< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1402/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه اقتصادی/ربا و بانکها /طریق بیست و نهم؛ بیان تخلص از ربا با شرکت عنان

 

الطریق التاسع و العشرون: الشرکة

خلاصه مباحث گذشته

بحث ما در شرکت گفتیم که دو تا شرکت داریم: یکی شرکت خارجیه، یکی شرکت عقدیه. شرکت عقدیه چهار قسم داشت: شرکت عنان که خودش دو قسم بود: شرکت اذنیه و معاوضیه، شرکت ابدان، شرکت وجوه و شرکت مفاوضه که این سه تا شرکت بعدی را گفتیم هر سه تا باطل است. شرکت ابدان را گفتیم باطل است، شرکت وجوه را گفتیم باطل است، شرکت مفاوضه هم گفتیم باطل است در فقه. آن چیزی که هست شرکت خارجیۀ ما صحیح، شرکت عقدیه هم چه اذنیه باشد، چه معاوضیه بوده باشد، آن هم صحیح است. پس ما یک شرکت خارجیۀ صحیح داریم، یک شرکت عقدیۀ صحیح که آن شرکت عقدیۀ صحیح گفتیم از آن‌ها فقط شرکت عنان صحیح است که خود شرکت عنان دو قسم داشت: اذنیه، معاوضیه. هر دویش صحیح بود.

بیان التخلص من الربا بالشرکة العنان:

مقتضی عقد الشرکة أن يشارك كل من الشرکاء بسهام معیّن من ماله في أمر اقتصادي سواء کان تولیدیاً أو تجارياً أو صناعياً و فنّیاً أو زراعياً، لغرض تحصیل الربح.

و البنك یشارکهم في هذا الأمر التجاري بدلاً عن الإقراض الربوي، فیعدّ البنك من أحد الشرکاء، و البنك یستفید من تلك الأعمال الاقتصادیة فوائد و أرباح کثیرة عادة، لأنّه لا یشارك أحداً إلّا مع تحقیق و دراسة حول نجاح الشرکة و شخصیة المشارکین و المساهمین.

و على هذا فيتكوّن رأس مال الشركة من مجموع أموال البنك و المساهمین، و تُحدَّد حصّة كل من الشركاء بسهام معیّن، و تقسّم الأرباح بینهم و بین البنك بنسبة مئوية.

و الفائدة التي يحصل عليها البنك من المشاركة تساوي الفائدة التي يحصل عليها من الإقراض الربوي بطبیعة الحال.

و البنك یجعل نفس رئیس الشرکة وكيلاً عنه في إدارة الشركة، و لا يكون الوكيل ضامناً للخسارة إلّا مع التعدي والتفريط.

و هذه الشرکة من إحدی الطرق الشرعیّة للتخلّص عن الربا. ([1] )

حالا در شرکت عنان وقتی ما می‌خواهیم تخلص از ربا داشته باشیم، باید چکار بکنیم؟ مقتضای عقد شرکت این است که هر کدام از شرکاء یک سهام معینی از مالشان داشته باشند در آن کار اقتصادی. حالا کار اقتصادی یک وقت تولیدی است، یک وقت تجاری است. کار تجاری یعنی کأنّه مثل این است که می‌رود به توزیع، مسئلۀ توزیع. تولید، تجاری، صنعتی است، فنی است، زراعی است. خلاصه به غرض تحصیل ربح است. مقتضای عقد شرکت این است که این‌ها در آن سهام معین در مالشان، در این امر اقتصادی، همه شرکت داشته باشند و بانک می‌آید چکار می‌کند؟ مشارکت می‌کند با آن‌ها در این امر تجاری. بانک هم می‌آید در این امر تجاری با آن‌ها شریک می‌شود، به جای اینکه به آن‌ها قرض ربوی بدهد. ببینید این یکی از مشکلات ما که قرض می‌گرفت، باید از بانک وام می‌گرفت، بعد وقتی از بانک وام گرفت، چه می‌شود؟ وقتی از بانک وام گرفت، می‌خواهد بدهد، زیادتر می‌دهد، می‌شود ربا. بعد هم تازه مشکلات دیگری هم دارد. گاهی وقت‌ها نمی‌تواند پول بانک را کامل بدهد. وقتی پول بانک را کامل نمی‌تواند بدهد، بانک به هیس و بیس می‌افتد و مرتب این دیرتر اقساط را می‌دهد، بانک چکار می‌کند؟ بانک وقتی می‌بیند این دیرتر اقساط را داد، می‌آید خلاصه شروع می‌کند اقدام کردن برای اینکه اینجا را جمع بکند، بعد می‌آیند شکایت می‌کنند، می‌آیند اینجا را می‌گذارند برای فروش، چون بانک پولش را می‌خواهد، اما وقتی که به نحو شرکت بوده باشد، این هر چه اقساط را نداد، اقساط را نداد، این بانک می‌گوید من این‌قدرش را مالک هستم، مثلاً پول دادم، 50 درصدش را از تو خریدم. حالا 50 درصد را به تو می‌خواهم بفروشم. نخریدی، نگه دار بعداً گران‌تر به تو بفروشم. جمعش نمی‌کند، کار را بهم نمی‌ریزد. حتی در حقوق کارگر دادن هم بانک دخیل است.

