« فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1401/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

مساله53؛ نظریه دوم/ارباح المكاسب /كتاب الخمس

 

موضوع: كتاب الخمس/ارباح المكاسب /مساله53؛ نظریه دوم

المسألة53: نماء الأعيان التي لم يتعلّق بها الخمس أو تعلّق بها و أُدّي

خلاصه مباحث گذشته

بحث ما به مسأله بسیار مهمی عروه که مسأله پنجاه و سوم است، رسید، این مسأله در مودر نماء اعیان است که مردم خیلی حواسشان به این مسأله نیست و خمس این مورد خیلی کم داده می‌شود، معمولاً در رأس‌المال خمس را حساب می‌کنند اما در این قسمت خیلی حواسشان به دادن خمس نیست.

مسأله پنجاه و سوم دو قسمت دارد، البته قسمت دوم را خمس می‌دهند اما قسمت اول خیر، قسمت اول نماء اعیان است چه متصل باشد چه منفصل، نماء متصل و منفصل چیست؟ نماء متصل را مثال زدیم به گوسفندی که پشم می‌دهد و پشم نماء متصل است، اما وقتی بچه به دنیا می‌آورد نماء منفصل می‌شود، میوه درخت جدا می‌شود، این را برخی نماء متصل گرفته بودند و ملحق به منفصل کردند یعنی چون از درخت جدا می‌شود این را ملحق به منفصل گرفتند. اما خود درخت مثلاً نهال بود و الان درخت بزرگ شد، وقتی می‌خواهد باغ را بفروشد شخص بگوید: در آن هزار نهال کوچک دو ساله گذاشتم، اما وقتی می‌گوید: درخت‌ها ده ساله است و به بار نشسته است خیلی قیمتش فرق دارد، وقتی نهال بود خیلی قیمتش فرق دارد، نمو است شخص آن موقعی که خمس داده است نهال بود و دو ساله بود، الان ده ساله است و خیلی قیمت بالاتر رفته است و باید خمس را بدهد، این نماء متصل است.

جدا از نماء متصل و میوه‌ها که باید خمس بدهد این مورد را هم باید خمس بدهد این بحث نماء بود. چند قول داشتیم که وارد شدیم، قول اول که خیلی از بزرگان قائل هستند، علامه حلی هم بود که بعداً اضافه می‌کنند، ما نظر یک سری از اعلام را خواندیم، شهید اول، شهید ثانی، صاحب جواهر، حتی کاشف الغطاء، کفایة الاحکام سبزواری همه قائل به این نظر هستند. سه قائل دیگر هم داریم که کلمات مضطرب و متفاوتی دارند، یک نفر صاحب جواهر است که یک‌جا مطلق فرموده: چه در نماء متصل و چه منفصل، چه به قصد کسب و کار نگاه داشته و نمو کرده، چه در نمو قصد تکسب و اکتساب نداشته باشد، چه نگاه داشته مثلاً گفته: این گوسفندان را تا زمانی نگاه می‌دارم که بچه دار شوند و چند برابر شوند، می‌خواست اکتساب کند، چه نیت اکتساب باشد و چه نباشد مثلاً گوسفندان را نگاه داشته و دو بچه به دنیا آورد یا بیشتر، در تمام این فروض چه قصد اکتساب داشته باشد و چه نداشته باشد؛ خمس به آن تعلق می‌گیرد. اما در برخی موارد در جایی که قصد اکتساب نداشته مثلاً یک‌جا صاحب جواهر احتیاطی را بیان کردند و فرمودند: حال اگر قصد اکتساب نداشته باشد احتیاط، اما در باقی موارد فتوا دادند.

شیخ انصاری هم همین نظر را آوردند و دوجای دیگر هم حرف زدند، مثلاً یک‌جا احتیاط کردند و یک‌جا قیدی اضافه کردند.

صاحب عروه هم همین‌طور، ایشان هم دو حرف دیگری آوردند که بعد به آن اشاره می‌کنیم، اما در متن عروه در مسأله پنجاه و سوم فرموده: چه نمو متصل باشد چه منفصل باشد و فرقی ندارد چه به قصد اکتساب باشد و چه نباشد، نمو متصل و منفصل همه‌اش خمس دارد.

حرف آقای خوئی را هم منفصل خواندیم، حرف سید عبد الاعلی سبزواری را هم آوردیم و همه را اشاره کردیم و به همان قول برمی‌گردد. به قول دوم رسیدیم:

نظریه دوم: وجوب خمس در نماء به قصد اکتساب

هذا أحد أقوال للشیخ الأنصاري و التزم به بعض الأکابر و السید عبد الهادي الشیرازي و صاحب المرتقی.

