99/07/02
بسم الله الرحمن الرحیم
تصحیح قسم چهارم/اقسام الوضع/الامر الثانی فی الوضع
موضوع: الامر الثانی فی الوضع /اقسام الوضع/ تصحیح قسم چهارم
«نعم ربّما يوجب تصوّره تصوّر العام بنفسه، فيوضع له اللفظ، فيكون الوضع عاماً ...».[1]
خلاصه درس گذشته
بحث ما درباره وضع بود. رسیدیم تا سر «نعم ربما یوجبُ» که درس امروزمان میشود. قبل از اینکه وارد درس امروز بشویم، مختصری از بحث جلسه گذشته را خدمتتان عرض میکنم.
در جلسه گذشته به اقسام وضع به اعتبار موضوع له پرداختیم و گفته شد که: وضع بر چهار قسم تصور میشود؛ وضع عام موضوع له عام، وضع عام موضوع له خاص، وضع خاص موضوع له خاص، وضع خاص موضوع له عام.
در اینجا گفتیم کسی که میخواهد یک لفظی را برای یک معنایی وضع و جعل کند در ابتدا یک معنایی را در ذهن خودش تصور و لحاظ میکند و بعد از اینکه آن معنا را لحاظ کرد میآید و یک لفظی را هم برای آن معنا وضع میکند، آنگاه؛ این معنای ملحوظ متصور فی الذهن، یا کلی است و یا جزئی، کلی همان عام، جزئی هم همان خاص. کلی که هست دو صورت دارد، جزئی هم که باشد دو صورت، لذا دو دو تا میشود چهار قسم که اقسام اربعه را تشکیل میدهند.
الف: معنای ملحوظ کلی
قسم اول: وقتیکه معنای ملحوظ کلی باشد این دو صورت دارد: یک بار ما لفظ را به ازای همین معنای عام و کلی وضع میکنیم و لذا میشود وضع عام. پس چون معنای متصور عام است میشود لفظ عام و چون این لفظ را به ازای همان معنای عام وضع کردهاند میشود موضوع له عام، مثالش مثل اسماء اجناس، رجل، امراء و امثال اینها.
قسم دوم: که همان معنای ملحوظ، عام است اینجا میشود وضع عام. اما وقتیکه میخواهیم لفظ را برای این معنا وضع بکنیم برای معنای عام جعل نمیکنیم بلکه به ازای افراد و مصادیق عام وضع میشوند، اینجا میشود وضع عام موضوع له خاص. چونکه معنای متصور عام است و از عام چونکه لفظ به ازای افراد آن کلی و عام وضع شده است میشود موضوع له خاص مثال هم مثل اسماء مبهمات، هذا، الذی، هو.
ب: معنای ملحوظ جزئی
قسم سوم: و اما جایی که معنای ملحوظ جزئی باشد این هم دو قسم متصور است؛ یک بار لفظ در ازا و مقابل همان معنای خاص و جزئی قرار داده میشود جعل میشود اینجا میشود وضع خاص موضوع له خاص. چرا وضع خاص است؟ چون معنای متصور خاص است. چرا موضوع له خاص است؟ به خاطر اینکه واضع لفظ -مثلا فرض کنید- علی را به ازای همان معنای جزئی آن بچهای که در خانه است و ایشان تصور و لحاظش کرده است وضع میکند لذا میشود موضوع له خاص.
قسم چهارم: که میخواهیم بگوییم وضع خاص موضوع له عام. در اینجا چون معنای متصور جزئی و خاص است میشود وضع خاص، اما نمیخواهیم ما این لفظی را که وضع کنیم در مقابل این معنای جزئی باشد بلکه مقابل معنای کلی. اینجا میشود وضع خاص موضوع له عام. این قسم چهارم یا قول چهارم همان فرمایش میرزا حبیب الله رشتی در بدایع الفکار است علی الظاهر صفحه 49.
میفرمایند وضع خاص موضوع له عام، چطور؟ چطور وضع خاص است؟ چون معنای ملحوظ و متصور جزئی است. خب این روشن است. اما چطور موضوع له عام میشود؟
ایشان فرمایشش اینطور است میگوید: مثلا واضع، علی را -آن بچه کوچک- الان در خانه است تصور کرده است خب این میشود وضع خاص. اما پس از اینکه علی را تصور کرده است بلافاصله ذهنش منتقل میشود به انسان و انسان را تصور میکند. آنگاه میآید این لفظ را (علی) را به ازای همان معنا وضع میکند. کدام معنا؟ انسان، لذا میشود وضع خاص موضوع له عام.