ببینید یکی از چیزهایی که خیلی مهم است این مسئله است، مثلاً الآن هم شرکت، مثلاً کارخانه‌ای دارد ورمی‌شکند، از بانک وام گرفته، وقتی نتوانست بدهد، مرتب بانک رویش می‌گذارد، رویش می‌گذارد، بعد شکایت می‌کند کارخانه را می‌گذارند خلاصه به مزایده و می‌فروشند. حالا یک وقت می‌بینید مثلاً از قیمت اقل هم شروع می‌کنند تا می‌خواهند به مزایده بفروشند، به نصف قیمت فروش برود این کارخانه. کثیراً مّا بوده کارخانه‌هایی که به نصف قیمت، البته کمتر از نصف قیمت فروخته، چون پول بانک را نداشته بدهد. پول بانک را نداشته بدهد، به نصف قیمت مجبور شده‌اند، داده‌اند فروخته‌اند، پولش را برداشتند. اما وقتی بانک شریک بود، دیگر مال خودش را نمی‌آید بفروشد. این را به عنوان قرض نداده، ملک خودش است، نمی‌خواهد کارگرها بیکار بشوند، نمی‌خواهد، ببینید خیلی فرق کار است از جهت سیستم کار. الآن که در بعضی از این کشورهای اروپایی هم در نظام بانکداری بیشتر روی مشارکت تأکید می‌کنند، برای اینکه این کارخانه دیگر نمی‌خوابد. وقتی وام دادی به طرف، اقساط وام را نداد، چکار می‌کند؟ خیلی از موارد بوده من چون سراغ دارم، با اطلاع دارم به شما می‌گویم شروع می‌کند بانک پولش را می‌خواهد، می‌بیند این هم نمی‌تواند بدهد، مرتب گاهی وقت‌ها یک مدتی هم شاید به آن وام بدهد باز، اما وقتی نتوانست بدهد، آخر چکار می‌کنیم؟ کار می‌رود در کار قوۀ قضائیه، بعد کارخانه را می‌گذارند برای فروش، وقتی برای فروش گذاشتند، به تاراج می‌رود سرمایۀ شخص، چون کارخانه را به قیمت خودش نمی‌تواند بدهد، اقساط هم همین الآن باید مرتب بدهد، هر ماه به ماه اقساط وامی‌اش آمده، طرف مجبور است بفروشد به نصف قیمت. یک کارخانه‌داری بود، می‌گفت به نصف قیمت بیایید کارخانه را بخرید. دارم، اموال دارم، فروش نمی‌رود. مرد سر همین کار، سکته کرد، یک کارخانۀ خیلی وسیع داشت. ببینید می‌فروشد به نصف قیمت تا فقط بتواند از زیر قسط بانک دربیاید. اما اگر بانک با او شریک شده بود، چطور؟ بانک دیگر نمی‌خواست این را بفروشد. به مزایده نمی‌گذاشت این کارخانه را. شکایت نمی‌کرد که به مزایده، اسمش شریک بود. این خصوصیت را دارد که باعث یک نوع رونق اقتصادی می‌شود و جلوی تعطیلی کارخانه‌ها را در اثر اینکه این اشخاص نمی‌توانند وامشان را بدهند، می‌گیرد. بانک دیگر این را در معرض فروش نمی‌گذارد، مال خودش است. خصوصیت این شرکت این است که الآن شرکت را دارند.

