« فهرست دروس
درس کفایة الاصول استاد براتعلی چگینی‌اراکی
کفایه

99/07/20

بسم الله الرحمن الرحیم

توجیه کلام علمین/بررسی اقوال در موضوع له الفاظ /الامر الخامس

 

موضوع: الامر الخامس /بررسی اقوال در موضوع له الفاظ /توجیه کلام علمین

«و امّا ما حکی عن العلمین الشیخ الرئیس والمحقق الطوسی ...»[1]

خلاصه درس گذشته

قبل از اینکه درس امروز را با حول و قوه الهی شروع کنیم خلاصه ای از درس جلسه گذشته ما که از «الخامس» شروع شد را خدمتتان عرض می کنم.

بحث ما در این بود که آیا موضوع له الفاظ ذات معانی هستند؟ یعنی مثلاً موضوع له، لفظی مثل انسان ذات معنا یعنی حیوان ناطق است، ذات معنا یعنی چی؟ یعنی قیدی، خصوصیتی در آن دخیل نیست. یا اینکه نه موضوع له الفاظ، ذات معانی با اراده -خدمتتان عرض بکنم- لافظین و متکلم است.

نظریه خراسانی: جناب خراسانی نظرشان بر این است که الفاظ موضوع له شان ذات معانی است و دیگر قید و خصوصیتی در آن دخالت ندارد.

در مقابل بزرگانی همچون خواجه نصیرالدین طوسی و ابن سینا معتقدند که موضوع له الفاظ، ذات معانی از این جهت که مراد متکلمین هستند، است.

بعد از این جناب مصنف برای مدعای خودشان سه دلیل آوردند: دلیل اول: این بود که قصد و اراده معنا توسط لافظین و متکلمین -به هر کدام از آن اقسام خودش- از مقومات استعمال است. قبلا این بحثش گذشته بود که آلیت و استقلالیت در معنای حرف و اسم دخالتی ندارند، بلکه این‌ها مقوم استقلال استعمال اند، یعنی شخص واضع گفته است وقتی که شما می‌خواهید اراده آلیت داشته باشید از حرف «مِن» استفاده کنید، مثلاً مثل سِرتّ من البصرة. و هر موقع می‌خواهید اراده استقلالیت کنید الابتدا را استعمال کنید مثلا ابتداء سیری من البصرة.

دلیل دوم: این بود که اگر گفتیم اراده داخل در موضوع له است، قضایای حملیه مثل زید قائم و جملات فعلیه مثل ضرب زید، این ها نیازمند به تصرّف و تأویل هستند یعنی ما نمی‌توانیم هر کدام از این دو را (زید قائم و ضرب زید) بدون تصرف در الفاظ و اطراف قضیه به کار ببریم، پس در نتیجه باید تجرید شوند. چرا؟ چون وقتی که این اراده جز موضوع له باشد یعنی زید المراد، قائم المراد، در اینجا باید این ها را اول تجرید کنیم یعنی «مراد» را از آن بگیریم و بعد استعمال کنیم و در خارج ما چیزی به نام این ها نداریم.

و همچنین در ضرب زید، ضَرب المراد، زید المراد، این را هم باید تجرید کنیم و اگر تجرید نکنیم باید قائل به مجاز بشویم.

دلیل سوم: این است که اگر قیدِ اراده داخل در موضوع له الفاظ شد، لازمه اش این است که وضع همه الفاظ عام

موضوع له خاص باشد، به طوری که ما دیگر وضع عام و موضوع عام نداشته باشیم مثلاً انسان موضوع له اش حیوان ناطق است، حیوان ناطق هم کلی است و اگر ما آمدیم و گفتیم غیر اراده داخلش است حیوان و ناطق المراد در اینجا الان این کلی مقید شده است و جزئی خواهد شد.

«فانه لا مجال» در اینجا هم یک توهمی شد و پاسخ توهم هم داده شد. توهم: این بود که ممکن است یک شخصی بگوید اراده‌ای که جز معنا است منظور مفهوم اراده است نه مصداق اراده، تا جزئی باشد چون اگر مراد مفهوم اراده باشد کلی است و وقتی که کلی باشد دیگر لازم نمی‌آید که همیشه وضع عام و موضوع له خاص باشد. جواب توهم: این بود که در اینجا ما نگاهمان به مصداق اراده است و منظور آن اراده‌ای که در درون شخص لافظ است نه مفهوم اراده و آن اراده‌ای هم که در درون و جان شخص متکلم است می شود یک شخص اراده و این هم جزئی است نه کلی.