بررسی اقسام: اما الاقسام و الاقوال الاربعه، دو قسم از این اقسام اربعه محل بحث و نزاع نیستند؛ وضع عام موضوع له عام، وضع خاص موضوع له خاص. این را همه قبول دارند. لا بحث و لا اشکال فیه.
انما الکلام در اقسام سه و چهار است. قسم چهارم که الان به آن اشاره هم کردیم محال است فقط قائلش جناب میرزا حبیب الله رشتی است.
محل نزاع: امّا قسم سوم محل اختلاف است، بعضیها قبول دارند یعنی میشود وضع عام موضوع له خاص. این محل اختلاف و نزاع است بین بعضیها. قسم چهارم هم که باطل است.
علت انحصار: در ادامه به علت انحصار پرداختند. چرا اقسام سه تا هستند؟ ایشان فرمودند: دو صورت اول که ما از خارج بیان کردیم نه طبق اقسام دو صورت منظور یعنی وضع عام موضوع له عام، وضع خاص موضوع له خاص این محل بحث نیست.
اشکال این است که میفرماید چرا شما صورت دوم را قبول کردید اما صورت چهارم را نپذیرفتید؟ صورت دوم کدام بود؟ وضع عام موضوع له خاص. یعنی از عام به خاص برسیم. اما قسم چهارم برعکس بخواهیم از خاص به عام برسیم. میگوید چرا این را شما میپذیرید اما آن یکی را قبول ندارید.
در پاسخ فرمود: در جایی که وضع عام است و موضوع له خاص است، عام میتواند به عنوان مرآت و آیینهای برای نمایش افراد خودش باشد. یکی از آن افراد خاص است و دیگر! العام یا الکلی -ما یستوی علی الکثیرین- این خاص هم یکی از افراد همان کلیِ است پس عام میتواند خاص را نمایش بدهد و پردازش کند. چطور؟ مثلا اگر ما به لحاظ اجمالی انسان را بشناسیم شناخت اجمالی هم نسبت به افرادش خواهیم داشت. بنابراین کلی نشان دهنده افرادش است. به خلاف صورت چهارم که وضع خاص، موضوع له عام است در اینجا این قدرت نیست. شما فرض بگیرید یک آیینهای کوچک جلوی دستتان است وقتی که میخواهند قسمتهای مختلف صورتشان را با این ببینند میچرخانند چرا؟ چون این خاص است، جزئی و محدود است کوچک است و نمیتواند تمام صورت اینها را نمایش بدهد. بنابراین رابطه عام و خاص هم همینطور است. خاص یا جزئی نمیتواند افراد کلی را به ما نشان بدهد حتی به صورت اجمالی.
درس امروز
«نعم ربّما يوجب تصوّره تصوّر العام بنفسه، فيوضع له اللفظ ، فيكون الوضع عاماً، كما كان الموضوع له عاماً، و هذا بخلاف ما في الوضع العام و الموضوع له الخاص، فإن الموضوع له ـ و هي الأفراد ـ لا يكون متصوراً إلّا بوجهه و عنوإنّه، و هو العام، و فرق واضح بين تصوّر الشيء بوجهه، و تصوّره بنفسه، و لو كان بسبب تصوّر أمر آخر.
و لعل خفاء ذلك على بعضٍ الأعلام[2] وعدم تميزه بينهما ، كان موجباً لتوهم امكان ثبوت قسم رابع، و هو أن يكون الوضع خاصاً، مع كون الموضوع له عاماً، مع إنّه واضح لمن كان له أدنى تأمل».
«نعم ربما یوجب تصوره تصورالعام بنفسه» این درس امروز ما است. در اینجا جناب مصنف قول چهارم یا قسم چهارم را قبول نکرد، وضع خاص موضوع له عام. چون که خاص این توانایی را نداشت تا عام را به ما نشان بدهد. ایشان میفرماید این حرف را که ما زدیم گفتیم خاص قدرت نمایش عام را ندارد و حرفی که الان میخواهیم بزنیم منافات ندارد.