حالا یک بحث دیگری ما داشتیم شرکت بالأولویه آن را نمی‌خواهیم بگوییم که الآن در دنیا خیلی رایج شده، ما این را جزء مضاربه حساب کردیم این شرکت بالأولویه را با مبنای خودمان، ولو بعضی‌ها قبول ندارند. شرکت بالأولیه یک بحث جدایی است که خیلی بحث مهمی است. فوق‌العاده مهم است. الآن در نظام بانکداری اصلاً شرکت بالأولویه را می‌آیند مطرح می‌کنند، اما شرکت بالأولویه باز یکی از شئون مضاربه است به نظر من. ما هم گفتیم شرکت بالأولویه مضاربه است، اما این شرکت، شرکت عقدیه است. شرکت عقدیه هم شد، خیلی برکات دارد. یعنی نه فقط آن شرکت بالأولویه که به نظر ما مضاربه است، این شرکت عقدیه هم وقتی که به این صورت شد، شرکت عرضم به حضورتان عنان است. این شرکت عنان که می‌آید بانک شریک می‌شود، این هم خیلی نکته‌های مهمی درونش دارد. بانک وام نداد، ببینید از یک جهت هم خیال بانک راحت‌تر است. شما به کسی قرض بدهی، بعد همین‌طور دلهره دارید که این به شما پس می‌دهد یا نه. بانک هم حق دارد یک دلهره‌ای داشته باشد، نکند این بخورد و برود، اما وقتی با تو شریک شده باشد، می‌گوید 50 درصدش مال خودش است. من پول را قرض ندادم که برود، 50 درصد به اسم خودم زدم. خیالم راحت‌تر است که دلهره ندارم که یک دفعه خلاصه وربشکند و از بین برود. هیچ وقت هم راضی نمی‌شوم کارخانه به نصف قیمت به فروش برود، اگر اقساطش را نخواست بدهد، خواستم هم بفروشم، به نصف قیمت بفروشم، مال خودم است. مال مردم را می‌فروشم به نصف قیمت. بدبخت می‌شوند، نابود می‌شوند، اما مال خودتان را شما هیچ وقت نصف قیمت نمی‌فروشید بگویید پولم را می‌خواهم. درست شد یا نه؟ این روش به درد می‌خورد. این روش، این پولی که قرض می‌دهی و بعد هم طرف نمی‌تواند بدهد کارخانه‌اش را می‌خوابانی، این اقتصاد را پنچر می‌کند، اما وقتی شریک شدی، به نصف قیمت کارخانه را نمی‌فروشی. کارخانه هم که فروش برود، می‌دانید غالباً این است که احیاء نمی‌شوند، خیلی‌هایشان احیاء نمی‌شوند. این می‌شود یک نوع ضرر اقتصادی به کل مملکت، یعنی به تولید مملکت. مشکلات دیگری، عوارض دیگری دارد مثل بیکاری، اما