93/11/20
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث دوم؛ فصل چهارم: استعمال لفظ در بیش از یک معنا/الوضع /المقدمة
موضوع: المقدمة/الوضع /بحث دوم؛ فصل چهارم: استعمال لفظ در بیش از یک معنا
مناقشه چهارم: اشکال نقضی استاد
فرض کنید میخواهید استعمال مجازی انجام دهید و لفظ «أسد» را در «رجل شجاع» به کار ببرید. در اینجا، معنای حقیقی («حیوان درنده») به ذهن خطور میکند و بدون این خطور، لطافت و زیبایی برای این استعمال مجازی شکل نمیگیرد. پس در این حالت، همزمان هم معنای حقیقی و هم معنای مجازی برای یک لفظ به ذهن میآید.
ممکن است پاسخ داده شود که معنای حقیقی که به ذهن خطور میکند، از باب دلالت نیست، بلکه صرفاً خطور ذهنی است و شما آن معنا را قصد نکردهاید.
اما این پاسخ نمیتواند اشکال افناء لفظ را به صورت کلی برطرف کند؛ زیرا مشکل «افناء واحد در اثنین» این است که بالاخره لفظ باعث خطور معنای دیگری در ذهن میشود و در نتیجه هر دو معنا در ذهن حاضر خواهند شد؛ به این ترتیب، این لفظ وجودی برای حیوان مفترس دارد و در عین حال وجودی برای رجل شجاع نیز پیدا میکند.
بنابراین، اگر مسأله استعمال لفظ در بیش از یک معنا، اشکال داشته باشد، در استعمالات مجازی نیز همین اشکال وارد خواهد شد. البته در استعمال مجازی، خطور دو معنا به ترتیب اتفاق میافتد: ابتدا معنای حقیقی در ذهن حاضر میشود، سپس به خاطر ملازمه میان معنای حقیقی و معنای مجازی، معناى مجازی خطور میکند و استعمال مجازی محقق میشود. همین ترتیب زمانی، چهبسا اشکال «عدم توانایی ذهن بر جمع دو معنا» را برطرف کند؛ ولی از جهت بحث «افناء لفظ» بهطور کلی، نمیتواند مشکل را حل نماید.
دلیل دوم: از صاحب کفایه(قدسسره)[1]
این دلیل را نیز صاحب کفایه(قدسسره) بیان داشته و محقق نائینی(قدسسره) و محقق عراقی(قدسسره) نیز تقریرهایی دارند که در نهایت به همین بیان باز میگردد.
در اینجا برای استعمال لفظ در بیش از یک معنا دو محذور ذکر شده است: اجتماع مثلین و وجود ماهیت واحده به دو وجود.
تقریر اشکال چنین است: گفتهاند از استعمال لفظ در بیش از یک معنا، لازم میآید که دو لحاظ استعمالی آلی، نه استقلالی، بر روی لفظ واحد آورده شود؛ یعنی لفظ واحد یکبار به لحاظ استعمالی آلی، برای معنای اول ملاحظه شود و بار دیگر به لحاظ استعمالی آلی، برای معنای دوم. این یعنی اجتماع مثلین، و اجتماع مثلین باطل است.
امر دومی نیز مطرح شده که مستقل از بحث اجتماع مثلین است و آن اینکه، یک ماهیت واحده نمیتواند به دو وجود موجود گردد. به بیان دیگر، اشکال را اینگونه تقریر کردهاند که شما ماهیت واحد، یعنی همان لفظ را، به دو وجود ذهنی ایجاد میکنید و این محال است.
این اشکال دوم سخنی بسیار نادرست است و به هیچوجه نمیتوان به آن ملتزم شد، اما مسئله اجتماع مثلین، هرچند هنوز صحیح دانسته نشده، از نظر این بزرگان نسبت به اشکال دوم، قوت بیشتری دارد. محقق عراقی(قدسسره) بر اجتماع مثلین تأکید دارد و همین را وجه استحاله استعمال لفظ در بیش از یک معنا میداند، که البته باید به آن پاسخ داده شود. محقق اصفهانی(قدسسره) نیز به این اشکال پاسخ داده است.
