93/10/20
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث دوم: مبادی تصدیقیه لغوی علم اصول؛ حقیقت شرعیه/الوضع /المقدمة
موضوع: المقدمة/الوضع /بحث دوم: مبادی تصدیقیه لغوی علم اصول؛ حقیقت شرعیه
مقدمه دوم: آیا وضع با استعمال تحقق مییابد؟
بحث ما در این است که آیا حقیقت شرعیه و وضع آن، از قبیل وضع تعیینی است یا وضع تعیّنی؟ برای روشن شدن این مطلب، نخست باید این مسئله بررسی شود که آیا وضع با استعمال صورت میگیرد و اصولاً امکان تحقق وضع از طریق استعمال وجود دارد یا نه. علت طرح این مقدمه این است که یکی از نظریات درباره حقیقت شرعیه، بهخصوص در الفاظی مانند صلات، آن است که این الفاظ برای معنای عبادت مخصوص، وضع تعیینی نداشتهاند، بلکه به واسطه استعمال، معنای جدید در آنها شکل گرفته است؛ یعنی وضع خاصی برای آن معنای جدید رخ نداده، بلکه از طریق استعمال، لفظ بر معنای جدید وضع شده است. از همین رو، لازم است ابتدا بررسی شود که آیا اساساً وضع به واسطه استعمال تحقق مییابد یا نه؟
در این زمینه دو نظریه وجود دارد:
نظریه اول: از محقق خراسانی(قدسسره)
وضع تعیینی همانگونه که با تصریح و انشای وضع حاصل میشود، میتواند با استعمال لفظ در غیر ماوضع له نیز محقق گردد. ادعا شده است که این وضع تعیینی با استعمال لفظ در لسان شارع پدید میآید؛ یعنی شارع لزوماً نیاز ندارد که لفظاً بگوید: «این لفظ را برای معنای خاصی وضع میکنم.» بنابراین، وضع به واسطه استعمال، دو حالت دارد:
1. گاهی وضع با یک استعمال واحد صورت میگیرد که در این صورت، وضع تعیینی خواهد بود.
2. گاهی با کثرت استعمال و بدون تعیین در یک مورد خاص، وضع تعینی تحقق مییابد.
بحث ما فعلاً در مورد قسم اول است؛ یعنی جایی که شارع با یک استعمال، وضع تعیینی کند و لفظ را در همان استعمال، بر معنای مخصوصی تعیین نماید. مرحوم صاحب کفایه(قدسسره) نیز قائل به صحت این مطلب هستند. نکته قابل توجه آن است که این استعمال، نه حقیقت است و نه مجاز.[1]
ایراد[2] محقق نائینی(قدسسره) به محقق خراسانی(قدسسره):
تحقق وضع با استعمال، مستلزم جمع میان لحاظ آلی و لحاظ استقلالی در یک آن و در یک شیء است که این امر محال میباشد و مستلزم جمع بین نقیضین است.
توضیح مطلب: در مقام استعمال، لفظ به لحاظ آلی در نظر گرفته میشود و لحاظ استقلالی متوجه معناست؛ اما در مقام وضع، لفظ به لحاظ استقلالی لحاظ میشود. اگر قرار باشد وضع به وسیله استعمال تحقق یابد، باید این دو لحاظ (یعنی لحاظ آلی و لحاظ استقلالی) در آنِ واحد و در یک شیء جمع شوند، که این امر محال و مستلزم جمع بین نقیضین است.
توضیح بیشتر آنکه: لحاظ استقلالی یعنی لفظ، خود موضوع نظر باشد و لحاظ آلی یعنی لفظ، به عنوان وسیله و ابزار برای افاده معنای دیگر به کار رود و خود لفظ، مستقلاً مورد نظر نباشد. بنابراین جمع این دو لحاظ در یک آن، محال است و نمیتوان وضع را به وسیله استعمال تحققیافته دانست.[3]
پاسخ محقق اصفهانی(قدسسره):[4]
وضع به وسیله استعمال به دو صورت قابل تصور است:
تصویر اول:
استعمال، عین وضع باشد و حقیقت استعمال همان حقیقت وضع باشد. این همان چیزی است که ظاهر عبارت کفایه بر آن دلالت دارد.