این راه شرکت عنان خیلی مهم است. بانک می‌آید مشارکت می‌کند، مالک می‌شود. آن وقت به سود دهی‌اش حواسش هم هست. وقتی که بانک مالک باشد، به سوددهی‌اش هم حواسش هست. این سوددهی باید خوب بوده باشد، اما وقتی که نه قرض داد به طرف، بانک پولش را می‌خواهد، تو می‌خواهی سود کم بکنی، می‌خواهی زیاد، می‌خواهی یک شیفته کار کنی یا سه شیفته کار کنی، این‌ها دیگر برای بانک ارزشی خیلی ندارد. بانک پولش را می‌خواهد. اینکه مثلاً تعبیر می‌کنند بانک‌ها نباید مثلاً بنگاه اقتصادی بشوند، یعنی همین. یعنی که نباید این‌گونه باشد که بخواهد فقط چه؟ فقط سود خودش را بگیرد. نه، بانک باید یک کاری بکند که این کارخانه برپا باشد، اگر بشود به جای یک شیفته، سه شیفته کار بکند، آن موقع تولید هم خوب جلو می‌رود، آن مشکل بیکاری هم، اگر یادتان باشد ما در بحث‌های اقتصاد که قدیم مطرح می‌کردیم، دو تا چیز بود که با همدیگر خیلی رابطۀ متعاکس هم داشت: بیکاری، تورم. دو تا، اگر قیمت‌ها بالا می‌رفت، تورم بالا می‌رفت، قیمت‌ها هر جز بالا می‌رفت، یک مقدار مشکل بیکاری کمتر می‌شد، اما تورم پدر ملت را درمی‌آورد و مشکل بیکاری، یعنی یک عده‌ای بودند قیمت‌ها بالاست، تولید می‌صرفد برایشان. تولید می‌صرفد. این جنسی که من تولید می‌کردم، الآن مثلاً می‌توانستم معادل 50 میلیون بفروشم، وقتی تورم شد می‌گویم 100 میلیون می‌توانم درآمد داشته باشم، می‌روم می‌چسبم به کار. تورم باعث می‌شود که یک مقدار بچسبم به کار، بیشتر کار کنم. درست؟ اما وقتی قیمت‌ها می‌آید پایین، مثلاً ارزان می‌شود، طرف خیلی صرفه توش نیست یعنی تورم زیاد می‌شود یک تأثیری در بیکاری دارد، اما از آن طرف تورم مشکلات خودش را دارد که کل ملت را زمین می‌زند، اما مشکل بیکارها را یک مقدار حل می‌کند. لذا بعضی از کشورها تورم را یک درصد کمی می‌دادند رویش که آن مشکل بیکاری را یک ذره حل بکنند. این هم یکی از سیاست‌هایی بود که بعضی‌ها گفتند غلط است. بهترین کار این است که یک طوری بتوانیم مشکل تورم را حل بکنیم، اشتغال‌زایی هم کرده باشد کنارش. اما خلاصه یک رابطۀ متعاکسی با همدیگر دارند.

