1403/12/06
بسم الله الرحمن الرحیم
تعریف مطلق و بیان مصادیق آن «7»/فصل اول /مقصد پنجم: مطلق و مقیّد، مجمل و میبّن
موضوع: مقصد پنجم: مطلق و مقیّد، مجمل و میبّن/فصل اول /تعریف مطلق و بیان مصادیق آن «7»
علَم جنس
قوله: «و منها: علَم الجنس، كــ«أُسامة». و المشهور بين أهل العربيّة أنّه موضوع للطبيعة لا بما هي...».
یکی دیگر از کلماتی که علمای علم اصول به عنوان لفظ مطلق از آن یاد میکنند، علم جنس است.
توضیح مطلب این است که در زبان عربی کلماتی مانند: أُسامة، ثعالة و أمّ عریط وجود دارند که برای برای جنس أسد، جنس ثعلب و جنس عقرب وضع شدهاند لذا إبن مالک در ألفیه در این زمینه میفرمایند:
در مورد این که علم جنس مانند أسامة، لفظی است که همچون اسم جنس مانند أسد، به لحاظ مفهوم، کلیّت داشته و دلالت بر ماهیّت و طبیعت شیء دارد، با این تفاوت که مطابق قواعد ادبیّات عرب، با اسم جنس معامله نکره میشود ولی با علم جنس معامله معرفه، لذا به عنوان مبتدا یا ذوالحال واقع گردیده و نیازی به دخول ادوات تعریف مانند «ال» ندارند، اختلافی وجود ندارد، لذا إبن عقیل در شرح خود بر الفیه ذیل بیان مصنف میفرمایند:
«و علم الجنس کعلم الشخص في حکمه [اللفظيّ]؛ فتقول: هذا أسامة مقبلاً، فتمنعه من الصرف و تأتي بالحال بعده و لا تدخل علیه الألف و اللام فلا تقول: هذا الأسامة».[1]
لکن در مورد معنای علم جنس و موضوعله آن اختلاف وجود دارد به این صورت که آیا علم جنس، مترادف با اسم جنس میباشد و لذا اگر ثابت شود اسم جنس برای ماهیّت مطلق وضع شده است، علم جنس نیز همین معنی را دارد و در نتیجه جمله مشتمل بر علم جنس مانند جمله مشتمل بر اسم جنس، بنفسه و بدون احتیاج به مقدّمات حکمت، دلالت بر اطلاق حکم برای تمامی افراد موضوع مینماید و اگر ثابت شود اسم جنس برای ماهیّت مبهمه و مهمله وضع شده است کما ذهب إلیه المصنّف، علم جنس نیز همین معنی را دارد و در نتیجه جمله مشتمل بر آن، برای دلالت بر اطلاق نیازمند جاری شدن مقدّمات حکمت خواهد بود؟ و یا آن که علم جنس به لحاظ معنی و موضوعله متفاوت از اسم جنس میباشد ؟
علمای علم ادبیّات عرب و همچنین به تبع آنها، علمای علم اصول، در این زمینه دو نظریّه دارند:
1. بعضی از علما مانند: إبن حاجب در کافیه، سیوطی در همع الهوامع و بلکه مطابق بیان مصنّف در ما نحن فیه مشهور علمای ادبیّات عرب و همچنین زرکشی از علمای اهل سنّت در بحر المحیط قائل به این هستند که علم جنس به لحاظ معنی و موضوعله متفاوت از اسم جنس میباشد؛ به این صورت که اسم جنس برای ماهیّت مهمله و مِن حیث هي وضع شده است و هیچ نحو تعیّن ذهنی یا خارجی در موضوعله آن لحاظ نشده است ولی علم جنس برای ماهیّت به همراه تعیّن و تشخّص ذهنی وضع شده است؛ یعنی معنا با لحاظ آن در ذهن و تمییز آن از ماهیّات دیگر، موضوعله واقع گردیده است کما این که علم شخص برای فردی از افراد ماهیّت به همراه تعیّن خارجی وضع شده است.
توضیح بیان مذکور این است که هرگاه شخصی بخواهد لفظی را برای حقیقتی وضع نماید باید آن حقیقت را در ذهن حاضر نماید و این حضور در ذهن از سه حالت خارج نمیباشد:
- یا ماهیّت و حقیقت شیء را در ذهن حاضر نموده و بدون هیچ تشخّص و تعیّنی لفظ را برای آن وضع مینماید مانند ماهیّت حیوان مفترس و وضع لفظ «أسد» برای آن؛
- یا ماهیّت و حقیقت شیء را به همراه تشخّص و تعیّنی در ذهن حاضر نموده و لفظ را برای آن وضع مینماید مثلاً ماهیّت حیوان مفترسی مانند شیر را در ذهن حاضر نموده و آن را از ماهیّات دیگر جدا نموده و لفظ «أسامة» را برای آن وضع مینماید؛
- و یا فرد خاصّی از افراد ماهیّت را در ذهن حاضر نموده و لفظی را برای آن وضع مینماید مثلاً برای شیری که در قفس باغوحش وجود دارد نام «أب الشجاعة» را انتخاب میکند.
در صورت اول، لفظ موضوع، اسم جنس، در صورت دوم، علم جنس و در صورت سوم، علم شخص خواهد بود.
سیوطی در این زمینه میفرمایند:
«العَلَم هو ما وضع لمعینٍ لا یتناول غیره... ثمّ التعیّن إن کان خارجیّاً بأن کان الموضوع له معیّناً في الخارج کزید فهو علم الشخص و إن کان ذهنیّاً بأن کان الموضوع له معیّناً في الذهن... فهو علم الجنس و أمّا اسم الجنس فهو ما وضع للماهیّة من حیث هي، أي: من غیر أن تعیّن في الخارج أو الذهن کالأسد اسم السبع، أي: لماهیّته».[2]
زرکشی بعد از بیان مباحثی در این زمینه در پایان میفرمایند:
«و أحسن ما قیل فیه: أنّ اللفظ إن کان موضوعاً بإزاء الحقیقة فلا بدّ أن یتصوّر الحقیقة و یحضر فرد من أفرادها في الذهن متشخّصاً فالواضع تارةً یضع للحقیقة لا بقید التشخّص الخاصّ في ذهنه فیکون ذلك اسم جنسٍ کمن حضر في ذهنه حقیقة الأسد و تشخّص في ذهنه فرد من أفراده فوضع للحقیقة لا لذلك الفرد و تارةً یضع للتشخّص الخاصّ في ذهنه بقید ذلك الشخص الّذي هو حاصل في أفراد کثیرة خارجیّة فهذا علم الجنس و تارةً یضع للتشخّص الخارجيّ و هو علم الشخص».[3]
مصنّف نیز در مقام بیان این نظریّه میفرماید:
«و المشهور بين أهل العربيّة أنّه موضوع للطبيعة لا بما هي هي، بل بما هي متعيّنة بالتعيّن الذهنيّ، و لذا يعامل معه معاملة المعرفة بدون أداة التعريف».
خلاصه آن که مطابق این نظریّه، تفاوت اسم جنس با علم جنس در این است که اسم جنس برای یک ماهیّت و حقیقت وضع شده است بدون این که از تعیّن و تمییزی نسبت به ماهیّات دیگر برخوردار باشد ولی علم جنس برای یک حقیقت و ماهیّت وضع شده است و واضع در هنگام وضع بعد از تصوّر آن حقیقت و ماهیّت، در صدد تمییز آن از حقایق و ماهیّات دیگر برآمده است، لذا علم جنس به لحاظ معنی از یک نحو تعیّن و تعریف در ذهن برخوردار میباشد.