 

درس امروز

«و أما ما حكي[2] عن العلمين الشيخ الرئيس و المحقق الطوسي من مصيرهما إلى أن الدلالة تتبع الإرادة، فليس ناظراً إلى كون الألفاظ موضوعة للمعاني بما هي مرادة، كما توهمه بعضٍ الأفاضل، بل ناظر إلى أن دلالة الألفاظ على معانيها بالدلالة التصديقية، أيّ دلالتها على كونها مرادة للافظها تتبع إرادتها منها، و تتفرع عليها تبعية مقام الإِثبات للثبوت، و تفرع الكشف على الواقع المكشوف، فإنّه لولا الثبوت في الواقع، لما كان للإثبات و الكشف والدلالة مجال، و لذا لا بدّ من إحراز كون المتكلّم بصدد الإِفادة في إثبات إرادة ما هو ظاهر كلامه و دلالته على الإرادة، و إلاّ لما كانت لكلامه هذه الدلالة، و أنّ كانت له الدلالة التصورية، أيّ كون سماعه موجباً لإخطار معناه الموضوع له، و لو كان من وراء الجدار، أو من لافظ بلا شعور و لا اختيار. إن قلت: على هذا، يلزم أن لا يكون هناك دلالة عند الخطأ، والقطع بما ليس بمراد، أو الاعتقاد بإرادة شيء، و لم يكن له من اللفظ مراد. قلت: نعم لا يكون حينئذ دلالة، بل يكون هناك جهالة و ضلالة، يحسبها الجاهل دلالة، و لعمري ما أفاده العلمان من التبعية ـ على ما بينّاًه ـ واضح لا محيص عنه، و لا يكاد ينقضي تعجبي كيف رضي المتوهم أن يجعل كلامهما ناظراً إلى ما لا ينبغي صدوره عن فاضل، فضلاً عمن هو عَلَم في التحقيق و التدقيق؟».

و اما درس امروز ما، در درس گذشته جناب محقق خراسانی فرمودند که اراده نه جز موضوع له است و نه شرطش. حالا در درس امروز می‌خواهند یک توهمی که صاحب فصول و یک برداشتی که از کلام علمین شیخ الرئیس و محقق طوسی داشته است را رد کند. ابتدا ما بگوییم که فرمایش جناب محقق طوسی و شیخ الرئیس چه است؟ این بزرگواران فرمودند: الدلالة تتبع الإراده، دلالت تابع اراده است. برداشت صاحب فصول: بعد صاحب فصول از فرمایش این‌ها این برداشت را کرده است که جناب محقق طوسی و شیخ الرئیس معتقدند که اراده جزء یا شرط موضوع له است به طوری که اگر شخص متکلم معنا را اراده کند در اینجا لفظ دلالت بر آن معنا می‌کند و اما اگر شخص متکلم معنا را اراده نکرده باشد دیگر لفظ دال بر آن معنا نخواهد بود.

ردّ فرمایش صاحب فصول: حالا جناب خراسانی با عبارت «فلیس ناظرا» فرمایش صاحب فصول را یا توهم ایشان را رد می‌کند. قبل از اینکه ردیّه محقق خراسانی را بیان کنیم لازم است که به اقسام دلالت، به معنایش بپردازیم همانطوری که مستحضر هستید در علم منطق این مطلب بیان شده است که دلالت یا تصوریه است و یا تصدیقیه.

1- دلالت تصوریه: که به آن وضعیت خطوریه، اخطاریه هم گفته می شود. و عبارت است از اینکه هر موقع یک لفظی را شنیدیم بلافاصله معنایش به ذهن ما خطور کند. بنابراین این دلالت یعنی دلالت این لفظ برآن معنا مثل اینکه شما لفظ اسد را می‌گویید و بلافاصله معنایش به ذهن ما که حیوان درنده باشد خطور می‌کند، الان در اینجا دلالت لفظ اسد بر حیوان مفترس متوقف بر قصد و اراده متکلم نمی‌باشد به علت اینکه در این دلالت برای شخص گوینده یعنی همان لافظ و متکلم، اینکه بخواهد دارای اختیار، شعور، عقل و التفات باشد ،گفتند این لازم و معتبر نیست. البته این دلالت تصوریه هم دو شرط دارد:

شرط اول: این است که لفظی که گفته می‌شود به گوش شخص شنونده و مستمع برسد. شرط دوم: باید شخص شنونده عالم به وضع باشد و معنای وضع را بداند، بنابراین حالا شما فرض بگیرید یک شخص متکلمی بگوید اَپِل، الان این لفظ به گوش شنونده رسید و اما شنونده اگر آگاه به معنای وضع نباشد که اپل به معنای سیب است بنابراین حالا چطور می‌خواهد این معنای سیب به ذهن شخص شنونده خطور کند؟

2- دلالت تصدیقیه: عبارت است از اینکه وقتی که لفظ بیان شد، معنا به ذهن خطور کند تا اینجا با دلالت تصوریه یکی هستند. اما در دلالت تصدیقیه علاوه بر اینکه معنا با شنیدن لفظ باید به ذهن مخاطب خطور کند، این لفظ دالّ بر این است که شخص متکلم آن معنا را هم قصد و اراده کرده است. خب حالا که اقسام دلالت و توضیحش بیان شد، سراغ فرمایش محقق خراسانی در ردّ کلام صاحب فصول برویم.

جناب محقق خراسانی می‌فرمایند: فرمایش علمین ابن سینا و خواجه نصیر که می‌فرمودند: الدلالة تتبع الإرادة؛ دلالت تابع اراده است مربوط به دلالت تصدیقیه است نه دلالت تصوری. دلیلش این است که کلام شخص متکلم زمانی صحیح است که قبلاً محرز شده باشد که شخص متکلم در مقام بیان افاده آن معنا است و آن معنا را هم قصد کرده باشد.

حالا شما فرض بگیرید یک شخصی در جایی کلامی را از باب تقیه بیان کرده است، آیا می شود گفت این دلالت دلالت تصدیقی است؟ خیر، اینجا دلالت تصدیقی منعقد نشده است به خاطر اینکه شخص متکلم آن معنا را قصد نکرده است. بله دلالت تصوریه منعقد شده است.

به بیان دیگر، اینکه در مقام کشف کلام و لفظ، کاشف اراده مکشوف است خب این را در ذهنتان تصور کنید آن لفظی که گفته می شود کاشف اراده مکشوف است. اگر کلام بخواهد کاشف باشد از اینکه شخص متکلم معنا را اراده کرده است باید این معنا را قصد کند و در غیر این صورت اگه معنا را قصد نکند، کلام و لفظ نمی‌ تواند کاشفیت و مرآتیت را داشته باشد.

خلاصه سخن اینکه علمین که فرمودند: الدلالة تتبع الارادة، دلالت تابع اراده است مربوط به دلالت تصدیقیه است. یعنی چه؟ یعنی اگر ما بخواهیم بفهمیم که شخص متکلم آیا این معنا را قصد کرده است یا نه؟ باید برویم سراغ قرائن و از طریق قرائن برای ما احراز شود که شخص متکلم در مقام بیان مرادش است. هدفش این است که می‌خواهد معنا را به ما برساند اما اگر شخص متکلم در مقام افاده معنا نباشد دیگر در اینجا ما نمی‌توانیم بگوییم که متکلم معنا را قصد کرده است.

مثال باید بزنیم تا این مطلب روشن شود، فرض بگیرید که شخص متکلم یک انسان مجنونی است یا الان خواب است و شروع به گفتن شیر شیر یا مثلا اسد اسد می‌کند، آیا الان این شخص مجنون که اصلاً نمی‌ فهمد یا آدمی که الان در خواب است واقعاً این معنای حیوان مفترس را قصد کرده است مسلماً نه، اما در اینجا الان دلالت تصوریه وجود دارد چون در دلالت تصوریه ما گفتیم که وقتی که یک لفظی از طرف شخص متکلم گفته شد بلافاصله معنایش به ذهن ما خطور کند و دیگرکار نداریم که شخص متکلم این معنا را قصد و اراده کرده است یا نکرده است. همین آدم دیوانه مثلاً مجنون یا شخصی که در خواب است می گوید اسد اسد، شیر شیر، ما وقتی که اسد را یا شیر را که می‌شنویم بلافاصله ذهنمان می رود سراغ حیوان درنده، اما آیا واقعاً این شخص متکلم منظورش از این اسد اسد، شیر و حیوان درنده است؟ خیر. بنابراین درست است که ذهن ما بلافاصله از شنیدن لفظ اسد خطور به حیوان درنده می‌کند، اما شخص متکلمین معنا را قصد نکرده است. بنابراین این گونه دلالاتی تابع اراده نیست پس آنچه که مقصود علمین است، آن دلالتی است که تصدیقیه باشد تا اینجا حالا بخوانیم.