این قضیه، قضیۀ بانک اگر قرض بدهد و شرکت نبوده باشد، یکی از مشکلات حادی که در اقتصاد ایجاد می‌شود این است که دیگر بانک خودش را شریک ندانست، وقتی که طرف نتوانست قرض را به موقع بدهد، طبق رواق قانونی که در مسئلۀ قوۀ قضائیه می‌روند جلو، شکایت می‌کنند از اینجا که این اقساطش را نداده، می‌آید طرف رئیس کارخانه را دستگیر می‌کنند. اصلاً مدیر کارخانه وقتی گرفته شد، دیگر هیچ. وقتی تعهد داده، چک داده، چک‌ها مثلاً وصول نشده، این بعد کارخانه می‌پکد نابود می‌شود. یا بعد کارخانه‌اش را می‌گذارند به مزایده، به قیمت خیلی ارزان، گاهی وقت‌ها به نصف قیمت می‌فروشند. ببینید چقدر بیکاری می‌آورد، چقدر مشکلاتی که تولید از بین می‌رود. اما این روش، روش جایگزین بسیار خوبی است. لذا می‌گوییم بانک با این‌ها مشارکت می‌کند در این امر تجاری، بدل از اقراض ربوی. به جای اینکه قرض ربوی بدهد، می‌آید در این امر تجاری با آن‌ها شریک می‌شود. بانک می‌شود یکی از شرکاء. بانک استفاده می‌برد از این اعمال اقتصادیه، یعنی وقتی 50 درصدش برای بانک شد، آن سود هم می‌شود 50 درصدش برای بانک. آن صاحب کارخانه به خاطر اینکه خودش به سود بیشتر برسد، تلاش مضاعف می‌کند، یک کاری می‌کند سه شیفته بشود، سودش را بانک هم می‌برد. بانک اگر خودش می‌خواست کارخانه درست کند، بعد بدهد دست یک نفر، یک نفر را بگذارد مدیرعامل، مدیرعامل حقوق‌بگیر است، ببینید در اقتصاد روی این‌ها حساب می‌کنند، مسائل روان‌شناسی مثل اقتصاد رفتاری که می‌گفتیم، یک شعبه‌اش به اینجا برمی‌گردد. وقتی که بانک مثلاً پول را از مردم می‌گیرد، می‌گوید من می‌خواهم برایتان کار کنم. خودش می‌آید کارخانه می‌زند. آن مدیری که می‌گذارد، سود کارخانه که برای خودش نیست. آن یک ادای تکلیف می‌خواهد بکند. الآن این ادای تکلیف خیلی نکتۀ مهمی است. به قول خودشان می‌گویند ادای تکلیف. به یک نفری می‌گویند آقا مثلاً تماس بگیر، یک بار زنگ می‌زند، اگر برنداشت، می‌گوید جواب نداد، اما اگر مال خودت بود، 50 بار زنگ می‌زدی تا طرف را بکشانی سرکار. این گونه نبود، رفع تکلیفی نیست. بگوید تکلیفم را انجام دادم. نه، با تمام جان کار می‌کردی. بانک اگر خودش بیاید کارخانه بزند، یک مدیری هم بگذارد، معمولاً این کارخانه‌اش سود چندانی ندارد. مدیر است، مدیر حقوقش را می‌گیرد، یک کاری هم می‌کند. کارگر هم همین طور. اما وقتی یکی از کارهایی که در خارج می‌کنند، چیست؟ می‌آیند یک درصد از سهام کارخانه را به اسم آن کارگرها می‌کنند بعضی از جاها. می‌خواهند کارگر یک انگیزۀ خیلی قوی برای کار پیدا بکند، همین طوری 8 ساعت را بدود. می‌گوید مال خودت است بدو. این هم می‌دود. وقتی مال خودش نباشد، می‌آیند ایراد کار را حساب می‌کنند، می‌بینند کارگرها در این کارخانه 8 ساعت می‌آیند، حساب می‌کنند، می‌بینند کار مفید 2ساعته. در ادارات ببینید چگونه است ساعت کاری، بعضی جاها یک ساعت و خرده‌ای، بعضی جاها دو ساعت، بعضی جاها سه ساعت. مختلف است. حالا بعضی‌ها نه 8 ساعت را واقعاً همه‌اش را کار می‌کنند، اما خیلی جاها نه. 8 ساعت را 5 ساعتش را با موبایل طی می‌کند. ببینید منظورم این است این اثر می‌گذارد، بانک پول مردم را گرفته، با آن مضاربه انجام بدهد. اگر خودش کارخانه بخواهد راه بیندازد، چون مدیر، خودش گذاشته، حقوق ثابت هم دارد، آن دلسوزی را ندارد، کارخانه‌اش یک شیفته کار می‌کند، مواد آن گونه که باید نمی‌رسد، اما وقتی می‌آید با شخصی شراکت می‌کند، او به خاطر خودش با آخرین توانش فعالیت می‌کند، نصف سود برای خودش است، نصفش برای بانک است، با آخرین