درس خارج فقه استاد محمدعلی بهبهانی
1401/07/24
بسم الله الرحمن الرحیم
مساله53؛ نظریه پنجم/ارباح المكاسب /كتاب الخمس
موضوع: كتاب الخمس/ارباح المكاسب /مساله53؛ نظریه پنجم
المسألة53: نماء الأعيان التي لم يتعلّق بها الخمس أو تعلّق بها و أُدّي
خلاصه مباحث گذشته
بحث ما درباره مسأله پنجاه و سوم عروه بود، در این مسأله بحث ما ابتداء در مورد نماء اعیان است و بعد وارد بحث ارتفاع قیمت میشویم، نماء اعیان یعنی زیاده حقیقیه یا زیاده خارجیه تعبیر میکنند. بحث ارتفاع قیمت که بعد وارد میشویم زیاده حکمیه است. در هر دو آقایان قائل به خمس هستند و تفصیلاتی که بعد عرض میکنیم جزء برخی که خمس را قبول ندارند.
در بحث نماء اعیان چند قول مطرح بود، اقوال را فیالجمله بیان کنیم، قول اول را مفصل خواندیم. صاحب عروه تعبیرشان این بود: اگر نزدش اعیانی باشد که خمس به آن تعلق نگرفته یا تعلق گرفته لکن خمسش را پرداخت کرده است، این نماء پیدا کرد و زیاد شد که زیاده حقیقیه است حال چه متصله باشد و چه منفصله، فرمودند: در این نماء خمس واجب است .
قول اول پس وجوب خمس در نماء متصل و منفصل است، این فرمایشی که صاحب عروه فرمودند قبلش علامه حلی، شهید اول، شهید ثانی داشتند، بعد هم اقوالی از صاحب جواهر نقل کردیم که برخی در موردی که قصد اکتساب نبوده باشد احتیاط کردند، شیخ انصاری هم همینطور، البته این قول در برخی موارد گفتند اما دو قول دیگر هم ذکر کردند، صاحب عروه هم جای دیگر حرف دیگری زدند که فیالجمله اشاره کردیم.
قول دوم بر اساس این است که مبنای برخی این است که خمس در مطلق فائده نیست و در فائده مکتسبه است، چون میگویند: خمس در فائده مکتسبه است، اینجا هم فرمودند: اگر این شخص از این درخت یا از عینی که دارد و نمو کرده؛ قصد اکتساب و قصد تجارت داشته، این نمو خمس دارد، چون فائده مکتسبه صدق میکند، اما اگر این را نگاه داشته و خود به خود رشد کرده، نمو متصل یا منفصل داشته اما قصد تجارت و اکتساب نداشته، در این صورت خمس ندارد. این مبنا برای کسانی است که فرمودند: فائده در روایاتی که در کتاب الخمس اول خواندیم یا در آیه شریفه مقید به قید اکتساب شود. این را مفصل توضیح دادیم. این بزرگواران که قائل بودند فائده را باید تقیید به اکتساب بزنیم، اینها قائل به این قول هستند، این هم که عنوان بحث را ارباح مکاسب قرار دادند برای این است که فائده را به اکتساب تقیید زدند، بر این اساس در ذهنشان این است که اینجا هر فائدهای خمس ندارد و فائده باید مکتسبه باشد. ما هم دلیلشان را مفصل صحبت کردیم.
فیالجمله آنجا رد کردیم، دو بیان داشتند برخی از کلمه غنم میخواستند استفاده کنند و غنم هر فائدهای نیست، فائدهای است که در آن اکتساب باشد که عرض کردیم این درست نیست. در جای دیگر هم به یک روایت تمسک کرده بودند که "أو اکتسب" و عرض کردیم در اینجا "أو" دارد و دلیل بر تقیید نیست، خیلی از این اعلام هم قبول نداشتند و میگفتند: اینجا هیچ دلیلی برای تقیید نخواهیم داشت.
قول سوم را صاحب عروه در مسأله پنجاه و پنجم فرمودند، اینجا این حرف را زدند در مسأله پنجاه و پنجم علی الظاهر خواستند تبصره بزنند، اما خیلیها تعلیقه زدند و فرمودند: این حرف مسأله پنجاه و پنجم با مسأله پنجاه و سوم جور در نمیآید، ما الان مسأله پنجاه و سوم را میخوانیم اما بعد به این مشکل برمیخوریم، فی الجمله اشاره میکنیم: در مسأله پنجاه و پنجم صاحب عروه میفرمایند: یک وقت شخص قصد اکتساب دارد، یک وقت قصد اکتساب ندارد صرفاً اصلاً قصدی ندارد، اینکه قصد اکتساب ندارد دو صورت است: یک وقت قصد اکتساب ندارد اما قصد انتفاع شخصی و مؤونه کردن این نمو را هم ندارد، اما یک وقت است که قصد انتفاع شخصی دارد، قصد اکتساب یک قصد است، قصد نداشتن اکتساب عدم قصد اکتساب است که امر عدمی است، اما این امر عدمی گاهی اوقات یک قصد دیگر به آن ضمیمه میشود که قصد انتفاع شخصی است و گاهی چنین قصدی به آن ضمیمه نمیشود. اگر در مسأله ما قصد اکتساب در آن بود که اکثر اعلام میگویند: خمس دارد، هم قائلین به فائده و هم قائلین به فائده مکتسبه به این قائل هستند. اگر قصد اکتساب نبود باز هم اختلاف است کسانی که فائده را مکتسبه میدانستند میگفتند: خمس ندارد، اما کسانی که به فائده قید مکتسبه نمیزدند میگفتند: این فائده است پس خمس دارد، مثل علامه، شهید اول و ثانی و آقای خوئی و خیلی از اعلام. اما در سومی قصد انتفاع شخصی است، جایی که قصد انتفاع شخصی باشد و میگوید: من برای خودم میخواهم این درخت را بزرگ کنم و میوه بدهد و برای مصرف شخصی خودم هست قصد انتفاع شخصی دارم و قصد اتجار ندارم، جزء موارد عدم قصد اتجار است اما بی قصد هم نیستم و قصد انتفاع شخصی است، اینجا صاحب عروه فرمودند: این مورد خمس ندارد، اگر به قصد انتفاع شخصی باشد چه نمو متصل چه نمو منفصل خمس ندارد.
