< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1402/07/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه اقتصادی/ربا و بانکها /فصل دوازدهم؛ ادامه طریق بست و دوم

 

ادامۀ طریق بیست و دوم

بحث ما در عقودی که در نظام بانکداری و یا در نظام بازار در جعاله بود. گفتیم که در بانک مثلاً فرض کنید یا حتی در قرض‌الحسنه‌ها در بعضی جاهای دیگر، ما میتوانیم یک جعاله‌ای را برای عملیات اقراض قرار ‌دهیم؛ یعنی هر کسی این اقراض را برای من انجام بدهد من یک جعاله ای به او میدهم.

مرحوم آقای صدر دو تا اشکال کردند؛ یک اشکال اول بود که دقت کردید، حالا می‌رسیم به اشکال دوم ایشان که اشکال کبروی است. اشکال اول ایشان صغروی بود.

اشکال دوم ایشان کبروی است؛ در اشکال صغروی این را گفتند که حالا من عبارت «البنک اللاربوی» را می‌خوانم شما مقایسه کنید. در اشکال صغروی خودشان می‌فرمایند: «فقد فرض في هذا التقريب أنّ الدرهم موضوع بإزاء نفس عملية الإقراض»؛ اینجا قرض کردند که درهم به ازاء نفس خود عقد اقراض قرار داده شده است، نه بر مالی که قرض گرفته شده است و لیکن می‌شود ما این را بگوییم که ارتکاز عقلائی قائم بر این است که درهم در مقابل مال است نه در مقابل نفس اقراض.

«و جعله بإزاء عملية الإقراض مجرّد لفظ»؛ اینجا دارید لفاظی می‌کنید، و الا در مقابل اقراض نیست. واقعاً در مقابل مال است. خلاصه این اشکال صغروی است.

مناقشۀ دوّم: از جهت کبری

در مناقشه دوم می‌گویند: «إنّا لو افترضنا» فرض می‌کنیم که شما لفاظی نمی‌کنید، شما دو نفر «أنّ المتعاملَين ـ الدائن و المدين ـ تحرّرا من ذلك الارتكاز العقلائي و اتّجهت إرادة المدين حقيقةً» ارادۀ آن شخصی که پول قرض می‌گیرد حقیقتاً این اراده‌اش به طرف چه چیزی رفت؟ «اتّجهت إرادة المدین حقیقةً» به اینکه قرار بدهد «إلى جعل الدرهم بإزاء نفس عملية الإقراض» می‌گوید که منِ قرض گیرنده، این درهم اضافی را برای عملیات اقراض می‌دهم، نه اینکه به عنوان قرض بخواهم اضافه‌تر بدهم. می‌گوید که قرض من یک میلیارد بود، این میلیارد را بگیر، این پنجاه میلیون هم بخاطر آن بدبختی‌ای که تحمل کردی و به من پول قرض دادی و خانه‌ای اجاره کردی و مغازه‌ای برِ خیابان اجاره کردی و این همه کارگر و کارمند گرفتی، این پول را هم برای آنها می‌دهم. این بابت عملیات اقراض توست که واقعاً همین را نیت کرد.

ایشان می‌فرماید: وقتی این را نیت کرد، «فهل هذه الجعالة صحيحة أو لا؟» حالا جعاله صحیح می‌شود یا نه؟ آنجا اشکال صغروی کردیم، اینجا می‌گوید که شما قصدش را کردید. قصد اشکال ندارد، مجرد لفاظی نبود. می‌فرماید: « لكی نعرف جواب ذلك لا بدّ أن نعرف حقيقة الجُعالة»، می‌خواهیم ببینیم که جعاله شما صحیح است یا نه، برای اینکه جواب این سؤال را بفهمیم باید ببینیم این حقیقت جعاله چیست؟ «فإنّه يمكن القول فيها: إنّ استحقاق الجعل المحدّد في الجعالة ليس في الحقيقة إلاّ بملاك ضمان عمل الغير بأمره به لا على وجه التبرّع»، می‌گویند که استحقاق آن جُعل که به عنوان جُعل تعریف شده و محدّد شده در جعاله، این به ملاک این است که من ضامن عمل غیر شدم به اینکه امر کردم و گفتم که برو این کار را بکن، ضمان می‌شوم که پولش را بدهم. ضامن جُعل می‌شوم. وقتی که می‌گویم: برو برای من این کار را بکن، برو این خیاطی را برای من انجام بده، وقتی به خیاط این حرف را می‌زنم، ضامن عملیات این می‌شوم به اینکه من امر کردم و تبرّعی نبود. به کارگر بدبخت می‌گویم که این دیوار را بساز. وقت پول دادن می‌گویم: می‌خواستی نسازی! نمی‌شود که این‌جوری بکنم. وقتی من امر کردم، ضامن می‌شوم. وقتی گفتم خیاطی کن، ضامن می‌شوم. جُعل تعیین کردم، ضامن می‌شوم.

پس این جُعل را که من مستحق می‌شوم، به ملاک ضمان عمل غیر است و به اینکه من امر کردم و تبرعی نبود. «فأنت حين تأمر الخيَّاط الخاصّ»، به خیاط خاصی شما امر می‌کنید «بأن يخيط لك الثوب»، برای شما لباس را بدوزد «فيتمثل لأمرك»، بخاطر این امری که شما کردی ضامن می‌شوید قیمت عملش را «تضمن قيمة عمله و تشتغل ذمّتك باُجرة المثل»، ذمه شما به اجرة المتثل مشغول می‌شود.

پس حقیقت جعاله این است که شما دستور دادی و او براساس حرف شما رفت کار انجام داده، لذا آن جُعل روی دوش شما می‌آید، چون شما دستور دادید. وقتی دستور دادی، پولش را هم باید بدهی. دستورش را که دادی، امرش را که کردی، پولش را هم باید بدهی. این حرف ایشان بود.

«و هذا نحوٌ من ضمان الغرامة في الأعمال على حدِّ ضمان الغرامة في الأموال»، این یک ضمانت غرامت است در اعمال؛ یعنی او یک کاری انجام داده و شما ضامن آن کار هستی در اعمال. «علی حدّ ضمان الغرامة فی الأموال»، چطور گاهی وقت‌ها ضامن اموال می‌شوی، اینجا ضامن اعمال شدی. آن عمل خیاطت را انجام داده یا دیوار را بالا برده یا یک کاری را برای شما انجام داده، شما ضامن هستید. فقط ضمانت اموال که نیست، در اعمال هم هست؛ هم در اعمال هم در اموال هست.

«و بإمكانك في هذه الحالة»، می‌توانید و برای شما ممکن است که در این صورت به جای اجرة المثل چکار کنی؟ «أن تحوِّل أجرة المثل منذ البدء إلى مقدارٍ محدّد»، مثلاً اجرة المثل خیاطی را که برای شما یک قبا دوخته، اجرة المثل آن مثلاً سیصد هزار تومان است، شما امکان دارد بیایید یک مقدار مشخصی را بگویید. درست است که دستور خیاطی را دادید، اما جُعلش را هم مشخص کنید، یا رقمش را هم مشخص کنید، بگویید: هر کس این لباس را برای من بدوزد، من پانصد تومان می‌دهم! این خیاط‌ها دعوا می‌کنند برای دوختن لباس شما. بگو هشتصد تومان می‌دهم، اشکالی ندارد، می‌فرماید: «و بإمکانک»، به امکان شماست و می‌توانید «ان تحوّل أجرة المثل منذ البدء إلی مقدارٍ محدّد»، یک مقدار مشخص را برایش قرار بدهید. «فنقول: من خاط الثوب فله درهم، أو إذا خِطْتَ الثوب فلك درهم، فيكون الضمان بمقدار ما حدّد في هذا الجعل، و يسمّى هذا جعالة»، این را جعاله می‌گویند. برو بالاتر، هر چقدر خواستی بده، جعاله می‌شود.

