93/10/08
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل سوم: در بحث انشاء و اخبار/الوضع /المقدمة
موضوع: المقدمة/الوضع /فصل سوم: در بحث انشاء و اخبار
نظریه چهارم: از محقق خویی(قدسسره)[1]
بر اساس این نظریه، جمله خبری برای دلالت بر قصد حکایت و اخبار از ثبوت یا نفی چیزی در واقع وضع شده است، و جمله انشائی برای دلالت بر قصد متکلم به ابراز امر نفسانی، بدون آنکه قصد حکایت داشته باشد، وضع شده است. به عبارت دیگر، تفاوت اخبار و انشاء صرفاً در وجود یا عدم حکایت است؛ به این معنا که حکایت در جمله اخباری وجود دارد اما در جمله انشائی وجود ندارد.[2]
بنابراین، جمله انشائی و خبری هر دو در اصل، ابراز و دلالت بر امر نفسانی مشترکاند؛ اما تفاوت آنها در متعلق ابراز است. در جمله انشائی، امر نفسانی مورد نظر ارتباطی با خارج ندارد و لذا به صدق و کذب متصف نمیشود، بلکه به وجود و عدم متصف است؛ اما در جمله خبری، امر نفسانی به خارج مرتبط است که اگر مطابق واقع باشد، صادق و در غیر این صورت، کاذب خواهد بود.[3]
اشکال بر این نظریه:
در تبیین نظریه محقق اصفهانی(قدسسره) بیان کردیم که جملات انشائی دو قسماند؛ مفاد جمله خبری و انشائی گاهی در معنای موضوعله متحدند، مانند «بعتُ»، و گاهی متفاوتند، مانند صیغه «افعل» و جمله خبری دالّ بر امر. در «بعتُ» میتوان همین حرف محقق خویی(قدسسره) را پذیرفت و گفت تفاوت «بعت» انشائی و اخباری در این است که در یکی قصد حکایت هست و در دیگری نیست؛ اما در صیغه «افعل» و جمله خبری اینگونه نیست. بنابراین، آنچه بیان شده، بدون اشکال نیست و حق در این مقام همان است که محقق اصفهانی(قدسسره) با توجه به آنچه بر آن تعلیق کردیم، بیان فرموده است.
امر دوم: در حقیقت انشاء
در این زمینه پنج نظریه مطرح شده است[4] و ما نیز در پایان یک نظریه دیگر را اضافه خواهیم کرد:
اول: انشاء عبارت است از ایجاد معنا به وسیله لفظ در نفسالأمر. این نظر مختار صاحب کفایه(قدسسره) بر اساس تحقیق و نیز مشهور است، چنانکه محقق اصفهانی(قدسسره) نیز تصریح کردهاند.[5]
دوم: انشاء، ایجاد معنا به لفظ (در ظرف مناسب با آن) در عالم اعتبار عقلایی است. این همان نظر مشهوری است که برخی از بزرگان نقل کردهاند. در قول اول، ظرف نفسالأمر است و در این قول، عالم اعتبار عقلایی؛ و این دو با هم تفاوت دارند و دو ظرف جداگانهاند.[6]
سوم: انشاء، ایجاد معناست به لفظ اما بالعرض. این نظر مختار محقق اصفهانی(قدسسره) است و ادعا کردهاند که نظر صاحب کفایه(قدسسره) نیز همین است.[7]
چهارم: انشاء، ابراز امور نفسانی به وسیله لفظ است. این رأی مختار محقق خویی(قدسسره) است. ایشان در بحث مفاد اخبار و انشاء، ابراز امر نفسانی را بدون قصد حکایت مطرح میکنند.
پنجم: انشاء، اعتبار و ابراز است و این رأی بعض الاساطین(دامظله) است. ایشان این نظر را به محقق اصفهانی(قدسسره) در مبحث استصحاب (بحث اقسام وضع، در ضمن بیان حقیقت ملکیت) نسبت دادهاند. محقق اصفهانی(قدسسره) در بحث انشاء، تعبیری آوردهاند که گویی انشاء عبارت است از یک اعتبار که ابراز میشود؛ یعنی هم اعتبار است و هم ابراز. اگر نظریه محقق اصفهانی(قدسسره) را در اینجا دقیق تبیین کنیم، همین معناست: اعتبار و ابراز؛ زیرا ایشان فرمودهاند ایجاد معنا به سبب لفظ و بالعرض. این لفظ، بالعرض ابراز است و آن معنا که اکنون ابراز میشود، قبلاً اعتبار شده است، پس این هم اعتبار است. البته این بحث جای بررسی بیشتر دارد و در ادامه به تفصیل بیان خواهد شد.
نظریه اول: نظر مشهور و صاحب کفایه(قدسسره)[8]
انتساب این نظریه به مشهور در کلام محقق خراسانی(قدسسره) مطرح شده و ایشان این قول را به مشهور نسبت دادهاند. اما در اینکه واقعاً مشهور در این بحث چه نظری دارند، اختلاف وجود دارد. قول اول چنین است:
«إنّ الإنشاء إیجاد المعنی باللفظ فی نفس الأمر»؛ یعنی انشاء عبارت است از ایجاد معنا به وسیله لفظ در نفسالأمر. در اینجا «باء» را به معنای سببیه گرفتهاند. در واقع، هم در قول اول و هم در قول دوم که هر دو به مشهور نسبت داده شدهاند، «باء» به معنای سببیّت است، یعنی «بسبب اللفظ». اما در قول سوم که نظریه محقق اصفهانی(قدسسره) است و ایشان فرمودند «ایجاد المعنی باللفظ بالعرض»، این «باء» به معنای سببیت نیست، بلکه به معنای مصاحبت است که در مناقشه، وجه آن بیان خواهد شد.
بنابراین، کلام انشائی طبق نظر مشهور، عبارت میشود از گفتاری که مقصود از آن، ثبوت معنا فی حد ذاته باشد. تعبیر «فی حد ذاته» به این جهت است که گفتهاند این معنا در نفسالأمر ایجاد میشود، پس باید به خودی خود تحقق یابد. یعنی وقتی شما انشاء میکنید، کلامی است که قصد شده با آن، ثبوت معنا فی حد ذاته (یعنی در نفسالأمر) تحقق یابد.
ایراد محقق اصفهانی(قدسسره) بر این نظریه:[9]
مشهور، «باء» را در اینجا به معنای سببیت گرفتهاند، در حالی که لفظ، علت و سبب تکوینی معنا نیست و همچنین سبب اعتباری معنا هم به شمار نمیآید. عدم سببیت تکوینی واضح است، اما اینکه سبب اعتباری معنا هم نیست، به این دلیل است که اعتبار به دست معتبر است و شخص معتبر است که اعتبار را انجام میدهد، نه اینکه لفظ خودش ایجادگر اعتبار باشد؛ بلکه سبب ایجاد اعتبار، خود معتبر است و نه لفظ. اعتبار زمانی تحقق مییابد که لفظ موجود باشد اما علت آن، لفظ نیست.
علیت لفظ برای وجود معنای خارجی یا ذهنی معقول نیست؛ زیرا وجود خارجی معنا تابع مبادی وجودی آن است نه تابع وجود لفظ، و وجود ذهنی معنا نیز تابع مبادی انتقال است نه تابع وجود لفظ. یعنی برای انتقال معنا به ذهن، مبادی خاصی چون اراده و تصور وجود دارد و با تصور، معنا در ذهن ایجاد میشود.
اما بحث در این است که چرا با حضور لفظ، معنا نیز در ذهن حاضر میشود و میان حضور لفظ و معنا، تلازمی مشاهده میشود. ایشان این حضور را میپذیرند، اما میفرمایند این تلازم، به سبب علیت لفظ برای حضور معنا نیست؛ منشأ تلازم، تلازم میان دو امر حاضر (لفظ و معنا) است و منشأ این تلازم نیز وضع و قرارداد است؛ یعنی لفظ باید علامت معنا باشد و به همین دلیل، گاهی از تخیل معنا به وجود لفظ یا وجود کتبی آن منتقل میشویم. پس شخص مستعمِل است که ایجادکننده است، زیرا قرارداد شده که این لفظ برای این معنا باشد و هرگاه لفظ ذکر شود، معنا در ذهن خطور کند. بنابراین، لفظ هیچ سببیت و عاملیت در ایجاد معنا ندارد.
مناقشه بر ایراد محقق اصفهانی(قدسسره):
این مناقشه در حقیقت باید در نظریه دوم مطرح شود، اما در اینجا نیز ذیل فرمایش محقق اصفهانی(قدسسره) ذکر میکنیم. آن اعتباری که در عالم نفس شماست، به واسطه خود شما ایجاد میشود؛ اما اگر بخواهیم معنا را در عالم اعتبار عقلایی ایجاد کنیم، باید به واسطه لفظ باشد. در اعتبار شخصی، نفس خود شخص ایجادکننده است،
پاسخ به این مناقشه:
باید در مراتب تحقق یک اعتبار عقلایی تأمل کنیم و بررسی نماییم که آیا سبب آن لفظ است یا نه. اینکه ایشان میفرمایند نفس شما سبب نیست، در اعتبار عقلایی قابل قبول است. اما مسأله این نیست که نفس حتماً سبب است؛ محقق اصفهانی(قدسسره) میخواهد بگوید لفظ نیز سبب نیست. برخی امور در اعتبار شخصی فقط به خود شخص برمیگردد، اما در اعتبار عقلایی - مانند «بعتُ» - باید اعتبار، نزد همه عقلا تحقق پیدا کند و وقتی این کلمه انشاء شود، در عرف میگویند فلان چیز مال فلانی شد. پس باید سبب را در اینجا پیدا کنیم.
در فرآیند تحقق اعتبار عقلایی، فعل منشئ و نقش آن باید کاملاً روشن شود. مثلاً مالک هنگام تملیک چیزی به دیگری با سه مرحله روبهرو است:
مرحله اول: اعتبار مالکیت برای شخص مذکور است که فعلی اعتباری و مباشری از سوی مالک است، نه فعلی خارجی، نه انشائی و نه سببی، بلکه جعل اعتباری مالک در عالم اعتبار است.
مرحله دوم: ایجاد این اعتبار در عالم خارج و ابراز و اظهار آن است. چون معنای اعتباری با وجود اعتباری خود قابل اظهار نیست (زیرا ظرفش عالم اعتبار است)، ناگزیر باید با وجود عرضی (یعنی لفظ) اظهار شود. این همان مرحلهای است که آن را انشاء مینامیم؛ بنابراین انشاء، ایجاد معنا به وجود عرضی، یعنی لفظ است (و اگر بخواهیم میتوانیم آن را ابراز اعتبار مذکور به وجود عرضی بنامیم و در برخی اقسام، قید قصد را نیز اضافه کنیم).
مرحله سوم: آن است که بر انشاء مترتب میشود و آن تحقق این معنا در اعتبار عقلاء است. این مرحله نباید انشاء نامیده شود، چون دیگر در اختیار معتبر نیست و فعل مباشری او محسوب نمیشود، بلکه نتیجه فعل او یعنی ایجاد اعتبار با وجود عرضی است.
پس در این فرآیند، ابتدا لفظ «بعتُ» از شخص شنیده میشود، سپس عقلاء آن را اعتبار میکنند. اما باز هم سبب اعتبار، لفظ «بعتُ» نیست؛ بلکه عقلاء وقتی این لفظ را میشنوند، اعتبار را انجام میدهند، نه اینکه خود لفظ بیاید و اعتبار کند. یعنی شما لفظ «بعتُ» را ایجاد میکنید و عقلاء با شنیدن آن لفظ، اعتبار میکنند.
در نهایت، اینکه علم در اعتبار مدخلیت دارد یا نه نیز جای بحث دارد؛ اینکه آیا نفس ابراز کافی است یا باید علم به آن تحقق پیدا کند تا اعتبار عقلایی ایجاد شود. پس در مجموع، لفظ خودش سبب نیست و لذا قول مشهور باطل است.
نظریه دوم:[10]
«إنّ الإنشاء هو إیجاد المعنی باللفظ»؛ انشاء عبارت است از ایجاد معنا به وسیله لفظ (یعنی به سبب لفظ) در ظرف مناسب با آن، یعنی عالم اعتبار عقلایی.
اشکال:
آنچه محقق اصفهانی(قدسسره) در ایراد به صاحب کفایه(قدسسره) بیان نمودند، مبنی بر اینکه «باء» را به معنای سببیت بگیریم و لفظ را سبب ایجاد معنا بدانیم، دلالت بر بطلان این نظریه نیز دارد. بنابراین اشکال ایشان به این نظریه نیز وارد است.
نظریه سوم: مختار محقق اصفهانی(قدسسره)
«إنّ حقیقة الإنشاء هي إیجاد المعنی باللفظ بالعرض. إنّ المعقول من وجود المعنی باللفظ هو وجوده بعین وجوده، لا وجوده بنحو وساطته للثبوت له، فمفاد الجملة الخبریة و الإنشائیة مشترکان في حیثیة «وجود المعنی بعین وجود اللفظ»، إلّا أنّ الإنشائیة تتمیّز بتمحّض الکلام الإنشائي في إثبات النسبة التامة بعین ثبوت اللفظ و الخبریة تتمیّز بزیادة عنوان الحکایة عن النسبة التامة.»
حقیقت انشاء، ایجاد معنا به وسیله لفظ بالعرض است. در اینجا «باء» برای مصاحبت است نه سببیت. مقصود از وجود معنا به لفظ، این است که معنا به عین وجود لفظ تحقق مییابد، نه اینکه وجود لفظ واسطهای برای ثبوت معنا باشد. این مسأله چیزی فراتر از آن است که صرفاً لفظ واسطه باشد؛ بلکه وجود لفظ بالعرض، وجود معنا شمرده میشود. یعنی دو وجود داریم اما وجود لفظ، وجود بالعرضِ معناست و در نتیجه زمانی که لفظ ابراز میشود، حقیقتاً لفظ ظاهر شده اما این لفظ آنقدر در معنا فانی است که وجود لفظ، وجودی برای معنا محسوب میشود و به همین دلیل گفته میشود معنا ابراز شده است.
با دقت فلسفی، باید گفت آنچه ابراز میشود حقیقتاً لفظ است که از مقوله کیف مسموع است، اما آنچه آشکار میشود در واقع معناست و این همان است که گفته میشود معنا ایجاد شده است. اما این ایجاد و ابراز معنا و اعتبار معنا، مجازی است؛ چرا که در واقع شما یک صوت و کیف مسموع را ایجاد کردهاید و معنا امری نیست که قابل ابراز باشد، اما از آنجا که لفظ وجود بالعرض معنا شده، گفته میشود معنا ابراز شده است.
بسیاری از کسانی که امروزه به بیان و نقل نظریه محقق اصفهانی(قدسسره) میپردازند، عمق کلام ایشان را درک نکردهاند و به همین دلیل بر این نظریه ایراد وارد میکنند. اما اگر دقت شود، خود ایشان نیز تصریح دارند که حقیقتاً لفظ ابراز شده و فقط زمانی میتوان گفت معنا ابراز شده که لفظ، وجود بالعرض معنا باشد. یعنی واقعاً وجود لفظ و معنا دو وجود است و وجود لفظ در وجود معنا فانی است. در واقع، معنایی در ذهن ما قبلاً شکل گرفته و ما لفظ را ایجاد میکنیم، اما در عرف میگوییم معنا را ایجاد کردیم و انشاء نمودیم. بنابراین در حقیقت، ایجاد معنا نیست بلکه ایجاد لفظ است، اما چون لفظ وجود بالعرض معناست، گفته میشود معنا را ایجاد کردیم. محقق اصفهانی(قدسسره) در اینجا «باء» را به معنای مصاحبت گرفتهاند نه سببیت.
پس از بیان حقیقت انشاء، محقق اصفهانی(قدسسره) وارد بحث دیگری میشوند و آن اینکه بر این اساس، تقابل بین انشاء و اخبار چگونه است. ایشان میفرمایند: از آنجا که وجود لفظ عین وجود معناست، مفاد جمله خبری و انشائی در حیثیت «وجود معنا به عین وجود لفظ» مشترکاند؛ اما جمله انشائی ممتاز است، چون کلام انشائی صرفاً در اثبات نسبت تامه به عین ثبوت لفظ منحصر میشود، اما جمله خبری علاوه بر این، دارای عنوان حکایت از نسبت تامه نیز هست.
فرق خبر و انشاء در قصد حکایت است؛ اگر از جملهای قصد حکایت داشتید، خبر است و اگر قصد حکایت نداشتید، انشاء است. بنابراین، تقابل آنها وجودی و عدمی خواهد بود و گاه به صورت تقابل عدم و ملکه و گاه به صورت تقابل سلب و ایجاب است؛ چراکه ما دو نوع جمله انشائی داریم: یکی مانند «بعتُ» که مفاد جمله خبری و انشائیاش یکی است و دیگری مانند «إضرب» که مفاد آنها متفاوت است. به این معنا که انشاء فاقد حکایت است و خبر واجد آن است، و لفظ انشاء گاهی قابلیت حکایت دارد، اما حکایت نکرده که این عدم ملکه است، مثل «بعتُ»، و گاهی اصلاً قابلیت حکایت ندارد که این سلب در مقابل ایجاب است، مانند «إضرب»؛ یعنی «بعتُ» میتواند به معنای خبر هم بیاید اما «اضرب» این قابلیت را ندارد.
توضیح بیشتر اینکه مدلول ذات جمله در «بعت» و «ملکت» نسبت ایجادی متعلق به متکلم و ماده است؛ اگر جمله منحصر در اثبات همین نسبت به نحو ثبوت تنزیلی عرضی باشد، انشائی است و اگر بر آن عنوان حکایت از تحقق این نسبت افزوده شود، خبری خواهد بود. پس عدم حکایت در جایی که قابلیت حکایت وجود دارد، عدم ملکه است.
در مورد «اضرب» و «أبعثک نحو الضرب» به صورت خبری، مدلول جمله متفاوت است؛ بعث نسبی غیر از نسبت بعث است. بنابراین، عدم حکایت در بعث نسبی با عدم قابلیت حکایت، سلب در مقابل ایجاب است، همانطور که در تعلیقه توضیح داده شد.