93/12/16
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث دوم؛ فصل پنجم: مشتق/الوضع /المقدمة
موضوع: المقدمة/الوضع /بحث دوم؛ فصل پنجم: مشتق
امر دوم: تحقیق درباره نظریات اعلام در مسأله مشتق
بیشتر اعلام متأخر بر این عقیدهاند که مشتق برای خصوص متلبس به مبدأ وضع شده است و در اعم از متلبس، استعمال آن مجازی است.
این اعلام در کیفیت استدلال بر این ادعا با یکدیگر اختلاف دارند. برخی از آنان، وضع برای اعم را از نظر ثبوتی منکر و آن را محال دانستهاند؛ دلیلشان نیز نبود جامع میان فرد متلبس و فرد منقضی است. این دیدگاه از سوی بزرگانی چون محقق نائینی(قدسسره)[1] ، محقق اصفهانی(قدسسره)[2] ، محقق خوئی(قدسسره) در در دراسات که دوره سابق ایشان است[3] (هرچند در محاضرات از این نظریه عدول کردهاند)، محقق روحانی(قدسسره)[4] و محقق صدر(قدسسره)[5] بیان شده است.
در مقابل، برخی دیگر قائل شدهاند که هرچند وضع برای اعم محال نیست و ثبوتاً میتواند ممکن باشد، اما به دلیل اثباتی باید گفت که مشتق برای خصوص متلبس وضع شده است، نه اینکه به صورت ثبوتی منکر امکان اعم باشند. صاحب کفایه(قدسسره)، محقق عراقی(قدسسره)[6] ، استاد محقق بهجت(قدسسره)[7] و بعض الاساطین(دامظله) از جمله اعلامی هستند که این مبنا را پذیرفتهاند و این دیدگاه همان نظریه مختار در محاضرات[8] و تهذیب الأصول[9] نیز هست.
از این رو، لازم است بحث را در ضمن دو مقام پیگیری کنیم:
مقام اول: بحث ثبوتی
مقام دوم: بحث اثباتی
در مقام ثبوتی ابتدا باید بررسی کنیم که آیا اصلاً مشتق میتواند در معنای اعم وضع شود و این امکان از لحاظ ثبوتی ممکن است یا خیر، سپس، اگر امکان وضع مشتق برای اعم در مقام ثبوت ثابت شد، وارد مرتبه اثبات میشویم و در آنجا بحث خواهیم کرد که چه دلیلی برای وضع مشتق در خصوص متلبس وجود دارد.
البته در بحث مشتق، دیدگاههای دیگری هم مطرح شده است که پرداختن به آنها برای ما اهمیتی ندارد و از آنها صرف نظر میکنیم.[10]
مقام اول: در بحث ثبوتی
اینجا دو نظریه مطرح است:[11]
برخی از اعلام، امکان وضع مشتق برای معنای اعم را نفی کردهاند.
نظریه اول: بیان محقق نائینی(قدسسره)
ایشان در ابتدا تفصیلی ارائه کردهاند که بعداً از آن عدول میکنند. این تفصیل مبتنی بر یک فکر و مبنای خاص است که ما در تنبیهات بحث مشتق نیز بیان خواهیم کرد. این مبنا عبارت است از: تفصیل میان بساطت و ترکیب در مشتق.
این بحث، پیوندی میان مباحث مشتق و مباحث فلسفی و منطقی ایجاد میکند. چنین بحثی در منطق و فلسفه مطرح بوده است، و محقق نائینی(قدسسره) آن را در اینجا مطرح کردهاند، با اینکه ایشان مشرب عرفی داشتند و کمتر وارد مباحث فلسفی میشدند. ایشان این مطلب را مبتنی بر بساطت یا مرکب بودن مشتق کردهاند و میفرمایند: «فإن قلنا بالتركب فحيث ان مفهوم المشتق أخذ فيه انتساب المبدأ إلى الذات و يكفي في الانتساب التلبس في الجملة، فلا محالة يكون موضوعاً للأعم بخلاف ما إذا قلنا بالبساطة فانه عليها ليس المشتق الا نفس المبدأ المأخوذ لا بشرط فهو ملازم لصدق نفس المبدأ و مع انتفائه ينتفي العنوان الاشتقاقي أيضاً و يكون حاله حينئذ حال الجوامد بعينها في ان مدار صدق العنوان هو فعلية المبدأ ... بناء على التركب فالذات هي الركن لكنها لم تؤخذ مطلقة بحيث يكون المفهوم مركباً من المبدأ و الذات على إطلاقها بل بما هي متضمنة لمعنى حرفي و حينئذ فحيث ان فردية الفردين أي المنقضى عنه و المتلبس بلحاظ الزمان (فلا بد) و ان يكون هناك زمان جامع بينهما (و من المعلوم) ان مفاهيم المشتقات عارية عن الزمان (فما ذا) يكون جامعا بينهما مع قطع النّظر عن الزمان.»[12]
اگر قائل به بساطت مشتق شویم، مشتق فقط برای خصوص متلبس به مبدأ موضوعله خواهد بود. و اگر قائل به ترکیب مشتق باشیم، مشتق برای اعم از متلبس و منقضی وضع میشود.
توضیح مبنا: اگر بگوییم مشتق مرکب است، یعنی مشتق وضع شده باشد برای مبدأ و ذات متلبس به مبدأ، چون در مفهوم آن، انتساب مبدأ به ذات لحاظ شده است، برای صدق این انتساب، تلبس فیالجمله کافی خواهد بود. در نتیجه، موضوعله مشتق معنای اعم خواهد بود.
برای مثال، اگر بگوییم «العالم» یعنی «ذاتٌ ثبت له العلم» یا «ذاتٌ تلبّس بالعلم»، در این صورت، تلبس میتواند اجمالی باشد و نتیجه آن وضع برای اعم است.
بنابراین، از حیث ثبوتی، محذوری برای وضع مشتق در معنای اعم وجود ندارد و باید از جهت اثباتی بحث شود که آیا دلیلی برای وضع مشتق در معنای اعم داریم یا خیر. به عبارت دیگر، با این فرض، استحاله وضع برای اعم در مقام ثبوت برطرف میشود.
اما اگر بساطت مشتق را بپذیریم، همانگونه که فلاسفه بر خلاف منطقیین قائل بودند، معنای مشتق چیزی جز نفس مبدأ نخواهد بود و ذات در آن اخذ نشده است.
در این صورت، مشتق عین مبدأ خواهد بود و تفاوت میان مشتق و مبدأ اعتباری است. به بیان دیگر، «عالم» همان «علم» است، ولی در اعتبار ما متفاوتاند:
اگر به «بشرط لا از حمل» اعتبار شوند، «علم» خواهد بود (یعنی علم را به چیز دیگری حمل نمیکنیم).
اگر به «لا بشرط از حمل» اعتبار شوند، «عالم» خواهد بود.
پس صدق مشتق ملازم با صدق خود مبدأ است و با انتفاء و زوال مبدأ، عنوان مشتق نیز منتفی میشود.
چون در این فرض، مشتق عین مبدأ قرار داده شده است، اگر «عالم» عین «علم» باشد، با زوال علم، عالم بودن نیز منتفی است. بنابراین نمیتوان فرض کرد که با زوال علم، عالم باقی بماند، چون غیریتی میان آن دو وجود ندارد.
در نتیجه، مشتق مانند جامدات خواهد بود که مدار صدق عنوان آن، فعلیت مبدأ است؛ و معنای «منقضی عنه المبدأ» همان «منقضی عنه المشتق» میباشد. پس در این فرض، اصلاً بحث مشتق و مجاز در اعم مطرح نمیشود.
البته وقتی میگوییم «علم» عین «عالم» است، مقصود ما این نیست که نفس انسان با علم یکی است؛ بلکه علم یا هر کمال حقیقی دیگری، اشراقی است از عالم نور بر نفس انسان. بنابراین ممکن است علم زائل شود ولی نفس انسان از بین نرود.
مراد این است که اتصاف نفس انسان به عالم بودن و اصل علم، یکی است و با زوال علم، عالم بودن نیز از بین میرود.
این بحث مرکب و بسیط در اصل، یک بحث عقلی و مربوط به امور حقیقی است؛ اما چون در عرف، استعمال الفاظ بر اساس معانی و بر پایه واقعیتها صورت میگیرد، این بحث پل ارتباطی میان امور حقیقی و امور لفظی خواهد بود.
عدول محقق نائینی(قدسسره) از مبنای اولیه نسبت به فرض ترکب مشتق:
محقق نائینی(قدسسره) پس از ذکر این مطلب، از بیان خود عدول کرده و اظهار میدارند که مشتق حتی بر مبنای ترکیب نیز قابل وضع برای اعم نیست و تنها برای خصوص متلبس موضوعله قرار میگیرد.
توضیح عدول: مشتق بر مبنای ترکیب، فقط از ذات و مبدأ مرکب نشده، بلکه مرکب از یک مفهوم اسمی و یک عنصر متضمن معنای حرفی است.
به عبارت دیگر، یک مبدأ داریم و یک ذاتی که این ذات بهگونهای لحاظ شده که متضمن معنای حرفی است، نظیر اسماء موصول و اسماء اشاره که هرچند اسماند، معنای حرفی را در خود دارند.
البته تعبیر ایشان از «معنای حرفی» چندان دقیق نیست، چون اصطلاحات فلسفی و عقلی را بهطور کامل بیان نکردهاند.
ایشان میفرمایند: مفهوم مشتقات، حتی بر مبنای ترکیب، مرکب از «مفهوم مبدأ» و «نسبت ناقص تقییدی» نیست تا بگوییم مرکب از معنای اسمی و حرفی است؛ چون بر این مبنا اصلاً حمل مشتق بر ذات ممکن نخواهد بود.
