99/08/10
بسم الله الرحمن الرحیم
ثبوت حقیقت شرعیه/ اقوال در حقیقت شرعیه /التاسع: الحقیقة الشرعیة
موضوع: التاسع: الحقیقة الشرعیة/ اقوال در حقیقت شرعیه / ثبوت حقیقت شرعیه
«إذا عرفت هذا، فدعوى الوضع التعييني في الألفاظ المتداولة في لسان الشارع هكذا قريبة جداً ...».[1]
خلاصه درس گذشته
با حول قوه الهی رسیدیم به سر بحث «اذا عرفت هذا» قبل از پرداختن به این بحث مختصری از بحث جلسه گذشته را خدمتتان عرض میکنم.
در ابتدا به بیان تعریف حقیقت شرعیه پرداختیم و گفته شد که حقیقت شرعیه عبارت از نقل الفاظ از آن معنای لغوی که دارند به یک معنای ثانوی تعیینا او وضعیا به دست شارع مقدس و در عصر شارع. مثلا کلمه صلاة در ابتدا در لغت برای معنای دعا وضع شده است و بعد توسط شارع مقدس برای ارکان مخصوصه به کار برده شده است.
اقوال در حقیقت شرعیه: جناب مصنف به بیان اقوال در حقیقته شرعیه پرداخت بحث این بود که آیا الفاظی وجود دارند که شارع مقدس آن الفاظ را برای معنایی وضع کرده باشد یا خیر؟ در اینجا ۵ قول گفتیم مطرح است:
قول اول: می گفتند حقیقت شرعیه مطلقاً وجود دارد.
قول دوم: عکس قول اول بود.
قول سوم: تفصیل بود به این بیان که در الفاظ عبادات حقیقت شرعیه داریم اما در الفاظ معاملات حقیقت شرعیه نداریم.
قول چهارم: این بود که در الفاظی که کثیر الاستعمال هستند حقیقت شرعیه است اما در الفاظی که قلیل الاستعمال هستند حقیقت شرعیه وجود ندارد.
قول پنجم: این بود که در زمان پیامبر نداریم اما در زمان اهل بیت داریم اگر ما قائل به حقیقت شرعیه باشیم اینجا ثمره شرعیه وجود دارد اما اگر قائل به حقیقت شرعیه نباشیم ثمره شرعی در کار نخواهد بود.
مطلب بعدی اشاره به یک بحثی از گذشته بود و آن هم در بحث وضع که ما تعریف وضع را که کردیم گفتیم منشأ این ارتباط گاهی از تخصیص لفظ به معنا است که یعبّر عنه بالوضع تعیینی و گاهی از کثرت استعمال لفظ در معناست که وضع تعیّنی است، برای وضع تعیّنی مثال تأبط شرّاً را مثال زدیم.
اما امروز مثال دیگری میزنیم به نام «صَه» -با صاد- به معنای «اُسکُت» که این در ابتدا فعل امر بوده است و بعدها به یک مکانی اطلاق شد تا اینکه گذشت،گذشت تا به مرور زمان این اسم که فعل امر بود اسم برای آن مکان شد. این امثلهای که ما زدیم اینها وضع تعینی هستند که بین لفظ و معنا ارتباط برقرار شده است اما کسی این را وضع نکرده است یعنی لفظ را برای آن معنا بلکه متعیناً اینطوری بودهاند.
نکته: یک نکتهای را هم اینجا بیان کردیم و گفتیم که وضع تعینی همان اعلام بالغلبه هستند که در اثر کثرت استعمال لفظ معنای آن چیز یا هر چیز دیگر شدهاند.
بعد گفتیم که محل بحث ما از اقسام دوگانه وضع تعیینی و تعیّنی، وضع تعیینی است .
اقسام وضع تعیینی: مصنف فرمودند که وضع تعیینی بر دو قسم است:
1- تعیینی انشایی( قولی و تصریحی) در این وضع واضع یک لفظی را در مقابل معنایی قرار داده است و با این کار، خودش صراحتاً وضع را انشاء کرده است مثلا گفته که ایها الناس انی وضعت هذا اللفظ بإذا ذلک المعنا، لفظ اسد بإذا ذلک المعنا مثلاً حیوان مفترس.