تقریر محقق نائینی(قدسسره):
الحق امتناع استعمال اللفظ في أكثر من معنى واحد على نحو الاستقلال بحيث يكون الإطلاق الواحد استعمالين حكماً بل حقيقة و ان كان ذات المستعمل واحدة فان الاستعمال كما عرفت سابقا ليس إلّا إيجاد المعنى في الخارج و إلقائه في العين و الملحوظ أولا و بالذات هو المعنى و اللفظ ملحوظ بتبعه فلازم الاستعمال في المعنيين تعلق اللحاظ الاستعمالي في آن واحد بمعنيين و لازمه الجمع بين اللحاظين في آن واحد و هو ممتنع (1) عقلا.[2]
لازمه استعمال لفظ در دو معنا، تعلق لحاظ استعمالی در یک آن به هر دو معناست و این یعنی جمع بین دو لحاظ در یک آن، که عقلاً ممتنع است.
وجه استحاله، که در کفایه به صراحت بیان نشده، را میتوان چنین تقریر کرد: اولاً؛ این جمع به معنای اجتماع مثلین است. ثانیاً؛ لحاظ، همان وجود ذهنی است و اجتماع دو لحاظ برای یک لفظ به معنای تحقق ماهیت لفظی با دو وجود ذهنی است، در حالی که یک ماهیت پذیرش بیش از یک وجود را ندارد.[3]
پاسخ:
بعداً اشاره خواهد شد که:
اولاً، اجتماع مثلین در این مقام لازم نمیآید.
ثانیاً، تحقق یک ماهیت با دو یا چند وجود ذهنی، استحالهای ندارد؛ بلکه در بسیاری از موارد، ماهیت واحد با چندین وجود محقق میشود.
تقریر محقق عراقی(قدسسره):
محقق عراقی(قدسسره) این وجه را در مقالات[4] چنین تقریر کرده است:
«لو کان باب استعمال اللفظ في معناه کون اللفظ مرآة لمعناه بمعنی کون لحاظ المعنی بعین لحاظ اللفظ بنحو یعبر اللحاظ من اللفظ إلى المعنی و أنّ النظر إلى اللفظ عبوري على وجه لایلتفت الإنسان إلیه بل تمام التفاته إلى المعنی بحیث کأنّه یوجد المعنی بلسانه فلا شبهة في أنّ لازم هذا المسلك عند إرادة المعنیین بنحو الاستقلال في شخص لحاظه بتوسیط لفظ واحد توجّه اللحاظین إلى لفظ واحد و هو محال لأوله إلى اجتماع المثلین في شيء واحد کما لا یخفی.» اگر در باب استعمال، لفظ را به منزله آینه معنا بدانیم، به این صورت که لحاظ معنا عین لحاظ لفظ باشد و توجه به لفظ، عنایتی و عبوری – نه مقصود بالذات – باشد، بهگونهای که گوینده گویا معنا را «با زبان لفظ ایجاد میکند»، در این صورت، هرگاه بخواهیم دو معنا را بهطور مستقل با یک لفظ اراده کنیم، ناچاریم دو لحاظ به یک لفظ بیاوریم؛ و این جمع دو لحاظ بر یک لفظ، همان اجتماع مثلین در یک امر واحد است که محال است.
ایراد محقق اصفهانی(قدسسره) بر این وجه:
ایشان پس از تقریر استحاله به وجهی دیگر، بیان میفرمایند:
وأما الامتناع بواسطة الجمع بين لحاظين في لحاظ واحد ، فهو وإن كان حقا ، إلا أن اللفظ والمعنى من أعظم أركان الاستعمال ، فالعدول عن التعليل بلزوم تعدّد الواحد في اللفظ إلى مثله في اللحاظ ، بلا وجه بل يجب الاستناد في الاستحالة إلى ما ذكرنا ، لا إلى امتناع تقوّم الواحد بلحاظين ؛ ضرورة أن اللفظ بوجوده الخارجي لا يقوّم اللحاظ ، بل المقوّم له صورة شخصه في افق النفس ، فأي مانع من تصوّر شخص اللفظ الصادر بتصورين في آن واحد مقدمة لاستعمال اللفظ الصادر في معنيين لو لم يكن جهة اخرى في البين.[5]
امتناع یا جواز استعمال لفظ در بیش از یک معنا، به امتناع یا امکان تقوّم یک چیز با دو لحاظ بستگی ندارد؛ زیرا لفظ با وجود خارجی خود، مقوم لحاظ نیست، بلکه آنچه مقوم لحاظ است، صورت شخصی لفظ در افق ذهن است. بنابراین، چه اشکالی دارد که شخصِ لفظِ صادرشده، با دو تصور در یک آن لحاظ شود تا این، مقدمهای برای استعمال لفظ در دو معنا باشد؛ البته مشروط بر اینکه مانع دیگری در کار نباشد.