بعبارت اخری؛ ما تا الان گفتیم وضع خاص موضوع له عام، محال است چون خاص نمیتواند عام را نشان بدهد. حالا میآییم این را چهکار میکنیم؟ تصحیحش میکنیم. بدین صورت که:
میگوییم از تصور خاص و جزئی میتوان عام و کلی را تصور کرد، بدین صورت که در بعضی از اوقات آقای واضع معنای جزئیرا فرض می گیرد و علی را لحاظ کرده است، پدر که نشسته است گوشه خانه و فرزندش را دیده است و عقل در همان معنای جزئی ملحوظ میآید و تصرف میکند و آن خصوصیات فردیه و جزئیه را از آن میگیرد و از بین میبرد. آن را تجرید عن الخصوصیات الفردیه و الجزئیه میکند در اینجا به یک مفهوم عام و کلی میرسد به نام انسان. بعد میآید آن لفظ را در مقابل این معنای کلی متصوَّر بنفسه قرار میدهد نه در مقابل آن معنای جزئی علی. چرا؟ چون خود مصنف هم قبول دارد خاص نمیتواند به عنوان وجه و مرآتی برای عام باشد، بلکه خاص یک وسیلهای و ابزاری است تا عام بنفسه و مستقلا تصور بشود.
نتیجه اینکه -بنابراین توضیحی که دادیم- وضع میشود عام، موضوع له هم میشود عام. پس ما در ابتدا کلی انسان لحاظ کردیم و بعد لفظ علی را برای کلی انسان وضع کردیم با این تفاوت که تصور کلی بعد از تصور افراد است، آن موقع تصور حرف قبلی با این اصلاحیهای که جناب مصنف بیان کرد، این میشود وقتی وضع عام موضوع له خاص است یک تصور بیشتر نبود.
اما در این فرض اخیر که «نعم ربما یوجب» باشد اینجا دو تصور مطرح شده است. خب این فرض اگرچه معقول است چون موضوع له اینجا الان بنفسه تصور شد اما یک اشکال دارد.
اشکالش این است که در این هنگام که وضع عام موضوع له عام شد و این همان قسم اول است و ارتباطی به قسم چهارم ندارد. درحالیکه محل بحث و نزاع ما پیرامون قسم چهارم است.
پس این فرمایش جناب مصنف که در «نعم ربما» بیان کرد درواقع تصحیح قسم چهارم بود که میگفتند قسم چهارم محال است وضع خاص و موضوع له عام، آمد کاری کرد که هر دو تا شدند عام. آن موقع یک اشکال داشت. معقول بود این ولی اشکال داشت. اشکالش این است که برگشت این میشود به قسم اول و از عام موضوع له عام. «هذا بخلاف ما فی الوضع عام» در اینجا یک اشکالی در تقدیر است.
اشکال این است که شما قسم چهارم را محال دانستید واز خاص موضوع له عام، اما قسم دوم و از عام، موضوع له خاص را جایز میدانید در حالیکه این دو تا قسم در ظاهر فرقی باهم دیگر ندارند. چطور یکی را جایز دیگری را محال میدانید؟
توضیح ذلک: این اشکال چطور است بازش کنیم تا روشن بشود. در قسم چهارم خاص را در ابتدا واضع تصور و لحاظ میکرد و بعدا آن را از عوارض شخصیه و خصوصیات جزئیه تجریدش را میکرد و بعد لفظ کلی و عام انسان را میآمد بر علی وضع میکرد و آن موقع این برگشتش میشد به قسم اول، و وضع خاص و موضوع له عام میشد وضع عام موضوع له عام.
ایشان میفرماید: در قسم دوم هم همین اوضاع برقرار است. چطور میگوید در قسم دوم واضع در ابتدا کلی را تصور میکرد چون قسم دوم این بود وضع عام و موضوع له خاص، پس واضع آن معنای ملحوظش کلی بود. بعد آمد جزئیات و افراد را بنفسها تصور میکرد، علی، محمد، فاطمه و بعد لفظ کلی را بر این جزئیات و افراد وضع میکرد. اینجا الان قسم دوم برگشتش شد به قسم سوم که چه بشود؟ وضع خاص و موضوع له خاص. نتیجه اینکه اقسام وضع دو تا خواهد شد نه سه تا. یا شما بگویید دو تا هستند یا باید بگویید چهارتا هستند.
مصنف در پاسخ میفرماید: تصور موضوع له به دو صورت ممکن است یکی تصور بنفسه دیگری تصور بوجهه. تصور بنفسه این است که موضوع له گاهی بنفسه تصور میشود یعنی واضع در بعضی از اوقات خود معنای موضوع له را تصور میکند.
صورت دوم: تصور بوجهه است. در اینجا شخص واضع معنای موضوع له را تصور نمیکند بلکه عنوان و آن مرآتیت را تصور کرده است. لذا در قسم وضع عام موضوع له خاص در این قسم واضع خود معنای موضوع له را که خواسته است تصور نکرده بلکه مرآت و آیینش که عام و کلی است را تصور کرده است، این قسم هم صحیح است چرا صحیح است؟ به خاطر اینکه گفته شد کلی میتواند آیینه و مرآت و وجه برای نشان دادن جزئی باشد لذا با تصور کلی جزئی هم اجمالا تصور خواهد شد. تصور کلی چیست؟ انسان. جزئی چه؟ افراد، علی، تقی، فاطمه.
فرق تصوّر شیء بنفسه با تصوّر شی بوجهه: در نتیجه بین تصور شیء بنفسه با تصور شی بوجهه فرق واضع است. پس این دوتایی را که شما آمدید با هم مقایسه کردید گفتی بگو یا دو قسم هستند یا چهار قسم هستند سه قسم نگو. یعنی نگو وضع عام موضوع له خاص داریم، اما وضع خاص موضوع له عام نداریم. همانطوری که قسم چهارم برگشتش شد به اولی، وضع خاص موضوع له عام با تصحیصش برگشتش به قسم اول شد وضع عام و موضوع له عام، هکذا قسم سوم هم وضع عام موضوع له خاص با این تصحیح برگشتش میشود به قسم دوم یعنی وضع خاص موضوع له خاص. پس یا بگو دو تا یا بگو چهارتا، سه تا نگو!
«و لعل خفاء ذلک»: فرمایش محقق رشتی
جناب محقق رشتی قسم چهارم را پذیرفته است، میفرماید: همانطوری که در قسم سوم وضع عام و موضوع له خاص صحیح تصور میشود، قسم چهارم یعنی وضع خاص و موضوع له عام هم صحیح و متصوَّر است. از نگاه این بزرگوار همینطوری که میتوانیم کلی را لحاظ و تصور کنیم بعد لفظ را برای افراد و مصادیقش وضع کرد، همینطور میتوانیم افراد و جزئی را تصور کنیم و لفظ را برای کلی قرار بدهیم.
بعبارت اخری؛ همانطوری که عام مرآت و آیینه برای افراد و مصادیقش است، افراد هم میتوانند مرآت و آیینه برای عام باشند.
پاسخ محقق خراسانی به محقق رشتی: جناب محقق خراسانی پاسخ محقق رشتی را اینطور دادهاند که شاید اینکه جناب محقق رشتی بین قسم سوم و چهارم فرق نگذاشتهاند، این باشد که این بزرگوار بین تصور شیء بنفسه و تصور شیء بوجهه فرق نگذاشته اند، درحالیکه اگر یک مقدار تأمل و فکر کنیم، خواهیم دید که بین این دو تصوّر، یعنی تصور شیء بوجهه و تصور شیء بنفسه فرق واضح و روشن است. بعد میفرماید: بله گاهی اوقات ما از خاص به عام میتوانیم برسیم، اما این تصور بنفسه عام است و تصور بوجهه نیست و چیزی که در تصحیح قسم چهارم ملاک معیار برای ما است تصور بوجهه و عنوانه است. یعنی خاص قابلیت مرآتیت برای عام را داشته باشد.
تطبیق متن
اما متن کتاب «نعم ربّما یوجب تصوّره تصور العام بنفسه» «نعم» برای استدراک است از کلام قبل. قبلا چه گفته شد؟ که خاص نمیتواند عام را نشان بدهد و این قابلیت را ندارد ایشان آن حرف را میزند و میفرماید:
« الا ربما یوجب» چه بسا تصور معنای خاص باعث میشود که عام هم مستقلا و بنفسه تصور بشود. «ربما» چه بسا. «یوجب» موجب میشود، چه؟ «تصورهُ» تصور چی؟ آن معنای خاص و جزء و جزئی که عام هم بنفسه تصور بشود. «ربما یوجب تصوره تصور العام بنفسه» چه بسا تصور معنای خاص باعث میشود تا معنای عام هم بنفسه و مستقلا تصور بشود.