توان سه شیفته کارخانه را می‌چرخاند، بهترین جنس را می‌دهد. ببینید مدیر کدام شخص است که منفعت دارد. لذا از جهت در بحث اقتصاد رفتاری، این به نفع بانک است که وام ندهد فقط، وام که می‌دهد، آن را یک روزی بدبختش می‌کند. برای خودش بخواهد کار بکند، باز هم خودش بدبخت می‌شود. ببینید دو طرف قضیه است. خیلی دقت کنید. وام می‌دهد به ملت، بعد نمی‌توانند پس بدهند، ملت را بدبخت می‌کنند. خودش می‌خواهد کارخانه راه بیندازد، خودش کارخانه راه بیندازد مدیر بیاورد، اینجا خودش را بدبخت کرده، چون مدیر کارخانه حقوق ثابت دارد، به همان مقدار رفع تکلیف هم کار می‌کند، یک کارخانۀ یک شیفته با یک سود بسیار کم، گاهی وقت‌ها هم می‌بیند ضرر بالا آورد. درست است یا نه؟ اما برود با یک کسی مشارکت بکند، با یک شخص تاجر، با یک مغز خوب، کارشناسی هم بکند، او برای منافع خودش سه شیفته کارخانه را به کار می‌گیرد، شیفت اول، شیفت دوم، شیفت نصف شب هم می‌گذارد تا این کارخانه به اعلی درجه بتواند از آن استفاده بکند. بالاترین حد تولید برای منفعت بیشتر، بانک منفعتش را می‌برد. قرارداد هم شرعی است دیگر، ربا هم نیست. ببینید ما الآن حواسمان به مسئلۀ رباست، این بحث تخلص از ربا را می‌آییم می‌گوییم، اما از جهت اقتصاد رفتاری، از جهت اینکه مثلاً تولید چگونه بوده باشد، آن‌ها روی این قسمت کار می‌کنند، می‌بینند این به نفعشان است. سرمایه‌گذاری به نحو مشارکت بوده باشد به این صورت. این بسیار بسیار خوب است، فواید هم عائد آن می‌شود، چون «لا یشارک أحداً إلا مع التحقیق و الدراسة». ببینید بانک کارشناسی خودش هم می‌کند، بررسی‌اش هم می‌کند، «حول نجاح الشرکة و شخصیة المشارکین و المساهمین» قشنگ در مورد شخصیت آن کسانی که مشارک هستند، شخصیت آن کسانی که سهامدار هستند، دربارۀ همۀ این‌ها تحقیقاتش را می‌کند، بررسی می‌کند، وقتی که این گونه شد، مشارکت می‌کند. مشارکت که کرد، دیگر هم بانک خیالش راحت است که این مِلک من است، نداده‌ام به کسی که یک دفعه مثلاً بفروشد و فرار بکند و برود یا کارخانه‌اش وربشکند و از بین برود، این نصفش ملک خودم است دیگر. هر چه هم آمد اقساطش را داد، به آن می‌فروشم به همان مقدار. بعد دیگر جریمۀ دیرکرد هم مسئلۀ مشکل شرعی‌اش حل می‌شود. چرا؟ دیرکرد قسط وام نیست. دیگر دیرکرد قرض نیست. خرید و فروش است. درست است یا نه؟ وقتی خرید و فروش بوده باشد، نخریدیم که بهتر بخرد. بعداً بهت می‌فروشم، گرون‌تر هم می‌فروشم، اسمش دیگر دیرکرد نیست. می‌گوید هر چه دیرتر بخری، قیمتم این قدر است. اقساط قرض نیست که بگوید دیرکردش هر چه بیشتر بشود، بگویند وام ربوی شد. وام نبود. با تو مشارکت کردم، دارم خرده خرده به تو می‌فروشم. قرار بود امسال مثلاً از 50 درصد کارخانه‌ات که من خریدم، مشارکت کردم، 10 درصدش را از من بخری. وام‌ها را ندادی، 10 درصد برای خودم است. دیر آمدی دادی، گران‌تر می‌فروشم به تو. ربا نیست گران‌تر فروختن. درست است یا نه؟ دیر آمدی، می‌خواستی سر موقع بیایی، به این قیمت به تو بفروشم. قرارداد خرید و فروش که ندارم. هر موقع که آمدی، می‌گویم این است، آمدی بخری، بیا به تو بفروشم. از قبل نفروختی که پولش بدهی باشد که، که بگوییم بیشتر نمی‌شود گرفت، لذا مشکل دیرکرد هم حل می‌شود. هر لحظه آمدی خواستی بخری، اگر سر موقع آمدی، به تو به قیمت خوب می‌فروشم، دیرتر آمدی، قیمتش را می‌برم بالاتر. یک فروش است دیگر، هیچ اشکال شرعی هم در دیرکردش هم ندارد، چون دیرکرد واقعاً دیرکرد نیست، دیر خریدن است، نه دیرکرد قسط. متوجه‌اید؟ مشکل ربوی آن طرف هم حل می‌شود.