تطبیق متن

«و اما ما حکی عن العلمین» و اما آنچه که حکایت شده است از علمین، علمین یعنی شیخ الرئیس و محقق طوسی که گفته‌اند «من مصیرهما» مصیرهما منظور همان عقیده‌ آن ها است که فرموده اند دلالت تابع اراده است. خب این فرمایش جناب محقق خراسانی است. «و اما ما حکی» این فرمایشی که جناب فصول از کلام العلمین برداشت کرده است می‌فرماید.

«فلیس» ما حکی «ناظرا الی کون الالفاظ موضوعة للمعانی بما هی مرادة» آن چه از علمین حکایت شده است لازم نمی‌باشد به اینکه الفاظ وضع شده اند برای معانی «بما هی مرادة» یعنی به شرط شئ.

«کما توهّمه بعض الافاضل» همانطور که بعضی از فضلا این توهم را داشته‌اند. بنابراین همانطور که از خارج توضیح دادیم در این توهم وقتی می گوید دلالت تابع اراده است، می‌خواهد به این مطلب بپردازد که اراده در موضوع له لفظ دخالت دارد و لذا تا اراده نباشد کامل نخواهد شد. این مطلب را هم دقت بفرمایید.

«بل ناظر الی انّ دلالة الاالفاظ علی معانیها بالدلالة التصدیقیة» بلکه ناظر به این است که دلالت الفاظ بر معانی آن الفاظ به وسیله دلالت تصدیقیه است. حالا این ها تفسیر می کند این دلالت تصدیقی یعنی چی؟

«ای دلالتها» دلالت این الفاظ «علی کونها» بر بودن این معانی «مرادة للافظها» مراد برای متکلم و لافظ آن الفاظ است و این تفسیر تمام شد، گفت:

«علی معانیها بالدلالة التصدیقیة و تتبع ارادتها منها» تبعیت می‌کند اراده کردن شخص لافظ، چی را؟ آن معانی‌ها، ارادت‌ها، اراده آن نافذ چه چیزی را؟ این معانی را از کجا از چی؟ از آن الفاظ و متفرع می باشد «علیها» بر این اراده «تبعیةَ مقام الاثبات للثبوت» این (تبعیة) را منصوب بخوانید چون مفعول مطلق برای آن تتبع است از باب تبعیت مقام اثبات که مقام اثبات تابع چیست؟ مقام ثبوت است.

«و تفرع الکشف علی الواقع المکشوف» و متفرع است برای اینکه کشف برآن واقعی که مکشوف است «لولا» این بیان این «تفرعها» را بیان می‌کند اگر نباشد ثبوت در واقع.

«لما کان للاثبات و الکشف و الدلالة مجال» دیگر اصلاً نوبت به اثبات و کشف و دلالت نخواهد رسید، یعنی تا اراده نباشد نمی‌توانیم بگوییم آن معنا مراد شخص متکلم است. پس فرمود اگر در واقع ثبوتی نباشد.

«و کان مجالا للاثبات» دیگر مجالی برای اثبات و کشف و دلالت نخواهد ماند «و لذا» أی: لاجل التفرع «من احراز» شخص شنونده، سامع چه چیزی را؟

«كون المتكلّم» اینکه متکلم «بصدد الإفادة في إثبات إرادة ما هو ظاهر كلامه» بنابراین ناچار هستیم از اینکه احراز بشود که شخص متکلم در صدد افاده اثبات اراده آنچه که ظاهر کلامش است می باشد.

«و دلالتِهِ على الإرادة» این (دلالته) را مکسور بکنید چرا؟ چون عطف می شود برآن اراده، و عطف تفسیری است. و همچنین می‌خواهد اثبات کند چه چیزی را می‌خواهد اثبات دلالت آن کند «هی» ضمیر بزنید به ظاهر کلامش اثبات کند دلالت ظاهر کلامش را «علی الارادة» بر اراده شخص لافظ و متکلم «و إلّا» یعنی «و ان لم یحرز المتکلم» اما اگر شخص متکلم برایش احراز نشود.

«لما كانت لكلامه هذه الدلالة» نمی‌باشد برای کلام این شخص متکلم این دلالت، منظور دلالت تصدیقیه «و إن كانت له الدلالة التصوّريّة» ـ و اگرچه برای آن متکلم دلالت تصوریه است.

الان خودش توضیح می دهد دلالت تصوریه یعنی چه؟ «أي كون سماعه موجبا لإخطار معناه الموضوع له ، ولو كان من وراء الجدار أو من لافظ بلا شعور و لا اختيار».

دلالت تصوری عبارت از از اینکه وقتی که شخص متکلم آن لفظ را شنید این موجب شود که معنای آن موضوع له را اختیار کند.

«أي كون سماعه موجبا لإخطار معناه الموضوع له» ضمیر در «سماعه» را بزنید به لفظ، مثالی هم برای خودتان بنویسید مثلا زید مات حالا معنا کنیم.

دلالت تصوریه عبارت است از اینکه وقتی شخص شنونده چیزی را شنید، آن ضمیر «سماعه» کلام یا آن لفظ مثلاً این موجب می شود برای «اختار معناه» و معنای چی؟ مردن آن زید را، چون گفتیم زید مات دیگر معنای آن مردن، زید الموضوع له که وضع شده برایش.

«و لو کان من وراء الجدار» و اگرچه بوده باشد آن سماع از پشت دیوار، مثلاً یک نفری پشت دیوار می گوید اسد، اسد.

«لافظ بلا شعور و لا اختيار» یک فرد دیوانه‌ای می گوید مثلاً اسد، بنابراین این‌ها را ما نمی‌ توانیم بر معنای تصدیقی حمل کنیم ولی بر معنای تصوری می‌شود حمل کرد.

«ان قلت»: اشکال شما گفتید که این دلالت ها به اراده است و منظور دلالت تصدیقیه. اگر دلالت تصدیقیه بخواهد تابع اراده باشد لازمه اش این است که هرجا اراده نباشد دلالت هم نخواهد بود.

در دو مورد بیان شده است؛ 1- اینکه شخص متکلم یک معنایی را اراده می کند اما شخص مخاطب یک معنایی غیر از این معنا را اراده می‌کند. یعنی در واقع اینجا دو معنا اراده شده است می کند یک معنا را مخاطب اراده می کند مثلا این مثال را آقایان زدند زید نائم، شخص متکلم وقتی که می‌گوید: زید النائم، منظورش خواب معنوی و غفلت است. اما شخص شنونده وقتی که می‌شنود زید النائم، همین خواب فیزیکیه یعنی الان فکر می‌کند که زید در خواب است. لذا الان متکلم یک معنا را از این زید النائم اراده کرد و شخص مخاطب یک معنای دیگر را اراده کرده است.

اشکال آن: اشکالش این است که وقتی شخص متکلم اراده آن خواب فیزیکی را نکرده زید النائم، الان کلامش نباید دلالت داشته باشد چون شما گفتید دلالت تصدیقیه تابع اراده است و وقتی که اراده نباشد دلالتی هم نیست پس الان در اینجا زید النائم، شخص متکلم اراده خواب معنوی کرده است ولی شنونده خواب فیزیکی.

بنابراین چون شخص متکلم اراده خواب فیزیکی نکرده است الان کلامش دلالتی نباید داشته باشد. 2- مورد دوم جایی است که شخص متکلم یک لفظی را بیان می‌کند اما اصلاً معنایش را اراده نمی کند اما شنونده که مخاطب باشد فکر می‌کند متکلم معنای آن لفظ را ارائه کرده است، مثلا خیلی وقت ها این بچه‌هایی که می‌خواهند مثلاً تمرینات درسی داشته باشند یا طلبه‌ها یا دانشجو فرق نمی‌کند زبان‌دان‌ها، خیلی وقت‌ها می‌دانید کلمات را تکرار می‌کنند برای چی؟ به خاطر اینکه آن را یاد بگیرند و در مقام تمرین است.

مثلاً می‌گوید جائنی زید، جائنی زید، جائنی زید، در اینجا الان این شخص متکلم می خواهد این را حفظ کند منظورش این نیست که زید پیش من آمد. اما هر شخص و هر شنونده ای این جمله را بشنود بلافاصله فکر می‌کند که منظور این متکلم این است که زید پیش من آمده است، در حالی که متکلم این معنا را اراده نکرده است. طبق این گفته پس باید الان این کلام دلالتی نداشته باشد و این اشکال شد.

خلاصه اشکال این شد شما می‌گویید: دلالت تصدیقیه تابع اراده است و هر جا اراده نباشد دلالت نیست. دو مورد بیان شد.

1- جایی که متکلم یک معنایی را اراده می کند ولی شخص متکلم معنای غیر از آن را اراده کرده است.

2- جایی که شخص متکلم لفظی را به خاطر تمرین بیان می‌کند ولی شخص شنونده وقتی که این الفاظ را می‌شنود فکر می‌کند که شخص متکلم معنایش را اراده کرده است.