«فالجعالة بحسب الارتكاز العقلائيّ تنحلّ إلى جزأين:»، جعاله دو جزء است، یکی می‌شود امر خاص «أحدهما الأمر الخاصّ أو العام بالعمل»، یعنی به خیاطت «أي بالخياطة مثلاً»، یکی امر شماست. جعاله امری است که شما کردی. دومی چیست؟ «و الآخر تعيين مبلغٍ معيّنٍ بإزاء ذلک»، اولاً امر کردی، بعد هم یک مبلغی را مشخص کردی.

«و الجزء الأوّل من الجعالة هو ملاك الضمان»، جزء اول جعاله که امر بود، این ملاک زمان است یعنی همان ملاک ضمان می‌شود. «و الضمان هنا من قبيل ضمان الغرامة، لا الضمان المعاوضی»، این ضمانی که اینجاست ضمان غرامت است، شما دستور دادی و از باب ضمان معاوضی نیست. شما معامله‌ای با او انجام ندادی، دستور دادی. ضامن عمل هستی و غرامت آن عمل با تو است. او رفته کاری کرده براساس امر شما. هر وقت به کسی دستور دادی، شما ضامن هستی که ضمان غرامت است.

«و الجزء الثاني»، یعنی همان جُعلی که شما مشخص کردی ـ اگر نکردی که اجرة المثل است ـ آن جزء دوم «يحدّد قيمة العمل المضمونة بضمان الغرامة»، آن جزء دوم معیّن می‌کند قیمت عمل مضمونه را به ضمان غرامت. چرا؟ چون اجرة المثل «حيث إنّ أجرة المثل هي الأصل في الضمان ما لم يحصل الاتفاق على الضمان بغيرها»، اصل در ضمان همان أجرة المثل است مادامی که حاصل نشود اتفاقی بر ضمان. به این راننده تاکسی می‌گوید که قیمت شما بیست تومان است، من چهل تومان می‌دهم. أجرة المثل او بیست است، شما قیمت را دو برابر می‌کنی که او قبول کند. کار فوری داشتی، اسنپ می‌گیری و یک قیمتی می‌گویی که او قبول کند. این أجرة المثل نیست، اینجا شما از باب اینکه داری دستور می‌دهی که بیا، ضامن هستی.

«و إذا تحقّق هذا فيترتّب عليه أنّ الجعالة لا تُتَصوّر إلاّ على عملٍ تكون له أجرة المثل في نفسه»، جعاله بر یک عملی است که أجرة المثل فی نفسه دارد «و قابل للضمان بالأمر به، كالخياطة و الحلاقة»، حالا چه خیاطت باشد چه اینکه بگویید بیاید موی مرا بتراش، اینجا هم یک عملی را انجام داده است. یک قیچی دستش گرفته، این هم عمل است. خودت گفتی که سر شما را اصطلاح کند، باید پولش را هم بدهی.

«و أمّا ما لا ضمان له في نفسه و لا تشمله أدلّة ضمان الغرامة»، این مهم است که اگر چیزی ضمان نداشته باشد، ادله ضمان هم شامل حالش نشود، اینجا «فلا تصحّ الجعالة بشأنه»، جعاله مال جایی بود که ضمان داشت و شما بتوانی ضمان قرار بدهی. اگر بتوانی در آن ضمان قرار بدهی، جعاله داشت؛ اما جایی که ضمان ندارد و ادله ضمان و غرامت شامل حالش نمی‌شود، اینجا جعاله صحیح نیست. «لأنّ فرض الجعل في الجعالة ليس هو الذي ينشئ أصل الضمان»، فرض جُعل در جعاله این نیست که آن چیزی که اصل ضمان را انشاء می‌کند آن اصلش نیستن. فرض جُعل در جعاله در اینجا نیست. «و إنّما يحدّد مقداره»، و فقط مقدارش را مشخص بکند. «و على هذا الأساس لا تصحّ الجعالة على الإقراض بما هو عمل»، اینجا قابل ضمان نیست. جعاله بر اقراض «بما هو عمل» نمی‌شود.

اصلاً آن مال جایی است که عملیات یک ارزشی داشته باشد که شما بگویید یک أجرة المثلی دارد و من حالا یک اجرت دیگری را مشخص می‌کنم و یک اجرة المسمّایی برایش می‌گذارم. مثلاً خیاطی أجرة المثل آن سیصد تومان است، من پانصد تومان می‌دهم یعنی أجرة المسمی تعیین کردم. اما اینجا اصلاً قابل ضمان نیست. عملیات اقراض قابل ضمان نیست. من دستم را کردم در جیبم پول قرض دادم، این قابل ضمان نیست. می‌گوید تو ضامن این عملیات من هستی و علاوه بر اینکه این یک میلیارد را باید بدهی و به من برگردانی، من دست کردم و چک را درآوردم و با خودکارم این را نوشتم این هم یک عملیات است و بابت این باید پول بدهی؛ لذا بیست میلیون بابت این عملیات می‌دهد.

ما یک ضمان غرامی داریم. شما به یک کسی گفتی که کاری برو انجام بده، شما ضامن هستی. اما این کار را نمی‌شود پولی برایش قرار داد. عملیات اقراض را پولی برایش قرار نمی‌دهند؛ یعنی آیا کسی به شما می‌گوید که دیروز به من گفتی دویست هزار تومان به من قرض بده، دستم را کردم در جیبم و دویست هزار تومان شمردم به تو دادم، این دویست تومان مرا که پس می‌دهی هیچ، پول این دست کردن در جیب و شمردن مرا هم بده! شما می‌گویید که این ضمان ندارد، چون مالیتی روی این نیست.

حرفشان این است که «و على هذا الأساس لا تصحّ الجعالة على الإقراض بما هو عمل»، جعاله بر اقراض از آن جهت که یک عمل است قرار نمی‌گیرد، چرا؟ چون مالیت اقراض در نظر عقلاء «لأنّ مالية الإقراض في نظر العقلاء إنّما هي مالية المال المقترض»، شما مالیت این کار را در چه چیزی می‌بینی؟ فقط در این دویست هزار تومان می‌بینی. دست در جیب کردن که مالیت نداشت که بگویی من یک پول می‌دهم بابت قرض شما و یک پول هم می‌دهم بابت دست در جیب کردن و شمردن که مثلاً خیلی کار سختی بود!! این مثل خیاطت نیست که یک امری کرده باشی و او خیاطت کرده باشد و خیلی زحمت کشیده باشد و بابت این عملیاتش پولی به او بدهی.

خیلی دقت کنید! «لا تصحّ الجعالة على الإقراض بما هو عمل»، چون مالیت اقراض در نظر عقلاء همان مالیت دویست هزار تومان است و مالی است که قرض داده شده است. «و ليس لنفس العمل بما هو مالية زائدة»، خود نفس دست در جیب کردن که مالیت اضافه‌ای ندارد. «و مع فرض كون مالية المال المقترَض مضمونةً بالقرض»، اگر گفتیم که آن مالیت دویست هزار تومان یا دویست میلیون تومان یا یک میلیارد، به همان یک میلیاردی است که برمی‌گردانید. با قرض ضامن شدید و این مضمون به قرض است، «فلا يتصوّر عقلائياً ضمان آخر لمالية نفس عملية الإقراض»، دست در جیبش کرد و خودکار را برداشت و یک ذره روی کاغذ کشید که مالیت ندارد، لذا پولی بابت آن قرار نمی‌دهند، نه برای دست در جیبش کردن، نه برای چک کشیدن، نه برای خودکار کشیدن روی این، نه برای چهار تا کلمه‌ای که نوشت و چک را به من داد!

همه حرف آقای صدر به اینجا برمیگردد «و بتعبيرٍ واضح ليس عندنا في نظر العقلاء إلاّ ماليَّة واحدة»، و آن هم مالیت آن مال مقترض است و اضافه می‌شود به نفس عملیات اقراض به اعتبار آن مال «و هي مالية المال المقترض، و تضاف إلى نفس عملية الإقراض باعتبار ذلك المال. فليس هناك إلاّ ضمان غرامةٍ واحد»، یک غرامت واحد شما دارید که همان غرامت پول است. «و لا يتصوّر في الارتكاز العقلائي ضمانان من ضمانات الغرامة:»، دو تا ضمان که «أحدهما للعمل و الآخر للمال المقترض»، نه، ما چنین چیزی نداریم که یکی برای مال باشد و یکی برای آن عملیات اقراض. ما چنین دو تا ضمانی نداریم، چون مفروض این است که مالی که قرض داده شده ضامن شده به عقد قرض و ضمان حاصل شده به عقد قرض، این هم از نوع ضمان غرامت است و ضمان معاوضی نیست. مجالی اینجا باقی نمی‌ماند برای فرض ضمان غرامت دیگری برای نفس عملیه اقراض «و المفروض أنّ المال المقترَض مضمون بعقد القرض و الضمان الحاصل بعقد القرض هو من نوع ضمان الغرامة و ليس ضماناً معاوضياً و معه فلا مجال لفرض ضمان غرامةٍ آخر لنفس عملية الإقراض».

«و بناءً على ذلك»، آقای صدر دارند بنا بر این مطلب می‌فرمایند: «لا تصحّ الجُعالة على الإقراض»، جعاله معنی ندارد. شما قرار دادی برای آن دست در جیب کردن، چون جعاله «لأنّ الجُعالة دائماً تقع في طول شمول أدلّة ضمان الغرامة للعمل المفروض له الجعل»، جعاله دائماً در طول این است که ادله ضمان غرامت شامل عمل بشود. در موردی که «ففي موردٍ لا تشمله أدلّة ضمان الغرامة»، این عدله ضمان غرامت شامل نمی‌شود، پول برایش در نظر نمی‌گیرد «و لا يكون العمل فيه مضموناً بالأمر على الآمر لا تصحّ فيه الجعالة»، عرف در اینجا برای دست در جیب کردن پولی بابتش قرار نمی‌دهد.

ملاحظتنا علی المناقشة الثانیة

حرف خیلی قشنگی زد آقای صدر ولی این حرف غلط است. این حرف کلی نیست. این حرف در قرض گرفتن شماست از آن حاجی بازاری که پشت میز نشسته و چک می‌کشد یا رفیق شما که دست در جیب می‌کند و می‌شمارد و دو تا صد تومانی به شما می‌دهد، این، مالِ اینجاست.

این اقراض است که مالیت ندارد آقای صدر! شما دارید نظام بانک لا ربوی می‌نویسی، ما که حرفمان اعم است، هم بازار را شامل می‌شود هم آنجا را. ما داریم تصویر می‌کنیم. خداوکیلی آیا نظام بانکی هم همین‌جور است؟ نظام بانکی این‌جوری است؟ یعنی آیا مثل دست کردن در جیب است؟ یا آن بدبخت باید یک مغازه‌ای بسیار بزرگ را دمِ خیابان اجاره کند و چند تا کارمند بگیرد و پول برق و گاز و آب را هم بدهد تا بتواند به شما یک وام بدهد، آیا این را هم می‌گویید که عملیاتش هیچ ارزشی ندارد!؟ شما نظام بانک لاربوی دارید می‌نویسید، اسم کتاب شما بانک است «البنک اللاربوی»، اما در مسئله بانکی، این حرف‌هایی که شما زدی نیست. در مسئله بانکی عملیات اقراض ارزش دارد و هزینه می‌کند در اینجا؛ گاوصندوق، نگهبان، کارمند، اجاره مکان. پس عملیات اقراض در اینجا ارزش دارد. اصلاً تصویری که برایش ثبت کردند یک تصویر غلطی است که مربوط به غیر بانک است. در بانک یا در قرض الحسنه صدایشان در آمده می‌گویند: شما به ما می‌گویید که ما از مردم پول نگیریم؟ پول کارگر و کارمند و آب و برق و تلفن را از کجا بدهم؟ من باید یک کارمزدی بگیرد. این را آن خوب‌هایشان می‌گویند. نمی‌خواهد چهار درصد بگیرد، نمی‌خواهد دو درصد بگیرد؛ می‌گوید هر کدام که می‌آیند دویست هزار تومان پول بدهند، می‌شماریم که چند نفر هستند؟ هزینه اینجا چقدر است؟ هزینه اینجا را حساب می‌کنیم ماهی بیست میلیون دارم هزینه می‌کنم، گاهی وقت‌ها چهل ـ پنجاه میلیون هزینه می‌کنم، پول اجاره اینجا، پول کارمندان را حساب می‌کنم که گاهی به صد میلیون هم می‌رسد. این صد میلیون را حساب می‌کنم که ماهی چند تا وام قرض الحسنه دارم می‌دهم؟

اگر من در ماه به دویست نفر وام می‌دهم و بعد هم پس می‌گیرم وام‌های قبلی را، صد میلیون را باید به این بیست تا حساب بکنم، که می‌شود پانصد هزار تومان. پس باید از هر نفر پانصد هزار تومان بگیرم، این ربا نیست، کارمزد من است. این هزینه عملیات اقراض من است. من صد میلیون اینجا هزینه کردم، دویست نفر را وام دادم. هر ماهی هم که می‌دهم، باید ببینم ضامن دارد یا نه؟ بررسی می‌کنم، یک نفر را بفرستم بررسی بکند که وام من برگردد. همین‌جوری نیست که وام بدهم. رفیق پنجاه ساله که نبودم تا به او وام بدهم! پسرخالۀ من که نبود که برمی‌گردد یا برنمی‌گردد! باید بروم تحقیق بکنم، گاهی وقت‌ها اینها شخصی را می‌فرستند به عنوان اینکه بررسی بکند و مهندسی را می‌فرستند به کارخانه تا بررسی بکند که وام بدهیم یا ندهیم! اینها همه هزینه دارد. پس کارشناسی که می‌فرستند، کارهایی که انجام می‌دهند، همه اینها هزینه است. آیا عملیات اقراض به همین راحتی است در بانک؟ نه، خیلی زحمت دارد.

حالا یک کسی فرد خوبی است و می‌گوید: من دویست تا وام می‌دهم و از هر کدام پانصد تومان می‌گیرم؛ اما باید همین هم حساب بشود، چون یکی می‌آید وام به اندازه یک میلیون گرفته و دیگری آمده وام گرفته به اندازه پنجاه میلیون تومان، آیا در اینجا هم از هر کدام پانصد تومان بگیرد؟ آن کسی که یک میلیون گرفته، اعتراض می‌کند! این هم یکی از مشکلاتش است؛ لذا می‌بینید که پولی که روزانه از اینها می‌گیرند هم متفاوت است. نمی‌توانم از کسی که دو میلیون پول گرفته یا یک میلیون پول گرفته برای کارهای جزئی، همان پول را بگیرم. این خیلی جزئی گرفته است.

اینها جهاتی است که وجود دارد؛ اما نفس عملیات اقراض ارزش دارد:

«ما أفاده لا یصح علی اطلاقه، بل لا بد من التفصیل فی المقام علی صورتین»؛ ما می‌گوییم که اینجا دو تا صورت دارد: صورت أولی این است که «ما إذا لم تکن لتلک العملیة مؤونة»؛ این عملیات اقراض مؤونه‌ای نداشته باشد که یک دستی به جیب می‌کند و پول را در می‌آورد یا یک چک می‌کشد. اما صورت دوم: «ما إذا کانت عملیة الاقراض متوقف علی تأسیس مؤسّسة و اجارة مکان موسوم بقرض الحسنة و اعطاء الراتب الشهری» باید به موظفین حقوق بدهد «لتلک المؤسّسة» کارمندان را باید حقوق بدهد. «فحینئذٍ عملیة الاقراض تعدّ ذا مالیة» این عملیات اقراض مالیت دارد. «فیضع فی قبال العملیة المذکورة جعلاً معیّناً».

پس ما جُعل در مقابل عملیات اقراض داریم به فرمایش آقای صدر اشتباه بود. این فقط مربوط به آن صورتی بود که عملیات اقراض مؤونه نداشت؛ در حالی که در بحث بانکی خودشان عملیات اقراض خیلی است و این‌جوری نیست که بدون مؤونه باشد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo