« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1403/11/15

بسم الله الرحمن الرحیم

مساله80؛ فروعات تطبیقی؛ فرع سوم/ارباح المكاسب /كتاب الخمس

 

موضوع: كتاب الخمس/ارباح المكاسب /مساله80؛ فروعات تطبیقی؛ فرع سوم

 

فروعات تطبیقیه

فرع سوم: اگر کسی به ذمه خریداری کند ولیکن قصد اداء به مال غیر مخمس داشته باشد

در مقام بررسی و تنقیح آراء و انظار پیرامون شخصیت و منزلت رجالی ابوسمینه، از روات حدیث امامیه، نظریات متعددی از سوی اعلام و اکابر علم رجال شیعه مطرح گردیده است. در این میان، یکی از مهم‌ترین و محوری‌ترین این نظریات، نظریه توثیق ایشان می‌باشد که در سطور آتی به تفصیل به آن خواهیم پرداخت:

نظریه اول: قول به وثاقت ابوسمینه

برقی(قدس سره) در کتاب رجال خود و همچنین شیخ طوسی(قدس سره)، او را از اصحاب امام رضا(علیه السلام) شمرده‌اند. علاوه بر این، اجلاء روات از اصحاب ائمه (علیهم‌السلام) نیز او را در کتاب‌های روایی خود توثیق کرده‌اند، مانند صاحب نوادر(قدس سره)، علی بن ابراهیم قمی(قدس سره) و ابن قولویه(قدس سره). از سخنان جمعی از علما، مانند علامه مجلسی اول(قدس سره) و علامه وحید بهبهانی(قدس سره)، اینگونه برداشت می‌شود که آنان اتهام ضعف او را به دلیل غلو معتبر نمی‌دانند.

مجلسی اول(قدس سره)فرموده اند: او به غلو و اعتقادهای افراطی شهرت داشت، اما اصحاب، کتاب‌های او را روایت کرده‌اند، مگر آنچه که در آن غلو بوده یا او به‌تنهایی آن را نقل کرده است. او کتاب‌های زیادی دارد و به نظر می‌رسد که آسان‌گیری علما در نقل از امثال او، به دلیل این بوده که آنها از مشایخ اجازه بوده اند.ایشان می فرمایند: اگر کتابی مشهور و متواتر از نویسنده‌اش باشد، نقل از آن کافی است و ذکر سند تنها برای تیمن و تبرک انجام می‌شود.با این حال، غلوّی که به او و امثال او نسبت داده می‌شود، برای ما روشن نیست که آیا اخبارشان بلندپروازانه و اغراق‌آمیز بوده یا مطابق با واقعیت. زیرا می‌بینیم که برخی می‌گویند: اولین درجه غلو، نفی سهو از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است، در حالی که بیشتر اصحاب، احادیث اشخاصی که نفی سهو النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) کرده اند را نقل کرده‌اند و ما در روایات امثال ابو سمینه، خبری که نشان‌دهنده غلو باشد ندیده‌ایم. و الله تعالی به حقیقت امر آگاه است[1] .علاوه بر این، علامه مجلسی اول درباره حدیثی که سند آن به او می‌رسد، بیان کرده‌اند که این حدیث قوی‌الصحیح است و می‌گویند: «سند این حدیث [که به ابا خدیجه می‌رسد] خالی از ضعف نیست، به دلیل وجود ابوسمینه در سند، اما با این حال، روایت او را قوی‌الصحیح در نظر گرفته‌ایم[2]

همچنین فرموده اند: برخی از اصحاب او را تضعیف کرده‌اند، اما کتاب‌های او میان اصحاب مورد اعتماد و استناد بوده است.[3]

وحید بهبهانی در تعلیقه‌اش بر کتاب «منهج المقال» در ترجمه ابوسمینه می‌نویسید:

می‌بینیم بسیاری از کسانی که به غلو متهم شده‌اند، از آنها احادیث صریحی در ردّ غلو و همچنین احادیثی که ظاهراً دال بر غلو هستند، نقل شده است. و چه بسا در برخی از تراجم به بعضی از آنها اشاره کرده‌ایم. این مطلب تأیید می‌شود با این که اتهام غلو به او از سوی اهل قم و احمد بن محمد بن عیسی بوده است.[4]

و محقق مامقانی پس از نقل کلام علامه مجلسی اول (ره) و وحید بهبهانی (ره) می‌فرماید:

