« فهرست دروس
درس کفایة الاصول استاد حمیدرضا آلوستانی
کفایه

1404/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدّمات حکمت «8»/فصل دوم /مقصد پنجم: مطلق و مقیّد، مجمل و مبیّن

 

موضوع: مقصد پنجم: مطلق و مقیّد، مجمل و مبیّن/فصل دوم /مقدّمات حکمت «8»

ثالثتها: انتفاء القدر المتيقّن في مقام التخاطب، و لو كان المتيقّن بملاحظة الخارج عن ذاك المقام[1] في البين، فإنّه[2] غير مؤثّر في رفع الإخلال بالغرض لو كان بصدد البيان، كما هو الفرض.

فإنّه -في ما تحقّقت[3] - لو لم يرد الشياعَ لأخلّ بغرضه؛ حيث[4] إنّه‌ لم يبيّنه[5] مع أنّه بصدده[6] . و بدونها[7] لايكاد يكون هناك إخلال به[8] ؛ حيث لم يكن مع انتفاء الأُولى إلّا في مقام الإهمال أو الإجمال، و مع انتفاء الثانية كان البيان بالقرينة؛ و مع انتفاء الثالثة لا إخلال بالغرض لو كان المتيقّن تمام مراده؛ فإنّ[9] الفرض أنّه[10] بصدد بيان تمامه[11] و قد بيّنه، لا بصدد بيان أنّه[12] تمامه[13] كي أخلّ ببيانه[14] ، فافهم.[15]

 

جمع بندی مقدّمات حکمت

قوله: « فإنّه في ما تحقّقت لو لم يرد الشياعَ لأخلّ بغرضه؛ حيث إنّه‌ لم يبيّنه مع أنّه بصدده. و بدونها...».

مصنّف در پایان در صدد جمع‌بندی مقدّمات حکمت و تأثیر آنها در حمل کلام متکلّم بر اطلاق یعنی ارسال و شیوع برآمده و می‌فرمایند کلام متکلّم از دو حالت خارج نیست: یا مقدّمات حکمت نسبت به کلام او فراهم می‌باشد و یا مقدّمات حکمت نسبت به کلام او فراهم نمی‌باشد.

در صورت اول، کلام او بر اطلاق یعنی ارسال و شیوع حمل می‌گردد لذا مراد از جمله‌ای مانند «اعتق رقبة» بعد از وجود مقدّمات حکمت این است که آزاد کردن هر بنده‌ای (خواه مؤمن باشد و خواه کافر) در جهت امتثال تکلیف کفایت می‌کند؛ در این صورت اگر متکلّم به حسب اراده جدّی، ارسال و شیوع را اراده کرده باشد، با بیان جمله مذکور به غرض خود رسیده و ارسال و شیوع مورد نظر خود را به مخاطب تفهیم نموده است ولی اگر متکلّم ارسال و شیوع را اراده نکرده باشد، مثلاً مراد او این است که عتق رقبه مؤمنه در جهت امتثال تکلیف لازم است، با بیان جمله مذکور به غرض خود نرسیده و اخلال به آن رسانده است.

در صورت دوم، کلام او بر اطلاق یعنی ارسال و شیوع حمل نمی‌گردد، لذا در فرضی که متکلّم به حسب اراده جدّی، ارسال و شیوع را اراده کرده باشد، با بیان جمله «اعتق رقبة» که فرضاً مقدّمات حکمت در آن جاری نمی‌شود، به غرض خود نرسیده و ارسال و شیوع مورد نظر خود را به مخاطب تفهیم ننموده است؛ ولی اگر متکلّم ارسال و شیوع را اراده نکرده باشد، با بیان جمله مذکور به غرض خود رسیده و اخلال به آن نرسانده است؛ چون با انتفاء مقدّمه اول، مولا در صدد اهمال یا اجمال است و در صدد بیان تمام موضوع حکم نمی‌باشد لذا نمی‌توان گفت کلام او اطلاق یعنی ارسال و شیوع دارد، در حالی که اراده جدّی او به ارسال و شیوع تعلّق نگرفته است و با انتفاء مقدّمه دوم نیز مولا موضوع دلیل را به صورت مقیّد و مطابق غرض خود بیان نموده است و با انتفاء مقدّمه سوم نیز غرض مولا حاصل می‌گردد زیرا او در صدد این است که بگوید تمام موضوع حکم و مدّ نظرش، همین قدر متیقّن در مقام تخاطب است و با وجود قدر متیقّن در مقام تخاطب و حمل کلام او بر قدر متیقّن در مقام تخاطب، غرضش حاصل گردیده و اخلالی به غرض او وارد نمی‌شود. بله اگر مولا در صدد این باشد که علاوه بر تعیین قدر متیقّن در مقام تخاطب به عنوان تمام موضوع حکم، موضوع حکم را نیز منحصر در قدر متیقّن در مقام تخاطب نماید، اخلال به غرض او وارد می‌شود چون وجود قدر متیقّن در مقام تخاطب نهایتاً دلالت بر این دارد که مراد متکلّم به قدر متیقّن در مقام تخاطب تعلّق گرفته است و حکم برای آن ثابت می‌گردد، ولی دلالت بر این ندارد که این حکم از موارد و مصادیق دیگر نفی می‌شود، در حالی که مولا در صدد بیان این است که حکم مذکور فقط برای قدر متیقّن در مقام تخاطب ثابت گردیده و این حکم از افراد و مصادیق دیگر نفی شده است.

به عبارتی در بعضی از موارد، متکلّم در صدد این است که بین قدر متیقّن در مقام تخاطب و تمام المراد، رابطه ایجاد نماید و وصف تمام المراد بودن را اختصاص به قدر متیقّن دهد و در بعضی از موارد در صدد این است که تمام المراد را در موضوع حکم شرعی ذکر نماید و در صدد اثبات وصف تمام المراد بودن و اختصاص آن به قدر متیقّن در مقام تخاطب نمی‌باشد؛ در صورت دوم وجود قدر متیقّن در مقام تخاطب، برای تطبیق عنوان تمام المراد بودن بر آن کفایت می‌کند و غرض حاصل می‌گردد ولی در صورت اول وجود قدر متیقّن در مقام تخاطب به تنهایی، برای اثبات عنوان تمام المراد بودن بر آن و اختصاص داشتن این وصف به قدر متیقّن در مقام تخاطب کفایت نمی‌کند.

خلاصه آن که با وجود مقدّمات حکمت و کامل بودن آنها، کلام متکلّم بر اطلاق یعنی ارسال و شیوع حمل می‌گردد، لذا اگر مراد او ارسال و شیوع نیست، باید به واسطه قرینه، در صدد نفی آن برآید و با عدم وجود مقدّمات حکمت و کامل نبودن آنها، کلام متکلّم بر اطلاق یعنی ارسال و شیوع حمل نمی‌گردد، لذا اگر مراد او ارسال و شیوع است، باید به واسطه قرینه لفظیّه یا مقامیّه در صدد اثبات آن برآید تا نقض غرض حاصل نگردد.

 


[1] یعنی: مقام تخاطب.
[2] تعلیل برای «و لو کان...».
[3] أي: تحقّقت المقدّمات.
[4] تعلیل برای «لأخلّ بغرضه».
[5] أي: لم یبیّن المتکلّم غرضه.
[6] أي: أنّ المتکلّم بصدد بیان غرضه.
[7] أي: بدون مقدّمات الحکمة.
[8] أي: بالغرض.
[9] أي: تعلیل برای «لا إخلال...».
[10] أي: أنّ المتکلّم.
[11] أي: تمام الموضوع.
[12] أي: أنّ القدر المتیقّن في مقام التخاطب.
[13] أي: تمام الغرض.
[14] أي: بیان تمام الغرض.
[15] این که مصنّف تعبیر به «فافهم» نموده‌اند شاید اشاره به دقّت مطلب دارد به این صورت که لازم است میان تمام الموضوع با تمام الغرض، فرق قائل شد زیرا اگر متکلّم در صدد بیان تمام الموضوع باشد، وصف انحصار از کلام او برداشت نمی‌شود امّا اگر در صدد بیان تمام الغرض باشد وصف انحصار از کلام او برداشت می‌گردد.
logo