درس خارج فقه استاد محمدعلی بهبهانی
1402/07/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الخمس/ارباح المكاسب /مساله61؛ مطلب چهارم: تفسیر عیال؛ نظریه دوم: عیال اعم از واجب النفقه و مندوب النفقه است
مسئلۀ شصت و یکم:الخمس بعد المؤونة
خلاصۀ مباحث گذشته
بحث ما در مسئلۀ شصت و یک خمس، بحث مؤونه بود، بحث بسیار مهمی است. به یک نکتهای رسیدیم که خیلی از أعلام مختصر بیان کردند، برخی گفتند: مؤونۀ خودش و مؤونۀ عیالش، منظور از مؤونۀ عیال چیست؟ منظور مشخص نشده است که چه چیزی را گفتند مؤونۀ خودش و عیالش؟ برخی قید زدند که منظور عیال واجب النفقه است، برخی هم این قید را نزدند و مطلق گفتند، مراد از عیال چیست؟ عرض کردیم که اعم از اصطلاح عرفی است که عیال به معنای زوجه بوده باشد، این مورد را هم قطعاً شامل میشود. امّا صحبتی که اینجا است این است که آیا مندوب النفقه را هم شامل میشود یا خیر؟ ما میگوییم: ظاهر این است که شامل میشود، این تعبیر که الان در ذهن همه است که مؤونۀ خودش و عیالش منظور از عیال را هم میگویند: زن و بچه، خیر منحصر در این نیست، مؤونۀ عیال اعم است چون کلمۀ عیال مطلق است مراد از عیال را شما چرا قید میزنید به واجب النفقه؟ عیال دو قسم است: واجب النفقه، مندوب النفقه. اگر شخصی خرج برای مؤونۀ عیالش کرد حال چه واجب النفقه چه مندوب النفقه، این شخص خمس نباید بدهد و این مورد استثناء از خمس است، چون روایتی که قبلاً بیان کردیم استثناء کرد و فرمود: مؤونۀ خودش و عیالش و عیال را هم قید نزد چرا شما قید به واجب النفقه زدید؟ برخی از فقهاء مثل ابن ادریس، فخر المحققین، ابن فهد حلی، و فاضل مقداد، تعبیر یکمقدار به عیال واجب النفقه میخورد، حتی در تعبیر هم گفت تجب علیه مؤونته، هر کسی که مؤونهاش برای او واجب است، در روایت نفرمود: تجب علیه مؤونته بلکه فرمود: مؤونۀ عیالش، نگفتند: مؤونۀ عیال واجب النفقهاش، این نسبت به عبارت ابن ادریس بود.
حتی در عبارتهای دیگران هم مثل ابن فهد فخر المحققین اینهایی که مقید میکردند و میفرمودند: عیال واجب النفقهاش، این قید را میخواهیم ببینیم از کجا آمد؟ در روایت داشتیم مؤونه خودش و عیالش استثناء است، بسیاری از فقهاء قائل شدند به اینکه این مورد شامل غیر واجب النفقه هم میشود یکی از این بزرگواران شهید است که عبارتشان را بیان میکنیم:
نظریۀ دوم: عیال اعم از واجب النفقه و مندوب النفقه
کلام شهید ثانی
در وجوب خمس ارباح معتبر است که مؤونۀ خودش و مؤونۀ عیال واجب النفقهاش و غیر واجب النفقه حتی مهمان را اخراج کند[1] (منتهی با یک قید مقصداً فیها، در خرج مؤونه میانهروی کند و اسراف نکند، مؤونۀ عیال واجب النفقه و غیر واجب النفقه حتی مهمان برای شخص آمده، عرض کردیم شب عید فطر میگویند: اگر مهمان عیالش به حساب بیآید باید فطریۀ او را بدهد، امّا اگر عیال به حساب نیاید فطریه ندهد، حال به چه صورت حساب میکنند که عیالش بشود یا نشود؟ میگویند: اگر مهمان قبل از دو روز آمده بود و به قصد سکونت آمده عیال حساب می شود، امّا اگر فقط برای افطاری آمده است؛ موقع اذان آمده است این را عیال حساب نمیکنند، عیال شامل مهمان هم میشود که ایشان قید مهمان را هم آورده است).
کلام فیض کاشانی
ایشان تصریح کردند که بعد از مؤونۀ سال خودش و برای واجب النفقهاش و مندوب النفقهاش. [2]
شاگرد: اطلاق کلمۀ مؤونه به ضیف درست است؟ این جا منظور مؤونۀ خود شخص است.
استاد: مؤونه را به ضیف نگفتند، در روایت نگفته که مؤونۀ خودش است، بلکه فرموده مؤونۀ خودش و عیالش، یعنی مؤونه را اضافه کردند، یک سری موارد گفتند: استثناء شده و خمس بعد از مؤونه است، حال ما میگوییم: مؤونه چه کسی؟ در روایت تصریح کرده بود که مؤونۀ خودش و عیالش، عیال را مطلق آورده بود، آنجا در آن روایت هم الخمس بعد المؤونه داشت و مطلق بود، منتهی شما میگویید مؤونۀ چه کسی؟ شاید در یکجا هم مؤونته هم داشته باشد، امّا روایت مؤونۀ خودش و مؤونۀ عیالش را داشت که مطلق بود.
کلام محقق قمی
ایشان میفرمایند: مراد به مؤونه آن چیزی است که صرف میشود برای خودش و عیال واجب النفقهاش و غیر واجب النفقه، و مؤونۀ تزویج و سائر امور. [3]
کلام کاشف الغطاء
ایشان هم میفرمایند: آنچه اضاف میآید از مؤونۀ خودش و عیال واجب النفقهاش و ممالیک و خدامش و مهمانی و غیر اینها. [4]
کلام صاحب ریاض
ایشان هم تصریح میکنند و میفرمایند: آنچه اضاف میآید از مؤونۀ سال خودش و عیال واجب النفقهاش و مندوب النفقهاش.
عبارتی ایشان آوردند که تعبیرشان را باید دقت کرد و میفرماید: هیچ خلافی در اصل اعتبار مؤونۀ سال خودش و عیالش نیست. فقط در عبارات تفصیل مؤونه اختلاف است، در اینجا اختلاف است برخی مقید به واجب النفقه کردند، امّا خودشان میگویند: آنچه ما ذکر کردیم اقوی است، چون مفهوم و متبادر از لفظ مؤونه که از مستفیضه و صحاح وارد شده که مستند در اصل اعتبار است، همین معنا است مضاف به اجماعات محکیه. یعنی عیال مطلق است به نظر این است که آن چیزی که از عیال مفهوم میشود اعم از واجب النفقه و مندوب النفقه است، یعنی تا عیال میگویند در ذهن نمیآید که حتماً واجب النفقه است بلکه عیال اعم است. [5]
کلام صاحب جواهر
ایشان تعبیری دارند که قریب به همین تعابیر است میفرمایند: لازم در تعریف مفهوم عیال رجوع به عرف است میگویند: اولی این است که به عرف سپرده شود، مثل سپردن مراد به عیال به عرف، هر کسی عیالی دارد و مؤونه را به عهده دارد، و لعّل علیالظاهر فرقی بین واجب النفقه و مندوب النفقه نیست و اسم عیال بر آن صدق میکند عرفاً (پس در عرف فرقی نیست و صدق میکند). [6]
دلیل نظریۀ دوم
استدلال ما هم همین است میگوییم: عیال مطلق است ما در مفهوم عیال استدلال میکنیم به عرف و حکم به تعمیم میکنیم، چون کلمۀ عیال اطلاق دارد و شامل واجب النفقه و مندوب النفقه میشود، و در روایات هم در جایی که ذکر عیال شده؛ تقیید به واجب النفقه نشده حتی در یک روایت.
نظریۀ سوم
کلام محقق سبزواری
برخی در اینجا شبهه دارند مثل محقق سبزواری و میفرمایند: از تحریر انحصار عیال در واجب النفقه فهمیده میشود. [7]
پس در اینجا ما سه قول داریم: نظر اول این است که عیال فقط واجب النفقه است. نظریۀ دوم این است که عیال فقط واجب النفقه نیست بلکه وقتی در کتاب الخمس میگوییم: خمس بعد از مؤونه است، یعنی مؤونۀ خودش و عیالش، امّا عیال چه کسی است؟ فقط واجب النفقه است؟ خیر هم واجب النفقه هم مندوب النفقه را شامل میشود. ظاهراً این نظر درست است، نظر سوم کسانی هستند که احتیاط کردند مثل محقق سبزواری که منحصر در واجب النفقه باشد، که عرض کردیم وجهی برای احتیاط نیست.
حال به این بحث که رسیدیم چون میخواهیم مؤونۀ خود انسان، و مؤونۀ عیال واجب النفقه، و مؤونۀ عیال مندوب النفقه همه استثناء شود، معمولاً أعلام مندوب النفقه را ذکر نمیکردند، امّا عرض کردیم مندوب النفقه هم باید استثناء شود.
حال باید سراغ مصادیق برویم، مصادیق واجب النفقه چه کسانی هستند؟ مصادیق مندوب النفقه چه کسانی هستند؟ آن کسی که نفقهاش استحباب دارد چه کسی است؟
مصادیق واجب النفقه
مورد اول: زوجه
یکی از موارد واجب النفقه زوجه است، فقط انفاق به زوجه با انفاق به پدر و مادر و فرزند فرقی دارد، زوجه خصوصیتی دارد؛ خصوصیتش این است که اگر شخصی نفقۀ زوجه را به او نداد دینی به گردنش میآورد (دیدید که در دادگاه شکایت میکنند و میگویند تو نفقۀ زوجه را ندادی) یعنی دادگاه از او نفقه را میگیرد، امّا واجب النفقههای دیگر را دادگاه نمیگیرد، پدر و مادر که واجب النفقه است و نفقه را نداد یا نفقۀ فرزند را نداد امّا هیچ جا سراغ ندارید که دادگاه بگیرد یا در زندان بیاندازد و بگوید: پدر و مادر مهمتر است، چه نکتهای در اینجا است؟ وجوب نفقه یکوقت فقط تکلیفی است و یکوقت وضعی هم هست، در زوجه وضعی هم است یعنی فقط وجوب تکلیفی نیست بلکه حکم وضعی هم دارد لذا در کتاب الخمس وقتی میخواهیم مؤونه را استثناء کنیم، این مؤونۀ زوجه یک خصوصیتی به این شکل دارد که اگر نداده باشد جزء دیون است و باید از خمس کسر شود، امّا در باب پدر و مادر و فرزند (حال بحث نوه هم مطرح میشود) این وجوب فقط وجوب تکلیفی است یک امر وضعی در آن نیست این یک خصوصیت. پس مطلب اول این شد که ما باید در کتاب الخمس مؤونه را که استثناء میکنیم، مؤونۀ خودش و عیال این عیال را اعم از واجب النفقه و مندوب النفقه بگیریم، چون در روایت قیدی نخورده است و خیلی از فقهاء هم این را قائل بودند در کتاب الخمس تاکیدی نمیکنند، لذا وقتی شخص میخواهد خمس را حساب کند گاهیاوقات به مشکل بر میخورد، طبق فرمایش صاحب جواهر و بسیاری از فقهاء این اعم است چون تقییدی به واجب النفقه نخورده است، پس مراد از عیال اعم است.
پس مصداق اول زوجه میشود که این خصوصیت را دارد که علاوه بر اینکه حکم تکلیفی دارد که باید نفقه را بدهد یک امر وضعی هم است و دینی بر عهدۀ شخص است، وقتی این نفقه را نداد میتواند زوجه در دادگاه از او بگیرد. منشأ بر میگردد به اینکه در زوجه عقد است پدر و مادر، واجب النفقهای بودند که منشأ وجوب نفقه عقد نبود لذا فقط حکم تکلیفی است،امّا در زوجه این منشأ وجوب نفقه از یک عقد و قرارداد آمده است، یک عوضی داشته تعبیر به عوض میکنند، زوجه عوض را داده و زوج هم باید نفقه را بدهد. خلاصه یک عوض و معوضی در زوجه در کار بوده پس حکم وضعی آمده است، امّا در پدر و مادر خیر، در پدر و مادر و فرزند از باب یک عقد نیست که در آن جریان عوض بیآید، لذا در باب زوجه نفقه، دین حساب میشود که مقابل عوض است به همین دلیل حکم وضعی هم دارد. [8]
مورد دوم: ولد و ابوین
صاحب جواهر تعبیر دارند که نفقه بر ابوین و بر اولاد واجب است و این جریان بین مسلمین اجماعی است، منتهی هر دومورد را با هم ذکر کردند هم ولد هم ابوین، ایشان میفرمایند: مستفیض یا متبادر است.
روایت اول: صحیحة حریز
في الكافي: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَنِ الَّذِي أَحْتَنُّ عَلَيْهِ[9] وَ تَلْزَمُنِي نَفَقَتُهُ؟ قَالَ: الْوَالِدَانِ وَ الْوَلَدُ وَ الزَّوْجَةُ. [10] [11] [12] [13]
در کافی که سند هم تمام است علی بن ابراهیم از پدرش از عبد الله بن مغیره (که از اجلاء است)، از حریز که منظور حریز بن عبد الله سجستانی (که از ثقات است میباشد، معمولاً جزء ثقات حساب میکنند امّا ما عرض کردیم از اجلاء است ایشان خیلی کثرت روایت دارند و رواتی که از ایشان نقل کردند از این قرائن میتوان فهمید که از اجلاء اصحاب هست، چون اجلاء را با یک قیودات خاصی ذکر میکنند مثلاً «ثقةٌ ثقةٌ عینٌ من عیون اصحاب»، امّا برای ایشان فقط ثقة را ذکر کردند و از امامیه هست، امّا به قرینۀ رواتی که از ایشان نقل کردند و کثرت روایات ما ایشان را از اجلاء حساب میکنیم، خصوصیتی که برای اجلاء ذکر کردیم اینجا هم هست) از امام صادق سوال کردم: چه کسی هست که باید برای او دلسوزی کنم و نفقهاش به گردنم است؟ (در برخی از نسخ به جای دلسوزی کلمۀ اجبار آمده است، یعنی چه کسی است که باید نفقهاش را بدهم؟) حضرت فرمودند: پدر و مادر، فرزند و زوجه، (این سه مورد را حضرت بهعنوان کسی که لازم است نفقه را بپردازد ذکر کردند).
روایت دوم: صحیحۀ حلبی
في الفقيه: رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْحَلَبِيُّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ لَهُ مَنِ الَّذِي أُجْبَرُ عَلَى نَفَقَتِهِ؟ قَالَ: الْوَالِدَانِ وَ الْوَلَدُ وَ الزَّوْجَةُ وَ الْوَارِثُ الصَّغِيرُ يَعْنِي الْأَخَ وَ ابْنَ الْأَخِ وَ غَيْرَهُ.[14]
این روایت را در من لایحضره الفقیه نقل کرده، روایت کرده محمد بن علی الحلبی (اسنادش صحیح است اسناد مرحوم صدوق به محمد بن علی الحلبی اسنادی صحیح است) عن ابی عبد الله: گفتم: نفقۀ چه کسانی را مجبورم بپردازم؟ حضرت فرمودند: پدر و مادر، فرزند، و زوجه (فقط یک جملهای اضافه میکنند) و وارث صغیر یعنی برادر و فرزند برادر و غیر اینها (که اینها را باید بحث کنیم که در آینده میآید، اینجا حضرت وارث صغیر را اضافه میکنند و بعد تفسیر میکنند یعنی برادر و پسر برادر و غیرش، این هم به صورتی نقل شده که لعّل در واجب النفقه است حال باید ببینیم در واجب النفقه است یا مندوب النفقه چون برادر را همه مندوب النفقه ذکر میکنند، عمو، عمه خاله و دایی مندوب النفقه هستند، امّا اینجا یک قید داشتیم که لعل به اعتبار این قید گفته شده «اجبر علی نفقته»، و این قید بوده «الوارث الصغیر» که این بحث میآید).
روایت سوم: صحیحۀ محمد بن مسلم
في الكافي: سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَنْ يَلْزَمُ الرَّجُلَ مِنْ قَرَابَتِهِ مِمَّنْ يُنْفِقُ عَلَيْهِ؟ قَالَ: الْوَالِدَانِ وَ الْوَلَدُ وَ الزَّوْجَةُ. [15]
این روایت را کافی از سهل بن زیاد از علی بن حکم از علاء بن رزین از محمد بن مسلم نقل کرده، در سند سه نظریه است: برخی مثل آقای خوئی و آقای تبریزی سهل را قبول نداشتند و در روایت اشکال میکردند، برخی سهل را قبول دارند مثل آقای شبیری و برخی بزرگان که ما هم عرض کردیم همین حرف درست است و ظاهراً برخی از بزرگان هم قبول دارند، نظر سومی هم هست که در روایت سهل احتیاط میکنند مثل بعضالأساطین، ایشان میفرمودند: به خاطر کثرت روایت سهل که دو هزار روایت در کافی از ایشان است، سهل ضعیف حساب نمیشود منتهی احتیاط میکردند، ما احتیاط نمیکنیم و میگوییم روایات سهل درست است به جهاتی که در کتاب رجال ذکر کردیم مثل همان چیزی که آقای شبیری زنجانی فرمودند و برخی هم فرمودند. کثرت نقل اجلاء را هم برخی مثل آقای خوئی قبول نداشتند که ما قبول داشتیم و عرض کردیم اطمینان آور است، وقتی در همین عصر میبینید که فرض کنید اجلاء منظور مراجع تقلید باشند، چند نفر از مراجع مسئلهای را نقل کردند حکم الله را نقل کنند آیا میگویید: این معتبر نیست چون نگفتند ثقه است ما میگوییم این اعتبار ندارد، نگفتن ثقه معنا ندارد این اشخاص دین خدا را نقل میکنند، آن هم مراجع تقلید هستند که مورد اعتماد شیعه هستند دارند مطلبی را نقل میکنند، چطور این را حساب نمیکنید؟ این هم جزء مواردی است که اطمینان آور میتواند باشد.
علیایّحال ما سهل را قبول داریم و روایت هم تمام است، روی مبناء میرزای نائینی اینهایی که قائل به صحت روایات کافی و کتب اربعه هستند، بر اساس اینکه اینها از اصول اربعه مائه نوشته شده و این اصول به قول شیخ مفید مورد اعتماد اصحاب بوده، دیگه این روایت تمام است آقای بهجت هم این را قبول داشتند، الّا در جایی که متعارضین باشد، و الّا ایشان هم قائل بودند که امثال روایات کافی معتبر است. پس صحت روایت از این جهت شبههای نیست.
روایت میفرماید: گفتم: به چه کسانی لازم است از نزدیکان نفقه پرداخت شود؟ حضرت فرمودند: پدر و مادر، فرزند و زوجه.
پس این بحث هم تمام است از این جهت. به فرض بعدی رسیدیم:
مورد سوم:اجداد جدات، از پدران آنها
اینها هم جزء واجب النفقه هستند، ببینید در این روایات الوالدان و الولد و الزوجه آمده بود، امّا برخی از اعاظم میگویند: وقتی والدان میگویند مورد جد و جده را هم شامل میشود، یعنی والدان شامل والد والد هم میشود به این صورت نیست که منحصر در خود والد باشد، به این صورت نیست که در والدین خود انسان منحصر شود، فرمودند: والدین منظور اعم است یعنی والدین والدین را هم شامل میشود، امّا این اختلافی است.
نظریه اول: وجوب
کلام صاحب جواهر
فقط کلام در پدر و مادر والدین است در نافع ترددی بوده اول تردد کرده است[16] وجه عدم وجوب اصل عدم وجوب بوده، اصل عدم تکلیف است، و اینها در اطلاق والدین و ابوین نمیشود، ظهور والد در خود والد است، نمیشود بگوییم ظهور والد یعنی پدر بزرگ، ببینید اطلاق کردنش گاهی ممکن است به قرینه صورت بگیرد امّا ظهورش را که بگیریم پدر بزرگ را شامل نمیشود، پس از این جهت گفتند: ما قائل به عدم وجوب میشویم.
امّا یک وجوه دیگری برای وجوب است: وجه وجوب انفاق یک مورد این است که میگویند: اصلاً اجماع هم نقل کردند که اینها واجب النفقه هستند یعنی به این مقدار قول قوی بوده، و در ریاض و در غیر ریاض به این اعتراف کرده، و مناقشهای هم در اینجا نکردند فقط مصنف تردیدی داشته است، خود محقق حلی هم میگوید: اظهر وجوب است به خاطر اینکه ظن بلکه قطع داریم که وقتی میفرمایند: والدین والد والد هم داخل میشود، و لو ظهور عبارت والدین را حساب نمیکنید ولی وقتی ذکر میکنند و والدین میگویند: قطع داریم یعنی قرینه داریم که نمیخواهیم بر پدر و مادر منحصر کنیم بلکه منظور والدین و من علی منهم است و هر کس بالاتر از والدین بوده باشد را هم شامل میشود، و لو به قرینۀ اتفاقی که همه دارند یعنی به خاطر اینکه مسئلهای مشخص بوده یعنی به خاطر قرینه این حرف را میزنند، و الّا انکار نمیکنند که ظهور اولیۀ والدین خود پدر و مادر است ولیکن ما قرینه داریم که از والدین، ارادۀ پدربزرگ و مادربزرگ را کردند.
مضافاً به این خبر که در کافی هست[17] [18] : احمد بن ادریس و غیره از محمد بن احمد از محمد بن عبد الحمید از ابی جمیله از زید شحام، این در عبارت جواهر صاحب جواهر به این روایت استناد میکنند روایت میفرماید: از ابی عبد الله در باب زکات اعطاء میشود به برادر و خواهر و عمو و عمه و خاله و دایی (همۀ اینها به این معنا است که اینها واجب النفقه نیستند که میتواند به آنها زکات بدهد به برادر و خواهر هم میتواند بدهد چون واجب النفقه نیستند در زکات نمیشود به واجب النفقه زکات داد، در خمس هم این بحث را داریم که بعد میرسیم که شخص به او خمس گرفته و مرجع به او اجازه میدهد که خمس بدهد، به پسر میخواهد بدهد میگویند نمیشود به پسر خمس داد، چون واجب النفقه است، به برادر و خواهر و عمو و عمه و خاله و دایی میشود خمس داد)، به جد و جده نمیشود زکات داد (این قرینه است برای اینکه واجب النفقه هستند چون به جد و جده نمیشود زکات داد معلوم میشود که واجب النفقه هستند). خصوصاً اینکه اجماع هم داریم پس نهی از اعطاء به جد و جده به خاطر این بوده واجب النفقه هستند. بلکه چارهای نیست که در صحیح ارادۀ اعم کنیم.
بعد این روایت را ذکر کردند: محمد بن یحیی از محمد بن حسین از صفوان بن یحیی از عبد الرحمن بن حجاج (این روایت را صاحب جواهر ذکر میکنند)، از ابی عبد الله فرمودند[19] [20] : پنج گروه را نمیشود از زکات چیزی داد و به آنها داده نمیشود: پدر و مادر، مملوک و مرأة (میخواهند بگویند این اب و ام شامل جد و جده میشود چطور در روایت قبلی فرمودند چطور به جد جده نمیشود داد، میخواهند بگویند این اب منظور "أب و من علی" هست)، اینها عیال شخص هستند و لازم است که به اینها نفقه بدهد، لذا چون عیال هستند و مواجب بوده که به اینها نفقه را بدهد، بنابراین عیال واجب النفقه -که ما در اینجا ذکرمیکنیم- را نمیشود زکات داد، مصداق عیال واجب النفقه را مشخص کردند.
فیالجمله آنهایی که واجب النفقه هستند حتی همسر و پدر و مادر که جد و جده را شامل میشود و فرزند را هم شامل میشود اینها عیال واجب النفقه هستند. این عبارتی است که صاحب جواهر در اینجا داشتند.
بنابراین جد و جده هم جزء واجب النفقه هستند. پس در خمس جزء استثناء مؤونه به حساب میآید. الّا اینکه برخی در اینجا احتیاط کردند به این صورت نیست که این قول از همه باشد و لو برخی ادعای اجماع کردند، امّا در کلمات برخی از بزرگواران هم از متاخرین یک شبههای کردند صحبتی که در کلام آقای سیستانی که این جملۀ "منظور چیست" را ذکر کردند، امّا آقای سید محمد سعید حکیم تعبیرشان در منهاج این بوده: واجب است انفاق بر اولاد و هر چه پایین بیآید، و بر ابوین بنابر احتیاط وجوبی کردند که پدر و مادر ابوین هم نفقه واجب است، این در کلمات برخی ذکر نشده و لو در این روایتی که مربوط به باب زکات است از آن فهمیده میشود که ظاهراً باید فتواء داد که جد و جده واجب النفقه است و نمیشود زکات داد، و در روایت دوم هم ذکر کردند که اینها عیال هستند و واجب النفقه هستند، لذا در جد و جده به نظر نیاز به احتیاط وجوبی نیست، امّا چون مسئله کامل واضح نبوده برخی مثل آقای حکیم در جد و جده احتیاط کردند و فتواء به واجب النفقه بودن ندادند.
ما به ظاهر میگوییم: جد و جده جزء مصادیق واجب النفقه به حساب میآید، إنّما الخلاف در برخی موارد دیگر که بعد دوبار ذکر میکنیم.
نظریه دوم: احتياط وجوبی
خلاصه: تا اینجا عرض کردیم که زوجه هست با آن فرقی که عرض کردیم علاوه بر حکم تکلیفی حکم وضعی هم دارد، بعد مسئلۀ بعدی ولد و خود ابوین بود، این هم قطعی و اجماعی بود که شبههای نداشت، اجداد و جدات را هم برخی ادعای اجماع کردند امّا برخی هم شبهه کردند، مثل آقای حکیم احتیاط کردند[21] ، امّا ما عرض کردیم از نظر فتواء هم تمام است و اجداد و جدات هم به این صورت است، منتهی باز برخی مصادیق هست که بحث میکنیم مثلاً فرض کنید که آیا نوه هم واجب النفقه حساب میشود یا خیر؟ و برای چه کسی واجب النفقه هست؟ جد و جده واجب النفقه بودنشان ممکن است ساقط شود امّا از آن سمت نوه برای جد و جده واجب النفقه ممکن است نباشد در این اختلاف باشد، البته باز بحثی در اینجا هست که برخی از اعلام دارند که اگر پدر و مادر شخصی از دنیا رفته، وقتی از دنیا رفتند آیا بر پدربزرگ و مادربزرگ مادر واجب هست؟ بعضاً دارند که اگر پدر و پدربزرگ پدری از دنیا رفته و مادر هم از دنیا رفته، پدربزرگ و مادربزرگ مادری دارد، میگویند: نفقۀ نوه بر این دو است، فرمودند: علی السویه بر این دو است، حتی میگویند: اگر مادر پدرش هم موجود باشد داخل میشود. حال این بحثی است که در مورد نوه هست که در نوه هم برخی این مسئله را ذکر کردند، منتهی یک قیوداتی دارد که جلسۀ بعد بیان میکنیم.