سخنان مجلسی (قدس‌سره) و وحید (قدس‌سره) نشان می‌دهد که آنها تمایل دارند به روایات این شخص اعتماد کنند. همچنین، فرمایشاتی که این دو بزرگوار درباره بی‌اعتباری اتهام غلو از طرف قدما نسبت به بعضی افراد داشته اند، هرچند کاملاً درست و محکم است (همان‌طور که بارها به آن اشاره کرده‌ایم)، اما رد کردن شهادت فضل بن شاذان که او را دروغگو دانسته، کار سختی است.[5]

از طرفی، بعضی از علما و محققان متأخر، مثل شیخ موسی زنجانی (قدس‌سره) در کتاب «الجامع فی الرجال» و همچنین بعضی از محققان معاصر، مثل شیخ محمد سند[6] ، او را به‌وضوح تأیید کرده‌اند.

شیخ موسی زنجانی (قدس‌سره) می‌فرماید:

ایشان (ابوسمینه) در سندهای روایی اصحاب، به عنوان راوی بسیاری از صاحبان اصول و مصنفات و نیز در کتاب‌های اخبار به‌کرات دیده می‌شود... احادیثی که از او نقل شده، با وجود تعداد زیادشان، از نهایت استقامت و سلامت برخوردارند...

اعتماد خاندان ماجیلویه و برقی به او نشان‌دهنده وثاقت اوست. گمان می‌کنم اتهاماتی که به او زده شده، ناشی از اشتباه یا سوء‌تفاهم باشد، شبیه به آنچه برای برقی اتفاق افتاد. اگر او واقعاً ضعیف بود، چگونه محمد بن ابی‌القاسم و دیگر راویان ثقه، این‌همه روایت از او نقل کرده‌اند؟ و چگونه کلینی، صدوق، شیخ طوسی و دیگران (قدس سرهم) کتاب‌های خود را از احادیث او پر کرده‌اند؟ [7]

وجوه توثیق ابو سمینه

وجه اول: توثیق صاحب نوادر (قدس‌سره)

صاحب نوادر (قدس‌سره) پنج روایت از او نقل کرده است.

وجه دوم: توثیق علی بن ابراهیم قمی (قدس‌سره)

علی بن ابراهیم قمی (قدس‌سره) سیزده روایت از او نقل کرده است.[8]

وجه سوم: کثرت نقل اجلاء از او

بسیاری از بزرگان از او روایت کرده‌اند، از جمله: محمد بن حسن صفار (قدس‌سره)، سعد بن عبدالله اشعری (قدس‌سره)، صاحب «النوادر» (قدس‌سره)، علی بن ابراهیم قمی (قدس‌سره)، پدرش ابراهیم بن هاشم (قدس‌سره)، علی بن حسن بن علی بن فضّال[9] (قدس‌سره)، محمد بن عیسی بن عبید یقطینی (قدس‌سره)، محمد بن خالد برقی (قدس‌سره)، محمد بن حسین بن ابی‌الخطاب (قدس‌سره)، عبدالله بن جعفر حمیری (قدس‌سره) و علی بن حسین بن بابویه (صدوق اول) (قدس‌سره).

و بیشترین روایات از او را احمد بن محمد بن خالد برقی[10] (قدس‌سره) و داماد بزرگوارش، محمد ماجیلویه بن عبدالله (بندار) ابوالقاسم (قدس‌سره) نقل کرده‌اند. همچنین پسرش، علی بن محمد ماجیلویه (قدس‌سره) نیز از او روایت کرده است.

نکته:

کثرت نقل اجلاء، به خودی خود، می‌تواند به عنوان یک قرینه قوی و دلیل معتبر برای وثاقت راوی محسوب شود. هرچند محقق خوئی (قدس سره) این موضوع را به‌عنوان یک دلیل مستقل و تام برای اثبات وثاقت نمی‌پذیرند، اما سید بحرالعلوم (قدس سره) و بسیاری از بزرگان و فقهای برجسته و محدثین شیعه، کثرت نقل روایات توسط بزرگان را، حتی در مواردی که به صراحت وثاقت راوی ذکر نشده باشد، به‌عنوان مؤید و نشانه‌ای بر اعتبار و وثاقت راوی تلقی کرده‌اند و بر آن اعتماد نموده‌اند.

محقق بهجت (قدس سره) در توضیح این مطلب به نکته‌ای دقیق و مهم اشاره کرده‌اند: ایشان معتقدند که در برخی موارد، صرف نقل روایت توسط یک شخصیت جلیل‌القدر و بزرگ، برای اثبات وثاقت و اعتبار راوی کافی است. به‌عنوان یک مثال تقریبی، اگر یکی از مراجع تقلید شیعه، یک مسئله فقهی یا اعتقادی مهم را از فردی نقل کند، همین اقدام به‌تنهایی نشان‌دهنده وثاقت و اعتماد به آن شخص خواهد بود، حتی اگر تنها یک روایت از او نقل شده باشد.