اشکال:
اولاً، همان اشکالی که محقق نائینی(قدسسره) بر صاحب کفایه(قدسسره) وارد کرده است، بر این تصویر نیز وارد است؛ چراکه جمع میان لحاظ استقلالی و لحاظ آلی محال است.
ثانیاً، مرتبه وضع غیر از مرتبه استعمال است؛ وضع در مرتبه اولی قرار دارد و استعمال در مرتبه ثانیه. به تعبیر دیگر، وضع در مرتبه ملزوم است و استعمال در مرتبه لازم، یا وضع در رتبه علت است و استعمال در رتبه معلول. اگر بگوییم وضع عین استعمال است، لازمهاش این است که ملزوم و لازم، و یا علت و معلول، در یک مرتبه قرار گیرند و متحد شوند که این امر محال است. وضع در اینجا به معنای جعل ملزوم با لازمه است. هنگام استعمال، لفظ به لحاظ آلی لحاظ میشود و هنگام موضوع بودن برای معنا، به لحاظ استقلالی بنابراین، باید به تصویر دوم ملتزم شد.
تصویر دوم:
در این تصویر، وضع عین استعمال نیست؛ بلکه وضع، مقارن با استعمال است؛ به این معنا که جعل ملزوم به وسیله جعل لازمه تحقق مییابد و در این تقارن، اشکالی وجود ندارد. آنچه استعمال حقیقی اقتضا میکند، این است که وضع متأخر از استعمال نباشد و تقدم وضع بر استعمال نیز ضروری نیست. علت و معلول از حیث وجود با هم مقارناند، گرچه از لحاظ رتبی، علت بر معلول مقدم است. بنابراین، با تقارن وضع و استعمال، این استعمال حقیقی است، نه مجازی و نه غیرحقیقی، و مطابق با مبنای مشهور در وضع است که وضع را تعیین لفظ برای دلالت بر معنا میدانند. اما بر اساس مبنای محقق اصفهانی(قدسسره) نیازی به این همه تکلف نیست، چنانکه بعداً بیان خواهد شد.
سوال و جواب
سؤال: آیا این لفظ، با داشتن دو لحاظ، دچار دو وجود مختلف نمیشود؟ به عبارت دیگر، آیا ما لفظ را به دو چیز تبدیل نمیکنیم؟ توضیح آنکه این لفظ، در مرحلهای که وضع در آن تحقق یافته، مورد لحاظ استقلالی قرار گرفته و از آن جهت که استعمال در آن تحقق یافته، مورد لحاظ آلی است. بنابراین، دو لحاظ در آن وجود دارد و یک لفظ واحد با دو حیثیت لحاظ شده است. آیا این امر محال نیست؟
جواب: درست است که لفظ واحد است، اما اگر یک امر واحد بتواند در آنِ واحد دو حیثیت داشته باشد، میتوان آن را از دو جهت لحاظ نمود. این لفظ نیز یک لفظ واحد است، اما دو حیثیت دارد: یکی حیثیت وضع و دیگری حیثیت استعمال. این دو حیثیت، واحد نیستند؛ همانطور که در فرض تصویر دوم نیز بیان شد، این دو از هم جدا هستند. پس دو حیثیت جداگانهاند و اجتماع ضدین تنها در جایی محال است که دو چیز از یک جهت واحد با هم جمع شوند، نه از دو حیثیت متفاوت؛ یکی جهت وضع و دیگری جهت استعمال.
اشکال: ممکن است اشکال شود که تمام نفوس بشری قدرت آن را ندارند که چندین معنا را به تفصیل در ذهن تصور کنند؛ یعنی هم وضع را تصور کنند و هم استعمال را، و یک لفظ را از دو حیثیت در ذهن حاضر سازند. این اشکال، در بحث استعمال یک لفظ در چندین معنای مختلف نیز مطرح میشود.