بلکه قائل به ترکیب میگوید: مشتق مرکب از «ذات» و «مبدأ» است، با این تفاوت که مفهوم مشتق، متضمن معنای حرفی است، نظیر اسم اشاره یا اسم موصول.
از اینرو، بر مبنای ترکیب مشتق، ذات، رکن اساسی است؛ چون گفتیم بنابر ترکیب، معنای «عالم» یعنی «ذاتٌ ثبت له العلم». اما این ذات به نحو مطلق اخذ نشده، بلکه همراه با معنای حرفی لحاظ شده است.
از طرف دیگر، فردیت مشتق در خصوص متلبس یا منقضی، با لحاظ زمان معنا مییابد: متلبس یعنی در زمان تلبس به مبدأ و منقضی عنه المبدأ یعنی در زمان انقضاء تلبس به مبدأ. پس فردیت هر فرد به زمان بستگی دارد.
اگر مشتق معنای اعم داشته باشد و مرکب باشد، دو فرد مختلف خواهد داشت و باید جامعی بین این دو فرض شود.
اگر این جامع را زمان بگیریم (اعم از زمان تلبس و زمان انقضاء)، این تصور صحیح نخواهد بود؛ چون روشن است که مفاهیم مشتقات، از لحاظ مفهومی عاری از زماناند و زمان در آنها اخذ نشده است. و چون جامع دیگری غیر از زمان هم در دست نیست، نتیجه این میشود که مشتق فقط برای خصوص متلبس موضوعله باشد.
البته ایشان در ابتدای بحث، جامع را «تلبس فیالجمله» ذکر کرده بودند، اما در اینجا دیگر سخنی از آن به میان نمیآورند و گویا از آن عدول کردهاند.
بیان منتقی الأصول برای توجیه نظریه محقق نائینی(قدسسره):[13]
نسبت مبدأ به ذات، دو گونه است:
1. نسبت در حال تلبس
2. نسبت در حال انقضاء
در حال تلبس، ارتباط میان مبدأ و ذات یک ارتباط حقیقی و واقعی است. ذات حقیقتاً به مبدأ متصف است و صدق این نسبت، صدق حقیقی خواهد بود.
اما در حال انقضاء، یعنی بعد از زوال تلبس و از بین رفتن مبدأ، این ارتباط واقعی از بین میرود؛ زیرا با فقدان مبدأ، یکی از طرفین نسبت معدوم شده و دیگر ارتباط حقیقی قابل تصور نیست. بنابراین، نسبت مبدأ به ذات در این حالت، صرفاً مسامحی و ادعایی است.
نسبت ادعایی آن است که ما در لفظ، اتصاف ذات به مبدأ را ذکر میکنیم، اما در واقع و خارج چنین نسبتی محقق نیست. بهعبارت دیگر، نسبت، واقعیت خارجی ندارد و صرفاً یک نسبت زبانی و مجازی است. برای مثال، وقتی میگوییم «زید عالم بود» ولی او اکنون هیچگونه علمی ندارد، نسبت «عالم» به او نسبت حقیقی نیست، بلکه صرفاً به اعتبار سابقهی علم و از باب مسامحه گفته میشود.
با این توضیح، روشن میشود که سنخ نسبت مبدأ به ذات در حال تلبس با سنخ همان نسبت در حال انقضاء کاملاً متفاوت است و میان این دو نوع نسبت، جامع حقیقی وجود ندارد. این عدم جامعیت، آثاری در بحث وضع مشتق دارد.
اگر در مفهوم مشتق، نسبت مبدأ به ذات اخذ شده باشد، و بخواهیم مشتق را برای معنای اعم از متلبس و منقضی وضع کنیم، این کار متوقف بر وجود یک جامع میان این دو سنخ نسبت (حقیقی و ادعایی) است. اما در عمل، چنین جامع واقعیای وجود ندارد؛ زیرا نسبت حقیقی و نسبت ادعایی دو مقولهی متفاوتاند و نمیتوان آنها را تحت یک عنوان جامع حقیقی قرار داد.
به نظر میرسد این همان نکتهای باشد که محقق نائینی(قدسسره) بر آن تکیه داشتهاند؛ زیرا ایشان در بیان ابتدایی خود، با فرض ترکیب در مشتق، قائل به امکان وجود جامع بودند و آن جامع را «تلبس ذات به مبدأ به نحو اجمالی» ذکر میکردند.
اما بعداً از این نظر عدول کردند؛ وجه عدول نیز آن بود که بهزعم ایشان، مشتق مرکب تنها از «ذات و مبدأ» تشکیل نشده، بلکه دربردارنده معنای حرفی نیز هست، و همین عنصر معنای حرفی موجب میشود که تصور جامع میان متلبس و منقضی منتفی گردد.
بدین ترتیب، نتیجه این شد که حتی بنابر مبنای ترکیب نیز نمیتوان مشتق را برای معنای اعم وضع کرد، زیرا سنخ نسبتها در دو حالت کاملاً متفاوت بوده و فاقد جامع حقیقیاند.