این قول همان قولی است که عرض کردیم شیخ انصاری دو حرف دیگر هم زدند، این قول یکی از آن دو حرف است در مورد مبانی هم مفصل صحبت کردیم، مبانی فرق بین قول اول و دوم این است: قول دوم را گفتند: نماء چه منفصل و چه متصل اگر به قصد اکتساب بود خمس دارد، اگر به قصد اکتساب نبود خمس ندارد، این قول دوم را که گفتند: اگر به قصد اکتساب نبود خمس ندارد این حرف از شیخ انصاری است، با این‌که در قول اول مطلق گفتند: نماء متصل و منفصل چه قصد اکتساب داشته باشد و چه قصد اکتساب نداشته باشد خمس دارد، اما یک دفعه یک‌جا این حرف را زدند، حال مبنای این‌که این حرف را زدند چیست؟ مفصل جلسه قبل عرض کردیم، مبنا این است که اول بحث ارباح مکاسب ما گفتیم: ملاک خمس آن چیزی است که فائده باشد، این آقایان دو دلیل پیدا کرده بودند که هیچ‌کدام به نظر ما به درد نمی‌خورد، بعد گفتند: ملاک فائده‌ای است که مکتسبه باشد، اکتساب در آن بوده باشد، این حرف را زدند. چون گفتند: ملاک فائده مکتسبه است نتیجه این شده که گفتند: اگر قصد اکتساب نداشته باشد خمس ندارد. این نتیجه آن حرف است.

و قد تقدّم في القول الأول أنّ الشيخ الأنصاري التزم به في أحد أقواله الثلاثة و قلنا کلامه مختلف، ففي موضع آخر اختار القول الثاني و هذه عبارته: و مثله [أي مثل وجوب الخمس في الإرث] في الضعف ما أطلقه الشهيدان[1] [2] و غيرهما من وجوب الخمس في النماء الحاصل من هذا المال المنتقل بالإرث، بل اللازم تقييده بما إذا بقي المال لاستنماء، و إلاّ فمجرّد النماء الحاصل من مال الإرث من غير قصد - متّصلا أو منفصلا - لا يصدق عليه الفائدة المكتسبة التي هي المناط في الآية و ما اعتبر من الرواية و معاقد الإجماع.[3]

شیخ انصاری می‌فرمایند: و مثل وجوب خمس در ارث در ضعف آن چیزی است که شهیدان آوردند و غیرشان از وجوب خمس در نماءی که حاصل می‌شود از مالی که به ارث منتقل شده است، یعنی مال به ارث به شخص رسیده و حال نمو کرده است، این را بخواهید بگویید واجب است این ضعیف است، بلکه لازم است که تقییدش کنیم به این‌که این مال را نگاه دارد تا نمو کند، قصدش تکسب و رشد بوده است، یک وقت شخص قصدش این نیست و به او خبر می‌دهند که این صد گوسفند، صد و پنجاه گوسفند شده است، اما یک وقت است که این‌ها را عمدی نگاه داشته که تعداد آن‌ها بالا برود، به نیت تکسب نگاه داشته است، قصد اکتساب داشته است، این‌جا ایشان می‌فرمایند: باید ما نمو را به نموی که در آن قصد اکتساب بوده تقیید بزنیم و الا مجرد نماءی که از مال ارث حاصل شود بدون قصد تکسب، چه نماء متصل باشد و چه منفصل باشد، فائده مکتسبه بر این صدق نمی‌کند که این فائده مکتسبه مناط آیه خمس بوده است، مناط آیه خمس فائده مکتسبه است.

ما گفتیم: خیر مناط آیه خمس خود فائده است، کلمه اکتساب را از کجا آوردید؟ غنم به معنای فائده است در آن کلمه "إکتسب" نیآمده است. یک روایت دیگری هم آورده بودند که کلمه "أو اکتسب" داشت که عرض کردیم این‌جا "أو" آورده است، نیآمده است غنیمت را به اکتساب مقید کند، بلکه فرموده: هر آن‌چه غنیمت برده یا اکتساب کرده است، قید نیست بلکه با "أو" است.

و قال بعض الأكابر في تعليقته على العروة: إذا كان الاستبقاء للاكتساب بنماءها المتّصلة، أو المنفصلة لا مطلقاً.[4]

بعض الاکابر هم این را آوردند که فرمودند: استبقاء برای اکتساب بوده باشد به نماء متصله‌اش یا منفصله‌اش، مطلقاً نمی‌گوییم خمس دارد، یعنی ایشان هم قائل به قول دوم شدند. قول اول می‌گفت: نماء متصل یا منفصل چه با قصد اکتساب و چه بدون قصد اکتساب اما این‌جا می‌فرماید: فقط وجوب خمس در جایی است که در آن قصد اکتساب داشته باشد و بدون قصد اکتساب خمس ندارد.

و اختار السید عبدالهادي الشيرازي هذا القول فعلّق علی متن العروة و قال: إن كان قصده الاتّجار بذلك النماء.[5]

سید عبد الهادی شیرازی هم همین قول را انتخاب کردند.

قال صاحب المرتقى معلّقاً على متن العروة: هذا بناء على مختار السيد واضح الوجه، لصدق الفائدة على النماء متصلاً كان أو منفصلاً.

و أما بناء على المختار، فهو انما يتجه لو كان قد اقتنى العين للتجارة و الكسب بها، لصدق ربح المكسب عليه. أما لو اقتناها بداع آخر غير التجارة، فلا وجه لثبوت الخمس في النماء، اذ لا دليل على ثبوت الخمس في مطلق الفائدة، كما عرفت.[6]

صاحب مرتقی می‌فرمایند: بناء بر مختار سید این واضح است زیرا فائده بر نماء چه متصل چه منفصل صدق می‌کند. اما بنا بر مختار وجوب وجیه است در جایی که عین را (گوسفند یا درخت) به قصد اکتساب و تجارت نگاه داشته، آن موقع ما می‌گوییم خمس دارد، چون ربح مکاسب بر آن صدق می‌کند.

این حرف را که زدند چون اول بحث گفتیم: ربح مکاسب، تا ربح مکاسب را بیان کردیم این آقایان همه در ذهنشان آمده که باید مکاسب باشد، خیر آیه قرآن که نفرمود: ربح مکاسب، بلکه شما فقهاء ربح مکاسب را بیان کردید، ارباح مکاسب کلمه‌ای است که شما وارد کردید، ایشان می‌فرمایند: ربح مکسب فقط آن موقع صدق می‌کند، بله درست است اما در آیه شریفه که فقط ربح مکاسب را نگفت، آیه شریفه فرمود: غنیمت، غنیمت یعنی فائده، در روایات فائده را فرمود، کلمه "أفاد" و "إستفاد" و "فائدة" را داشت، این کلمات را خواندیم، قید اکتساب در روایت نبود شما گفتید: ارباح مکاسب و حال این کلمه مکاسب را که گفتید این‌جا استفاده می‌کنید. خیر ما آن‌جا که کلمه ارباح مکاسب را به کار بردیم برای این بود که کسانی که شغل دارند خمس خود را پرداخت کنند، خمس مکاسب را پرداخت کنند نه این‌که هر فائده دیگری را بگویید: خمس ندارد و مکاسب در آن نیست، خیر عنوان، عنوان فائده است، عنوان بحث فقهی را ارباح مکاسب قرار دادند اما عنوان اصل بحث فقهی باید خمس فوائد قرار بگیرد، به جای ارباح مکاسب اگر خمس فوائد نوشته شود کار درست می‌شود، این کلمه فقهاء در ذهن آقایان نقش بسته است و دلیلی هم بر آن آوردند اما ما دلیل را قبول نداریم.

لذا صاحب مرتقی می‌فرمایند: « أما لو اقتناها بداع آخر غير التجارة، فلا وجه لثبوت الخمس في النماء، اذ لا دليل على ثبوت الخمس في مطلق الفائدة، كما عرفت » دلیل ندارد، در حالی که دلیل داریم، تقیید به مکاسب دلیلی ندارد، تقیید به اکتساب دلیل ندارد.

ملاحظه‌ای بر نظریه دوم

قد تقدّم أنّ المستفاد من الأدلّة وجوب الخمس في مطلق الفائدة، لا خصوص الفائدة المکتسبة.

این را در یلاحظ علیه به صورت مختصر بیان کردیم چون قبلاً گفتیم و تکرار نمی‌کنیم، مستفاد از ادله وجوب خمس مطلق فائده است نه خصوص فائده مکتسبه.

نظریه سوم: وجوب خمس در نماء مگر زمانی که قصد انتفاع شخصی باشد

يظهر هذا القول من صاحب العروة في المسألة 55 خلافاً لإطلاقه في مسألة

نعم هنا قول ثالث لصاحب العروة حیث علّق علی عبارة نجاة العباد فقال بوجوب الخمس في ما إذا کان بقصد الاکتساب و بالاحتیاط في ما لم یکن بقصد الاکتساب و بعدم الوجوب إذا کان بقصد الانتفاع، فقال معلّقاً علی حکم الخمس في النماء بغیر قصد الاکتساب: لا يترك هذا الاحتياط و الاحتياط في الهبات و الهدايا و الجوائز و الميراث الذى لم يحتسب.[7]

قول سوم همان قولی است که در جلسات گذشته توضیح دادیم، این نماء متصل یا منفصل یک وقت است که از آن قصد تجارت می‌کند و یک وقت است که از آن قصد تجارت نمی‌کند، وقتی قصد تجارت در آن کرد که خمس دارد، آن جایی که قصد تجارت کرده ما می‌گوییم: قطعاً خمس دارد، اما جایی که قصد تجارت در آن نیست این‌جا دو قسم است، یک وقت است که شخص قصد تجارت ندارد و قصد این را دارد که برای مؤونه شخصی خودش انتفاع ببرد، می‌خواهد به باغ رسیدگی کند و به اندازه مصرف و مؤونه میوه بدهد، این گوسفندان را می‌خواهد رشد و نمو داشته باشد برای مصرف خودش، می‌خواهد مصرف خودش را از آن در بیآورد، مثلاً شخص می‌گوید: من یک باغچه در خانه دارم و می‌خواهم مصرف خودم را از آن در بیآورم، سبزی و برخی میوه‌جات را از این‌جا در بیآورم، ببینید قصد دارد و آن قصد انتفاع شخصی در مؤونه است و قصد تجارت هم ندارد.

یک فرض دومی که قبلاً از آن بحث کرده بودیم این بود که شخص اکتساب ندارد، قصد تجارت ندارد این مطلق است وقتی شخص قصد تجارت ندارد می‌شود قصد انتفاع شخصی داشته باشد و می‌شود که قصد انتفاع شخصی هم نداشته باشد، هیچ قصدی ندارد یعنی نه قصد تجارت دارد و نه قصد انتفاع شخصی، این گوسفند بچه به دنیا آورد و مال شخص بود و نه نیت مؤونه کرده بود و نه نیت تجارت، ارث از پدر رسیده بود و مانده بود که چطور نگاه دارد و دست شخص دیگر داده بود و او خبر داد که پنجاه گوسفند هم اضافه شد.

شاگرد: انتفاع شخصی، قصدی نمی‌شود؟

استاد: خیر، اصلاً شخص قصد نداشته است، از پدر ارث رسیده و مانده بود چطور نگاه داری کند و دست شخص دیگر داد تا نگاه دارد تا تلف نشوند.

شاگرد: چون انتفاع شخصی بوده داده دست دیگری نگاه دارد.

استاد: خیر، فقط می‌خواسته نگاه دارد و اصلاً قصد انتفاع شخصی ندارد و اصلاً نمی‌داند می‌خواهد چه کاری کند، نمی‌داند می‌خواهد هبه کند یا نذر کند یا خیرات پدر کند، هیچ چیزی نمی‌داند که با این گوسفندان چه کند، هیچ قصدی ندارد، برای این قسمت در زندگی برنامه‌ریزی نکرده است، برای موارد دیگر برنامه داشته است و در این قسمت زندگی قصد تجارت نداشته است و قصد انتفاع شخصی هم نداشته است فقط به یک چوپان داده و گفته: مراقب باش این‌ها تلف نشود من وقت ندارم به این‌ها علف بدهم یا سگ بگیرم تا گرگ به این‌ها حمله نکند، تو این‌ها را نگاه دار، حال به او خبر داده که صد گوسفند تبدیل به صد و پنجاه گوسفند شده است، آیا این خمس دارد یا خیر؟

پس در حقیقت یک وقت قصد اتجار دارد که همه می‌گویند: خمس دارد، البته اختلاف نماء متصل و منفصل را بعد عرض می‌کنیم، یک وقت قصد اتجار ندارد که باز این دو قسم است: یک وقت قصد انتفاع شخصی دارد در مؤونه خودش، یک وقت این قصد را هم ندارد، ما می‌گوییم: به دو قصد اول خمس تعلق می‌گیرد، حال انتفاع شخصی را بعد عرض می‌کنیم.

صاحب عروه در مسأله پنجاه و سوم فرموده بود که نمو متصل و منفصل مطلقاً خمس دارد، چه قصد اتجار داشته باشد و چه نداشته باشد، حال در مسأله پنجاه و پنجم که دو مسأله جلوتر است فرمودند: اگر قصد انتفاع شخصی داشته باشد و خواست مؤونه خودش را به دست بیآورد این‌جا خمس ندارد، یک دفعه این حرف را اضافه کردند، این حرف در حقیقت تقیید مسأله پنجاه و سوم می‌شود، لذا آن جلسه عرض کردیم که برخی به صاحب عروه ایراد گرفتند و فرمودند: چرا مسأله پنجاه و سوم را تقیید زدید؟ این دو با هم سازگاری ندارد، همان‌جا باید می‌گفتید، شما آن‌جا مطلق فرمودید: خمس دارد، اما این‌جا به یک قسم می‌گویید: خمس ندارد، دو مسأله با هم تعارض دارد.

البته این‌جا گفتیم: صاحب عروه در مسأله پنجاه و پنجم این حرف را زدند و یک قول سومی دارند که به عبارت نجاة العباد تعلیقه‌ای زدند و قائل به وجوب خمس شدند در جایی که قصد اکتساب بوده و به احتیاط در جایی که قصد اکتساب نبوده و به عدم وجوب در جایی که به قصد انتفاع بوده است، سه قسم است:

قسم اول: وجوب خمس در جایی که به قصد اکتساب بوده باشد.

قسم دوم: بالاحتیاط، این‌جا این حرف را نزدند اما آن‌جا گفتند، این‌جا گفتند: اگر به غیر قصد اکتساب باشد احتیاط اما در مسأله پنجاه و سوم فرمودند: مطلقاً خمس دارد.

قسم سوم: این قسم سوم که در حقیقت یک شعبه‌ای از جایی است که قصد اکتساب نباشد این را قائل به عدم وجوب خمس شدند در جایی که به قصد انتفاع باشد.

پس سه قسم شد، قسم سوم یک شعبه‌ای از قسم دوم است، قسم دوم دو شعبه شده است، قصد اکتساب داشته باشد مورد اول است، قصد اکتساب نداشته باشد مورد دوم بود که خود دو شعبه دارد، یک مورد اصلاً قصد اکتساب ندارد و قصد انتفاع هم ندارد، شعبه دوم این است که قصد انتفاع شخصی دارد، این سه قسم شد، حکمش چیست؟ صاحب عروه می‌فرمایند: قسم اول وجوب است، دومی که قصد اکتساب هم ندارد باز وجوب خمس است (این‌جا احتیاط گفتند)، سومی که قصد انتفاع شخصی دارد و برای خودش است خمس ندارد.

این حرف صاحب عروه است، در این مسأله دو مورد اولی را گفتند: واجب است، سومی را گفتند: انتفاع شخصی خمس ندارد، اما یک جای دیگر در حاشیه نجاة العباد در مورد دوم احتیاط کردند.

و هکذا علّق الشیخ آل‌ياسين علی العروة و قال: ينبغي تقييد هذا الإطلاق بما سيذكره في المسألة الخامسة والخمسين، فتدبّر.[8]

در کلمات برخی از اعلام دیگر مثل شیخ آل یاسین هم همین هست.

ملاحظه‌ای بر نظریه سوم

ما حکموا هنا من وجوب الخمس في النماء المتّصل و المنفصل صحیح بلا کلام، لصدق الفائدة، و لکن ما أفاده صاحب العروة في مسألة 55 من استثناء ما قصد الانتفاع به شخصیاً بعنوان المؤونة، فلا نسلّمه، لأنّ المستثنی من الخمس نفس المؤونة، لا ما قصد جعله في المؤونة.

آن‌چه این‌جا حکم می‌کنند از وجوب خمس در نماء متصل و منفصل صحیح است، چون فائده صدق می‌کند، شخص قصد تکسب نداشته و قصد انتفاع شخصی هم نداشته باز فائده هست، این‌ها را پیش چوپان امانت گذاشته و چوپان هم گفته: پنجاه گوسفند اضافه شد و یک مقدار پول اضافه‌تر بده، الان صد و پنجاه گوسفند نگاه داری می‌کنم، شخص قصد انتفاع نداشته و قصد تکسب هم نداشته، پول اضافه به چوپان می‌دهد و به سرمایه اضافه شده است، پنجاه گوسفند اضافه شده و فائده برده است آیا نباید خمس بدهد؟ باید خمس را بدهد چون فائده است ولو مکتسبه نیست. لکن « ما أفاده صاحب العروة في مسألة 55 من استثناء ما قصد الانتفاع به شخصیاً بعنوان المؤونة، فلا نسلّمه » یک نکته هست ایراد گرفتیم به صاحب عروه، آقای صاحب عروه در مورد سوم چرا گفتید: خمس ندارد؟ گفتند: چون قصد انتفاع شخصی دارد و قصد مؤونه شدن دارد و مؤونه خمس ندارد، گفتیم: آقای صاحب عروه مؤونه خمس ندارد نه آن‌چه قصد مؤونه شدن دارد، آن‌چه قصد کرده مؤونه شود این را چه کسی گفته: خمس ندارد؟

آقای صاحب عروه آیا مؤونه استثناء شده بود یا ما قصد کونه مؤونه؟ هنوز مؤونه نشده است و قصد کرده که مؤونه شود کدام مؤونه است؟ کدام مورد استثناء شده است؟ مؤونه استثناء شده است، شخص قصد کرده مؤونه شود مادامی که مؤونه نشده خمس دارد. جلسه قبل هم به این مطلب اشاره کردیم تا این‌که مؤونه شود خمس دارد، حال مؤونه شدن این آقایان می‌گویند: مؤونه فعلیه، مؤونه یعنی صرف شدن در زندگی، ما مثل آقای بهجت گفتیم: خیر، به مبنای آقای بهجت خیلی اشاره کردیم و کار کردیم و گفتیم: این حرف آقای بهجت یک معنای لغوی است و لغت را هم پیدا کردیم که در برخی موارد مؤونه را به معنای ثقل گرفتند، به معنای صرف در زندگی نیست، بلکه ثقل زندگی است و خیلی هم فرق داشت، حال در بحث مؤونه به آن اشاره می‌کنیم و خیلی به درد مردم می‌خورد و بارشان کمتر می‌شود. شخص برای خانه پول کنار گذاشته است و این پول صرف در مؤونه نشده است اما این ثقل زندگی است و باید این پول را کنار بگذارد، مؤونه به معنای صرف نیست اما مؤونه به معنای ثقل زندگی است، باید این پول را کنار بگذارد چرا می‌گویید: خمس تعلق می‌گیرد؟ این مؤونه است مؤونه به معنای اعم، یعنی آن‌چه ثقل زندگی شخص است، نه مؤونه‌ای که برخی می‌گویند: به معنای صرف کردن است، آقایان غالباً می‌گویند: مؤونه به معنای صرف کردن است.

ملاک در خمس فائده بردن است، حال اگر این فائده را شخص در زندگی مؤونه کند همه می‌گویند: خمس ندارد، آقای صاحب عروه اگر صرف در زندگی شود یا ثقل در زندگی شود، فرق مبنای آقای بهجت با بقیه در این است، اگر مؤونه شود همه می‌گویند: خمس ندارد، حال مؤونه را شما به صرف در زندگی معنا کنید یا ثقل زندگی، فرقی ندارد تا مؤونه شد خمس ندارد. صحبت ما سر این است که شاید این شخص قصد انتفاع دارد اما ثقل زندگی‌اش نیست، نه صرف در زندگی شده نه ثقل زندگی است آیا چون قصد انتفاع کرده خمس ندارد؟ قطعاً خمس دارد هنوز مؤونه نشده، نه به معنای صرف مؤونه شده نه ثقل، چیزی نیست که الان باید تهیه کند، مثلاً شخص مشکل داشته و باید باغ تهیه می‌کرده.

شاگرد: اگر ثقل زندگی‌اش باشد خمس ندارد، ما قصد اگر ثقل نشود خمس دارد.

استاد: چرا این حرف را نمی‌گوییم؟ چون ثقل همان مؤونه است، دو تفسیر مؤونه را که نباید قول کنیم، ما می‌گوییم: هر فائده‌ای خمس دارد الا مؤونه، در مؤونه دو تفسیر است، یک تفسیر مشهوری که می‌گویند: صرف در زندگی، یک تفسیر دیگر که از آقای بهجت بود ما اسمش را ثقل زندگی گذاشتیم چون در لغت بود. هر دو مؤونه است لذا باید بگوییم: فائده خمس دارد الا وقتی مؤونه شود، حال چه به معنای صرف و چه به معنای ثقل، شما که نباید بگویید: چون شخص قصد مؤونه دارد پس این خمس ندارد، کلمه قصد مؤونه را ما نداشتیم، از کجا گفتید: قصد انتفاع و قصد مؤونه اگر داشته باشد خمس ندارد؟ خود مؤونه خمس ندارد نه ما قصد که مؤونه شود.

مثلاً شخص پولدار است و یک باغ هم خریداری کرده است برای این‌که چیز‌هایی که دلش می‌خواهد از این باغ به دست بیآورد، مثلاً میوه‌ها برای درختان خودش باشد، قصد انتفاع را کرده اما هنوز مؤونه نشده و ثقل زندگی هم نیست که حتماً یک باغ داشته باشد، پول زیاد دارد و نیاز به باغ برای مؤونه زندگی ندارد، این به معنای صرف و ثقل هنوز مؤونه نشده است اما شخص قصد انتفاع را برده، صرف این‌که قصد برده است وقتی سر سال فائده داشت و این مؤونه نشده؛ خمس به آن تعلق می‌گیرد.

پس علی الظاهر این قول سوم مورد قبول نیست.

نظریه چهارم: در نماء متصل به غیر قصد تکسب خمس نیست و در غیرش خمس هست

ذهب جمع من الأعلام إلى وجوب الخمس في النماء المنفصل سواء قصد باقتناء العين الانتفاع و التكسب بالنماء المنفصل أم لا.

و أمّا النماء المتصل فيجب فيه الخمس إن كان المقصود من اقتناء العين التكسبَ بنماءها المتصل بالنظر العرفي كالأشجار غير المثمرة، و إلّا (إن لم یکن المقصود الاکتساب بها ) فلا يجب فيه الخمس كما لو كان اقتناؤها لا للتكسب بنماءها المتصل بل بنماءها المنفصل بالنظر العرفي.

مثل سید ابوالحسن اصفهانی و آقای بجنوردی قائل شدند به وجوب خمس در نماء منفصل چه قصد تکسب باشد چه نباشد، «وجوب الخمس في النماء المنفصل سواء قصد باقتناء العين الانتفاع و التكسب بالنماء المنفصل أم التكسّب بهما معاً» یا کسب و کار به هردو. اما در نماء متصل فرمودند: خمس واجب است اگر قصدش تکسب با نماء متصل باشد، در نماء متصل فقط در جایی گفتند که تکسب به نماء متصل باشد، نیت از باب تکسب باشد و الا اگر قصد تکسب در آن نباشد در نماء متصل خمس ندارد.

ببینید در قول عنوانش می‌گوییم: خمس در متصل نیست به غیر قصد تکسب، اما اگر قصد تکسب داشته باشد خمس دارد و در منفصل در هر دو صورت خمس دارد.

پس در نماء منفصل چه قصد تکسب داشته باشد چه نداشته باشد خمس دارد و در نماء متصل اگر قصد تکسب داشته باشد خمس دارد و اگر نداشته باشد خمس ندارد، یعنی چهار صورت شد، نماء متصل و منفصل، هر کدام قصد تکسب هست و قصد تکسب نیست، در نماء منفصل چه قصد تکسب باشد چه نباشد گفتند: خمس دارد، در نماء متصل در جایی که قصد تکسب هست خمس دارد و در جایی که قصد تکسب نیست خمس ندارد. یعنی در چهار قسمی که شد چنین گفتند.

عبارت پس این بوده: « ذهب جمع من الأعلام إلى وجوب الخمس في النماء المنفصل سواء قصد باقتناء العين الانتفاع و التكسب » یعنی به نگاه داشتن عین برای انتفاع و تکسب، در ادامه «أم التکسب بهما معاً» آمده است که نیاز نیست آورده شود چون داریم توضیح منفصل را می‌دهیم باید نوشته شود «أم لا» چه قصد تکسب و انتفاع باشد و چه نبوده باشد. اما در نماء متصل خمس واجب است اگر مقصود از نگاه داشتن عین فقط تکسب به نماء متصل بوده باشد به نظر عرفی، مثل اشجاری که غیر مثمره است، این اشجار غیر مثمره که مرتب ثمین می‌شود این به قصد تکسب است و نماء متصل است، اگر قصد تکسب نداشته باشد خمس در آن واجب نیست. «و الا» که در متن آمده است یعنی اگر قصد تکسب ندارد یعنی «إن لم یکن المقصود التکسب و الکتساب بها» در این‌جا هم به جای الا این باید نوشته شود، کما این‌که «كما لو كان اقتناؤها لا للتكسب بنماءها المتصل بل بنماءها المنفصل بالنظر العرفي» فقط قصد تکسب از نماء منفصل داشته است و قصد تکسب از نماء متصل نداشته است.

قال الفقیه الأعظم السید أبو الحسن الإصفهاني: إنّما يجب الخمس في النماء المتّصل إذا كان المقصود من العين وإبقائها الانتفاع والتكسّب بعينها، كالأشجار غير المثمرة الّتي ينتفع بخشبها وما يقطع من أغصانها، وكالأغنام الذكور الّتي تبقى‌ لتسمن فينتفع بلحمها، وأمّا ما كان المقصود الانتفاع والتكسّب بنماءها المنفصل كالأشجار المثمرة وكالأغنام الإناث الّتي ينتفع بنتاجها ولبنها فإنّما يتعلّق الخمس بنماءها المنفصل دون المتّصل.[9]

آقای سید ابوالحسن اصفهانی هم نظرشان این بوده. در این‌جا که این عبارت را آوردند «أم التکسب بهما معاً» عبارتی است که سید ابو الحسن اصفهانی آوردند برای همین در متن آوردند. ایشان می‌فرمایند: خمس در نماء متصل واجب است زمانی که مقصود از عین و نگاه داشتن عین -یعنی از عینی که در دست شخص است- انتفاع و تکسب به عینش است، مثل شجری که کاری به میوه‌اش ندارد، شخص از چوبش استفاده می‌کند از شاخه‌ها که قطع می‌کند استفاده می‌کند یا مثل اغنام ذکور که نگاه داری می‌کند تا چاق شود و وزنش بالا برود و از گوشتش فائده می‌برد، این نماء متصل می‌شود.

اما اگر مقصود تکسب و انتفاع به نماء منفصل باشد، یک‌جا نماء متصل دارد اما قصد شخص نماء متصل نبوده است و شخص نمی‌خواسته اکتساب به نماء متصل کند بلکه قصد شخص نماء منفصل بوده و می‌خواست از نماء منفصل سود ببرد، قصد تکسب هم از نماء متصل و هم از منفصل نداشته است، قصدش فقط نماء منفصل بوده است، مثلاً درخت را که نگاه داری کرده است قصدش این نبوده که نماء مثلاً ده ساله شود، قیمتش بالا می‌رود، این در ذهنش نبوده و حواسش به این نبوده و فقط حواسش به میوه است، معمولاً کسانی که خریداری می‌کنند حواسشان به میوه است و حواسشان به این نیست که وقتی نهال بزرگ می‌شود و تبدیل به درخت ده ساله می‌شود قیمت باغ بالا می‌رود، حواسش به این مسأله نبود که قصد اکتساب از خود این درخت را نداشته است، قصد اکتساب از نماء متصل نداشته است و قصدش اکتساب به نماء منفصل بوده است، حال نماء متصل هم دارد و نماء بزرگ شده یا گوسفند چاق شده است، قصدش را نداشته، این‌که قصد را نداشته می‌فرمایند: خمس در آن واجب نیست، این را گفتند: « وأمّا ما كان المقصود الانتفاع والتكسّب بنماءها المنفصل » مثل اشجار مثمره یا اغنام إناثی که به نتاجش انتفاع می‌برد و لبنش خمس تعلق می‌گیرد به نماء منفصلش نه متصل، چون از متصل قصد تکسب نکرده بود.

و قال السید البجنوردي: إذا كان قصده التكسّب والاتّجار بذلك النماء، متّصلة كانت الزيادة أو منفصلة، وأمّا لو كان قصده الاتّجار بخصوص النماء المنفصل كالإناث من الغنم لأجل نتاجها مثلاً فلا يجب الخمس في الزيادة المتّصلة كسُمنها.[10]

آقای بجنوردی هم همین حرف را می‌زنند و می‌فرمایند: زمانی که قصدش تکسب و اتجار به این نماء باشد، چه متصل باشد یا منفصل. اما اگر قصدش اتجار به خصوص نماء منفصل باشد مثل اناث از غنم به خاطر این‌که بچه‌دار می‌شود، این‌جا دیگر زیاده متصله -مثل چاق شدن- خمس ندارد، اگر قصدش را نداشته باشد خمس ندارد.

قال الشیخ زين الدين: يجب الخمس في النماء المنفصل أو ما هو كالمنفصل، كالصوف والوبر في الحيوان والثمر في الزرع والشجر، أمّا النماء المتّصل غير ذلك فإنّما يجب الخمس فيه إذا كان المقصود بين الناس الانتفاع [أي بالاتّجار] بنفس العين، كالشجر غير المثمر للانتفاع بخشبه وأغصانه، والحيوان الذي يقصد منه الانتفاع بسُمنه ولحمه، ولا يجب الخمس في ما عداه.[11]

شیخ زین الدین هم همین نظر را دارند.

ملاحظه‌ای بر نظریه چهارم

إنّ التفصیل في النماء المتّصل بین ما قصد الاکتساب به و عدمه، غیر صحیح، لصدق الفائدة في کلا القسمین من دون فرق بینهما، فالنماء المتّصل إن لم یقصد الاکتساب به أیضاً فائدة عائدة إلی مالکه فیجب فیه الخم

تفصیل بین نماء متصل بین آن‌چه قصد اکتساب به آن کرده یا نکرده، این صحیح نیست، این حرفی که زدین درست نیست، هر کدام تلاش می‌کنید و یک چیزی را بیرون می‌کنید، این فائده ندارد چون فائده در هر دو قسم صدق می‌کند ولو قصد اکتساب نداشته، گوسفند ده کیلویی، پنجاه کیلو شده است حال شخص قصد اکتساب هم نداشته باشد، چرا خمس این را نباید بدهد؟ آن موقع که خمس داده وزن گوسفند ده کیلو بوده است، شخص از شیر گوسفند می‌خواست استفاده کند الان گوشتش هم پنجاه کیلو شده است، از نماء متصل قصد اکتساب نداشته است اما بارش سنگین شده است و از ده کیلو هر گوسفند پنجاه کیلو شده است، نمو این در هر گوسفند چهل کیلو بوده است باید چهل کیلو را حساب کند و خمس را پرداخت کند.

پس فرق بین نماء متصل و منفصل در این مسأله نیست، ملاک فائده است و شخص هم فائده برده است و باید خمس را هم پرداخت کند ولو قصد اکتساب نکرده باشد. این نسبت به قول چهارم بود و قول پنجم را در جلسه بعد بیان می‌کنیم.


[6] المرتقی إلی الفقه الأرقی (الخمس)، ص198.
[10] العروة الوثقی و التعلیقات علیها، ج12، ص125.
[11] العروة الوثقی و التعلیقات علیها، ج12، ص126.
logo