جواب: در پاسخ میگوییم که برخی از نفوس بشری چنین قدرتی ندارند و این مطلب پذیرفته است. اما لازم نیست که هنگام ذکر لفظ، همه معانی را به تفصیل در ذهن بیاورند. ممکن است شخص، پیش از استعمال و ذکر لفظ، معانی را یکی یکی به ذهن آورده باشد و آنها را تمرین کرده باشد و هنگام استعمال، فقط به صورت اجمالی به ذهن بیاورد که آن معانی که قبلاً به ذهن آورده، مقصود اوست و همین مقدار کفایت میکند. یعنی سابق بر این تصور اجمالی، تفصیلاً همه معانی را تصور کرده است. البته برخی از نفوس خاص وجود دارند که میتوانند در آنِ واحد هزاران معنا و هزاران شیء را تصور کنند و بر همه انسانها احاطه داشته باشند که این شأن وجود حجت الهی است.
پس از پذیرش پاسخ محقق اصفهانی(قدسسره) به عنوان نظر صحیح، دیگر به تفصیل پاسخ محقق عراقی(قدسسره)[5] و همچنین محقق خویی(قدسسره)[6] نمیپردازیم و فقط به خلاصه آنها اشاره میکنیم.
خلاصه پاسخ محقق عراقی(قدسسره):[7]
در مقام استعمال، شخص لفظ لحاظ میشود و در مقام وضع، طبیعت لفظ؛ پس متعلق لحاظ در هر دو مقام متفاوت است و هیچ اشکالی ندارد که دو لحاظ بر دو حیثیت باشد، لحاظ آلی روی شخص لفظ و لحاظ استقلالی روی طبیعت لفظ است.[8]
خلاصه پاسخ محقق خویی(قدسسره):
وضع امری نفسانی است و استعمال، عملی جوارحی؛ بنابراین وضع بر استعمال مقدم خواهد بود.
پاسخ بعض الاساطین(دامظله):
استعمال، متوقف بر لحاظ آلی لفظ نیست؛ بلکه بسیاری از مردم هنگام سخن گفتن در خود الفاظ تأمل میکنند و بهترین لفظ را برای معنای مورد نظر برمیگزینند، و در همان استعمال نیز لفظ را به صورت استقلالی در نظر میگیرند. بنابراین، در خود استعمال نیز گاهی لحاظ استقلالی وجود دارد.
نظریه دوم: محقق اصفهانی(قدسسره)[9]
در تصویر دوم برای توجیه دیدگاه صاحب کفایه(قدسسره) گفته شد که وضع میتواند مقارن با استعمال باشد، اما بر اساس مبنای محقق اصفهانی(قدسسره)، حقیقت وضع عبارت است از اعتبار واضع و این اعتبار، بنای واضع بر اختصاص لفظ به معنا پیش از استعمال است. بنابراین، نمیتوان گفت که وضع همزمان یا همراه با استعمال تحقق مییابد؛ بلکه وضع، مقدم بر استعمال است.
به بیان دیگر، تحقق وضع وابسته به استعمال لفظ نیست، بلکه صرفِ قصد و بنای واضع بر اختصاص لفظ به معنای معیّن، برای تحقق وضع کافی است. این امر بسیار آسانتر از آن است که تحقق وضع را منوط به حصولش از طریق استعمال بدانیم، زیرا نیازی به تسبیب و شرط خاص ندارد و ِصرف اعتبار ذهنی واضع کفایت میکند. البته برای اثبات این مطلب به دلیل نیاز است، اما به هر حال، اساس تحقیق بر همین نکته استوار است. بیان محقق خویی(قدسسره) نیز به همین مبنا بازمیگردد و تأکید میکند که وضع، مقدم بر استعمال بوده و با آن مقارن نیست.
در نتیجه، تحقیق در این مقام، مطابق با نظریه محقق اصفهانی(قدسسره) است و با این توضیح، بحث مقدمات نیز پایان مییابد.