حال باید توجه داشت که بزرگان و اعلامی که از ابوسمینه روایت نقل کرده‌اند، در عصر خود، نه‌تنها در جایگاه مراجع تقلید، بلکه به‌عنوان کبّار و شخصیت‌های برجسته علمی و دینی مطرح بوده‌اند. همان‌طور که در مباحث پیشین اشاره شد، شخصیت‌هایی والا مقام مانند محمد بن حسن صفار (قدس سره)، سعد بن عبدالله اشعری (قدس سره)، ابراهیم بن هاشم (قدس سره) و دیگران، از ابوسمینه روایت نقل کرده‌اند. در برخی موارد، تعداد روایات نقل شده از او به حد بسیار زیاد رسیده است. این کثرت نقل، به‌طور آشکار و روشن، نشان‌دهنده وثاقت و جایگاه والای ابوسمینه در میان محدثان و ناقلان حدیث شیعه است.

نکته قابل توجه دیگر این است که حتی کسانی که ابوسمینه را جزو ثقات و معتمدین به شمار نیاورده‌اند، مانند فضل بن شاذان (قدس سره) و احمد بن محمد بن عیسی (قدس سره) که او را تضعیف کرده‌اند، در مواردی از او روایت نقل کرده‌اند. این موضوع به‌خوبی نشان می‌دهد که نباید نسبت به ابوسمینه دیدگاهی کاملاً منفی و یک‌سویه داشت و او را در زمره کذابین مشهور و امثال آن‌ها قرار داد. بلکه به نظر می‌رسد ابوسمینه و امثال او گاهی مطالب و روایاتی نقل می‌کرده‌اند که در افق فکری و ظرفیت ادراکی برخی از معاصرانشان قابل درک و پذیرش نبوده است؛ به همین دلیل از سوی آنان مورد طرد و تضعیف قرار گرفته‌اند.

برای نمونه، می‌توان به روایاتی اشاره کرد که در آن‌ها حقیقت نماز به وجود مقدس امیرالمؤمنین (علیه السلام) تأویل و تفسیر شده است. این‌گونه مطالب در مواردی برای برخی افراد قابل پذیرش نبوده و در نتیجه منجر به واکنش‌های منفی، انکار و طرد شده است. متأسفانه، این نوع نگرش‌ها و عدم تسلیم در برابر معارف عمیق و حقایق متعالی اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) در طول تاریخ ادامه داشته و حتی امروز نیز در میان برخی افراد و گروه‌ها دیده می‌شود. هرچند ممکن است این افراد از نظر حسن نیت و صفای باطن در جایگاه مطلوبی باشند، اما باید پذیرفت که درجات و مراتب افراد در فهم و ادراک حقایق الهی متفاوت است و همگان در یک سطح نیستند.

بنابراین، تضعیف و طرد برخی راویان به‌صرف نقل روایاتی که فهم آن برای برخی دشوار و نامأنوس بوده است، نمی‌تواند دلیلی قطعی بر عدم وثاقت آن‌ها باشد. به‌ویژه آنکه قرائن و شواهد متعددی بر وثاقت و جایگاه والای ابوسمینه در میان محدثان امامیه وجود دارد که پیش‌تر به برخی از آن‌ها اشاره شد.

وجه چهارم: توثیق ابن قولویه (قدس‌سره) در کتاب «کامل‌الزیارات»

ابو سمینه در سند چندین روایت در کتاب «کامل‌الزیارات» قرار گرفته است.

قول دوم: تضعیف

کسانی مانند احمد بن محمد بن عیسی اشعری (قدس‌سره) و فضل بن شاذان (قدس‌سره). او را تضعیف کرده‌اند

کشی (قدس‌سره) از فضل بن شاذان نقل کرده که ابوسمینه از دروغگویان مشهور است و فرموده اند که: «فضل در برخی از کتاب‌هایش ذکر کرده که دروغگویان مشهور عبارت‌اند از: ابوالخطاب، یونس بن ظبیان، یزید صائغ، محمد بن سنان و ابوسمینه که از همه مشهورتر است.»[11]

ملاحظه استاد: تفاوت جوهری میان ابوسمینه و فرقه خطابیة

در اینجا لازم است به تفاوت اساسی و جوهری میان این افراد توجه شود. فرقه خطابیّه، به‌عنوان یک جریان انحرافی و بدعت‌گذار در تاریخ تشیع، دارای مبانی و اصولی کاملاً متفاوت با روش و منهج اهل بیت (علیهم السلام) بوده است. همان‌طور که در مباحث مربوط به غلو نیز اشاره شد، فرقه غالیان انحرافاتی جدی داشتند، مانند ترک نماز و حلال شمردن محرمات الهی. به همین دلیل، این گروه به اتفاق علمای امامیه مردود و مطرود هستند.