ما گفتیم: این حرف را هم نمیتوان قبول کرد، شما یک اشتباهی علی الظاهر اینجا انجام دادید، شما بر اساس اینکه مؤونه خمس ندارد این حرف را زدید، چون میگویید: این قصد انتفاع شخصی است و چیزی که حاصل شده مؤونه خواهد شد، مؤونه هم مستثنی است. در حالی که اینجا مؤونه نیست بلکه قصد مؤونه شدن است، مؤونه با قصد مؤونه فرق دارد، شما اینجا میگویید: شخص انتفاع داشته باشد، به صرف قصد انتفاع روی مبنای خودتان چیزی مؤونه نمیشود، باید مؤونه میشد و بعد استثناء میکردید، الان هم وقتی میگویند: نمو خمس دارد، اگر شخص این را صرف در مؤونه کند خمسش برداشته میشود یا خیر؟ مؤونه شده دیگر، وقتی نمو خمس دارد چه متصل باشد چه منفصل باز هم استثناء کردند و گفتند: اگر در مؤونه صرف کرد خمس ندارد، این هم چنین است، شما به صرف اینکه انتفاع شخصی ببرد نمیتوانید بگویید: خمس ندارد، این هم خمس دارد. بله همهجا در قسمت قبلی هم اگر مؤونه شد خمس ندارد.
بنابراین نمیشود شما چنین تعبیر بیآورید و بگویید: به قصد انتفاع شخصی که شد خمس ندارد، اگر به قصد انتفاع شخصی هم شد باز فائده هست، وقتی فائده شد باید بگوییم: فائده خمس دارد.
یک نکته دیگر هم بگوییم: گاهیاوقات میگوییم: قصد اتجار و گاهی میگوییم: قصد اکتساب، این در جزوه نیست اما باید دقت کرد، قصد اکتساب با قصد اتجار را معمولاً در کنار هم ذکر میکنند و باهم میگیرند، اما یکی نیست، اینجا میگویند: قصد اکتساب و قصد اتجار داشته باشد، اگر چنین بوده باشد قطعاً خمس دارد چون هم فائده است، کسانی هم که میگویند: فائده مقید به اکتساب است قائلند که اینجا قصد تجارت داشته و خمس دارد. اما یک نکته بگوییم: کسانی که فائده را مقید کردند به قصد اتجار مقید نکردند، به اتجار مقید نکردند بلکه به اکتساب مقید کردند، اینجا صاحب عروه بر فرض اینکه در دلشان شبهه است و مثل شیخ انصاری و دیگران و صاحب جواهر دیدید میگفتند: برخی از اعلام این را گفتند و بعضاً از اصحاب نقل میکردند و بعضاً میگفتند: شاید قید اکتساب بوده باشد و فوائد را مقید به قید اکتساب کنیم، بعد آخر گفتند: خیر باز دو جای دیگر حرف دیگر زدند، جای دیگر احتیاط کردند، اما در جواهرشان و در مقام فتواشان دو جا در نجاة العباد فتوا دادند به اینکه حتی اگر قصد اکتساب نبوده باشد و مطلق فائده بوده باشد باز هم خمس دارد. اما در تردید بودند این تردید برای کدام قید است؟ برای قید اکتساب است نه برای قید اتجار، شخص اکتساب کرده است. این را برای این عرض میکنیم که همین مسأله پنجاه و پنج برخی بر انتفاع شخصی گفتند: این شخص روی بوستان خودش کار میکند، درختان را غرس میکند برای اینکه انتفاع شخصی ببرد، این هم که اکتساب شد. اکتساب به این معنای اتجار نیست اگر برای مؤونه شخصی خودش باشد نه به قصد اتجار، نمیخواهد بفروشد اما برای خودش یک فائدهای دستش میآید یک تلاشی میکند این فائده مکتسبه میشود ولو قصد اتجار نداشته باشد، این نکته خیلی مهم است. یعنی کسی که قائل به این است که مطلق فائده خمس ندارد، فائده مکتسبه خمس دارد در اینجایی که شخص قصد انتفاع شخصی دارد میگوید: خمس دارد، مثل باقی موارد اگر در مؤونه مصرف شد اگر قصد اتجار هم داشته باشد همین که در مؤونه شخصی مصرف کرد این خمس ندارد، در مؤونه مصرف نشد خمس دارد. دیگر فرقی نیست بین جایی که قصد اتجار داشته یا جایی که برای مؤونه شخصی خودش اکتساب کرده است، در هر دو فائده مکتسبه است، شما قید اکتساب را بیان کردید هیچکس قید اتجار را بیان نکرد، کسی نگفت: فائده وقتی فائدهای بوده باشد که به قصد اتجار باشد خمس دارد، مقید به این قید است، خیر کسانی که قید میزدند به اکتساب قید میزنند.