شاگرد: بعد مشخص نکردنش ضرر نمی‌زند؟

استاد: نه همان لحظه‌ای که شما آمدی قسط را بدهی، همان لحظه قیمت را مشخص می‌کنم می‌گویم قیمتش این‌قدر است می‌خری یا نمی‌خری؟ ضرر هم نمی‌زنم. همان موقع می‌فروشم، نه اینکه از قبل فروخته باشم. همان موقع فقط به آن‌ها می‌گویم، می‌گویم آقا من به تو می‌فروشم. بانک اعلام می‌کند. با تو مشارکت می‌کنم، به تو می‌فروشم. هر موقع آمدی قسط را به من بدهی، به تو می‌فروشم. قیمتش هم همان موقع مشخص می‌کنم. سر موقع آمدی، این قیمت دارد، دیرتر آمدی، قیمت را می‌نشینم فکر می‌کنم مشخص می‌کنم، به تو می‌فروشم، بیشتر می‌فروشم. دیرکرد هم نیست. دیگر دیرکرد نیست، قیمت است که بالا آمده.

«فعلی هذا فیتکوّن رأس مال الشرکة» سرمایۀ شرکت از مجموعۀ اموال بانک و سهامدارها تشکیل می‌شود. اموال بانک و مساهمین. «و تحدّد حصّة کل من الشرکاء بسهام المعیّن» حصۀ هر کدام از شرکاء هم به یک سهام معینی مشخص می‌شود و ارباح، سودها بین این‌ها تقسیم می‌شود و بین بانک به همان نسبت مائویه، به نسبتی که این‌ها مالک سهام هستند. خیلی راه خوب و عالی. فایده‌ای هم که بانک در این مشارکت برایش به دست می‌آید، مساوی است با همان فایده‌ای که چکار می‌کند؟ حاصل می‌شود برایش از قرض ربوی. یعنی قرض ربوی می‌خواستی چند درصد بگیری، اینجا هم همان درصد را می‌گیری، هیچ حتی چه بسا بیشتر هم هست. نهایتش این است که مثل همان قرض ربوی است. پس به جای قرض ربوی بیا مشارکت را انجام بده، اما بیشتر هم هست. چرا؟ چون 50 درصدش را خریدی، آن خوب سه شیفته کار می‌کند، تو سودش را می‌بری. بعد هم می‌آید آرام آرام اقساطش را از تو می‌خرد. چه بسا فایده‌اش برای بانک بهتر است، ولی در دنیا الآن روی این دارند سرمایه‌گذاری می‌کنند، روی این شرکت عنان. شرکت معاوضی، شرکت معاوضی، شرکت عنان، شرکت خارجی، روی اینجا دارند کار می‌کنند.

این شرکت عنان باز سهامداران دیگری هم هستند در کار، یک نفر هم آمده این کار را راه انداخته، یک سری سهام‌ها را به دیگران فروخته، یک سری‌اش را به بانک فروخته، مثلاً کارخانه را راه انداخته، چه شرکت اذنی باشد چه شرکت معاوضی و بانک می‌آید چکار می‌کند؟ «یجعل نفس رئیس الشرکة وکیلاً عنه فی إدارة الشرکة» بانک می‌گوید من مدیر نمی‌آورم، چون مدیر بیاورم دلسوز نیست، خودت را، خود تو مدیریت کن. خود آن را مدیر می‌کند تا آن سه شیفته برود جلو. مدیر خودش بیاورد، یک شیفت کار می‌کند، اما وقتی مدیر از آنجا بوده باشد، چگونه است؟ خود طرف بوده باشد، می‌خواهد به سود حداکثری برسد دیگر، سه شیفته می‌رود جلو. این یکی از چیزهایی است که بسیار عالی است. «و لا یکون الوکیل ضامناً للخسارة إلا مع التعدی و التفریط» آن آقا هم وکیل بانک شد در ادارۀ شرکت، ضامن خسارت نیست الا اینکه تعدی و تفریط کرده باشد.

این نحو شرکت یکی از طرق شرعی تخلص از رباست. دیدیم هم جهت ببینید دو تا جهت ربا را حل کرد: وام داده بودیم، زیاده که می‌گرفتیم ربا بود، این یکی، یک مشکل اساسی داشت. بعد زیادی که سر ماه می‌آمد قسط‌هایش را می‌داد، می‌گفتیم رباست، دارد یک ذره اضافه‌تر بانک می‌گیرد، مشکل باید حل می‌شد، با اینجا مشکل حل می‌شود. باز مشکل دوم وقتی دیر بیاید اقساط را بدهد، مشکل دیرکرد، دوباره آقایان مراجع می‌گویند ربا است. دوباره مشکل دوم ربا موقع دیرکرد، دیرکردش را هم می‌گویند ربا است. مشکل دوم هم حل شد، چون دیگر به عنوان دیرکرد هیچ چیز اخذ نمی‌کند. این دو تا مشکل حل شد، جدای از اینکه از جهت مسئلۀ اقتصادی بانک اگر خودش می‌خواست کار را راه بیندازد، ضرر می‌کرد، مدیر لایق نمی‌آمد کار را درست انجام بدهد خیلی اوقات، در پایین‌تر از حد خودش، در حد رفع تکلیف کار می‌کرد، اما وقتی خودش شریک باشد، در اعلی درجۀ خودش با تمام توان خودش کار می‌کرد.