ملاحظه استاد بر این وجه:
اما نسبت به اجتماع مثلین، حقیقت مسئله این است که هیچ مانعی ندارد دو لحاظ بر یک لفظ واحد وارد شود؛ و این اجتماع مثلین نیست، بلکه دو تصویر و دو لحاظ نسبت به یک لفظ داریم. یعنی دو فرد از وجود ذهنی هستند که یا به صورت همزمان تصور میشوند یا به ترتیب، و در هیچیک از این دو صورت، اشکالی وجود ندارد.
اجتماع مثلین در اینجا لازم نمیآید؛ زیرا اینها دو فرد از وجودند. اجتماع مثلینی که محال است، این نیست که لفظ را به دو وجود ذهنی لحاظ کردهاید؛ بلکه منظور از محال بودن اجتماع مثلین، جایی است که یک وجود و یک تشخص واحد بخواهد در دو امر جمع شود. اما در اینجا یک بار، لفظ به لحاظی فانی در معنای اول است و بار دیگر، به لحاظی دیگر، در معنای دوم تصور شده است. حتی اشکالی ندارد که این دو لحاظ را همزمان در نظر گرفت؛ چراکه تصور دوباره یک چیز، محال نیست.
در واقع، در اینجا دو فرد از یک لفظ در ذهن موجود است و دو تشخص و دو وجود ذهنی از یک لفظ محقق شده است. اجتماع مثلینِ محال، تنها در جایی است که با یک تشخص واحد بخواهد جمع شود، اما در اینجا تشخصها دو فرد ذهنی هستند.
و اما نسبت به اشکالِ وجود ماهیت واحده به دو وجود، باید گفت: فرض شما این است که اینها وجودات متعدد هستند، نه یک وجود واحد، و این هم در حوزهی وجود ذهنی مطرح است. حتی در وجودات خارجی نیز این تعدد را داریم؛ مانند ماهیت انسانی که در وجودات بسیاری محقق شده است. در اینجا نیز بحث، در مورد وجود ذهنی است و با هر تصور، یک وجود جدید در ذهن ایجاد میشود؛ بنابراین، ماهیت واحده میتواند به وجودات متعدد درآید.
پس هیچ توجیه فلسفی برای محال بودن این مسئله وجود ندارد.
نتیجه اینکه اشکالی که این بزرگان فرموده و تقریر کردهاند، صحیح نیست و اجتماع دو لحاظ آلی استعمالی هیچ مانعی ندارد.
دلیل سوم:[6]
تصور دو معنا در یک آن ممکن نیست؛ زیرا متکلّم و لافظ قدرت آن را ندارد که در همان لحظه، هر دو معنا را به ذهن خود خطور دهد و هر دو را تصور کند.
این اشکال را پیشتر در مبحث «وضع» مطرح کردیم و همانجا پاسخ دادیم؛ اکنون نیز آن را در این مقام بیان میکنیم.
سه ایراد بر این دلیل:
اولاً: این مطلب در مورد خداوند متعال، که «لایَشْغَلهُ شَأْنٌ عن شأن» است، و نیز در مورد اهلبیت(علیهمالسلام)، که مظهر «لایشغله شأن عن شأن» هستند، جاری نیست. آنان در یک آن، به معانی کثیره و بلکه به تمام معانی خلقت احاطه دارند و توجه میکنند. بنابراین این اشکال در کلام خداوند و روایات اهلبیت(علیهمالسلام) جاری نیست.