«فیوضع له اللفظ» پس قرار داده میشود له برای این عام الفظ یعنی لفظ عام این را یادداشت بفرماید قرار داده میشود «له» برای آن عام لفظ عام. «فیکون الوضع عاما» وضع اینجا دیگر میشود عام. چرا وضع عام است؟ چون معنای متصور و ملحوظ عام شد. «فیکون الوضع عام کما کان الموضوع له عاما»، چرا موضوع له عام است؟ به خاطر اینکه این لفظ برای آن معنای عام قرار داده شده است.
«و هذا بخلاف ما فی الوضع عام و الموضوع له الخاص». هذا مشارالیهاش میشود قسم چهارم و این قسم چهارم این معنایی که در قسم چهارم گفتیم به خلاف آن جهتی است که در وضع عام و موضوع له خاص باشد. مراد کدام قسم میشود؟ میشود قسم دوم. هذا این قسم چهارم بخلاف ما فی الوضع عام و موضوع له خاص زیرش بنویسید قسم دوم.
«فان الموضوع له و هی الافراد لایکون متصورا الا بوجهه و عنواعه و هوالعام» به خاطر اینکه موضوع له افراد است خاص و جزئی است. «لا یکون» نمیباشد متصور و ملحوظ «الا بوجهه و عنوانه» و آن چه است؟ عام است پس موضوع له که افراد بودند اینجا مستقلا تصور نشدند بلکه به واسطه وجه و عنوانشان که معنای عام بود تصور شدند.
«و فرق واضح بین تصور الشیء بوجهه» زیرش بنویسید قسم دوم «و تصوره بنفسه»، قسم چهارم. فرد واضح و روشن است بین تصور یک چیزی بوجهه، قسم دوم و تصور یک شیای یک چیزی بنفسه و مستقلا که میشود قسم چهارم.
«و لوکان بسبب تصور امر آخر» و اگرچه به سبب تصور امر دیگری حاصل بشود. درهرحال بین تصور شیء بوجهه با تصور شیء بنفسه فرق روشن است.
ولعل خفاء ذلک علی بعض الاعلام. جناب مصنف میفرماید که اگر مرحوم میرزا حبیب الله رشتی قائل به قول چهارم شده است و آن را پذیرفته است شاید به این خاطر است که این بزرگوار بین این دو تا تصور فرق نگذاشته است و شاید خفا ذلک، خفا ذلک یعنی فرق بین این دوتا تصور، تصور شیء بوجهه تصور شیء بنفسه، «علی بعض الاعلام» بر بعضی از بزرگان مثل میرزا حبیب الله رشتی در بدایع الافکار.
«و عدم تمیزه بینهما» و این بزرگوار فرقی هم بین این دوتا نگذاشته است بین تصور شیء بوجهه و تصور شیء بنفسه و عدم تمایزهه تمایز این میرزا حبیب الله بینهما بین این دوتا تصور.
«و لعل خفاء ذلك على بعضٍ الأعلام[3] و عدم تميزه بينهما، كان موجباً لتوهم امكان ثبوت قسم رابع» این فرقی که نگذاشت بین این دوتا تصور این ایجاد توهم برای جناب محقق رشتی کرده است بنابراین ایشان قائل شده است که قسم چهارم هم ثابت است و وجود دارد. کدام است قسم چهارم؟
«و هو أن يكون الوضع خاصاً، مع كون الموضوع له عاماً، مع إنّه واضح لمن كان له أدنى تأمل».
«مع انه» با اینکه این فرق واضح و روشن است برای آن کسی که اندکی تامل داشته باشد.
«ثم إنّه لا ريب في ثبوت الوضع الخاص والموضوع له الخاصکوضع الاعلام» الشخصیه. این مطلب تا اینجا باشد ادامه بحث انشاءالله در جلسه آینده به آن خواهیم پرداخت با حول و قوه الهی.