بنده یک شاهد دیگر هم عرض کنم: یادتان باشد در اوائل بحث هبه سال پیش میخواندیم که برخی میگفتند: هبه مطلق فائده است وبرخی میگفتند: خیر ما هبه را مطلق فائده نمیدانیم چون در هبه قبول دارد فائده مکتسبه است، یک قبلت که میگفت با همین قبولی که شخص میگفت، هبه فائده مکتسبه میشد، قائل به مبنای فائده مکتسبه بود ولی باز هم میگفت: باز هم هبه خمس دارد، چون فائده مکتسبه هست.
میگفتیم: فائده در چییست؟ قبول کرده صرف قبلت که قبول کرده و هبه را اخذ کرده، صرف همین را اکتساب میدانستند شما آنجا قید اکتساب را آوردید و چنین تفسیر کردید، اینجا در خود مسأله پنجاه و پنجم میفرمایید: اینجا ولو درختان را غرس کرده ولو برای انتفاع شخصی خودش بوده باشد و میخواست مؤونه کند، اما این باعث میشود که این فائده مکتسبه شود، هر زمان که در مؤونه مصرف کرد مؤونه خودش استثناء شده، چه در فرض اتجار چه در فرض عدم اتجار، مؤونه استثناء شده. اما هیچکس قصد مؤونه را بیان نکرده که اگر شخص قصد انتفاع داشته قصد مؤونه کرده باشد باعث میشود که خمس نداشته باشد، ملاک این نیست، شخص قصد مؤونه داشته اما نشده که در مؤونه مصرف کند، قصد مؤونه را داشته و قصد انتفاع شخصی داشته اما در مؤونه مصرف نکرد، خود آقایان میفرمایند: خمس دارد، ولو قصد مؤونه بوده.
پس صاحب عروه اینجا بحث قصد انتفاع را مطرح کردند یک خلط واقع شده بین قصد انتفاع و قصد مؤونه کردن و خود مؤونه، مؤونه استثناء شده نه آنچه که قصد مؤونه در آن بوده باشد.
یک نکته دیگر که باید توجه شود این است که اینجا هم فائده مکتسبه است و جزء مطلق فائدهها نیست، چون خودتان در دو مسأله بعد تصریح میکنید که این فائدهای که به دست آورده فائدهای بوده که در آن کار کرده و به دست آورده، منتهی قصدش این بوده که برای خودش مصرف کند و قصد تجارت نداشته، همین که تلاش کرده و کار کرده این فائده مکتسبه میشود.
پس کسانی که میگویند: خمس فقط در مطلق فائده نیست، بلکه در فائده مکتسبه است اینها هم باید در این مورد فتوا دهند که اینجا خمس دارد.
لذا ما در این مسأله چه قصد تجارت باشد و چه قصد تجارت و اکتساب نباشد، یا مثل این مورد قصد انتفاع شخصی باشد، در تمام این موارد عنوان فائده صدق میکند و مثل آقای خوئی ما هم چنین بگوییم مثل اعاظمی که قائل بودند: ملاک خمس عنوان فائده است، اینجا هم عنوان فائده است، اگر مؤونه شد از هر کدام از این اقسام سهگانه شد خمس ندارد، این را بعداً گفتیم و دلیلی هم ندارد در خصوص یک قسم بگوییم.
پس اینجا هم نسبت به این قول میگوییم: علی الظاهر صدق فائده هست ولو قصد انتفاع شخصی داشته باشد هم فائده مکتسبه است و هم خمس دارد، به قصد انتفاع شخصی هم هیچ تغییری در حکم حاصل نمیکند. این فرمایشی که صاحب عروه بعداً میفرمایند و اینجا منشأ شده برای یکی از اقوال که خیلی از محشین در مسأله پنجاه و پنجم عروه تعلیقه زدند و فرمودند: این مسأله با مسأله پنجاه و سوم منافات دارد، تعلیقه زدند و گفتند اینجا خمس ندارد، این مسأله مشکل است و ظاهراً خمس هم دارد.
در قول چهارم فرمودند: خمسی در نماء متصل به غیر قصد تکسب نیست فقط در متصلی که در آن قصد تکسب نبوده گفتند خمس نیست، این قول را هم خواندیم. فرمایش سید ابوالحسن اصفهانی و آقای بجنوردی بود که میفرمایند: نماء منفصل مطلقاً خمس دارد چون منفصل است این را جدا میبینند، میفرمایند: فائده صدق میکند، در نماء متصل اگر قصد اتجار بوده باشد آنجا میگویند: قصد اتجار داشته و فائده صدق میکند، مقصود بوده که به یک فائدهای برسد و تکسبی انجام داده است یعنی قصد تکسب داشته است، حال این تعبیر اینهاست که بعد این را عرض میکنیم که قصد تکسب غیر خود تکسب است، این را باید دقت کنیم که اکتساب باید صدق کند و باید بین قصد تکسب و اکتساب فرق بگذاریم که در اینجا دیدید فرق دارد.
اما در متصلی که قصد تکسب نبوده باشد مثل سید ابوالحسن اصفهانی و آقای بجنوردی و دیگران فرمودند: اینجا خمس ندارد و ما گفتیم: اینجا هم خمس دارد. به تعبیری که آقای خوئی فرمودند در نماء متصل هم حتی ولو شخص قصد اکتساب نداشته است باز فائده صدق میکند و خمس دارد، اینجا هم میگوییم: چون فائده است خمس دارد.
به قول پنجم میرسیم:
نظریه پنجم: احتیاط در متصل به غیر قصد تکسب و وجوب در غیرش
یجب في النماء المنفصل و یفصل في المتصل بین ما قصد الانتفاع به فیجب الخمس و ما لم یقصد فالأحوط الخمس
فرض المحقق السيد محمود الحسيني الشاهرودي ثلاثة فروض:
الفرض الأوّل: قصد من اقتناء العين التكسب بنمائها المتصل و المنفصل.
الفرض الثاني: لم يقصد من اقتناء العين التكسّب بنمائها لا المنفصل و لا المتصل.
الفرض الثالث: قصد من اقتناء العين التكسّب بنمائها المنفصل فقط.
أما في النماء المتصل فأفتى بوجوب الخمس في الفرض الأوَل دون الفرضين الأخيرين.
أما النماء المنفصل فيظهر أنّه يرى وجوب الخمس في النماء المنفصل مطلقاً، لأنّه شيء مميّز و يلحق بالفوائد.
قال في تعلیقة العروة: إذا كان المقصود من اقتنائهما الاستنماء من غير فرق بين المتّصل والمنفصل، وأمّا إذا لم يكن كذلك، أو كان خصوص النماءات المنفصلة كما في الأشجار المثمرة والإناث من الأغنام فعلى الأحوط في المتّصلة منها.[1]
همین مسأله است فقط در نماء متصلی که قصد تکسب نباشد، آقای سید ابوالحسن اصفهانی و آقای بجنوردی فرمودند: نماء متصل به غیر قصد تکسب خمس ندارد، در قول پنجم از سید محمود شاهرودی است که میفرمایند: نماء متصل به غیر قصد اکتساب احتیاطی است.
نظرشان احتیاطی است که دیگر عبارت ایشان را نمیخوانیم و در تعلیقه بر عروه تعبیرشان را چنین به کار بردند.
ملاحظهای بر این نظریه
لا یمکن المساعدة علی هذا القول أیضاً، لما تقدّم من أنّ النماء المتّصل إذا لم یقصد الاکتساب به فهو یصدق علیه عنوان الفائدة، فلا وجه للاحتیاط فیه، بل لابدّ من الفتوی بوجوب الخمس حتّی في النماء المتصل الذي لم یُقصد به الاکتساب.
ردی که بر قول قبلی بود اینجا هم هست، کسانی که گفتند خمس ندارد میگوییم: چون فائده است خمس دارد، اینجا هم ایشان احتیاطی شدند باز هم به این مسأله چنین جواب میدهیم.
نظریه ششم: قصد تکسب باشد واجب است و اگر نباشد واجب نیست
قال به الشیخ الأنصاري في أحد أقواله الثلاثة[2] و هکذا السید البروجردي و جمع من الأعلام.
قال السید المحقق البروجردي: على الأقوى فيما إذا كان قصده من اقتنائها الاستنماء، وعلى الأحوط في غيره.[3]
و قال السید عبدالله الشيرازي: إذا قصد التكسّب بها، وإلّا فعلى الأحوط.[4]
و قال الشیخ اللنكراني: على الأقوى فيما إذا كانتا مقصودتَين من الاستبقاء، وعلى الأحوط في غيره.[5]
این نظر را که شیخ انصاری در یکی از اقوال ثلاثه ذکر کرده بودند، آقای بروجردی هم ذکر کرده بودند و برخی دیگر از اعلام هم ذکر کرده بودند، این اعلام در جایی که قصد تکسب و بوده باشد چه در نماء متصل و چه در نماء منفصل، فرمودند: واجب است خمس را بدهد، قصد تکسب که نبوده باشد اینجا احتیاط کردند. بناء احتیاط همان تردیدی است که دارند در اینکه آیا ملاک خمس مطلق الفائده است یا فائده مکتسبه است؟ لذا در جایی که قصد تکسب باشد مطلقاً مبنای وجوب خمس در آن است چون هم فائده است و هم اکتساب است، اینجا که حتماً باید فتوا بدهند، اما در جایی که فائده است، نمو متصل و منفصل بوده است اما قصد اکتساب نبوده بین دو مبنا مردد بودند که آیا این اکتساب قید هست یا نیست که در این مورد احتیاط کردند. این مبنای احتیاط شیخ است و ایشان احتیاط را در ذیل تعلیقه بر کلام برخی از اعاظم فرمودند، در تعلیقه بر نخبه یا در تعلیق مجمع الرسائل ذکر کردند و احتیاط کردند ولو در کتاب الخمس فتوا داده بودند در برخی کتب فتوایی هم به صورت فتوی ذکر شده است اما در تعلیقه بر کلام صاحب جواهر یا تعلیقه بر کلام نخبه (کتاب مرحوم کلباسی) احتیاط به کار بردند. این تردیدی که داشتند گفتیم: اشکال ندارد و ممکن است بر فقیهی از جهت علمی حکمی تمام باشد اما در مقام فتوا احتیاط کنند، اینجا جزء مواردی بوده که ایشان احتیاط کردند.
ملاحظهای بر نظریه ششم
لا نری وجهاً للاحتیاط في المقام مع صدق عنوان الفائدة علی النماء الذي لم یقصد به الاکتساب، فلا نسلّم هذا التفصیل.
وجهی برای احتیاط در این مقام نیست چون عنوان فائده بر نماء به غیر قصد تکسب هم صدق میکند.
نظریه هفتم: تفصیل بین نماء متصل و منفصل و ملحقاتش
قال المحقق الحكيم: إطلاق وجوب الخمس فيه مبني على وجوبه في مطلق الفائدة، و لو بني على اختصاصه بالتكسب كان الواجب تقييده به هنا.[المحقق الحکیم لا یعتقد بتقیید الفائدة بقید المکتسبة] كما يشكل أيضاً وجوبه في النماء المتصل - كالسُمن و نحوه - لعدم وضوح صدق الفائدة عليه. نعم مثل الصوف و الثمرة حاله حال المنفصل.[6]
و في تعليقته على العروة: إذا كان منفصلاً أو بحكم المنفصل، كالصوف والثمر على الشجر، أمّا غيره فلا خمس فيه.[7]
و قال في منهاج الصالحین: مسألة (29): إذا كان عنده من الأعيان التي لم يتعلّق بها الخمس، أو تعلّق بها وقد أدّاه فنمت وزادت زيادةً متّصلةً، كما إذا نمت الشجرة، أو سمنت الشاة ونحوهما فالأظهر عدم وجوب الخمس في الزيادة ، أمّا إذا زادت زيادةً منفصلةً كالولد والثمر واللبن والصوف ونحوها ممّا كان منفصلاً أو بحكم المنفصل عرفاً فالظاهر وجوب الخمس في الزيادة.[8]
این قول از آقای حکیم است، در مستمسک و منهاج بین نماء متصل و بین منفصل و ملحقاتش تفصیل دادند، در نماء منفصل و آنچه به آن ملحق میشود فرمودند: چون این منفصل است جدا است اینجا خمس دارد، اما در متصل صدق فائده واضح نیست و شک در صدق فائده است، ما گفتیم: قطعاً صدق فائده است، اما ایشان مثلاً چون شجر درخت است و بزرگ میشود و نماء متصل است شک دارند که برای عرف واضح نیست که فائده باشد، چون درخت است که بزرگ میشود.
ما میگوییم: خیر خیلی واضح است، در برخی موارد خیلی واضح است، تعبیری که خود این بزرگان به کار بردند آقای خوئی و دیگران هم داشتند و میفرمودند: گوسفندی که شخص خریداری کرده ده کیلو بوده الان پنجاه کیلو است و نماء هم متصل است، اسم این را چه میگذارید؟ به این میگویید صدق فائده مشکوک است؟ شخص گله دار است و تعداد زیادی گوسفند خریداری کرده است و از ده کیلو به پنجاه کیلو رسانده است و شما در صدق فائده تشکیک میکنید؟ این مسلم و واضح است که صدق فائده است، هر کیلو که بالا میرود این صدق فائده را حساب میکند که وزن گوسفند بالا میرود، مسلم است که فائده صدق میکند. بله اگر موردی بود که شک در صدق فائده داشتیم، مثلاً دیگر نمو مرئی نبود، در جایی که چنین باشد حرف ایشان درست است، اما در کل نماء متصل این حرف درست نیست، در جایی که شک در صدق فائده باشد بله خمس ندارد، اما اینکه کلاً چنین حرفی زده شود درست نیست.
خودشان ملتفت شدند و در برخی موارد گفتند: بعضی چیزها ملحق به نماء منفصل است، یعنی نماء متصل است اما نماء متصلی که ملحق به منفصل میشود، در اینجا هم این حرف را زدند اما در مسأله وزن گوسفند تصریح کردند که اظهر عدم وجوب خمس در زیاده است، چرا این را گفتید؟ گوسفند ده کیلویی پنجاه کیلو شده است، آیا شما در صدق فائده شک دارید؟ اما متاسفانه تعبیر ایشان این بوده و تردید فرمودند.
علی ای حال ملحقات به زیاده منفصله را، یعنی متصلی که ملحق به منفصل است این را قبول دارند، ما به حکم المنفصل عرفاً است، این را قبلاً مثال زدند به میوه درخت، میوه درخت به درخت متصل بود اما بعد جدا میکند و کنار میگذارد، این اول کار نماء متصل است اما بعد جدا میکند و در صندوق میچیند، این ملحق به منفصل است چون متصل به نماء بوده است و مثل بچه نیست که دو موجود بوده باشد، مثلاً دو گوسفند باشد این شات متبع که میگویند، در روایت شات متبع داشتیم که هم یک بچه داشت بیرون و هم یک بچه در شکم داشت، گفتیم: شات متبع وقتی صد گوسفند باشد سیصد تا حساب میشود، صد عدد به اعتبار بچه کوچکی که دارد، و صد عدد به اعتبار بچهای که در شکم دارد، این را سه عدد حساب کردند و متعدد حساب کردند، میوه درخت هم ولو متصل است آقای حکیم قبول دارند و میفرمایند: میوه متصل است و وقتی میچیند جدا میشود و منفصل است، این به حکم المنفصل است. میوه را متصل حساب نمیکنند در اینجا خمس را قبول دارند. اما در گوسفند و در نمو شجر میگویند: وضوح صدق فائده نیست لذا ایشان فتوا ندادند.
ملاحظهای بر این نظریه
لا فرق بین النماء المنفصل و المتصل في صدق الفائدة علیهما، کما لا فرق في النماء المتّصل بین ما لا یلحق بالنماء المنفصل، مثل السُمن و بین ما یلحق به، مثل الصوف و الثمرة، في صدق عنوان الفائدة علیهما.
ما گفتیم: ظاهراً اینجا صدق فائده است هم در گوسفند ده کیلویی که پنجاه کیلو میشود، صدق فائده است، یک مقدار که اضافه شود صدق فائده است و باید خمس را بدهد، هر مقدار به وزن گوسفندان اضافه شود خمس به آن تعلق میگیرد.
ما از این بحث کلاً فارغ شدیم، جمع بندی بحث را عرض کردیم که ملاک ما مطلق فائده است و قید اکتساب ثابت نشد، قصد انتفاع شخصی به درد نمیخورد چیزی که صاحب عروه در مسأله پنجاه و پنج بیان میکنند، صدق فائده در نماء متصل و منفصل هم هست، این هفت قول فرمایشات اعلام بود جایی که اختلاف هم داشتند بیان کردیم و ظاهراً باید بگوییم: خمس داریم.
فروعات فقهیه
فروعی در مسائل فقهیه تطبیقیه هست که ملحق به این مسأله است و ملاحظه میکنیم و وارد تتمه بحث میشویم، بحث ما در نماء تمام شد چه نماء متصل و چه منفصل، فقط این فروع جزئی را هم بحث کنیم و وارد بحث بعدی شویم، بحثمان الان زیاده حقیقیه بود که نماء متصل و منفصل بود، الان در زیاده حکمیه میرویم یعنی ارتفاع قیمت که بسیار مهم است، یعنی کسانی که خمس را حساب میکنند، چند مسأله که تجار میآیند و حساب میکنند بسیار مورد ابتلاء است، یک مورد که شاید مهمترین باشد بحث ارتفاع قیمت است چون اکثراً تجاری که میآیند و خمس را حساب کنند اکثراً با این ارتفاع قیمت مواجه هستند، قیمت جنس بالا رفته است، خمس این ارتفاع قیمت را چطور حساب کنند؟ حال بحث خمس سرمایه هم هست که در مسائل بعدی بیان میشود، اینها مسائل کلیدی است، مردم عموماً به این مسائل مواجه هستند، به این نماء هم خیلی از مردم مبتلاء هستند اما دامن گیر همه نیست، اما تتمه مسأله پنجاه و سوم؛ که ارتفاع قیمت است یک کالایی شخص دارد که قیمتش بالا رفته است، آیا خمس دارد یا خیر؟ این بسیار مورد ابتلاء است.
با توجه به اینکه برخی از بزرگان اعاظم عصر مثلاً بعض الاساطین حتی برخی از آقایان نجف، اخیراً فتوا را عوض کردند و فتوا دادند به اینکه تضخم (تورم) خمس ندارد، میفرمایند: اگر واقعاً ارتفاع قیمت مربوط به تورم بوده باشد، تضحم العمله بوده باشد ما این را ارتفاع قیمت حساب نمیکنیم، قبلاً خیلیها ایراد میگرفتند و میفرمودند: قیمت حسب ظاهر بالا رفته است و جنس شخص به همان تعداد قبلی است، سرمایه شخص اضافه نشده است بلکه ارزش پول پایین آمده است اما برخی از آقایان خمس را حساب میکردند، تا اینکه اخیراً این آقایان بزرگوار میگفتند: این تورم است و حساب نشود.
این قسمت تتمه خیلی مورد ابتلاء است، بحث ارتفاع قیمت و شئونش که میرسیم و فروعات را هم بحث میکنیم. قبل اینکه این را بگوییم فروعاتی که در ذیلش اعاظم بیان کردند تمام کنیم:
فرع اول: نمائی که در رأس المال داخل کرده است
السؤال (1): الخمس في النماء أخذ بعنوان الخمس و أدخل في رأس المال
أُعطِي سيد فَصيلاً بعنوان الخمس و احتفظ به و أدخله في رأس ماله فهل يتعلّق الخمس بالزيادة العينية له؟
خمس در آن نمائی که به عنوان خمس گرفته شده و در رأس المال داخل شده است، آمدند به این شخص از بابت خمس یک بچه شتری دادند سوال این است:
سيدى از بابت خمس يک نفر ديلاق مثلاً گرفته و نگاه داشت و داخل سرمايه نمود، آيا به نماء عينى ديلاق مزبور خمس تعلق مىگيرد يا نه؟
جواب محقق حائری
إن لم يكن السيد فقيراً و كان ما أخذه زائداً عن مؤونته يجب أن یدفع خمسه.[9]
اگر سيد فقير نباشد و زائد بر مؤونه باشد آن نماء عينى، خمس او را بدهد.
تحقیق در جواب
یتعلّق الخمس بالنماء المذکور إلا إذا کان ممّا استثنیناه من رأس المال، کما سیأتي إن شاء الله تعالی.
و الدلیل علی ذلك: ما تقدّم من وجوب الخمس في النماء و ما سیأتي من التفصیل في خمس رأس المال.
تعبیری که ما میآوریم میگوییم: به نماء مذکور خمس تعلق پیدا میکند چون اصل پولی که به شخص داده شده است یا جنسی که به سید داده شده؛ خمس ندارد، در این اختلاف است چیزی که به عنوان سهم امام علیه السلام یا سهم سادات داده شود اختلاف است و ما میگوییم: خمس ندارد چون به به عنوان سهم سادات داده شده است، برخی آقایان میفرمایند: خمس دارد. ما قبلاً مفصل بحث کردیم و اختلاف نظر بود و گفتیم: خمس ندارد، در سهم امام علیه السلام هم چنین است.
مسأله این است که اگر جزء مواردی باشد که ما در رأسالمال استثناء کردیم (مسأله رأسالمال را بعد بیان میکنیم) از جمله رأسالمالی که در مؤونه زندگی به آن نیاز دارد، این رأسالمال استثناء شده است، حالا استثناء شده دلیلش چیست؟ برخی ذکر کردند که رأسالمالی که در اعاشه به آن نیاز دارد خودش مؤونه است، تفسیر مؤونه را قبلاً صحبت کردیم و بعداً هم صحبت میکنیم، خودش صدق مؤونه میکند، این همان معنای دیگری است که برای مؤونه ذکر کردیم، برخی فکر میکنند مؤونه به معنای صرف است، چیزی که صرف شود، اما ما گفتیم: مؤونه به معنای ثقل است، شاهد لغوی را هم آوردیم، این ثقل زندگی است و لازم نیست که صرف شود، این سرمایه را نگاه داشته و برای زندگی لازم است، این بار را باید داشته باشد این مؤونه میشود، لذا رأسالمال از این جهت میتواند مؤونه شود، لذا آقایان در چند مسأله بعد که به رأس المال میرسیم آن رأسالمالی که شخص در زندگی به آن نیاز دارد مؤونه است. به این مسأله میرسیم که بعد بحث میکنیم.
السؤال (2): خمس نماء الأغنام
يجوز لمن يملك الأنعام كالغنم أن يخرج الخمس بحسب قيمة ما يملك و يجوز له أيضاً أن يؤدّي خمسها حسب عددها؟ فما حكمه لو مرّ عليه الحول و لم يزداد عددها علی السنة السابقة و لكن بعضها من نتاج الغنم من السنة الماضية؟
شخصی که گوسفندانی دارد، مثل انعام دارد آیا جائز است که برای او خارج کند خمس را به حسب آنچه مالک است، و جائز هم است که خمس را به حسب عدد گوسفندان حساب کند؟ بیست گوسفند دارد و چهار عدد را بدهد و شانزده گوسفند مخمس داشته باشد، اگر سال بگذرد و تعدادش از سال قبلی بیشتر نشود لکن بعضی از گوسفندان از سال قبل بچه به دنیا آوردند، تعداد نسبت به سال پیش که خمس داده اضافه نشده است. سوال را یک مقدار مبهم بیان کردند، میگوید: تعداد اضافه نشده است، حال ایشان بر یکی از احتمالات انجام دادند، ببینید اینکه میگویند: تعداد زیاد نشده است، مثلاً بیست گوسفند داشته است، چهار گوسفند را خمس داده است در سال قبل، لذا سال قبل شانزده گوسفند بوده است، اول گفت: میتوانم از خودش بدهم یا قیمت را باید بدهم، گفتند: از خودش بده، میگوید: حال از خودش دادم و مخمس کردم و تعداد شانزده عدد شد، سال بعد سوال میپرسد که گوسفندان را شمرد میبیند که گوسفندان بچه به دنیا آوردند و به تعداد سال قبل شده است، تعداد سال قبل منظورش چیست؟ قبل تخمیس یا بعد تخمیس؟ یعنی بیست عدد شده است؟ قبلاً بیست عدد بود الان هم بیست عدد شده است؟ ببینید اگر پول را میداد بیست مخمس داشت اما از خود گوسفندان داده و چهار عدد کم شده است اما میخواست بیست گوسفند را مخمس کند، ممکن است در ذهن شخص این سوال آمده باشد که الان بچه به دنیا آمده و بیست عدد شده است، او هم بیست عدد را میخواست مخمس کند و از خودش خمس را پرداخت کرد، بیست گوسفند که مخمس است و چهار بچه به دنیا آمده است و جای آن گذاشته است، این یک احتمال است.
یک احتمال دوم هم هست که در ذهن شخص این باشد که سال پیش که خمس را داد شانزده عدد بود، از این شانزده گوسفند در طول سال برخی را صرف کرد، مثلاً دو گوسفند را برای مهمان ذبح کرد و دو تا بچه بدنیا آورد، دو گوسفندی که ذبح کرد جایگزین شد، الان خمس آن دو گوسفند را نباید بدهد؟ ممکن است این احتمال در ذهن او باشد، چون سال پیش شانزده گوسفند مخمس داشته است، این هم یک وجه است که لعل آقای گلپایگانی روی این وجه جواب دادند، اما وجه اول این است که شانزده مخمس دارد اما این در ذهنش این است که بیست گوسفند داشته و چهار گوسفند را از خودش داده است و میخواست پولش را بدهد اما به جای پول از خود گوسفندان داده است، اگر پولش را میداد بیست گوسفند مخمس داشت اما چهار تا از گوسفندان را به عنوان خمس داده است دیگر شانزده عدد مخمس دارد و نباید بگوید: بیست عدد گوسفند مخمس دارم، در ذهن این شخص این است که الان چهار بچه به دنیا آورده دوباره بیست عدد شده و همین بیست عدد مخمس باشد، ممکن است این در ذهن شخص باشد، دو احتمال در این عبارت هست. حال اینجا علامت سوال آمده است اما آقای گلپایگانی به صورتی جواب دادند که انگار سوال کننده گفته است جائز است شخص چنین بدهد یا به عدد بدهد، و ایشان هم فرمودند: بله.
جواب سید گلپایگانی
يجوز له تعيين رأس المال قيمة و عدداً و لكن إن اختار الفرض الثاني يجب عليه تخميس النماء المتصل منها.[10]
ایشان ظاهراً قسمت اول را سال تعیین کردند و میفرمایند: جائز است تعیین رأس المال قیمتاً و عدداً، هم از پول بدهد یا اینکه از عدد گوسفندان بدهد، اما اگر از عدد گوسفندان داد فقط خمس نماء متصل را بدهد، در تعداد دیگر همان تعداد قبلی است. لعل ایشان روی همان شانزده گوسفند تفسیر کردند.
تحقیق در جواب
یجب الخمس في نماء الشیاه المخمّسة أیضاً و لکن بالنسبة إلی ما تولّد من الشیاه ففي السؤال احتمالان:
الاحتمال الأول: أنّ مقدار الشیاه مثلاً کان عشرین فخمّسه و أعطی أربع شیاه بعنوان الخمس و لکن تولدت أربع شیاه أخری فصار العدد عشرین شاة، مثل السنة الماضیة، فهنا یجب الخمس فيما تولد من الشیاه.
ما اینجا میگوییم: خمس در نماء این گوسفندان مخمسه واجب است، در این مورد حرفی نیست، در نماء مفصل بحث کردیم، لکن به نسبت آنچه از بچه متولد شده دو احتمال است:
احتمال اول: اینکه بیست گوسفند بوده است و چهار گوسفند را به عنوان خمس داده است و شانزده تا باقی مانده، چهارتا به دنیا آمده و دوباره بیست گوسفند دارد، اگر چنین باشد چهار گوسفندی که به دنیا آمده است خمس دارد چون وقتی شخص خمس را از گوسفندان داده است دیگر نباید بگوید: بیست گوسفند مخمس دارم، اگر با پول خمس را میداد بیست گوسفند مخمس داشت اما چون از خود گوسفندان داده است شانزده گوسفند مخمس میشود، و چهار عدد دیگر خمس دارد.
الاحتمال الثاني: أنّ مقدار الشیاه مثلاً کان عشرین فخمّسه و أعطی أربع شیاه بعنوان الخمس و بقي ستة عشر شاةً و صرف بعضها في أمور مثل المؤونة و لکن تولد من الشیاه بمقدار ما صرفه في طول السنة، و لذا بعد أن مضت سنةً أیضاً بقي ستة عشر شاةً، فهنا لا یجب الخمس فيما تولّد، لأنّها أُبدلت بمکان ما صرفه.
احتمال دوم: اما اگر منظور شخص این باشد که شانزده گوسفند مخمس دارد و چهار عدد را از خودش داد، اما از این شانزده گوسفند مصرف کرد و چند گوسفند به دنیا آمد و جای آن گذاشت، در این صورت اینهایی که جایگزین کرده خمس ندارد، فقط نماء گوسفندانی که جایگزین کرده خمس دارد، نماء چه متصل باشد چه منفصل، منفصل بچهای است که به دنیا آمده است، نماء متصل هم خمس دارد، قبلاً گوسفندان بیست کیلو بودند و الان پنجاه کیلو هستند، خمس دارد عرفاً میگویند: این شخص فائده برده است. برخ خلاف آقای حکیم که میفرمودند: اینجا خمس ندارد، ما میگوییم: خمس دارد.
این فرع اول نمائی است که در رأس المال داخل کرده است.
شاگرد: در هر صورت آیا وزن را حساب میکنند؟ مثلاً سال بعد نیم کیلو فقط اضافه شده است آیا این را هم باید حساب کند؟
استاد: بله وزن را حساب میکنند، حال اگر نیم کیلو هم یقین داشته باشد که اضافه شده است، اینها را معمولاً مصالحه میکنند، اما گوسفندان را خودشان وزن میکنند وقتی میخواهند ببینند حدوداً چه مقدار است، حال برخی هم وزن نمیکنند چون گله زیاد دارند و به حسب ظاهر حدودی میفهمند و میگویند: گوسفندان من این مقدار اضافه شده است، مثلاً بره که سال پیش گرفته حدوداً بیست کیلو بوده است و الان چهل کیلو است، مصالحه میکنند و حدودی است، اگر بتوانند دقیق حساب کنند که نیم کیلو اضافه شده است، یا ده کیلو اضافه شده است یا بیشتر، کسانی که دقیق هستند میگویند: حدود صد کیلو اضافه شده است، چون صد کیلو هم در گله گوسفند خیلی جزئی است، به چشم نمیآید و با چشم نمیتوان صد کیلو و دویست کیلو را حساب کرد چون گله گوسفند است، با آن همه گوسفندی که دارد مقدار کمی هم که بوده باشد بالای صد کیلو است و معمولاً به تن است، بله اگر جایی علم داشته باشد هر مقدار هم کم باشد خمس دارد چون فائده است.
حال این فرع تمام شد یک فرع دیگری میخوانیم و وارد بحث ارتفاع قیمت میشویم و بحث دیگر که تورم عمله بود را هم در ضمن آن بحث میکنیم.