسّاقَ مِنهُم.
در اینجا فرض بگیرید از بین صد تا عالمُ بیست تا عالم فاسق از حکم وجوب اکرام کنار می رود و الآن در اینجا این خروج حکمی که باعث شد بخشی از علماء بیرون بروند مستلزم مجازیت در معنای علماء نخواهد بود و علماء در آن معنای عموم خودشان به کار رفته اند و قبل از تخصیص عمومیت داشت و شامل همه ی علماء بودُ الآن هم که تخصیص خورده است همه یِ آن عمومیت پا بر جا است.
بنا براین اگر عام ما تخصیص خورد این باعث نخواهد شد تا معنای آن مجاز باشد. علتش هم این بود که لفظ عام درآن موضوعُ له خودش به کار رفته است و آن وجوبي اکرام که حکم ما است رفته است روی بخشی از افراد عام ما که علماء باشدُ مثلاً قبلاً صد تا بوده الآن که تخصیص خورده است حکم رفته است روی بخشی از آن ها که هشتاد نفر است.
نظیر همین عام و خاص، مطلق و مقید است به این معنا که اگر مطلق ما تقیید بخورد این باعث نخواهد شد که در مطلق مجازیت پیش بیاید مثلاً مولا فرموده است: اَعتِق رَقَبَة مؤمِنَة، رقبه استعمال در معنای خودش شده است و همان جنس رقبه است. خب قید ایمان چه؟ این قیدِ ایمان را ما از رقبه نمی گیریم بلکه از آن مؤمنه گرفتیم. بنابراین در اینجا تعدّد دال و مدلول است و ما دو تا دال داریم و دو تا مدلول داریم.
«نَعَم لَو اُریدَ»: استدراک از مطلب قبل
در اینجا جناب مصنف استدراک می کند از مطلب قبلی که بیان کرد همان که گذشت و فرمود: اگر ما مطلق را به آن دو معنای ذاتِ جنس و ماهیت و حصه ی مقیده به وحدت بگیریم می توان مطلق را تقیید زد و این تقیید مستلزم مجازیت نیست.
حالا ایشان از این فرمایششان استدراک کرده و می فرماید: در یک صورت حتی اگر مطلق در مقید استعمال شود و از قبیل تعدّد دال و مدلول هم نباشد باز هم در این صورت، مجاز پیش خواهد آمد مثلاً متکلم می گوید: رَأیتُ اِنساناً، و الآن منظورش از این انسان، انسان عالم است و در این مثال الآن مجاز پیش آمده است چرا؟ ما یک دال داریم و اما مدلولمان متعدد است، دلیلش هم این است که لفظِ انسان یک موضوع له و معنا دارد و موضوع له لفظ انسان آن طبیعت و ماهیت مجرده ی از تمام قید ها است. و اما از آن جایی که الآن از این لفظ انسان اراده ی انسان عالم شده است، مدلول و معنایش می شود ماهیت مقیده.
در نتیجه در دو صورت اگر مطلق بخواهد مقید شود مجاز پیش خواهد آمد.
اول: بگوییم مطلق معنایش سریان و شیوع است و این سریان و شیوع جزء موضوعُ له اش باشد کَما نُسِبَ اِلی المَشهور. حالا اگر این مطلق بخواهد مقید شود مجازیت پیش خواهد آمد چرا؟ به علت اینکه ابتداء این مطلق ما باید تجرید بشود یعنی آن قید اطلاق و سریان را از آن بگیریم و بعد مقید شود.
دوم: مطلق به معنای لابشرط مقسمی باشد، حالا این مطلق که به معنای لابشرط مقسمی است اگر بخواهد در مقید استعمال شود این هم باز از قبیل تعدد دال و مدلول نیست.
«فَصلُ» تا اینجا توضیح دادیم حالا برویم سراغ متن.
تطبیق متن
«نَعَم لَو صحّ ما نُسِبَ اِلی المشهور» بله اگر صحیح باشد آنچه که به مشهور نسبت داده شده است آن «ما نُسِبَ» چه است؟ این «مِن» بیان از آن ما میکند «ما نُسِبَ ... مِن کَونِ المطلق عِندهُم موضوعاً لما قُیِّدَ بالارسال و الشمولِ البَدلی» از اینکه مطلق نزد این مشهور موضوع شده است، وضع شده است برای آنچه که مقید به ارسال و شمول بدلی است. بنابراین الآن این قید ارسال و شمول جزء موضوع له مطلق است.
«لَما کانَ ما اُریدَ مِنهُ الجِنس اَو الحِصّةُ عِندَهُم بمُطلَقِ» این لَما، «ما»ی آن می شود «ما» نافیه، «کانَ ما» این ما، ما موصوله است به معنای آن لفظی که همان مراد از آن رَجُل است. پس اگر صحیح باشد آنچه که ما نسبت دادیم به مشهور، «لَما کانَ» نمی باشد آن لفظی که منظور رجل در مثال ما اراده شده است «مِنهُ» از آن «ما» که مراد لفظ است، اسم جنس و یا «حصة عِندهُم بمُطلَقِ» در نزدشان به مطلق. ان شاء الله که واضح و روشن است.
چون ما از خارج که توضیح دادیم عرض کردیم که مطلق چند تا معنا دارد معنای نسبت داده شده به مشهور را هم گفتیم که عبارت است از ماهیت مطلقه و مرسله که این قید اطلاق و ارسال جزء موضوعُ له است، لذا مطلق مرکب می شود آن دو معنای دیگر کدام است؟
«اُریدَ مِنهُ الجِنس» ذات جنس و ماهیت «اَوِ الحِصّة عِندَهُم بمطلَقِ» این حصه ی مقید به وحدت یعنی اگر مطلق به معنای ماهیت مطلقه باشد که نسبت به مشهور داده شده است این قابل تقیید نیست اما اگر نه به دو معنای دیگر باشد که بیان کردیم قابلیت تقیید را دارد.
«اِلّا اَنَّ الکَلامَ فی صِدقِ النّسبَة» این کلام را به معنای شبهه بگیرید مگر اینکه سخن در صدق کردن نسبت است، منظور آن نسبتی که اصولی ها برای خودشان یک اصطلاح جدیدی بیان کرده اند نه همان معنای لغوی. «وَ لایَخفی».
ثمره بحث: حالا برویم سراغ ثمره ی بحثمان «اَنَّ المُطلَقَ بهذا المَعنی» اگر مطلق را ما به این معنا بگیریم معنای اصطلاحی خاص باشد این ثمره ی فقهی ندارد «اَنَّ المُطلَق بهذا المَعنی» که معنای اصطلاحی خاص باشد «لِطروء القیدِ غَیرُ قابِلِ» به خاطر عارض شدن قید قابلیت تقیید را این مطلق ندارد یعنی دیگر نمی توانیم بگوییم مثلاً جِئنی برَجُلِ عالِمِ.
«فَاِنَّ ما لَهُ مِنَ الخُصوصیَّهِ یُنافیهِ وَ یعانِدُهُ» خب کسی سؤال می کند چه اشکالی دارد که ما این مطلق را در اینهنگام تقیید بزنیم «فَاِنَّ» به علت اینکه، حالا البته ما فاء، فاء تعلیلیه نداریم ولی بوی علت از آن برمی آید به علت اینکه ما آن مطلقی که «لَهُ» برای آن مطلق «مِنَ الخصوصیَّة» دارای خصوصیت ارسال و شمول بدلی است.
«یُنافیهِ» منافات دارد این ضمیر مفعولی به چه برمیگردد به تقیید «و یُعانِدُهُ» و باهم ضد هستند.
خلاصه اگر طبق این معنا بخواهیم مطلق را مقید کنیم، قید بزنیم قید عدم ارسال مطلق ارسال است و این شیوع دارد ولی آن ندارد. خب این ها بایکدیگر سازگاری نخواهند داشت.
«فَاِنَّ کُلَّ مِنهُما لَهُ قابِلُ» به علت اینکه هر کدام از این دو معنا «لَهُ قابِلُ» یعنی قابلیت تقیید را دارند چرا؟ «لِعَدَمِ اِنثلامِها بسَبَبِه اصلاً، کَما لا یَخفی» به خاطر شکسته نشدن این دو معنا «بسبَبه» به سبب این تقیید اصلاً «کَما لا یَخفی» همانطور که مخفی و پنهان نیست.
«و عَلیهِ لایَستَلزِمُ التّقیید تَجوُزاً فی المطلق» و بنا براین با تقیید مطلق مجازیت لازم نمی آید، یعنی چه؟ یعنی اگر ما آمدیم و در این هنگام مطلق را تقیید زدیم همانطوری که عام را اگر تخصیص زدیم، مجازیتِ در آن عام پیش نمی آمد. در این هنگام هم که مطلق را مقید کردیم در معنای مطلق مجازیتی پیش نخواهد آمد و مجازیت پیش نخواهد آمد.
«لِاِمکانِ اِرادَةِ مَعناهُ مِن لَفظِه واِرادَةِ قیده من قرینَة حالِ اَو مقالِ» به خاطر اینکه امکان دارد معنای آن مطلق از لفظش اراده شود «قِیدِهِ» قید آن معنا از چه؟ از قرینه ی حالیه یا مقالیه.
«و اِنَّما اِستَلزَمَهُ لَوکانَ بذلِکَ المَعنی» بله مطلق اگر تقیید بشود مجاز پیش می آید. چه موقع؟ زمانی که ما این مطلق را به معنای اصطلاحی بگیریم.
«اِنَّما» همانا «اِستَلزَمَهُ» لازم می آید این «تقییدهُ» چه چیزی را؟ آن تجوز را مجازیت را، چه موقع؟ «لَو کانَ» آن مُطلَق «بذلکَ المَعنی الاِصطلاحی» تمام.
«نَعَم» اینجا استثناء می شود از آن «یَستَلزِمُهُ» و می فرماید: حالا مجازیت هم پیش خواهد آمد چه موقع؟ «لَو اُریدَ مِن لَفظِه» اگر از لفظ مطلق آن معنای مقید اراده شده باشد «کانَ مجازاً مطلَقا» «کان» آن مطلق ما، مجاز خواهد شد.
«کانَ التقییدُ بمتَّصِلِ اَو مُنفَصِل» حالا فرق نمی کند این تقییدی هم که خورده است متصل باشد یا منفصل تا سر مقدمات حکمت بماند.