1403/11/16
بسم الله الرحمن الرحیم
تنبیهات استصحاب؛ تنبیه دهم: شک در تقدم و تاخر حادث/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تنبیهات استصحاب؛ تنبیه دهم: شک در تقدم و تاخر حادث
قسم چهارم: زمانی که اثر مترتب بر عدم به مفاد لیس تامه باشد
قسم چهارمی که اکنون در حال بررسی آن هستیم، مربوط به حالتی است که هر دو مجهولالتاریخ باشند. بهعنوان مثال، موضوعی مطرح است که از دو امر مرکب شده است. یک امر، موت شخص مورّث است که بالوجدان احراز شده است، و امر دیگر، اسلام وارث است که فرض میشود این اسلام وارث پس از موت مورّث محقق شده باشد. این موضوع، موضوع ارث خواهد بود.
در اینجا موضوع باید با دقت بیشتری بررسی شود. در این مسئله، دو موضوع وجود دارد: یکی موضوع ارث و دیگری موضوع عدم ارث.
موضوع ارث
موضوع ارث این است که موت مورّث، واقعهای است که وقوع آن بالوجدان محرز شده است. اسلام وارث نیز واقعهای است که وقوع آن محرز است. اما نکتهای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که حین اسلام وارث، موت مورّث محقق نشده باشد. برای اثبات این امر، استصحاب عدم موت مورّث جاری میشود. بنابراین، استصحاب عدم موت مورّث تا حین اسلام وارث جاری میگردد. با جاری کردن این استصحاب، موضوع ارث محقق خواهد شد.
موضوع عدم ارث
در مقابل، موضوع دیگری به نام عدم ارث نیز وجود دارد که در ادامه بحث به آن پرداخته خواهد شد. موضوع عدم ارث این است که اسلام وارث حین موت مورّث حاصل نشده باشد. بهعبارت دیگر، عدم اسلام وارث در حین موت مورّث ثابت باشد. بنابراین، در صورتی که مورّث فوت کرده باشد و اسلام وارث محقق نشده باشد، این موضوع بهعنوان موضوع عدم ارث در نظر گرفته میشود.
در ادامه، لازم است بررسی شود که استصحاب چگونه باید پیش برده شود، زیرا هم موضوع ارث و هم موضوع حکم به عدم ارث وجود دارد.[1]
نظریه اول از شیخ انصاری(قدسسره): تعارض میان دو استصحاب
مرحوم شیخ انصاری(قدسسره) میفرمایند استصحاب را جاری میکنیم، الا اینکه استصحاب در أحد حادثین با استصحاب در طرف دیگر دچار تعارض میشود. در اینجا، یک استصحاب عدم موت مورّث تا زمان اسلام وارث داریم. اگر این استصحاب جاری شود، موضوعی که محقق میشود، عدم موت مورّث تا زمان اسلام وارث است که این موضوع، موضوع ارث خواهد بود. به این معنا که اسلام وارث محقق شده و سپس موت مورّث رخ داده است.
از سوی دیگر، میتوان استصحاب عدم اسلام وارث را نیز جاری کرد. در این صورت، عدم اسلام وارث تا حین موت مورّث موضوع عدم ارث خواهد بود. بنابراین، عدم اسلام وارث موضوع عدم ارث میشود و عدم موت مورّث در حین اسلام وارث موضوع ارث خواهد بود. به این ترتیب، زمانی که وارث اسلام آورده است، مورّث هنوز فوت نکرده بوده و این موضوع، موضوع ارث خواهد شد.
شیخ انصاری(قدسسره) میفرمایند:
«و أمّا أصالة عدم أحدهما في زمان [حدوث] الآخر فهي معارضة بالمثل و حكمه التساقط مع ترتّب الأثر على كل واحد من الأصلین»[2] .
اصالت عدم أحدهما در زمان حدوث دیگری معارَض بالمثل است. به این معنا که استصحاب عدم اسلام وارث در زمان موت مورّث، معارض میشود با استصحاب عدم موت مورّث در زمان اسلام وارث.
موضوع ارث بهواسطه استصحاب اول محقق میشود و موضوع عدم ارث بهواسطه استصحاب دوم. بنابراین، هر دو اصل معارض شده و حکم به تساقط میشود.