ثانیاً: هیچ اشکالی ندارد که متکلم، معانی را متعاقباً تصور کرده و سپس لفظ را برای هر دو معنا به کار ببرد. گاهی ذهن انسان پیشتر معنای یک امر را بهصورت تفصیلی تصویر میکند و سپس در هنگام استعمال، تنها بهطور اجمالی آن معنا را در نظر میآورد؛ یعنی میگوید: «همان معنایی که قبلاً مفصّل تصور کردهام، الآن مراد من است» و لفظ را با این توجه اجمالی استعمال میکند.
برای مثال، شاعری که میخواهد یک لفظ را در شعر خود به چند معنا (از باب صنعت ایـهــام) به کار بگیرد، در هنگام سرودن شعر، ابتدا یکیک معانی را بهتفصیل تصور میکند و چهبسا در این مسیر، الفاظ و ساختار شعر را تغییر دهد تا همه معانی در آن قابل انطباق باشد. اما در هنگام خواندن شعر، دیگر آن توجه تفصیلی را ندارد؛ بلکه بهصورت اجمالی قصد میکند که مرادش همان معانی متعددی است که قبلاً تفصیلاً در ذهن خود پرداخته است. بنابراین، هیچ مانعی ندارد که لحاظها بهصورت متعاقب یا متتابع صورت گیرد.
ثالثاً: اساساً تصور دو معنا در یک آن محال نیست؛ و این ادعا که نفس انسان چنین قدرتی ندارد، کلیت ندارد.[7]
دلیل چهارم: تقریر محقق اصفهانی(قدسسره) بر استحاله[8]
فرمایش ایشان بسیار دقیق است و بحث را از «حقیقت وضع» به «حقیقت استعمال» منتقل کردهاند.
ایشان میفرمایند: «حيث إنّ وجود اللفظ في الخارج وجود لطبيعي اللفظ بالذات، و وجود لطبيعي المعنى بالجعل و المواضعة و التنزيل لا بالذات؛ إذ لا يعقل أن يكون وجود واحد وجودا لماهيتين بالذات، كما هو واضح، و حيث إن الموجود الخارجي بالذات واحد، فلا مجال لأن يقال: بأن وجود اللفظ وجود لهذا المعنى خارجا و وجود آخر لمعنى آخر؛ حيث لا وجود آخر كي ينسب إلى الآخر بالتنزيل، و ليس الاستعمال إلاّ إيجاد المعنى بنحو وجوده اللفظي خارجا. و قد عرفت: أن الإيجاد و الوجود متحدان بالذات، و حيث إن الوجود واحد فكذا الايجاد. و بالجملة الاستقلال في الايجاد التنزيلي - كما هو معنى الاستعمال الذي هو محل الكلام - يقتضي الاستقلال في الوجود التنزيلي، و ليس الوجود التنزيلي إلا وجود اللفظ حقيقة، فالتفرد بالوجود التنزيلي و الاختصاص به يقتضي التفرد بالوجود الحقيقي، و إلا لكان وجودا تنزيليا لهما معا، لا لكل منفردا، فتدبّره جيدا.»([9] ) حقیقت استعمال، «ایجاد معنا در خارج با لفظ» است، و ایجاد، عین وجود است، پس وقتی با لفظ، ایجاد معنا صورت میگیرد، لفظ، وجود معنا به نحو بالعرض میشود؛ زیرا ایجاد عین وجود است. بنابراین، وجود خارجی لفظ واحد، وجود تنزیلی معنا خواهد بود.
اما وجود خارجی لفظ، واحد است؛ یعنی لفظی که در خارج تلفظ میشود، یکوجود بالوجود التکوینی دارد و این وجود واحد نمیتواند وجود تنزیلی برای دو معنا باشد؛ زیرا هر معنا به ایجاد خاص خود نیاز دارد و ایجاد با وجود متحد است. پس هر لفظ باید با همان معنا متحد باشد، و یک لفظ چگونه میتواند با دو معنا متحد شود؟
نتیجه این است که برای هر معنا باید وجود مستقلی از لفظ پدید آید تا یکی عین ایجاد معنای اول و دیگری عین ایجاد معنای دوم باشد، در حالی که وجود خارجی لفظ، واحد است. بنابراین، لازم میآید که یک وجود واحد با دو ایجاد متحد باشد؛ یعنی در واقع، امر واحد متحد با دو وجود گردد، چون ایجاد عین وجود است و این محال است و مستلزم «اتحاد الاثنین» خواهد بود.
اشکال محقق اصفهانی(قدسسره) مربوط به استعمال است؛ بنابراین، اشکال ایشان ناظر به استحاله استعمال لفظ در بیش از یک معنا میشود. اما اگر بحث را به «وضع» برمیگرداندند، در آن صورت بحث اشتراک نیز داخل میشد؛ زیرا در مبحث اشتراک، سخن در وضع است. ایشان وجود تنزیلی لفظ برای معنا را در مرحله وضع نمیپذیرفتند؛ یعنی حقیقت وضع را چیزی غیر از وجود تنزیلی میدانستند، اما میفرمودند پس از تحقق وضع و بهواسطه ارتباط شدید لفظ و معنا، لفظ، وجود تنزیلی معنا خواهد شد.
سه ایراد[10] از بعض الاساطین(دامظله) بر این دلیل:
ایراد اول:
این بیان، مخالف مبنای خودِ محقق اصفهانی(قدسسره) درباره وضع است، زیرا این تقریر بر مبنای وجود تنزیلی لفظ برای معنا سازگار است، در حالی که ایشان وضع را امری اعتباری میدانست و وجود تنزیلی را نمیپذیرفت.([11] )
جواب:
گفتیم که ایشان وجود تنزیلی را در «مرحله وضع» قبول نداشتند، اما در مرحله استعمال آن را میپذیرفتند، و بحث ما در اینجا مربوط به حقیقت استعمال است، نه حقیقت وضع.[12]
ایراد دوم:
وضع، فعل ماست و ما هنگام وضع، لفظ را وجود تنزیلی معنا قرار نمیدهیم؛ بلکه اسم را بر مسمّی مینهیم تا نشانه آن باشد.
جواب:
گفتیم که بحث در «استعمال» است نه در «وضع»، و محقق اصفهانی(قدسسره) در مرحله استعمال، لفظ را وجود تنزیلی برای معنا میدانستند.
ایراد سوم:
اتحادی که در اینجا میان لفظ و معنا فرض شده، مربوط به عالم اعتبار است، نه عالم تکوین. این اتحاد، اتحادی اعتباری است و اتحادی حقیقی نیست. قاعده «وحدت حقیقی میان ایجاد و وجود» مربوط به موجودات حقیقی است؛ اما در عالم اعتبار، ایجاد دو چیز با یک وجود واحد هیچ مانع عقلی ندارد.[13]
جالب آنکه خودِ محقق اصفهانی(قدسسره) با دقت بالایی که در جلوگیری از خلط میان عالم تکوین و عالم اعتبار داشت، مانع بسیاری از خلطها در اصول شدهاند؛ مانند خلطهایی که در بحث تضاد احکام یا تقدم و تأخر شرط بر مشروط پیش آمده بود. اما در اینجا، ایشان خود جلوی این خلط را نگرفته و همانند مشهور، استعمال لفظ در بیش از یک معنا را باطل دانستهاند.
اتحادی که در این مقام مطرح است، اتحاد در جعل و قرارداد است و بر اساس قرارداد، لفظ و معنا با هم متحد میشوند، نه اینکه واقعاً و تکویناً چنین اتحادی برقرار باشد.
نتیجه:
تمام ادلهای که برای استحاله ذکر شد، از نظر ما باطل هستند و هیچ دلیل معتبری بر امتناع استعمال لفظ در بیش از یک معنا وجود ندارد. بلکه چنین استعمالی واقع هم شده است و حتی از نشانههای بلاغت به شمار میآید.
البته دلایل دیگری نیز بر استحاله ذکر شده است، اما پرداختن به آنها ضرورتی ندارد و از ذکر و تفصیل بیشتر در اینجا صرفنظر میکنیم.[14]