2- وضع تعیینی استعمالی (فعلی) در تعریفش گفتیم که واضع یک لفظی را در مقابل یک معنایی قرار نداده است و این می شود وضع تعیینی استعمالی فعلی پس چکار کرده است؟ و واضع آن لفظ را در معنایی که غیر موضوع آن است استعمال کرده است. خب برای چه وضع؟ با این عمل و اقدام خودش دو کار را انجام می دهد:
اول حالا قبل از این یک مثال بزنیم بعد بگوییم کارش چیست؟ خدا به پدری یک فرزند پسری داده است و بعد اینجا پدر به آن افرادی که در خانه هستند، خادم یا همسر را خطاب می کند که پسرم علی را بیاورید میخواهم ببوسمش.
اما اگر بخواهیم همین مثال را هم در بالا یعنی برای وضع تعیینی انشایی بزنیم آنجا اینطور می شد که پدر که حالا صاحب فرزند پسر شده است و میخواهد در این محفلی که جمع شدهاند برای فرزندش نامگذاری کند پسر را برایش میاورند و می گوید: وضعتُ اسمه علیا اسمش را علی گذاشتند.
فرق آن دو وضع: در وضع تعیینی استعمالی صراحتاً وضع صورت گرفته است و بچه را که به او می دهند می گوید اسمش را علی گذاشتم. اما در وضع تعیینی استعمالی وضعی به این معنا صورت نگرفته است، بلکه می گوید پسرم علی را بیاورید الان اینجا لفظ علی در آن بچه کوچک استعمال شده است که موضوع له ش نمیباشد.
اما دو کاری که واضع یا در این مثال ما پدر انجام داده چی است؟ کار اولش: این است که واضع به سبب این لفظ قصد دارد تا از معنای بدون قرینه حکایت کند. کار دومش: واضع با این استعمال و حکایت میخواهد وضع را به ما بفهماند و بنمایاند بگوید: من این لفظ علی را برای این بچه وضع کردهام منتها برای قصد این وضع نیاز به قرینه دارد چرا قرینه میآورد؟ به خاطر اینکه بفهماند وضع استعمالی اراده شده است نه اینکه مثل مجاز باشد.
درس امروز
«إذا عرفت هذا ، فدعوى الوضع التعييني في الألفاظ المتداولة في لسان الشارع هكذا قريبة جداً، و مدعي القطع به غير مجاز قطعاً ، ويدل عليه تبادر المعاني الشرعية منها في محاوراته ، ويؤيّد ذلك إنّه ربما لا يكون علاقة معتبرة بين المعاني الشرعية واللغوية ، فأيّ علاقة بين الصلاة شرعاً والصلاة بمعنى الدعاء ، ومجرد إشتمال الصلاة على الدعاء لا يوجب ثبوت ما يعتبر من علاقة الجزء والكل بينهما ، كما لا يخفى. هذا كله بناءً على كون معانيها مستحدثة في شرعنا.
وأما بناءً على كونها ثابتة في الشرائع السابقة ، كما هو قضية غير واحد من الآيات ، مثل قوله تعالى ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ﴾[2] و قوله تعالى ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾[3] و قوله تعالى ﴿وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا﴾[4] إلى غير ذلك، فألفاظها حقائق لغوية، لا شرعية، واختلاف الشرائع فيها جزءاً وشرطاً ، لا يوجب اختلافها في الحقيقة والماهية ؛ إذ لعله كان من قبيل الاختلاف في المصاديق والمحققات ، كاختلافها بحسب الحالات في شرعنا ، كما لا يخفى».
«اذا عرفت هذا» جناب مصنف (اعلی الله مقام الشریف) بعد از بیان یک مقدمه که ثابت کردند ما وضع تعیینی استعمالی داریم. حالا میفرمایند: اگر شخصی آمد و ادعا کرد که وضع در الفاظی که در لسان شارع مقدس کالصلاة و الزکات و الصوم والحج و امثالها آمده است این ها وضعشان تعیینی استعمالی است و اگر کسی یک چنین ادعایی کند میفرماید ادعایش دور از ذهن نیست و کسی که قطعا چنین ادعایی کند سخن بیدلیل و بی پشتوانه ای نزده است.
