« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد احمد بهشتی

1402/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

عرفی بودن مفهوم جهر و اخفات

موضوع: عرفی بودن مفهوم جهر و اخفات

در آیه شریفه می فرماید ... .

داد نزن وقتی نماز می خوانی و مخافت هم نباشد و بینابین باشد.

پس یعنی داد نزن و خیلی هم تو دلت نباشد و بینابین باشد.

باید دید در صلاه جهریه باید چطور قرائت کنیم و در اخفاتیه چطور باید قرائت کنیم.

فقها هم آمدند دو جور گفتند؛ برخی گفتند که جهر این است که جوهر صوت ظاهر بشود به طوری که اگر کسی نزدیک انسان باشد، صدای انسان را بشنود و گوشش هم شنوا باشد البته.

اخفات این است که انسان خودش بشنود.

اگر گوش شنوا است خودش صدای خودش را بشنود و برخی اینطور معنا کردند.

برخی به جوهر صوت توجه نکردند، گفتند جهر این است که کسی که کنار آدم است بشنود و اخفات این است که انسان خودش بشنود.

روایات هم دیروز بیان شد و بیان شد که روایات در مقام بیان این مطلب نیستند که نماز جهریه و اخفاتیه را چطور بخوانیم.

در مقام بیان چنین مطلبی نیستند؛ بنابراین چاره ای نداریم جز اینکه به عرف رجوع کنیم.

ببینیم آن جهری که به صورت داد زدن نباشد و آن اخفاتی که به صورت که در دل مان زمزمه نکنیم نباشد، چطور باید باشد.

باید به عرف رجوع کنیم.

برخی نظر عرف را اینطور بیان کردند که جوهر صوت ظاهر بشود که کناری بشنود و اخفات این است که جوهر ظاهر نشود و خودمان بشنویم.

برخی اینطور معنا کردند و برخی هم به جوهر کاری نداشتند و گفتند که پهلویی بشنود یا خودت بشنوی.

اینها خواستند آن چیزی که عرف از جهر و اخفات می فهمد را بیان کنند؛ بنابراین مساله عرفی است.

به نظر می رسد همین تعریفی که امام دارد و عده ای فقها دارند که جوهر صوت در جهر ظاهر شود به گونه ای که کسی که نزدیک ما است بشنود و اخفات دیگر این است که جوهر صوت ظاهر نشود و خودمان بشنویم نه اینکه در دل مان زمزمه کنیم.

به نظر می رسد که این تعریف تعریف خوبی باشد.

0.1- مساله دوازدهم

...

قرائت باید صحیح باشد.

عمدا یک حرفی را جا بگذارد یا یک حرکتی را تغییر بدهد و یک تشدیدی را جا بگذارد، نماز وی باطل می شود.

قسمت بعدی مساله ...

فرع دیگری است که اگر بلد نیست باید برود یاد بگیرد.

0.2- راجع فرع اول

مرحوم نراقی می گوید ... یک حرف هم اخلال نکند و این اجماع است و این اجماع حجت است.

باید طوری حرف را ادا کند که عرفا بگویند این همان است و بگویند مثلا این فلان حرف است و عرف تشخیص بدهد.

یا مثلا عرف بگوید این صاد است یا سین است یا ... .

عرف بگوید که این همان است و قرائت وی باید این چنین باشد و مورد قبول عرف باشد و عرف این را همان حرفی بداند که اشتراک دارد با آن حرف.

پس تشخیص آن برای عرف مهم است که بتواند این حروف مشنرک را به گونه ای ادا بکند که عرف تشخیص بدهد که این همان است.

در فارسی این چیز ها را دیگر نداریم و اینطور نیست که بین حروف مشترک فرق بگذاریم.

ولی در زبان عربی باید قرائت طوری باشد که تشخیص داده شود که این مثلا کدام حرف را گفت و دقیقا روشن شود.

اگر اینها روشن نشود، آنوفت این قرآن نیست؛ حتی عربی هم نیست و فارسی است و زبان عربی نیست و زبان فارسی است و اگر زبان عربی نباشد قرآن هم نیست و باید در نماز ما قرآن بخوانیم.

حمد و سوره ما قرآن است و اگر حروف را درست ادا نکنیم عربی نیست و اگر عربی نباشد قرآن نیست و بنابراین قرائت نماز باطل می شود و در نتیجه نماز هم باطل می شود.

این راجع به خود حروف بود.

صفات حروف هم همین طور است؛ باید صفات حروف را هم رعایت کنیم.

مثلا جایی که جای مد است، باید مد بکشیم؛ آنجایی که جای تشدید است باید تشدید بکنیم.

0.3- انواع ادغام

آنجایی که جای ادغام است باید ادغام بکنیم.

حضرات می گویند ادغام دو قسم است؛ ادغام کبیر و ادغام صغیر.

ادغام صغیر این است که دو تا حرف باهم برخورد می کنند و تلاقی می کنند و اولی ساکن است و دومی متحرک است مثل ضالین.