پاسخ محقق خراسانی: ایشان در پاسخ می‌فرماید: این مورد که شما بیان کردید اصلا دلالت نیست شما باید معنای دلالت را اول برای خودتان روشن کنید که چی است و چون دلالت معنایش هدایت می شود، در حالی که این دو موردی که شما بیان کردید جهالت و ضلالت است که این آقا به خاطر جهالتش فکر می‌کند که اینجا دلالتی در کار است.

تطبیق متن الان تطبیق کنیم اشکال: «إن قلت: علی هذا» بنابراین اینکه، بنابر اینکه گفتیم دلالت تصدیقی تابع اراده است، می‌خواهد بگوید که در دو جا است یعنی در دو جا دلالت تصدیقیه است و اما اراده‌ای درکار نیست

«يلزم أن لا يكون هناك» لازم میاید که نبوده باشد «هناک» یعنی آن اطلاق لفظ «دلالة عند الخطأ» اصلا دلالتی در هنگام خطا نباشد «و القطع بما ليس بمراد أو الاعتقاد» پیدا می‌کند به آنچه که مراد متکلم نیست کدام مثال را ما زدیم گفتیم مثال زید النائم را که شخص متکلم اراده‌اش خواب معنوی است ولی غفلت باشد امّا شخص متکلم خواب فیزیکی را برداشت کرده است.

«علی الاعتقاد مورد بإرادة شيء» یا اینکه اعتقاد پیدا می کند سامع، شنونده به اراده یک چیزی، که در آن مثال یا مثال دیگر، مثلاً بگوییم زید قائم، قیام برای زید.

«و لم يكن له من اللفظ مراد» و نمی‌باشد برای آن متکلم «من اللفظ» از آن لفظ، کدام لفظ؟ قائم المراد یا مثالی که ما همین جا گفتیم زید قائم در حالی که ایشان دارد تمرین می کند.

«لعمری لافاده العلمان» می گوید مصنف اینجا به جان خودش قسم می‌خورد و می‌فرماید: فرمایش علمین درباره تبعیت دلالت خیلی واضح و روشن است و من تعجب می‌کنم از جناب صاحب فصول که یک چنین توجیهی برای این بزرگواران کرده است، بر اینکه دلالت‌های تصوریه تابع اراده است و اراده هم جزء معناست.

«و لعمری» به جان و عمرم قسم «ما افاده العلمان من التبعیة» آن مطلبی که منظور از مطلب کدام است؟ «من التبعیة» این «مِن» بیان از آن «ما» است یعنی آن تبعیتی که جناب علمین بیان کردند.

«علی ما بیناه» بنا بر این معنایی که ما بیان کردیم یعنی چی؟ یعنی گفتیم منظور این بزرگواران، علمین از این که دلالت تابع اراده است و مراد دلالت تصدیقیه است نه تصوریه، این فرمایش علمان می گوید چیست؟ واضح است «لامحیص عنه» و گریز و چاره‌ای از آن نیست.

«و لا یکاد ینقضی تعجّبی کیف رضی المتوهم ان یجعل کلامهما ناظرا الی ما لا ینبغی فاضلین» می گوید اینجا جای تعجب است که چطور آن متوهم یعنی صاحب فصول راضی شده است که قرار بدهد کلام این علمین را.

«ناظر الی ما» به آن معنایی که «لا ینبغی صدوره عن فاضل» سزاوار نیست صادر شودآن معنا از یک شخص فاضلی.

«فضلاً عمّن هو علم فی التحقیق و التدقیق» تا چه برسد از آن کسی که منظور خواجه نصیر و ابوعلی سینا که علم هستند که در تحقیق و دقت علماً یعنی مثلا انگشت نما هستند که این ها شخصیت‌های بزرگی بودند چگونه این حرف را می زنند این «الخامس» تمام شد و می رویم سراغ «السادس».

 


[2] راجع؛ الشفاء: قسم المنطق في المقالة الأولى من الفن الأوّل، الفصل الثامن، ص٤٢، عند قوله «و ذلك لأن معنى دلالة اللفظ، هو ان يكون اللفظ اسما لذلك المعنى على سبيل القصد الأوّل، انتهى». وحكى العلاّمة الحلّي (ره) في الجوهر النضيد في شرح التجريد: ص4. عن أستاذه المحقق الطوسي (ره) قوله بأن اللفظ لا يدلّ بذاته على معناه بل باعتبار الإرادة والقصد.
logo