اما در مقابل، شخصیت‌هایی مانند ابوسمینه، که به هیچ وجه در زمره این فرقه‌های منحرف قرار نمی‌گیرند و از سوی جمع زیادی از بزرگان و اکابر روات مورد توثیق واقع شده‌اند، ماهیتاً با این افراد تفاوت دارند. قیاس ابوسمینه با غلات مذموم، قیاسی نادرست و غیر قابل قبول است و نمی‌توان او را با چنین گروه‌هایی مقایسه کرد.

از علمای رجال:

نجاشی (قدس سره) درباره او می‌فرماید: محمد بن علی بن ابراهیم بن موسی، ابوجعفر قرشی، مولای آنها، صرّاف و خواهرزاده خلاد مقرئ (که همان خلاد بن عیسی است) بود. او به لقب “ابوسمینه” شناخته می‌شد. وی فردی بسیار ضعیف، با اعتقاد فاسد و در هیچ موضوعی قابل اعتماد نبوده است.وی به قم وارد شد، در حالی که در کوفه به دروغ‌گویی مشهور بوده است، و مدتی در خانه احمد بن محمد بن عیسی اقامت داشت. سپس به غلو شهرت یافت و از او دوری شد و احمد بن محمد بن عیسی (قدس سره) او را از قم بیرون کرد.[12]

شیخ طوسی (قدس سره) می‌فرماید: محمد بن یحیی معاذی، محمد بن علی همدانی، محمد بن هارون، ممویه [بن معروف] و محمد بن عبدالله بن مهران افراد ضعیفی هستند که محمد بن احمد بن یحیی از آنها روایت کرده است.[13]

و از ابن بطه در کتاب «فهرست» نقل شده است که محمد بن علی همدانی همان ابوسمینه است.[14]

ملاحظات استاد درباره رد و طعن احمد بن محمد بن عیسی

رد و طعن احمد بن محمد بن عیسی (قدس سره) به ابوسمینه، از اعتبار و حجیت لازم برخوردار نیست. همان‌طور که پیش‌تر نیز اشاره شد، ثابت شده که خود احمد بن محمد بن عیسی (قدس سره) پس از مدتی از چنین رد کردن‌ها و طرد نمودن‌هایی پشیمان شده و از آن‌ها رجوع کرده است. نمونه‌ای روشن از این موضوع، ماجرای ایشان با احمد بن محمد بن خالد برقی (قدس سره) است؛ ابتدا او را طرد کردند، اما بعداً از این اقدام خود نادم شدند و پشیمانی خود را نشان دادند.

بنابراین، چنین رد و طردهایی به‌تنهایی نمی‌تواند دلیلی قطعی و قابل اعتماد برای تضعیف یک راوی باشد. به‌ویژه اینکه علت اصلی این‌گونه رد و طعن‌ها، نسبت دادن غلو و گرایش‌های غالیانه به راوی بوده است؛ موضوعی که در بسیاری از موارد ثابت شده پایه و اساسی ندارد و نمی‌تواند معیاری معتبر برای داوری درباره وثاقت راوی باشد.

وجوه تضعیف محمد بن علی بن ابراهیم (ابوسمینه)

وجه اول: نسبت دادن غلو به او

این همان چیزی است که در کلام نجاشی (قدس سره) گذشت؛ از اشتهار او به غلو در قم سخن گفته شده است.

ملاحظه استاد بر وجه اول

همان‌طور که دانستید، نسبت دادن غلو توسط قدماء، اعتباری ندارد. علامه مجلسی اول (قدس سره) و استاد بزرگ، وحید بهبهانی (قدس سره) نیز تصریح کرده‌اند که چنین نسبت‌هایی قابل اعتماد نیست. مجلسی اول (قدس سره) در آثار خویش، اشاره نموده‌اند که در برخی از ادوار تاریخی، اگر کسی قائل به «سهو النبی» (صلی الله علیه و آله) نمی‌شد، به او انگ «غلو» زده و به همین بهانه، مورد تضعیف و طعن قرار می‌دادند[15] . همچنین این مطلب را از برخی علمای عصر حاضر از اساتیدمان شنیده‌ایم، از جمله بعض الأساطین(دام ظله) و استاد محقق، سید موسی شبیری زنجانی(دام ظله). بنابراین، این گونه رد کردن‌هایی که مستند به صرف اتهام غلو باشد، فاقد حجیت و اعتبار رجالی است.