دو تا لام دارد؛ لام اولی ساکن است و لام دومی متحرک است.

حالا اگر ادغام نکنیم دو تا لام بیان می شود.

این است که اینجا جای ادغام است و این را اهل فن ادغام صغیر می گویند؛ یعنی اگر حرف ساکن و دوم حرف متحرک و حتما باید رعایت شود و هیچ شبهه ای ندارد که اگر ما رعایت ادغام صغیر نکنیم، از عربیت کلمه خارج شده ایم و اگر از عربیت خارج شویم، از قرآن هم خارج شدیم.

برای اینکه قرآن در چند آیه تصریح کرده به اینکه قرآن فارسی نیست و قرآن عربی است.

مثلا ... بلسان عربی مبین ... .

بنابراین باید عربیت قرآن را رعایت کنیم و طوری تلفظ نکنیم که قرآن از عربیت خارج شود و اگر از عربیت خارج شد، از قرآنیت هم خارج می شود و در حالیکه در قرآن بیان شده است که قرآن در نماز خوانده شود و اگر کلمه را طوری ادا کنیم که خارج از قواعد زبان عربی باشد دیگر عربی نیست و فارسی است.

بنابراین باید قرآن را باید به زبان عربی بخوانیم؛ البته لازم نیست که لجهه مان عربی باشد و ممکن است لهجه ما عربی نباشد و لازم نیست ولی قرائت را باید عربی انجام دهیم وگرنه این قرائت مورد اشکال خواهد بود.

این راجع به ادغام صغیر بود.

اما ادغام کبیر این است که برخلاف اولی که حرف ساکن با حرف متحرک بود.

اینجا این است که حرف متحرک با یک حرف متحرک دیگری همراه بشود؛ یعنی حرف یکی است ولی اولی متحرک است و دومی هم متحرک است و دو تا حرف متحرک جلو عقب قرار گرفتند و ادغام می کنند.

مثال آیات ... .

ادغام صغیر واجب است البته و لازم است ولی ادغام کبیر واجب نیست.

آیا در نماز و غیر نماز باید دو نوع ادغام را رعایت کنیم؟

برخی فقها می گویند ادغام کبیر لازم نیست در نماز رعایت شود و دلیلی نداریم.

منتهی می گویند برای اینکه عربیت را رعایت کنیم و عربی را باید در نظر بگیریم و اگر این ادغام کبیر را رعایت نکنیم، برخلاف ذوق و سلیقه عرب عمل کردیم و مثل این است که از عربیت خارج می شویم و وقتی از عربیت خارج می شویم، از قرآنیت هم خارج می شویم؛ بنابراین می گویند که اولی این است که هم ادغام صغیر را مراعات کنیم و هم ادغام کبیر را مراعات کنیم.

به قول مرحوم نرافی ... اگر عمدا رعایت ضوابط حروف در عربی را نکنیم، این دیگر از عربیت خارج می شود و از قرآئیت هم خارج می شود و نماز هم باطل می شود.

جلد 5 مستند ص 71

فرمایش جواهر هم قرائت می شود ... سوره را باید تمام قرائت کنیم و یک حرف هم رعایت نکنیم، سوره را نخواندیم و این مساله اجماعی است ... .

اخلال به حرف، کم شود یا تبدیل شود البته ابدالی که ممنوع است؛ برخی ابدال ها ممنوع نیست.

ابدال ممنوع مبطل نماز است.

اگر ما کم کنیم یا زیاد کنیم یا تبدیل کنیم امتثال حاصل نشده است و قرائت اسم مجموع سوره است.

اگر یک حرف هم کم کنیم مثل این است که سوره را قرائت نکردیم.

تسامحات عرفی هم ملاک نیست.

مثلا اگر یک حرفی کم شود عرف مسامحه می کند؛ این تسامح عرفی نمی تواند ملاک باشد در احکام شرعی.

بنابراین هم شامل ادغام کبیر می شود و هم شامل ادغام صغیر می شود.

اکثرا تصریح کردند به این مطلب.

ج 9 جواهر ص 286 و 287

وقتی سراغ معاصرین بیاییم عروه و حواشی عروه ... .

ایشان می گوید اگر کلمه را اخلال کند یا حرف را اخلال کند یا حرف را عوض کند یا ... نماز باطل است.

اگر اخلال به یک حرفی کند و یک حرف را عوض کند و حرکتی که بنای خود کلمه است یا اعراب کلمه را تغییر بدهد یا مد را حذف کند یا تشدید را نگوید یا سکون لازم را رعایت نکند، حرف را از غیر مخرج ادا کند، به طوری که عرف عرب بگوید این حرف آن حرف نیست، اینها موجب بطلان نماز است.

جلد دوم عروه ص 516 مساله 37

بنابراین مساله تا اینجا روشن است راجع فرع اول؛ اما فرع دوم راجع وجوب تعلم است بماند جلسه بعد.

 

logo