دلیل بر ثبوت حقیقت شرعیه[10]
نظر صحیح آن است که ثبوت حقیقت شرعیه بدون تردید ثابت است؛ اگر قائل به وضع تعیینی باشیم که امر روشن است، و اگر نه، باید قائل به وضع تعینی شویم، زیرا استعمال فراوان این الفاظ در لسان پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) و اصحاب ایشان محرز و مسلّم است. برخی ایراد گرفتهاند که شاید این الفاظ در لسان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به فراوانی استعمال نشده باشد، اما این اشکال مشکلی ایجاد نمیکند، زیرا روایات عمدتاً از طریق اصحاب ایشان نقل شده است، پس در کلام اصحاب به حدی از کثرت رسیده که موجب تحقق وضع تعینی گردد.[11]
اما نظریه محقق خراسانی(قدسسره): اینها حقایق لغویاند[12]
به نظر محقق خراسانی(قدسسره)، این الفاظ در این معانی حقیقت شرعیه ندارند، بلکه حقایق لغوی هستند. مراد این است که این الفاظ در این معانی به دست پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) وضع نشدهاند؛ بلکه این ماهیات و معانی (مانند صلات و صوم) در شریعتهای پیشین نیز وجود داشتهاند و از این جهت امر مستحدثی محسوب نمیشوند. مثلاً «صلات» از ابتدا در لغت عرب برای عبادت مخصوص وضع شده بود، چنانکه برخی آیات شریفه نیز بر این امر دلالت دارد؛ از جمله: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ﴾[13] و همچنین «حج» در آیه شریفه خطاب به ابراهیم خلیل(علیهالسلام): ﴿وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾[14] و همچنین «صلات» و «زکات» در این آیه از لسان حضرت عیسی(علیهالسلام): ﴿وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا﴾[15] . لازمه این آیات این است که این الفاظ و معانی در دوران پیامبران پیشین نیز بوده است، چنانکه از خطاب به ایشان در قرآن کریم مشخص است.
ملاحظه بر نظریه محقق خراسانی(قدسسره):
اولاً، این مطلب هیچ منافاتی با ثبوت حقیقت شرعیه ندارد؛ بلکه حتی میتوان ادعا کرد که حقیقت شرعیه این الفاظ در شرایع پیشین تحقق یافته و همان زمان نیز همین معنا را داشتهاند. این سخن برای ما بسیار مفیدتر است، زیرا غرض اصلی از بحث درباره حقیقت شرعیه، آن است که الفاظ وارد شده در روایات را بر معانی شرعی حمل کنیم. حتی اگر بپذیریم که در شرایع پیشین حقیقت شرعیهای وجود نداشته و این الفاظ به همان معنای لغوی استعمال میشدهاند، باز هم تردیدی نیست که در زمان شریعت اسلام، این الفاظ به معنای حقیقت شرعیه یافتهاند.
ثانیاً، زبان شرایع پیشین، همچون کلمات حضرت ابراهیم خلیل(علیهالسلام)، حضرت نوح(علیهالسلام) و دیگر پیامبران، زبان عربی نبوده است؛ بلکه این الفاظ به عربی ترجمه شدهاند. بنابراین، کلماتی که آنان برای نماز به کار میبردند، در اصل به زبان غیر عربی بوده و لفظی غیر از «صلات» استفاده میکردند و ترجمه آن در عربی، «صلات» شده است؛ در حالی که بحث ما ناظر به زبان عربی است. البته احتمال دارد که همین الفاظ در دین حضرت ابراهیم(علیهالسلام) وجود داشته و اجداد پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) نیز همین الفاظ را به کار میبردهاند؛ چه این امر به صورت وضع تعیینی از جانب حضرت ابراهیم(علیهالسلام) باشد و چه به خاطر کثرت استعمال و به شکل وضع تعینی صورت گرفته باشد.[16]
خلاصه بحث: در مجموع، به نظر ما این الفاظ در معانی عبادات مخصوصه حقیقت شرعیه دارند. قرینه عامی نیز وجود دارد که نشان میدهد این الفاظ، در کلام شارع و اصحاب و مسلمین و متشرعین، برای معانی حقیقی لغوی به کار نمیروند یا در صورت استعمال، بسیار نادر است. البته ممکن است گاهی در اشعار شاعران غیر متشرع، واژهای مانند «صلات» به همان معنای دعا و معنای لغوی به کار برود، زیرا در چنین مواردی قرینه عامه تشرّع وجود ندارد؛ اما در فضای متشرعین، این الفاظ به همان معانی حقیقت شرعیه استعمال میشوند.