شرکت اولویت هم که قبلاً در مضاربه خدمتتان عرض کردم، این هم این خصوصیت را دارد، یعنی شخص با تمام توان خودش کار می‌کند. چرا با تمام توان خودش کار می‌کند؟ چون در شرکت اولویت که ما جزء مضاربه حسابش می‌کنیم، بانک این‌گونه می‌آید می‌گوید، بانک می‌گوید که تو هر چقدر کار کردی، من کاری ندارم، درصد خودش را حساب می‌کند، می‌گوید مثلاً تو سالی به من 50 میلیارد را بده. هر چه بالاتر، نمی‌آید بگوید نصف و نصف، ما هم گفتیم اشکالی هم ندارد، چون در روایت مضاربه داشت «الربح بینهما» ربح باید بین این دو تا باشد، نمی‌آید بگوید 50 درصد از من، 50 درصد از تو که آقایان مراجع می‌گویند در مضاربه این شرط است که حتماً درصد مشخص باشد، ما هم گفتیم شرط نیست، بلکه چکار می‌کنیم؟ می‌گوییم که می‌آید به بانک این را می‌گوید، حسابش را می‌کند خوب، قشنگ حسابش را می‌کند می‌گوید 50 میلیاردش از من، امسال باید به من بدهی، هر چه اضافه‌تر کار کردی، می‌خواهد 50 میلیارد دیگر کار کرده باشی، می‌خواهد 100 میلیارد. بقیه‌اش برای خودت. این می‌بینید عجب خوب، عجب خوب. در مضاربه، من هر چه کار کنم نصف سودش برای خودم است، درست؟ اما اینجا قشنگ با این طرف قرار بستم که نصف سود، 50 میلیارد را اول به تو بدهم که اگر ظاهراً عادی کار کرده بودم، 100 میلیارد به دست می‌آوردم، 50 از من، 50 از تو، حساب عادی‌اش را کرده بانک، می‌گوید خب 50 میلیارد را من می‌گیرم، بقیه‌اش برای خودت. آن بقیه‌اش را چگونه کار می‌کند؟ با تمام توان. درست؟ با تمام توان می‌رود جلو. چرا؟ می‌گوید هر چه بالاتر از 50 میلیارد کار بکنم، 100 درصدش برای خودم است. چه مضاربۀ عالی. عادی کار کنم 50 میلیارد دارم، الآن هر چه بیشتر کار کنم، سه شیفته کار بکنم، 150میلیارد به دست بیاورم، 100 میلیارد دارم. اما اگر مضاربۀ 50 50 کرده بودیم، 75 میلیارد بیشتر نداشتم. این خودش داعی می‌شود که با آخرین توان کار بکند. به خاطر اینکه این گونه بشود، از اول یادتان است ما می‌گفتیم این مشارکت بالأولویه یعنی 50 میلیارد را جدا بکنی، بقیه را بگویی هر چه کار کردی، بقیه‌اش برای خودت، این اتفاقاً جزء مضاربه هم هست. چرا؟ چون ما آن نسبت مائویه را گفتیم هیچ روایت فقهی برایش نداریم. هیچ روایت و دلیل فقهی نداشت. نه روایت داریم، نه دلیل فقهی. روایاتی که داریم چیست؟ اطلاق دارد: «الربح بینهما». می‌تواند «الربح بینهما» با نسبت مائویه باشد یعنی درصد، می‌تواند هم بدون نسبت مائویه باشد. چگونه باشد؟ بگوید 5 میلیاردش از تو، بقیه‌اش از من. اشکال ندارد. منتهی یک شبهه‌ای می‌کردند که ما حلش کردیم.

پس این بحث ما هم در تخلص از ربا و شرکت عنان تمام، برویم سراغ سه تا مسئله در اینجا ذکر کرده‌اند که از آن سه تا مسئله بحث می‌کنیم.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo