1404/01/30
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل دوم: تقسیم خمس و مستحقین آن/مستحقين الخمس /كتاب الخمس
موضوع: كتاب الخمس/مستحقين الخمس /فصل دوم: تقسیم خمس و مستحقین آن
فصل دوم: تقسیم خمس و مستحقین آن
بحث دوم: مراد از (ذي القربی) درآیه
نظریه دوم: اقارب رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
دلیل اول: مقتضای اطلاق آیه
نکته ای از جلسه قبل
بیان محقق خوئی در رابطه با معنای ذی القربی
محقق خویی (قدس سره) برای تأیید این دیدگاه که مراد از «ذی القربی» تنها شخص امام (علیه السلام) است، به نکتهای ظریف در آیه شریفه اشاره میکنند: استفاده از صیغه مفرد «ذی القربی» به جای صیغه جمع «ذوی القربی». ایشان این را مؤیدی میدانند که منظور، یک شخص معین و واحد، یعنی امام (علیه السلام)، است، چرا که خویشاوندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) متعدد هستند و اگر منظور همه آنها بود، انتظار میرفت از صیغه جمع استفاده شود. البته خود ایشان تصریح میکنند که این صرفاً یک تأیید است و نمیتواند به عنوان استدلال قطعی به کار رود، زیرا این احتمال همچنان باقی است که «ذی القربی»، همانند «ابن السبیل» در همین آیه، به عنوان اسم جنس به کار رفته باشد و بر تمام افراد آن دسته (یعنی عموم خویشاوندان) دلالت کند.
ملاحظه بر بیان محقق خوئی(قدس سره)
پذیرش تفسیر «ذی القربی» به معنای اسم جنس (یعنی شامل تمام خویشاوندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با چالش اساسی لغویت روبروست. توضیح اینکه: با توجه به مسلم بودنِ عدم تعلق خمس به سادات و خویشاوندان غنی، لازمه این تفسیر آن است که سهم «ذی القربی» در عمل، تنها به فقرای ایشان اختصاص یابد.
نکته کلیدی اینجاست که فقرای خویشاوندان (سادات فقیر)، دقیقاً مصداق عناوین سهگانه دیگری هستند که در همین آیه شریفه به صراحت ذکر شدهاند: «الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ». زیرا این سه دسته نیز اگر از سادات باشند، مشمول حکم خمس هستند.
این همپوشانی دقیق میان «ذی القربی» (در فرض تفسیر به جنس) و سه عنوان دیگر، باعث میشود که ذکر عنوان مستقل «ذی القربی» در آیه، لغو و بیهوده به نظر برسد. به عبارت دیگر، اگر «ذی القربی» فقط شامل فقرایی میشود که پیشتر تحت عناوین دیگر (یتیم، مسکین، ابن سبیل از سادات) جای گرفتهاند، پس این عنوان، دسته جدید و مستقلی را معرفی نمیکند و فایدهای در ذکر جداگانه آن وجود ندارد.
پاسخ به یک توجیه احتمالی: ممکن است کسی برای فرار از اشکال لغویت بگوید: هرچند مصادیق «ذی القربی» (فقرای سادات) با مصادیق سه دسته دیگر همپوشانی دارند، اما ذکر جداگانه «ذی القربی» برای بیان لزوم تخصیص سهمی متفاوت یا بیشتر به ایشان نسبت به سایر فقراست. مثلاً شاید سهم مساکین سادات باید دو برابر سهم یتیمان سادات باشد، و ذکر «ذی القربی» این تفاوت در سهام را نشان میدهد.
اما این توجیه نیز صحیح به نظر نمیرسد، زیرا: اولاً، این احتمال که فقرای سادات سهمی مضاعف (یک بار از باب «ذی القربی» و بار دیگر از باب «مسکین» و…) دریافت کنند، فاقد هرگونه دلیل و شاهد معتبر است. ثانیاً، ادعای وجود نسبتهای ثابت و از پیش تعیینشده در تقسیم سهام میان سه دسته اخیر (یتامی، مساکین، ابن سبیل) - مانند دو برابر بودن سهم مساکین نسبت به ایتام - خود محل اشکال است و دلیلی بر آن وجود ندارد. بلکه ظاهر ادله آن است که نحوه تقسیم و میزان اختصاص سهم به هر یک از این سه گروه، به نظر و صلاحدید امام (علیه السلام) واگذار شده است و ایشان بر اساس نیاز و مصلحت، میان آنها توزیع میکنند.
ملاحظه بر کلام صاحب مرتقی(قدس سره)
ملاحظه چهارم
نکته اصلی این است که عمده روایات شیعه که به تظلم و ستمدیدگی [در مورد خمس] اشاره دارند، ناظر به اهل بیت (علیهم السلام) هستند، نه لزوماً تمام بنیهاشم به معنای عام. بعض روایاتی که صاحب مرتقی به آنها استناد کرده باشد (مبنی بر تظلم عمومی بنیهاشم)، بیشتر در منابع عامه یافت میشوند.
در مقابل، روایاتی در منابع شیعه وجود دارد که به روشنی نشان میدهند منع خمس، مشخصاً متوجه اهل بیت (علیهم السلام) بوده است، نه تمام بنیهاشم.