این فرمایش مصنف محترم در واقع ردّ آن کسانی است که میگویند: اطلاق الفاظ عبادات کالصلاة علی الارکان المخصوصه مجاز است. با توجه به اینکه الفاظی که متداول و رایج در لسان شارع مقدس مثل صلاة است وضع اینها تعیینی استعمالی است، یعنی شارع مقدس اینها را وضع کرده است و اگر قرینه هم همراهشان بوده است این قرینه قبلا هم گفتیم برخلاف قرینه مجازی است.
توضیح ذلک: اینکه قرینه در مجاز میآید به آن قرینه صارفه می گویند، مثلا رایتُ اسداً یرمی، کلمه اسد موضوع می شود برای حیوان درنده و این کلمه «یرمی» قرینه است و ما را از آن معنای حقیقی اسد که شیر درنده است به معنای مجازیش که مرد شجاع است منصرف می کند.
اما قرینه در ما نحن فیه برای این است که به ما بفهماند در اینجا وضع صورت گرفته است لذا خیلی با هم فرق دارند، قرینه در مجاز برای چیست؟ برای این است که بگوید این کلمه در غیر موضوع له خودش استعمال شده است.
اما در ما نحن فیه میخواهد بگوید اینجا یک وضعی صورت گرفته است مثلاً رسول گرامی اسلام فرمودند:
«صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي»[5] همانطوری که من نماز میخوانم شما هم نماز بخوانید بعد از این فرمایش رسول خدا مؤمنین هم از آنها یعنی از رسول خدا تبعیت کردند و حالا اگر کسی به وضع تعیینی استعمالی قطع داشته باشد.
مصنف فرمود: این سخن بیهوده و گزاف نیست.
دلیل و مؤید مصنف: حالا مصنف برای خودشان دلیل و مؤید میآورند: مصنف دلیلشان بر اینکه وضع تعیینی استعمالی در الفاظ عبادات داریم، تبادر است و تبادر نیز یکی از علائم حقیقت است و هرگاه با گفتن لفظی مثلا صلاة، این صلاة که می گوییم چون همه با آن مأنوس هستند و هم دم دستی و خیلی راحت است. بلافاصله با گفتن این لفظ صلاة یک معنایی یعنی ارکان مخصوص به ذهن شخص شنونده خطور می کند و فهمیده می شود که لفظ صلاة در معنای حقیقی خودش که ارکان مخصوص است به کار رفته است و با دانستن این مطلب یک بار دیگر اشاره کنیم به بحثمان.
مصنف دلیلشان تبادر است بر اینکه وضع تعیینی استعمالی الفاظ عبادات تبادر معانی شرعیه از آن الفاظ می کند و در گفتگوها و محاورات شارح است.
«و یؤیّد ذلک»: تأییدیه مصنف مؤید مصنف این است که اگر الفاظ عبادات مثلاً صلاة در معنا معنای حقیقی خودشان که ارکان مخصوص است به کار نرفته باشد و لو به صورت وضع تعیینی استعمالی، پس باید مجازی باشد و مجاز هم نیازمند به قرینه است. در حالی که ما قرینهای نداریم و در نتیجه صلاة در نماز، حقیقت میشود. «و مجرّد اشتمال الصّلاة» تا اینجا حالا بخوانیم.
تطبیق متن
«إذا عرفت هذا، فدعوى الوضع التعيينيّ في الألفاظ المتداولة في لسان الشارع هكذا قريبة جدّا، و مدّعي القطع به غير مجازف قطعاً» مقدمهای که ما بیان کردیم و در مقدمهگفتیم که ما وضع تعیینی استعمالی هم داریم نه وضع قولی، و وضع قولی در کار نیست «هذا» را هم به این «تمهید مقال» بزنید منتها این تمهید مقال این توضیح بود که خدمتتان عرض کردیم.
«فدعوى الوضع التعيينيّ» پس ادعای وضع تعیینی استعمالی این تعیینی را حتما استعمالی هم به آن اضافه کنید که یک دفعه قولی را دیگر وارد نکنید «في الألفاظ المتداولة في لسان الشارع» در الفاظی که متداول و رایج است مثل صلاة در لسان شارع مقدس.
«هكذا قريبة جدّاً» هکذا را بزنید به تعیینی استعمالی و این وضع تعیینی استعمالی «قریبة جدا».
«و مدّعي القطع به غير مجازف قطعاً» و کسی که ادعای قطع به سبب وضع تعیینی استعمالی نسبت به الفاظ متداوله کرده است «غیرمجازف» یعنی حرف نادرستی نزده است یعنی حرفش، حرف درستی است قطعاً.