علاوه بر این، حتی اگر فرض کنیم که شخصیتی مانند ابوسمینه دارای برخی ایرادات اعتقادی بوده است، این مسئله به‌طور مطلق نمی‌تواند باعث سقوط او از درجه وثاقت و اعتبار شود. در علم رجال، مشاهده می‌شود که علمای امامیه در مواردی، روایات راویان سنی‌مذهب را نیز، با وجود اختلاف در مذهب، به دلیل ثقه بودن آن‌ها پذیرفته و به روایاتشان اعتماد کرده‌اند. حال، آیا وضعیت افرادی مانند ابوسمینه، که در زمره شیعیان قرار دارند، می‌تواند بدتر از وضعیت یک راوی سنی‌مذهب باشد؟ آیا صرفاً به دلیل برخی شبهات یا اتهامات اعتقادی، باید چنین افرادی را به‌طور کلی از دایره وثاقت خارج کرد؟ چنین رویکردی منطقی به نظر نمی‌رسد.

بررسی شهرت ابوسمینه به کذب و رابطه آن با مسئله غلو

در مباحث مربوط به اجماع، بیان می‌شود که اجماع یک دلیل شرعی معتبر و حجت محسوب می‌شود. با این حال، اگر اجماع از نوع «اجماع مدرکی» باشد، یعنی احتمال عقلایی وجود داشته باشد که این اجماع مستند به مدرکی خاص بوده و فقها در مقام دستیابی به اجماع، به آن مدرک استناد کرده باشند، حجیت چنین اجماعی مورد تردید قرار می‌گیرد.

دلیل این تردید آن است که در اجماع مدرکی، احتمال وجود دارد که اجماع‌کنندگان همگی بر اساس یک مدرک واحد فتوا داده باشند؛ و اگر آن مدرک از نظر ما فاقد اعتبار و حجیت باشد، اجماعی که بر اساس آن شکل گرفته است نیز نمی‌تواند معتبر و حجت باشد.

در مورد شهرت ابوسمینه به کذب نیز می‌توان مسئله‌ای مشابه را مطرح کرد. احتمال بسیار زیادی وجود دارد که این شهرت، ریشه در مسئله غلو و نسبت دادن روایات غالیانه به او داشته باشد. به عبارت دیگر، ممکن است برخی از معاصران ابوسمینه، به دلیل ناتوانی در فهم و درک مضامین بلند و عمیق روایات او، یا به تصور اینکه این روایات جعلی و ساختگی بوده‌اند یا از منابع غیرمعتبر نقل شده‌اند، او را به کذب و دروغ‌پردازی متهم کرده باشند.

از آنجا که این افراد، روایات غالیانه را منتسب به اهل بیت (علیهم السلام) نمی‌دانسته و آن‌ها را با آموزه‌های اصیل مکتب تشیع سازگار نمی‌دیدند، ناقل این روایات را به گمان خود کذاب و دروغگو تلقی کرده‌اند.

بنابراین، به نظر می‌رسد که شهرت ابوسمینه به کذب، عمدتاً ناشی از مسئله غلو و سوء برداشت از روایات او بوده باشد. از این رو، نمی‌توان صرفاً بر اساس این شهرت، حکم قطعی به کذاب بودن او صادر کرد.

وجه دوم: نسبت دادن کذب و تدلیس به او

همان‌طور که گذشت، فضل بن شاذان (قدس سره)او را یکی از مشهورترین کذابان معرفی کرده و نجاشی (قدس سره) نیز از اشتهار او به کذب در کوفه سخن گفته است. همچنین احتمال قوی وجود دارد که نسبت دادن غلو به او، سبب نسبت دادن کذب به او در کوفه بوده و این‌گونه فضل بن شاذان(قدس سره) او را کذاب توصیف کرده است.

ملاحظه استاد بر وجه دوم

نجاشی (قدس سره) در عبارتی که درباره ابوسمینه آورده‌اند، از تعبیر «قد اشتهر بالکذب» استفاده کرده‌اند که نشان‌دهنده مشهور شدن او به کذب است، نه تصریح به کذاب بودن او. این تعبیر با آنچه از فضل بن شاذان (قدس سره) نقل شده که به‌صراحت ابوسمینه را «کذاب» معرفی کرده است، تفاوت دارد.