روایت اول
عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو الْخَثْعَمِيِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّصْرِيِّ.
متن: قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ(علیه السلام) فَجَلَسْتُ عِنْدَهُ فَإِذَا نَجِيَّةُ قَدِ اسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ فَأَذِنَ لَهُ فَدَخَلَ فَجَثَا عَلَى رُكْبَتَيْهِ ثُمَّ قَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ مَسْأَلَةٍ وَ اللَّهِ مَا أُرِيدُ بِهَا إِلَّا فَكَاكَ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ. فَكَأَنَّهُ(علیه السلام) رَقَّ لَهُ فَاسْتَوَى جَالِساً فَقَالَ لَهُ: يَا نَجِيَّةُ سَلْنِي فَلَا تَسْأَلُنِي الْيَوْمَ عَنْ شَيْءٍ إِلَّا أَخْبَرْتُكَ بِهِ قَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا تَقُولُ فِي فُلَانٍ وَ فُلَانٍ. قَالَ(علیه السلام): يَا نَجِيَّةُ إِنَّ لَنَا الْخُمُسَ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ لَنَا الْأَنْفَالَ وَ لَنَا صَفْوَ الْأَمْوَالِ وَ هُمَا وَ اللَّهِ أَوَّلُ مَنْ ظَلَمَنَا حَقَّنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ أَوَّلُ مَنْ حَمَلَ النَّاسَ عَلَى رِقَابِنَا وَ دِمَاؤُنَا فِي أَعْنَاقِهِمَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِظُلْمِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ إِنَّ النَّاسَ لَيَتَقَلَّبُونَ فِي حَرَامٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِظُلْمِنَا أَهْلَ الْبَيْت.[1]
توضیح: در اینجا به وضوح امام (علیه السلام) نفرمودند ظلم به بنیهاشم، بلکه صراحتاً از ظلم به «اهل بیت» سخن گفتند.
بررسی سند روایت اول
بر سند این روایت به دلیل ضعف «جعفر بن محمد بن حکیم خثعمی» اشکال وارد شده است. این تضعیف مبتنی بر نقلی از کشّی است که میگوید: از حمدویه بن نصیر شنیدم که گفت: نزد حسن بن موسی بودم و احادیث جعفر بن محمد بن حکیم را از او مینوشتم که مردی از اهل کوفه (که حمدویه نامش را برایم برد) مرا دید در حالی که کتابی شامل احادیث جعفر بن محمد بن حکیم در دستم بود. پرسید: این کتاب از کیست؟ گفتم: کتاب حسن بن موسی از جعفر بن محمد بن حکیم. گفت: درباره حسن [بن موسی] هر چه میخواهی بگو [اشکالی ندارد]، اما جعفر بن محمد بن حکیم «لَيْسَ بِشَيْء». توضیح: برخی از این عبارت «لیس بشیء» ضعف راوی را برداشت کردهاند. اما در مقابل:
1.بسیاری از اجلاء مانند «علی بن الحسن بن فضال» (که خود از فقهای بزرگ و دقیق شیعه است) به وفور از او روایت نقل کردهاند.
«حسن بن موسی خشاب» نیز (همانطور که در نقل کشّی گذشت) راوی کتاب محمد بن جعفر بن حکیم بوده است.
اجلاء و بزرگان دیگری چون «احمد بن محمد بن خالد برقی»، «محمد بن اسماعیل بن بزیع» و «موسی بن القاسم بجلی» نیز از او روایت نقل کردهاند.
2.نام او در اسناد کتاب «کامل الزیارات» آمده است.
توضیح: بنابر نظر مختار، تمام راویان کتاب کامل الزیارات، ثقه هستند.
3.عبارت نقل شده در کتاب کشّی، اولاً از شخصی مجهول نقل شده ، معلوم نیست آن مرد کوفی که تضعیف کرده، چه کسی بوده است و ثانیاً عبارت «لیس بشیء» صراحت در تضعیف اصطلاحی ندارد و ممکن است ناظر به جنبههای دیگری (مثلاً اشکال در عقیده از نظر آن شخص خاص) باشد. لذا این تضعیفِ غیرصریح و مجهول القائل، نمیتواند در برابر نقل اجلاء و اکابر و وجود نام او در کتب معتبر مقاومت کند[2] .
روایت دوم
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَيْدٍ الْكِنْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْفَارِسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) فِي قَوْلِهِ (إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ) عَنِ الْإِيمَانِ بِتَرْكِهِمْ وَلَايَةَ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(علیه السلام).
(الشَّيْطانُ) يعني فلانا (سَوَّلَ لَهُمْ) يعني بني فلان و بني فلان و بني أمية قوله (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ) هو ما افترض الله على خلقه من ولاية أمير المؤمنين(علیه السلام).
(سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ) قال دعوا بني أمية إلى ميثاقهم- ألا يصيرون لنا الأمر بعد النبي(صلی الله علیه و آله و سلم) و لا يعطونا من الخمس شيئاً-(این جا کأنّ دارند تظلم می کنند که خمس به اهل بیت نرسیده است و راجع به بنی هاشم صحبت نکرده اند) و قالوا إن أعطيناهم الخمس استغنوا به- فقال: سنطيعكم في بعض الأمر- أي لا تعطوهم من الخمس شيئاً- فأنزل الله على نبيه(صلی الله علیه و آله و سلم): (أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ- أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ- بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ).[3]
اعتبار سند
صرف وجود این روایت در تفسیر القمی(قدس سره)، ما را از بحث سندی بینیاز میکند.
روایت سوم
الأمالي للشيخ المفيد(قدس سره):
أَخْبَرَنِي أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْكَاتِبُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الزَّعْفَرَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْمَسْعُودِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ كَثِيرٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ حَمَّادٍ الْقَطَّانِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِيُّ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْهَمْدَانِيِ أَنَّ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ أَبِي لَيْلَى قَامَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیه السلام) ... فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(علیه السلام): ... إِنَّ أَوَّلَ مَا انْتَقَصْنَاهُ بَعْدَهُ إِبْطَالُ حَقِّنَا فِي الْخُمُس.[4]
توضیح: در اینجا نیز تظلم به روشنی مربوط به «حق اهل بیت» است، نه عموم بنیهاشم.
روایت چهارم
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ عِيسَى بْنِ الْمُسْتَفَادِ أَبِي مُوسَى الضَّرِيرِ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّه(علیه السلام) ... وَ كَانَ فِيمَا اشْتَرَطَ عَلَيْهِ النَّبِيُّ بِأَمْرِ جَبْرَئِيلَ(علیه السلام) فِيمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ قَالَ لَهُ يَا عَلِيُّ تَفِي بِمَا فِيهَا مِنْ مُوَالاةِ مَنْ وَالَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْبَرَاءَةِ وَ الْعَدَاوَةِ لِمَنْ عَادَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ عَلَى الصَّبْرِ مِنْكَ وَ عَلَى كَظْمِ الْغَيْظِ وَ عَلَى ذَهَابِ حَقِّي وَ غَصْبِ خُمُسِكَ وَ انْتِهَاكِ حُرْمَتِكَ فَقَالَ نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّه ... .[5]
توضیح: این همان روایت معروف است که درباره صبر امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر وقایع پس از شهادت رسول الله (صلی الله علیه و آله) میباشد و نیز به صراحت از غصب «خمسِ» امیرالمومنین (علیه السلام) سخن میگوید.
اعتبار سند روایات سوم و چهارم
این دو روایت اخیر، با توجه به قوت متن و موافقت معنای آنها با سایر اخبار و روایات معتبر، نیازی به بحث تفصیلی در سند ندارند.
نتیجهگیری: علاوه بر این روایات، روایات دیگری نیز وجود دارند (و حتی منابع عامه نیز به آن اشاره کردهاند) که نشان میدهند آن دو نفر خمس را [از اهل بیت] منع کردند. در زمان عثمان بن عفان این مسئله شدت گرفت و او خویشاوندان خود را مورد لطف [از بیتالمال و خمس] قرار میداد و آنها را بر بنیهاشم مقدم میداشت؛ به طوری که خمس غنائم آفریقا را که پانصد هزار دینار بود، به پسرعمو و دامادش یعنی مروان بن حکم بخشید و به برادر رضاعیاش، عبدالله بن سعد بن ابی سرح، صد هزار دینار عطا کرد[6] .
دلیل دوم(برنظریه دوم): ظاهر برخی روایات
صحیحه رِبعی از امام صادق (علیه السلام):
«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) إِذَا أَتَاهُ الْمَغْنَمُ أَخَذَ صَفْوَهُ وَ كَانَ ذَلِكَ لَهُ ثُمَّ يَقْسِمُ مَا بَقِيَ خَمْسَةَ أَخْمَاسٍ وَ يَأْخُذُ خُمُسَهُ ثُمَّ يَقْسِمُ أَرْبَعَةَ أَخْمَاسٍ بَيْنَ النَّاسِ الَّذِينَ قَاتَلُوا عَلَيْهِ ثُمَّ قَسَمَ الْخُمُسَ الَّذِي أَخَذَهُ خَمْسَةَ أَخْمَاسٍ يَأْخُذُ خُمُسَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَفْسِهِ ثُمَّ يَقْسِمُ الْأَرْبَعَةَ الْأَخْمَاسَ بَيْنَ ذَوِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ أَبْنَاءِ السَّبِيلِ يُعْطِي كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ جَمِيعاً وَ كَذَلِكَ الْإِمَامُ يَأْخُذُ كَمَا أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم).»[7]
نکته این روایت صرفاً این است که به جای واژه «ذی القربی» (مفرد)، از «ذَوِی القربی» (جمع) استفاده کرده است. اما این تغییر، هیچ ظهور روشنی ندارد که دلالت کند خود امام (علیه السلام) سهم مخصوصی ندارد، یا اینکه لزوماً مراد از «ذی القربی» در آیه شریفه، همه اقرباء باشند و نه فقط امام(علیه السلام).