شیخ انصاری(قدسسره) میفرمایند: این تعارض در صورتی است که اثر برای عدم هر یک از این دو حادث در زمان دیگری مترتب باشد، کما اینکه اشاره کردهاند و فرمودهاند: مع ترتّب الأثر علی کلّ واحد من الأصلین.
تفاوت در نوع حادث: افعال مستمر و غیرمستمر
این مسئله در جایی است که حادث از قبیل افعالی باشد که ملاک تلبّس در آنها حدوث است، مثل قتل. کسی که قتل از او صادر شده است، قاتل محسوب میشود، ولو اینکه بیست سال از آن حادثه گذشته باشد.
اما برخلاف آن، در مواردی که حادث از قبیل ما کان التلبّس بها بملاک الوجود باشد، مثل جود؛ تلبّس به آن متوقف بر ملکه است.و برخلاف مواردی که ملاک تلبس در آن ها مثل قیام و قعود است. در مواردی مانند قیام و قعود، اگر فردی در روز پنجشنبه قیام کرده باشد، نمیتوان در روز جمعه به او قائم اطلاق کرد، زیرا ممکن است در این فاصله نشسته یا خوابیده باشد.
اما در مواردی مانند قتل یا موت، با یکبار تحقق، ملاک تلبّس برای همیشه باقی میماند.
استصحاب عدم محمولی و عدم تعارض
اما وقتی اثر برای عدم حادث اول باشد، مجالی برای تعارض نیست. استصحاب در عدم محمولی جاری میشود بدون هیچ معارضی.
این مربوط به حالتی است که اثر برای هر دو حادث باشد، کما اینکه یکی از آنها موضوع برای ارث است و دیگری موضوع برای عدم ارث.
• عدم اسلام وارث در زمان موت مورّث موضوع برای عدم ارث است.
• عدم موت مورّث در زمان اسلام وارث موضوع برای ارث است.
وقتی هر دو موضوع داشته باشند، استصحاب در عدم محمولی جاری میشود من غیر معارضٍ.[3]
نظریه دوم: از صاحب کفایه(قدسسره)
در این نظریه، صاحب کفایه(قدسسره) به عدم جریان استصحاب به دلیل عدم اتصال زمان شک به زمان یقین قائل هستند. نظریه اول این بود که دو استصحاب جاری میشوند و با یکدیگر تعارض میکنند، همانگونه که از بیان شیخ انصاری(قدسسره) نقل شد. اما نظریه دوم بر این اساس است که استصحاب جاری نمیشود، زیرا اتصال زمان شک به زمان یقین محقق نیست.
دلیل عدم جریان استصحاب
صاحب کفایه(قدسسره) پس از التزام به عدم جریان استصحاب در عدم نعتی به دلیل فقدان حالت سابقه، به این نتیجه میرسند. این نکته پیشتر بررسی شد و به آن نقض وارد گردید که در مسئله مرأة قرشیة، خود ایشان به این موضوع قائل بودهاند. حال، ایشان در اینجا میفرمایند که یکی از ارکان استصحاب، یعنی یقین سابق، مفقود است.[4] این مطلب در بحث عدم رابط مطرح شده است که اصطلاحاً به آن «عدم نعتی» میگویند. اکنون در اینجا، به عدم جریان استصحاب در «عدم محمولی» نیز قائل شدهاند، که این امر نیز به دلیل اختلال در یکی از شروط جریان استصحاب است. این شرط، اتصال زمان شک به زمان یقین است. بنابراین، همانگونه که در عدم رابط استصحاب جاری نمیشد، در اینجا نیز جاری نمیشود.
بیان صاحب کفایه(قدسسره) در مورد عدم جریان استصحاب
بیان صاحب کفایه(قدسسره) در این زمینه چنین است:
«و كذا [أي كما أنّ العدم النعتي لیس مورداً للاستصحاب كذلك العدم المحمولي] فیما كان مترتّباً على نفس عدمه في زمان الآخر واقعاً، و إن كان على یقین منه في آنٍ قبل زمان الیقین بحدوث أحدهما؛ لعدم إحراز اتّصال زمان شكّه و هو زمان حدوث الآخر بزمان یقینه، لاحتمال انفصاله عنه باتّصال حدوثه به.
و بالجملة كان بعد ذلك الآن الذي قبل زمان الیقین بحدوث أحدهما زمانان: أحدهما زمان حدوثه، و الآخر زمان حدوث الآخر و ثبوته الذي یكون طرفاً للشك في أنّه فیه أو قبله، و حیث شك في أنّ أیّهما مقدّم و أیّهما مؤخّر لمیحرز اتّصال زمان الشك بزمان الیقین، و معه لا مجال للاستصحاب حیث لمیحرز معه كون رفع الید عن الیقین بعدم حدوثه بهذا الشك من نقض الیقین بالشك»[5] .
همانطور که در عدم نعتی، مورد استصحاب نبود، عدم محمولی نیز مورد استصحاب نیست. ایشان در اینجا از عبارت «کذا» استفاده میکنند. در عدم نعتی، مورد استصحاب نبود، زیرا یقین سابق وجود نداشت. اما در عدم محمولی، یقین سابق وجود دارد. با این حال، زمان یقین به زمان شک متصل نیست. لذا میفرمایند: «کذا فیما کان مترتّباً علی نفس عدمه فی زمان الآخر واقعاً». وقتی موضوع عدم در یک زمان باشد و در زمان دیگری نیز استمرار یابد، اگرچه در زمان قبل از یقین به حدوث یکی از آنها، یقین به عدم حدوث هر دو وجود داشته است، اما اتصال زمان شک به زمان یقین محقق نیست.
توضیحی درباره مثال
به عنوان مثال، در زمان اول (چهارشنبه)، یقین به عدم حدوث هر دو حادث وجود دارد؛ یعنی میدانیم که هیچیک از دو حادثه رخ نداده است. اما در زمان دوم (پنجشنبه)، یقین به حدوث یکی از آنها حاصل میشود. در اینجا، استصحاب قابل اجرا است. اما در زمان سوم (جمعه)، استصحاب جاری نمیشود. این امر به دلیل عدم احراز اتصال زمان شک (که زمان حدوث حادثه دوم است) به زمان یقین (که زمان حدوث حادثه اول است) است. احتمال دارد که زمان حدوث حادثه دوم با زمان یقین به حدوث حادثه اول منقطع شده باشد.
تحلیل وضعیت در روز جمعه
در روز جمعه، که قطعاً موت مورّث رخ داده است، نمیتوان احراز کرد که زمان یقین به زمان شک متصل بوده است. به عبارت دیگر، نمیتوان مطمئن شد که زمان شک به زمان یقین متصل است یا انفصال یافته است. به طور کلی، بعد از زمانی که قبل از یقین به حدوث یکی از حادثین قرار دارد)چهارشنبه)، دو زمان تصور میشود: یکی زمان حدوث حادثه اول و دیگری زمان حدوث حادثه دوم.
در چهارشنبه، هیچیک از حادثین رخ ندادهاند. اما در پنجشنبه، یکی از آنها حادث شده است و در جمعه، حادثه دوم رخ داده است. بنابراین، دو زمان داریم: یکی زمان حدوث حادثه اول و دیگری زمان حدوث حادثه دوم. اما در جمعه، که یقین به وقوع موت مورّث داریم، باید استصحاب عدم اسلام وارث را نیز در همان زمان جاری کنیم تا بتوان از آن بهرهمند شد. زیرا یقین به موت مورّث در جمعه حاصل است. اگرچه ممکن است موت مورّث در پنجشنبه رخ داده باشد، اما جمعه قطعاً زمان وقوع موت مورّث است. بنابراین، استصحاب باید در جمعه جاری شود. موضوع مرکب است و باید در همان زمانی که یقین به موت مورّث داریم، استصحاب عدم اسلام وارث را جاری کرد، نه در زمانی دیگر. در غیر این صورت، استصحاب در آن زمان جاری نمیشود.
عدم امکان احراز اتصال زمان شک به زمان یقین
اگر شک داشته باشیم که کدامیک از حادثین مقدم و کدامیک مؤخر بوده است، نمیتوان احراز کرد که زمان شک به زمان یقین متصل است. بنابراین، مجالی برای جریان استصحاب باقی نمیماند. زیرا نمیتوان احراز کرد که یقین به عدم حدوث یکی از حادثین، به شک در حدوث آن منتهی شده است. به عبارت دیگر، اتصال زمان یقین به زمان شک احراز نمیشود و در نتیجه، استصحاب جاری نخواهد بود.
تحلیل صاحب کفایه(قدسسره) از سه زمان
برای توضیح بیشتر این نظر، صاحب کفایه(قدسسره) میفرمایند که باید سه زمان را تصور کرد:
زمان اول (چهارشنبه): یقین به عدم حدوث هر دو حادث در آن وجود دارد.
زمان دوم (پنجشنبه): یقین به حدوث یکی از حادثین در آن حاصل میشود.
زمان سوم (جمعه): یقین به حدوث هر دو حادث در آن وجود دارد.
در زمان اول، هیچیک از حادثین رخ ندادهاند. در زمان دوم، یکی از آنها حادث شده است و در زمان سوم، هر دو حادث رخ دادهاند. اما نمیتوان دانست که کدامیک از حادثین در زمان دوم و کدامیک در زمان سوم رخ داده است. بنابراین، نمیتوان اتصال زمان شک به زمان یقین را احراز کرد.
تطبیق نظریه بر مسئله ارث
در مسئله ارث، این نظریه چنین تطبیق داده شده است: موضوع عدم ارث، عدم اسلام وارث در حین موت مورّث است. از سوی دیگر، موضوع ارث، عدم موت مورّث در حین اسلام وارث است. بنابراین، دو موضوع متفاوت وجود دارد: یکی موضوع ارث و دیگری موضوع عدم ارث. به همین دلیل، تعارضی میان این دو موضوع پیش میآید. صاحب کفایه(قدسسره) میفرمایند که استصحاب عدم اسلام وارث به مفاد «لیس تامه» جاری میشود. اما این استصحاب، در زمان دوم (پنجشنبه)، موضوع عدم ارث نیست. زیرا در زمان دوم، موت مورّث را نمیدانیم. ممکن است موت مورّث در زمان سوم (جمعه) رخ داده باشد. بنابراین، استصحاب در زمان دوم بیفایده است.
ضرورت ادامه استصحاب تا زمان سوم
اگر استصحاب عدم اسلام وارث را تا زمان سوم (جمعه) جاری کنیم، موضوع عدم ارث محقق میشود. زیرا در زمان سوم، یقین به وقوع موت مورّث داریم. اما اگر استصحاب عدم اسلام وارث را تنها در زمان دوم جاری کنیم، این استصحاب فایدهای ندارد، زیرا موضوع عدم ارث، عدم اسلام وارث در حین موت مورّث است و موت مورّث ممکن است در زمان سوم رخ داده باشد. بنابراین، استصحاب باید تا زمان سوم ادامه یابد تا بتوان موضوع عدم ارث را احراز کرد.
نتیجهگیری: اشکال صاحب کفایه(قدسسره)
در نهایت، اگر موت مورّث در زمان دوم رخ داده باشد، استصحاب عدم اسلام وارث در زمان دوم بدون اشکال جاری میشود، زیرا ارکان و شرایط استصحاب در این حالت محقق است. اما اگر موت مورّث در زمان سوم رخ داده باشد، استصحاب عدم اسلام وارث در زمان سوم جاری نمیشود، زیرا اتصال زمان شک به زمان یقین احراز نشده است.
مرحوم آخوند(قدسسره) می فرماید: با وجود عدم اتصال شک به یقین ممکن است مورد از موارد نقض یقین به شک نباشد بلکه از موارد نقض یقین به یقین بوده باشد که در این صورت ادله استصحاب آن را شامل نمیشوند.
این اشکال از سوی صاحب کفایه(قدسسره) مطرح شده است. در ادامه، به بررسی مناقشات محقق اصفهانی(قدسسره) بر این نظریه خواهیم پرداخت و دیدگاه ایشان را مورد بررسی قرار خواهیم داد.[6]