نسبت دادن کذب به یک شخص به‌صورت مطلق و بدون قید، با عبارت «مشهور به کذب شدن» از نظر معنا و دلالت متفاوت است. نجاشی (قدس سره) خود به‌طور مستقیم حکم به کذاب بودن ابوسمینه نداده‌اند، بلکه تنها به مشهور بودن او به کذب اشاره کرده‌اند. این دو تعبیر از نظر شدت معنایی و میزان دلالت، یکسان نیستند و نباید با یکدیگر اشتباه گرفته شوند. در ادامه به چند مطلب حائز اهمیت نیز می پردازیم:

اولاً: بسیاری از بزرگان از او روایات زیادی نقل کرده‌اند و این با کذاب بودن او به حدی که از مشهورترین کذابان شمرده شود، سازگار نیست. شاید روایات بزرگان از او نشان دهد که نسبت دادن کذب به او ناشی از امر دیگری است که به آن اشاره خواهیم کرد.

ثانیاً: اگر نسبت دادن کذب و تدلیس همراه با نسبت غلو باشد، اعتبار ندارد؛ زیرا این امر اشاره به این دارد که نسبت کذب به او ناشی از توهم غلو در او بوده است. با عدم اعتبار نسبت غلو، نسبت دادن کذب نیز نتیجه‌ای نخواهد داشت.

ثالثاً: در برخی منابع نقل شده که ابوسمینه در نقل روایات از برخی راویان، به تدلیس متهم شده است؛ به این معنا که در مواردی، اسم پدر راوی را به شکلی ذکر کرده و در جای دیگر به گونه‌ای متفاوت بیان نموده است. بر اساس این گزارش، برخی این اختلاف در نقل اسم پدر راوی را به تدلیس ابوسمینه نسبت داده‌اند[16] .

با این حال، این استدلال از نظر دقت علمی قابل مناقشه است. ممکن است این اختلاف در نقل اسم پدر راوی، نه ناشی از تدلیس ابوسمینه، بلکه ناشی از تفاوت در اسامی و القاب راویان باشد. برای مثال، در مورد شخصیت «ماجیلویه» در کتب رجال، تعابیر مختلفی مانند «ماجیلویه بن عبدالله»، «ماجیلویه بن بندار» و «ماجیلویه بن ابی القاسم» به کار رفته است، در حالی که تمام این اسامی به یک شخص واحد اشاره دارند. این اختلاف در تعابیر ناشی از این است که برخی از این اسامی اسم اصلی، برخی لقب و برخی کنیه آن فرد هستند و همه به یک شخص واحد دلالت دارند.

در مورد نقل ابوسمینه نیز، اختلافی مشابه رخ داده است و نمی‌توان صرفاً به دلیل این اختلاف جزئی، حکم به تدلیس او صادر کرد. افزون بر این، اساساً چنین اختلافی در نقل اسم راوی، مصداق اصطلاحی «تدلیس در روایت» نیست. در نهایت، این اختلاف تنها می‌تواند به‌عنوان «تدلیس در اسم راوی» تلقی شود که آن هم در اصطلاح، «تدلیس» محسوب نمی‌شود و صرفاً به تفاوت در نقل اسم پدر راوی بازمی‌گردد.

وجه سوم: نسبت دادن تخلیط به او

این مطلب در کلام نجاشی (قدس سره) و شیخ طوسی (قدس سره) آمده است.

ملاحظه استاد بر وجه سوم

احتمالاتی در این مورد وجود دارد:

ممکن است علت نسبت تخلیط به او، همان چیزی باشد که از غلو به او نسبت داده شده است، و قبلاً روشن شد که این نسبت صحیح نیست.

احتمال دیگر مربوط به روایاتی است که ابوسمینه در رابطه با موضوع رجعت نقل کرده است. در مجموع، در روایات مربوط به رجعت، تناقض‌ها و تعارض‌های زیادی دیده می‌شود. برخی محققان، با وجود اینکه حدود پانصد روایت در این زمینه نقل شده است، به دلیل همین کثرت تعارضات، تنها به اعتقاد اجمالی به رجعت بسنده کرده‌اند.

با این حال، وجود تعارض در روایات مربوط به رجعت، به‌تنهایی نمی‌تواند دلیلی بر تخلیط و اشتباه ابوسمینه در نقل این روایات باشد. این موضوع به این معنا نیست که خود ابوسمینه در نقل روایات دچار اشتباه یا تخلیط شده است؛ بلکه ممکن است اساساً موضوع رجعت، به دلیل ابهامات و پیچیدگی‌هایی که در روایات مربوط به آن وجود دارد، باعث سوء برداشت یا ایجاد چنین اتهامی نسبت به ناقلان این روایات شده باشد.

وجه چهارم: فاسد بودن عقیده او

این مطلب را نجاشی (قدس سره) ذکر کرده است.

ملاحظه استاد بر وجه چهارم

ظاهر دلیلی که ابوسمینه را فاسدالعقیده دانسته‌اند، به همان مسئله غلو بازمی‌گردد که پیش‌تر درباره آن بحث شد. بنابراین، اگرچه بزرگان بزرگی مانند فضل بن شاذان و احمد بن محمد بن عیسی او را تضعیف کرده‌اند و دیگرانی مانند نجاشی نیز این تضعیف را از آن‌ها گرفته و از آن تبعیت کرده‌اند، اما در مقابل، دلایل و شواهدی که بر توثیق ابوسمینه دلالت دارند، قوی‌تر به نظر می‌رسند.

به‌ویژه اینکه صاحب کتاب نوادر، علی بن ابراهیم، و مؤلف کامل الزیارات، که همه از بزرگان و مقدم بر نجاشی و امثال او هستند، ابوسمینه را توثیق کرده‌اند. علاوه بر این، کثرت نقل روایات توسط بزرگان و عالمان برجسته از ابوسمینه، خود دلیلی بر وثاقت او به شمار می‌رود.

نکته

مبنای قیاس توثیق و تضعیف به باب شهادت و بینه

برخی از افراد، در توثیق و تضعیف راویان، مبنای خود را بر قیاس به باب شهادت و بینه قرار داده‌اند. به این صورت که اگر بینه‌ای بر وثاقت و بینه‌ای دیگر بر تضعیف یک راوی اقامه شود، به دلیل تعارض میان این دو، هر دو بینه ساقط می‌شوند و نوبت به بینه سوم می‌رسد. همچنین در مواردی مانند تعیین مرجع اعلم، برخی معتقدند که در صورت تعارض دو بینه، هر دو ساقط شده و باید به بینه سوم رجوع کرد.

براساس این مبنا، در مورد راوی مورد بحث (ابوسمینه)، توثیقات بر تضعیفات ترجیح دارند. زیرا در منابع اولیه علم رجال، که مستند به حس یا قریب به حس در توثیق و تضعیف هستند، سه منبع توثیق ابوسمینه را نقل کرده‌اند، در حالی که دو منبع به تضعیف او اشاره کرده‌اند. حتی اگر تضعیفات را معتبر فرض کنیم (با صرف نظر از مناقشاتی که در دلایل آن وجود دارد)، باز هم تعداد توثیقات بیشتر بوده و ترجیح با آن‌هاست.

کثرت نقل اجلاء به عنوان مؤید وثاقت عملی ابوسمینه

علاوه بر این، کثرت نقل اجلاء از ابوسمینه، نشان‌دهنده وثاقت عملی اوست. زیرا برخی از اعاظم، کثرت نقل اجلاء از یک راوی را به‌عنوان توثیق عملی تلقی کرده‌اند. توضیح این نظریه چنین است که نقل روایت توسط یک عالم جلیل‌القدر، نشان‌دهنده اعتماد آن عالم به راوی است. برخی از محققان، هر نقل از سوی یک عالم برجسته را نوعی توثیق عملی می‌دانند و برخی دیگر معتقدند که نقل دو نفر از بزرگان برای اثبات وثاقت عملی کافی است.

در مقابل این نظریه، گفته شده که ذکر نام یک راوی در سند ممکن است صرفاً برای اسناد روایت باشد و نه دلیل بر وثاقت او. بنابراین، اگر تعداد نقل‌های بزرگان از یک راوی کم باشد، احتمال اینکه ذکر نام او تنها به‌منظور اسناد روایت بوده باشد، تقویت می‌شود.

جواب: این اشکال (اسنادی بودن ذکر نام راوی) در مواردی وارد است که هدف از ذکر نام راوی در سند صرفاً مسند کردن روایت باشد. اما در مواردی که بزرگان و اجلاء مستقیماً از یک راوی نقل روایت کرده‌اند، این اشکال قابل قبول نیست. در مورد ابوسمینه، نقل مستقیم روایات توسط بزرگان، حمل بر اسناد صرف نمی‌شود. این توجیهِ اسنادی تنها زمانی مطرح است که یک راوی دارای اسناد متعدد باشد و برای تیمّن یا جلوگیری از مرسل تلقی شدن روایت، یکی از آن اسناد ذکر شود.

اما با توجه به کثرت نقل اجلاء از ابوسمینه، این احتمال اسنادی بودن منتفی است. ظاهر امر نشان می‌دهد که بسیاری از بزرگان و اجلاء، به ابوسمینه اعتماد داشته‌اند که مستقیماً از او روایت نقل کرده‌اند.

قول سوم: تفصیل میان آنچه ابوسمینه در آن منفرد بوده یا شامل غلو، تخلیط یا تدلیس باشد و غیر آن

این نظر از عبارت شیخ مفید (قدس سره) استنباط می‌شود، همان‌طور که مامقانی (قدس سره) در تنقیح المقال نقل کرده است. وی می‌فرماید: روایت شیخ مفید (قدس سره) از ابوسمینه، مربوط به مواردی است که در آن تخلیط، غلو، تدلیس یا انفراد وجود نداشته باشد. این عبارت مجمل است که نشان‌دهنده نوعی اعتماد نسبی به روایت او می باشد، اما تنها در موارد خاصی که حدیث او فاقد این اشکالات باشد، قابل اعتماد است.[17]

شیخ طوسی (قدس سره) نیز نقل کرده است که آنچه از محمد بن علی کوفی، معروف به ابوسمینه، روایت شده، مربوط به مواردی است که در آن غلو، تخلیط، تدلیس یا انفراد وجود ندارد. بنابراین، آنچه از او روایت شده صحیح و معتبر است، اما آنچه روایت نشده که شامل غلو، تخلیط، تدلیس یا انفراد باشد، معتبر نیست.[18]

بنابراین، هنگامی که اعاظم فقهاء، نظیر شیخ طوسی و شیخ مفید – قدس سرهما - از راوی نقل روایت می‌کنند، این امر، دلالت بر آن دارد که روایات معتبر از وی نقل شده است؛ یعنی روایاتی که متضمن غلو و تدلیس نبوده‌اند.

 


[4] . التعلیقة علی منهج المقال، ص319.
[5] . تنقیح المقال (ط. القدیمة)، ج3، ص157.
[7] . الجامع فی الرجال، الشیخ موسی الزنجاني.، ج10، ص10-12
[9] . قد روی عنه 86 روایة بحسب ما عدّدوا في برنامج درایة النور.
[10] . قد روی عنه 648 روایة بحسب ما عدّدوا في برنامج درایة النور.
[13] . رجال الشيخ الطوسي.، ص438
[15] . … با این حال، غلوی که به آنها نسبت داده می‌شود، نمی‌دانیم آیا گزارش‌های مربوط به آن دقیق و عالی بوده است یا با واقعیت مطابقت داشته است؛ زیرا می‌بینیم که می‌گویند: اولین درجه غلو، نفی سهو از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است. این در حالی است که بیشتر اصحاب احادیث آنها را روایت کرده‌اند و ما خبری از این نوع که دلالت بر غلو داشته باشد، ندیده‌ایم. و خداوند متعال بهتر می‌داند.روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه( ط- القديمة)، المجلسي‌، محمد تقى، ج14، ص29.
[17] . شیخ مفید (قدس سره) فرمود: روایت شیخ مفید از او (راوی)، در صورتی که شامل اختلاط، غلو، تدلیس یا روایت‌های منحصر به فرد نباشد، اجمالاً ممکن است نشان‌دهنده نوعی اعتماد بر روایت او باشد. اما عدم اعتماد بر برخی از احادیثش نیز قابل توجه است. پس دقت کن.تنقیح المقال (ط. القدیمة)، ج3، ص151.
[18] استاد: شیخ طوسی (قدس سره) در فهرست کتب الشیعة، در حالی که این افراد را کأنه به عنوان مشیخه ذکر می‌نماید، می‌فرماید: «أخبرنا جماعة، عن محمّد بن علي بن الحسين، عن أبيه و محمّد بن الحسن و محمّد بن علي ماجيلويه، عن محمّد بن أبي القاسم، عن محمّد بن علي الصيرفي، إلاّ ما كان فيها من تخليط أو غلوّ أو تدليس أو ينفرد به و لا يعرف من غير طريقه.(فهرست كتب الشيعة و أصولهم و أسماء المصنّفين و أصحاب الأصول ط- الحديثة، الشيخ الطوسي، ج1، ص1412..)
logo