فرق «یدلّ و یؤید»: «و يدّل عليه» پایین «علیه» دو کلمه (یدلّ و یؤید) است و این دو با هم فرق دارند. «دلیل» جایی است که خیلی قطعی، محکم و قابل خدشه نیست. اما «یؤید» مرتبش از دلیل پایینتر است خدشه به آن وارد می شود بنابراین تعبیر به یوید کرده است.
«و يدّل عليه تبادر المعاني الشرعيّة منها في محاوراته» ضمیر «علیه» را بزنید به وضع تعیینی استعمالی که استعمال لفظ صلاة مثلاً در ارکان مخصوصه به نحو حقیقت شرعی است. و دلیل بر این وضع تعیینی استعمالی چه است؟
«تبادر المعاني الشرعيّة» که از خارج این توضیح دادیم تبادر چه است که از علائم حقیقت است یعنی اگر بخواهند یک لفظی را تشخیص بدهند برای معنایی وضع شده است یا خیر؟ اگر با گفتن آن لفظ معنایی به ذهن انسان خطور کرد اینجا فهمیده می شود که آن لفظ موضوع له اش معنای مذکور است. یعنی آن معنایی که به ذهن ما خطور کرد دلیل بر این وضع تعیینی استعمالی، تبادر معانی شرعی است که در مثال ماکه صلاة گفتیم و معانی شرعی می شود ارکان مخصوصه.
«منها» از آن الفاظی که در لسان شارع متداول و رایج است «فی محاوراته» ضمیر «محاوراته» را به شارع یعنی محاورات همان مکالمات و گفتگوهای شارع مقدس است. حالا جمله را کامل معنا میکنیم: و دلیل بر وضع تعیینی استعمالی، تبادر معانی شرعیه از این الفاظ متداوله در لسان شارع مقدس در گفتگوها و مکالمات شارع است.
«و يؤيّد ذلك» این «ذلک» را مشار الیه اش را به وضع تعیینی و حقیقت بودن الفاظ در معانی شرعی بزنید. و تأیید میکند این وضع تعیینی و اینکه این الفاظ در این معانی شرعی مثل صلاة در ارکان مخصوصه حقیقت است.
«أنّه ربما لا تكون علاقة معتبرة بين المعاني الشرعيّة واللغويّة» شأن چنین است که چه بسا نمیباشد علاقه در مجاز، علاقه ای که معتبر است بین معانی شرعیه صلاة همان ارکان مخصوصه و لغوی صلاة دعا، بین صلاة شرعا وصلاة به معنی دعا است.
«فأيّ علاقة بين الصّلاة شرعا والصّلاة بمعنى الدعاء؟» کدام علاقه می شود؟ لاعلاقه، معنایش این است که چه علاقهای بین صلاة شرعی که ارکان مخصوص است و صلاة لغوی که به معنای دعا است؟ یعنی می گوید خب باید بین اینها یک علاقهای باشد.
«فأيّ علاقة»: یعنی لا علاقه، علاقه ای در اینجا وجود ندارد. یک بار دیگر من از خارج عرض کنم می فرماید: اگر الفاظ عبادات در معنایشان حقیقی نباشد پس باید مجاز باشند. حالا لو سلمنا، که اینها مجاز است، مجاز علاقه میخواهد و ما این را کراراً گفته ایم که باید بین معنای حقیقی و معنای مجازی علاقه وجود داشته باشد مثلاً لفظ اسد معنای حقیقیش حیوان درنده است و معنای مجازیش رجل شجاع است. در اینجا اگر ما لفظ اسد را بخواهیم در معنای مجازی استعمال کنیم نیاز به قرینه دارد.
«و مجرّد اشتمال الصّلاة»: بعد اینجا حالا از خارج توضیح بدیم خدمتتون این «و مجرّد اشتمال» جواب سؤال مقدر است اول باید اشکال را مطرح کنیم بعد جواب.
اشکال: ما گفتیم که بین معنای لغوی صلاة و اصطلاحیش دعا و ارکان مخصوص قرینه وجود ندارد حالا اگر کسی آمد و اشکال کرد که بین معنای لغوی و اصطلاحی قرینه و علاقه کل و جزء وجود دارد چون که معنای لغوی صلاة، دعا و دعا نیز جزء و یکی از بخشهای نماز است، خود نماز هم کل است و در نتیجه لفظ صلاة برای دعا که جزء نماز وضع شده است و در نماز که کل است استعمال شده است چطور شما میگویید در اینجا قرینه و علاقهای وجود ندارد؟ جواب: جناب مصنف میفرماید که جریان علاقه کل و جزء مشروط به دو شرط است؛ یک: مرکب حقیقی بودن کل. دو: از اجزای رئیسه بودن جزء. توضیح ذلک:
مصنف میفرماید: باید «کل» ترکیب حقیقی و خارجی باشد یعنی در خارج دارای اجزای محسوسه باشد، در حالی که ما میبینیم صلاة مرکب اعتباری است و در خارج دارای اجزا نیست.
از طرف دیگر میفرماید: جزء هم باید از اجزای رئیسه و اصلی «کل» باشد، به طوری که هر موقع جزء منتفی شد کل هم از بین برود. اما در ما نحن فیه چه؟ دعا از اجزای اصلی نماز نمی باشد پس تا اینجا گفتیم که علاقه کل و جزء دو شرط میخواهد یک شرط مرکب و یک شرط جزء. مرکب باید حقیقی باشد و جزء نیز باید از اجزای اصلی و رئیسه باشد. در نتیجه دو شرطی که برای علاقه کل و جزء مطرح شده است در اینجا وجود ندارد. و لذا مدعای جناب مصنف محترم ثابت شد، یعنی استعمال لفظ صلاة برای ارکان مخصوصه به جهت وضع تعیینی استعمالی است و این استعمال هم استعمال مجازی نیست.
«کله بناءً»: میفرماید که محل نزاع ثبوت حقیقت شرعیه و عدم ثبوتش جایی است که الفاظ متداول در لسان شارع مقدس کالصلاة و الصوم و الحج و نحوها در شریعت اسلام اختراع شده است، باشند و در شریعتهای گذشته موسوی و عیسوی وجود نداشته باشند.
«اما بنا علی کونها»: نظریه باقلانی اشاره به نظریه جناب باقلانی میکند ایشان از علمای اهل سنت و قبلا هم باقله فروش بوده است که به او باقلانی می گویند. اگر بخواهیم به این نظریه بپردازیم.
توضیح ذلک: اینکه اگر ما قائل شدیم که معانی شرعی الفاظ کالصلاة در ارکان مخصوصه که معانی شرعی شان در شریعتهای گذشته می شود، هم وجود داشته است که پیش فرض ما است یعنی اگر ما چنین چیزی را قبول کنیم و اگر ما پذیرفتیم که معانی شرعی این الفاظ در شریعت های گذشته هم وجود داشته است، و آن موقع حرف آقای باقلانی را پذیرفتیم، با پذیرش فرمایش این آقا دیگر نوبت به بحث از ثبوت و عدم ثبوت حقیقت شرعیه نخواهد رسید. کلام جناب باقلانی را یک مقدار توضیح بدهیم.
ایشان گفته که اصلاً وضعی توسط شارع مقدس صورت نگرفته است یعنی حتی شخص پیامبر هم با وضع تعیینی استعمالی نقلی انجام نداده اند و صلاة از ابتدا به معنای نماز و همین ارکان مخصوصه بوده است.
در نتیجه این الفاظ مثل صلاة دارای یک معانی قدیمه هستند که شارع آنها را نه به وضع تعیینی انشایی و نه به وضع تعیینی استعمالی وضع کرده است بلکه اینها همه از قبل بوده اند.
حالا این حرف قبول است یا خیر ما اگر به برخی از آیاتی که در قرآن کریم وارد شده است نگاهی بیندازیم می بینیم که این الفاظ قبل از اسلام و از ابتدا در همین معانی بودهاند و در نتیجه این الفاظ حقیقت لغویه هستند نه حقیقت شرعیه. تا اینجا متن بخوانیم.
تطبیق متن
«و مجرّد اشتمال الصّلاة على الدعاء لا يوجب ثبوت ما يعتبر من علاقة» این در واقع «قلتُ» است و اشکال در تقدیر. اشکال: ما گفتیم که بین معنای لغوی و اصطلاحی این الفاظ صلاة قرینه وجود ندارد، حالا کسی آمده و اشکال می کند و می گوید: نه بین این دو قرینه و علاقه کل و جزء وجود دارد .
«و مجرد اشتمال الصلاة»: جواب اشکال مقدم «و مجرد اشتمال الصلاة علی الدعاء» همین شامل شدن صلاة برای خودتان بنویسید منظور کل، و «علی الدعاء» بنویسید جزء. پس «مجرد اشتمال» کل بر جزء، موجب ثبوت آن چیزی نمیشود که منظور از این «ما» علاقه است. به چه دلیل؟ «من» بیان از «ما» است و موجب نمیشود که ثابت باشد علاقهای که معتبر است. و آن علاقه چیست؟ علاقه جزء (دعا) و کل (نماز) است و «الجزء والكلّ بينهما» است.
«كما لا يخفی»: بین معنای شرعی و لغوی چراییش هم توضیح دادیم. گفتیم: اگر بخواهد علاقه کل و جزء جاری شود دو شرط باید رعایت شود یکی در جانب مرکب و دیگری در جانب جزء. مرکب باید حقیقی باشد نه اعتباری، در حالی که نماز در اینجا مرکب اعتباری است نه خارجی. در جانب جزء هم، جزء باید از اجزای اصلی کلّ و رئیسه باشد، به طوری که وقتی که جزء از بین رفت کل هم از بین برود.
«هذا كلّه بناء على كون معانيها مستحدثة في شرعنا»: هذا یعنی این بحث در ثبوت حقیقت شرعیه و عدم ثبوتش مبتنی بر این است که ما قائل شویم این الفاظی که در لسان شارع مقدس متداول است در شریعتهای گذشته وجود نداشته است، بلکه در شریعت اسلام اینها به وجود آمدهاند و مخترَع شرع اسلام هستند.
«هذا» این صحبت همه اش بنا بر این است که معانی این الفاظِ متداول، مستحدثة باشند یعنی مخترع شده باشد جدید باشند در شرع ما اسلام یعنی رسول خدا صلوات الله و سلام علیه مثلا لفظ صلاة را بر این معنای ارکان مخصوص، وضع تعیینی استعمالی کرده باشد.
«وأمّا بناء على كونها ثابتة في الشرائع السابقة»: و اما شرایع سابقه اما بنا اینکه این معانی شرعی این الفاظ ثابت باشد در شرایع گذشته که ما از خارج توضیح میدادیم عرض کردیم این اشاره میکند به نظریه جناب آقای باقلانی که از علمای عامه و قبلاً هم باقله فروش بوده است .
«كما هو قضيّة غير واحد من الآيات»: همانطوری که «هو» آن حقیقت شرعیه این الفاظ اینها در زمان های گذشته قبل از اسلام هم بوده است مثال اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ﴾ شاهد مثال روی کلمه «صیام» که در لغت به معنای امساک است و اساس این نظریه باقلانی الان لفظ صوم در لسان شارع مقدس حقیقت شرعی نیست بلکه حقیقت لغویه است.
وقوله تعالى: ﴿وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾ اعلام کن بین مردم حج را که باز هکذا، و قوله تعالى: ﴿وَأَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا﴾ شاهد روی این صلاة و زکات است که قبل از اسلام هم در این معانی استعمال میشدند.
«الی غیر ذلک» علاوه بر این چند لفظی که بیان شد صیام، حج، صلاة و زکات مثلا مثل ﴿حرمت علیکم المیته﴾ و ﴿حرمت علیکم امهاتکم﴾ و آیات و الفاظ دیگر.
«فألفاظها حقائق لغويّة لا شرعيّة» نتیجه می گیرد و می شود جواب «وأمّا بناء على كونها ثابتة في الشرائع السابقة فألفاظها حقائق لغويّة لا شرعيّة» اما این الفاظ حقیقت لغویه هستند نه حقیقت شرعیه، و اختلاف شرایع. توضیح از خارج عرض کنیم خدمتتون:
جواب از سؤال مقدر: اول اشکال را بیان میکنیم تا برسیم به پاسخش.
اشکال: این الفاظی که وارد شدهاند معنایشان در شریعت اسلام مثل صلاة با معنایی که این الفاظ مثل صلاة در شریعتهای گذشته وجود داشته اند از لحاظ اجزا و شرایع تفاوت زیادی دارند و لذا این باعث اختلاف در حقیقت و ماهیت خواهد شد، یعنی این اختلاف معنا در شریعت اسلام با شریعت قبل باعث اختلاف در حقیقت و ماهیت خواهد شد. پس معلوم نیست که مثلاً نماز عشا در شریعت عیسی و ابراهیم هم چهار رکعت است.
خلاصه اینکه تفاوت زیادی بین معنای این الفاظ در شریعت اسلام با شریعتهای گذشته موسوی و عیسوی وجود دارد.
پاسخ جناب مصنف: می فرماید بله معانی این الفاظ در شریعت ما با شریعتهای گذشته شرطا و شطرا تفاوت دارند یعنی هم جزء و هم شرایط، اما این اختلاف اجزا و شرایط باعث اختلاف در معانی مفاهیم نیستند چرا که امکان دارد معنا کلی و قدر مشترک و جامعی باشد که مصادیقش مختلف و گوناگون خواهد بود.
به عبارت اخری اختلاف مصادیق دلیل بر اختلاف ماهیت نمیباشد این حرف را در مثال پیاده کنیم مثلا صلاة کلیه، وکلی یصدق علی الکثیرین، مصادیقش زیاد است و شامل صلاة در شریعت موسی، شریعت عیسی و شریعت اسلام خواهد شد. بنابراین صلاة در تمام شرایع دارای یک حقیقت و آن عمل عبادی محسوب می شود که باعث قرب الی الله خواهد شد.
و اما مصادیقش در شرایع من حیث الجزء و شرط متفاوت است که علاوه بر این در شرع اسلام، همین صلاة به لحاظ و حالات متفاوت مختلف خواهد بود یعنی حالاتش فرق میکند مثلا صلاة ظهر نسبت به حاضر چهار رکعت و نسبت به مسافر دو رکعت و نسبت به کسی که قادر است باید سرپا بخواند و کسی که عاجز است نشسته و مطالب های دیگر.
بنابراین لفظ صلاة بر تمام اینها یعنی نماز نشسته، نماز سر پا، نماز دو رکعتی، چهار رکعتی و تمام اینها به آنها اطلاق صلاة می شود. چطوری ما وقتی که میگوییم لفظ انسان بر چه کسی اطلاق می شود؟ به انسان سیاه، به سفید می گویند، به انسان کوتاه، انسان بلند، انسان ایرانی و غیر ایرانی همه اینها اطلاق انسان بر او خواهد شد.
خلاصه سخن از آنجایی که اختلاف در الفاظ به حسب شرایط و اجزاء، باعث اختلاف در معنا و حقیقت و ماهیت عبادت نمی شود بنابراین مجالی برای بحث از حقیقت شرعیه وجود ندارد.
تطبیق کنیم. اشکال مقدر : معانی الفاظ وارد در شریعت اسلام با شریعت موسوی و عیسوی با همدیگر اختلاف و تفاوت زیادی دارند و این اختلاف من حیث الجزء و الشرط باعث اختلاف در حقیقت و ماهیت خواهد شد. حالا مصنف جواب می دهد.
تطبیق متن
پاسخ مصنف: «و اختلاف الشرائع فيها جزءا وشرطا» و اختلاف شرایط در این معانی الفاظی که متداول هستند در لسان شارع، اختلافشان از چه جهت است؟ از جهت جزء و شرط «لايوجب اختلافها» و این اختلاف موجب نمیشود «في الحقيقة والماهيّة» که اختلاف این معانی در حقیقت و ماهیت باشد.
«إذ لعلّه كان من قبيل الاختلاف في المصاديق والمحقّقات» به علت اینکه شاید این اختلاف «کان» این اختلاف از قبیل اختلاف در مصادیق و محققات، کسانی که این را ایجاد میکنند یعنی چیزهایی که نماز را به وجود میآورند و شرایطشان متفاوت است.
«كاختلافها بحسب الحالات في شرعنا» که این اختلاف ها به حسب حالات در شرع ما مثل اختلاف این الفاظ در لسان شارع مثل صلاة به حسب حالاتشان متداول است، یعنی یکی مسافر است، یکی غیر مسافر است، یکی قادر به قیام، یکی قادر نیست و حالات دیگر .
«کمالایخفی» همانطوری که این بر همه روشن و واضح است «ثم لا یذهب علیک» تا اینجا بماند انشاالله برای فردا.