« فهرست دروس

درس خارج فقه ابوالقاسم علیدوست

1400/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

نظام قضائی اسلام – سیستم حاکمیت امارات و دلائل – علم و اطمینان قاضی

موضوع: نظام قضائی اسلام – سیستم حاکمیت امارات و دلائل – علم و اطمینان قاضی

سوالات

سوال1: مگر یقین واطمینان امر نفسانی نیست، مگر جز به دقت عقلی قابل تمایز است؛ آیا در استنباط احکام نیاز به دقت عقلی است؟ (از این جهت من این سوال را می گویم مهم است که یک فکری در ذهن خیلی از طلاب است که اجتهاد امر عرفی است بنابر این دقتهای عقلی نه تنها کمک به استنباط درست نمیکند بلکه مضر هم است)

جواب ببینید فضلا دقت کنید: اولا یقین واطمینان امر نفسانی وجدانی است. یعنی انسان در درون خودش مییابد. این هم که گفتید با دقت عقلی قابل تمایز است نه، با رجوع به وجدان قابل تمایز است. من وقتی دارم خورشید را وسط آسمان میبینم قطع پیدا میکنم اما نسبت به سلامتی برادرم که در شهر دیگری زندگی میکند اطمینان پیدا میکنم؛ زیرا ممکن است حادثهای برایش رخداده و من تا چند ساعت دیگر مطلع بگردم ولی اطمینان دارم. ما این تفاوت را بالوجدان حس میکنیم. ثانیا اگر فرض کردید تمایز با دقت عقلی است اجتهاد هم دقت و هم عرفیت میخواهد. صغری و کبری بچینید و نتیجه بگیرید اسمش را هم دقت عقلی بگذارید؛ این مزاحم در استنباط است یا ضرر می زند؟! بله آنجا که مربوط به فهم ادله و تعامل با ادله میشود باید عرفیت را حفظ کرد. حفظ عرفیت شرط لازم است؛ نه شرط کافی . گاهی آقایان وقتی فقه برخی از آقایان را با فقه صاحب عروه مقایسه میکنند (که اینها تا حدودی با هم معاصر بودند؛ البته تاحدودی چون آن شخصیت بعد از سید بوده است) میگویند که فقه سید خوب است که عرفیت دارد؛ نه فقه آن بزرگوارکه فلسفی است. این مشکل اش در همین است که گاهی در فهم اسناد و ظهورات حسب آنچه معروف است از بعضی از آن دقتهای عقلی استفاده کرده، اینطور نباشد که ما حساس روی دقت عقلی باشیم و آن را مزاحم بدانیم.

سوال2: گفتند که میدانیم اطمینان در زندگی مردم رایج است، شارع مقدس هم رد نکرده، از طرفی علم قطعی منطقی هم نادر است؛ پس میتوانیم بگوییم مراد شارع از علم، اطمینان است مگر جایی قرینه باشد. یعنی اگر فرموده وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ (اسراء، 36) اگر فرموده است إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ (نجم؛ 28) و آیاتی که به علم دعوت میکند، قهرا منظور اطمینان باشد. ریشه قرآنی هم پیدا میکند.

جواب من جواب این دوستانمان را که زیبا سوالش را تنظیم کرده است به درس امروز واگذار میکنم. اشکال ندارد من مخالف نیستم که کلمه علم در نصوص دینی ما به معنای اطمینان باشد اما یک اطمینان خاص که عجله نکنید. پس جواب سوال را منتظر باشید میآید.

سوال3: سوال کردند آیا آقای صدر حق الطاعة را فقط در یقین و اطمینان میخواهد بکار ببندد یا در شک، وهم و گمان هم بکار میگیرد؟

جواب بزرگوار کلام ایشان را نگاه کنید؛ من عمدا هم نیاوردم تا خودتان با کلام آشنا شوید. ایشان تصریح میکند هرجایی که حق الطاعة را مطرح میکند اما تصریح دارد اولا بحث را در مورد شک میآورد، میخواهد در اصول عملیه، برائت عقلیه را بزند. برائت عقلی مال کجاست؟ مورد گمان و شک است. بعد وهم و توهم هم میآورد. فقط ممکن است توهم ضعیف که اصلا دیده نشود آنجا بگوید حق الاطاعه نیست. مثل کسی که یک میلیونیم احتمال بدهد شارع آن را میخواهد؛ ولی همین که به مرز ده درصد یا بیست درصد برسد میگوید کافی است. استنباط از کلام ایشان هم نیست حس است و نه حدس.

سوال 4: اگر حق الطاعة را قبول نداشتیم آیا قطع لزوم اطاعت ندارد؟ باید حق الطاعة را بیاوریم تا قطع لزوم اطاعت بیاورد؟

جواب بله اگر شما به حق الطاعة قائل نشوید قطع و یقین به درد نمیخورد؛ من سوال میکنم از پرسشگر حالا من یقین کنم فلان دوستم این را از من میخواهد باید اطاعت کنم؟ فردی یقین کند همسرش این را میخواهد ودستور هم بدهد، باید حق الطاعة باشد حق الطاعه پایه قطع است. قطعی که میگویند حجت است قطع به حکم شخص لازم الاطاعة است؛ نه قطع به هر شخصی. یک مقداری دوستان در اشکالات دقت نمایند.

موقعیت شرعی اطمینان

     اشکال سوم

دقت کنید چون یک اشکال روشی است، ببینید وقتی ما یک چیزی را ادعا میکنیم باید پشتش دلیل مناسب باشد. وقتی بناء عقلا را ادعا میکنیم باید کار میدانی شده باشد؛ قرآن و روایت که نیست، کار میدانی میخواهد. حالا کار میدانی لازم نیست ماشین سوار بشویم داخل میدان برویم. ممکن است مثلا به تتبع در متون باشد. آن هم یک نوع کار میدانی است؛ یا مطالعه باشد مثلا در قوانین، دیدن قوانین موضوعه باشد. بله یک کار میدانی هم این است که مثل خبرنگار برویم در میدان تا آنجا با مردم صحبت کنیم. من نمیدانم حضراتی که میگویند اطمینان مطلقا، مثل مرحوم آقای روحانی و دیگران، اینها چقدر کار میدانی کردند. این که نشد ما در حجره و در مدرسه بگوییم بنای عقلا. نهایتا اطراف خودمان را ببینیم. تمام بناء عقلا یعنی تمام دنیا، آیا تمام دنیا در همه مسائل به اطمینان عمل می کنند؟! استثنا هم ندارد؟! دیروز اینطور بود؟ دیگر شارع هم قبول کرده !! بناء عقلا کار میدانی میخواهد. اینکه گفتم مهم است همین است.

من در نوشته گفتم اتفاقا مورد نقض داریم ماده 5 قانون مدنی فرانسه است که میگوید دادرس باید پایبند به قانون باشد. خوب فرانسه میگویند مادر حقوق موضوعه است. خیلی از کشورها از او گرفتند. خود ما هم قانون مدنیمان شکلاً متخذ از فرانسه و بلژیک است. اینجا نمیگوید اطمینان دادرس، میگوید قانون بین پایبندی به قانون و حجیت اطمینان عام و خاص من وجه است. چون گاهی قانون است و اطمینان نیست و گاهی اطمینان است ولی قانون نیست و اینجا محل بحث ما است که میگوید نه خیر. من نوشتم حقوق آلمان هم همین است ولی ما در ماده ی 353 آیین دادرسی کیفری فرانسه (نه قانون مدنی) آنجا داریم که اطمینان ممکن است. اینکه قانون می گوید پایبند به قانون باشد ممکن است اطمینان هم جزو قوانین باشد. اگر اینطور باشد این نقض اینجا به حساب نمیآید. حالا اگر کسانی علاقه مند هستند باید قانون مدنی فرانسهرا ببینند. چون آن ماده 353 که حالا اشاره میکنیم برای آیین دادرسی کیفیری فرانسه است. اولا برای آیین دادرسی است بعد هم برای بخش کیفری اما اگر برای قانون مدنی علم و اطمینان قاضی بنفسه از امارات قانونی نباشد این نقض خوبی است ولی به هر حال من اشکال را پس نمیگیرم. اشکال این است که آقایان چقدر کار میدانی فرمودهاید. باید بگوییم حتما کارشان ناقص بوده است.

     اشکال چهارم

دیروز ادله را آوردیم از آقایان خویی و روحانی و.... که اطمینان حجت است مگر خارج شده باشد. که این مگر را مثل آقای خویی نداشتند و آقای تبریزی شاگرد ایشان داشت. سوال این است که خود همین ها (آن هم نه یک دو نفر وسه نفرشان اگر بگویم قاطبه ایشان درست گفتم) یک مواردی به اطمینان ملتزم نشدند. مثلا درتعیین اسناد می‌دانید که علما ما به حق رضوان خدا بر ایشان باد در اثبات سند بودن یک دلیل سخت گرفتند. گفتند یا باید علم باشد، حجیتش یقینی باشد؛ علم که گفتند یعنی احراز مثل قطع نه این اطمینان یا برسد به قطع. علم و علمی اگر یادتان باشد لذا اگر یک چیزی را بعضی از مذاهب اسلامی حجت می‌دانند مثلا قیاس، استحسان، سد ذرائع ما اگر دلیل قطعی نداشته باشیم برآن قبول نداریم. در اعتبار یک سند می‌گویند قطع لازم است. مثلا در قیاس مستنبط العلة (نه منصوص العلة) اگر قطع باشد به مشابهت فرد با آن اصل درآن حکم که هیچ؛ اگر قطع نباشد فایده ندارد. پس اطمینان را قبول نکردید. هنوز خیلی فاصله نگرفتیم در تاثیر ماسح بر ممسوح آقای خویی (که هما سیّان می‌گویند) گفتند یقین می‌خواهیم والا قاعده اشتغال داریم چون به اشتغال به نماز یقین کردیم و با این وضو نمی‌دانیم ادا شد یا نه. گفتند فایده ندارد پس اگر واقعا فتوایتان این باشد این ناقض آن هما سیان است.

خوب این هم نقود. دیروز تتبع در ادله بود، روز قبلش که تتبع در اقوال بود. دیروز بررسی ادله بود و نقد ادله، امروز هم ادامه نقد. نوبت هم که باشد در این چند دقیقه باقی مانده به تحقیق بپردازیم و نظر کلاس را بگوییم و به شما بگویم این بحث تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا (ابراهیم، 25) است و خیلی جا ها به درد می‌خورد.

جمع بندی در خصوص اعتبار اطمینان

ببینید آیا واقعا (این جمله من چاره‌ای نیست گفته شود ولی یک قدری نا امید کننده است) همه باحثان در اطراف اطمینان یک معنا اراده کردند؟ یا آنی که می‌گوید هما سیان یعنی اطمینان و علم برابرند و استثنا نمی‌زند یک اطمینان را می‌گوید و آنی که می‌گوید دلیل نداریم بر اطمینان که بخواهد جای قطع بنشیند چیز دیگری می‌گوید؟

می‌گوییم خوب کاری ندارد، می‌رویم کلماتشان را می‌بینم و بررسی می‌کنیم، ببینیم یکی را می‌گویند یا نه. بررسی کلماتشان ممکن است تردید را بردارد؛ ولی بعضی وقت‌ها بر نمی‌دارد، چون درست بحث نشده است. می‌دانید بحث اطمینان بر خلاف بحث امارات و قطع کارتن خواب است. بحث های کارتن خوابی این چیزها را دارد. آقای خویی به اطمینان، علم می گوید. انّه علم عرفی ولی بعضی ها تا بخواهند به علم برسانند می‌گویند دو مرحله جلو برود. کسی که اطمینان را علم می‌داند با کسی که اطمینان را دو مرحله قبل از علم می‌داند، بگوییم این‌ها دارند با هم دعوا می‌کنند. نفرمایید پس آن اقوال چه می‌شود؟ باید اقوال و انظار را آشنا باشیم ولی خودمان درست یاد بگیریم. یعنی من اگر می‌خواهم اطمینان را در درسم، در فقه القضا مطرح کنم بگویم مرادم از اطمینان چیست.

(این جمله را حفظ کنید) یک واژه‌هایی است که قرارگاه ثابت دارد مثل برائت و استصحاب ولی یک واژه‌هایی قرارگاه ثابت ندارد اینجا‌ها باحث باید برای خودش قرارگاه درست کند، خودش برای خودش. دیکته هم نکند که دیگرانی که گفتند مثل من اراده کردند. معلوم نیست باحثان اعتبار اطمینان وعدم اطمینان یک قرارگاه را هدف گرفته باشند. بگویید پس چکار کنیم؟ ادامه می‌دهیم. من معتقدم برای اظهار نظر باید دید انسان در مواجهه با پدیده‌هایی که اطرافش است (حالا آن پدیده تصادف باشد، حکم شرعی باشد، یک آدرس یا خبر باشد، هرچه باشد) چند حالت می‌تواند پیدا کند. من امروز و فردا می‌گویم شما هم خوب آرام فکر کنید ببینید غیر از این هست یا نه و من درست گفتم یا نه؟

حالات انسان در برخورد با یک پدیده

     حالت اول : قطع عقلی و منطقی

اولین حالتی که انسان نسبت به برخی پدیده‌ها دارد، نسبت به آن پدیده علم قطعی عقلی منطقی دارد. بعضی وقت‌ها اینطور است. مثل علم من الان به روز بودن، علم من الان به بودن خورشید در وسط آسمان، معادلات ریاضی معمولا اینطور است. زوجیت اربعه، فردیت سه، نه حاصل ضرب سه در سه است. این ها هم گزاره و پدیده‌هایی است که با آن مواجه هستیم. پدیده‌های محسوس حاضر جلوی چشم و گوش ما، بعضی وقت‌ها اینطور است. آیا در فقه و حقوق و پدیده‌های مربوط به آن چنین صحنه‌هایی پیش می‌آید؟ ممکن است پیش آید، مثل کسی که با چشمش مثلا ببیند فلانی دارد خلاف می‌کند. هیچ شبهه‌ای نداشته باشد. ولی این حالت کم است. در قضاوت دادرس برای قاضی پیش می‌آید یا در مفاهمه‌ها ما که با هم صحبت می‌کنیم و زندگی‌مان بر اساس این مفاهمه‌ها است چقدر چنین علمی است؟ ولی به هرصورت این یک صورت است. این را خیلی نباید در فقه و حقوق تحویل بگیریم. چون مواردش کم است. نه اینکه بگوییم خیلی تحویل نگیریم، نه اینکه بحث نکنیم؛ مقصود این است با این نمی‌شود زندگی کرد. نمی‌شود محور قانون قرار داد و اگر نه ما بعدا که راجع به حجیت علم در قضاوت صحبت می‌کنیم این را هم می‌آوریم و جالب است بدانید همین مخالف و موافق دارد.

     حالت دوم : علم قطعی عرفی عادی

صورت دوم جایی است که نه یک علم قطعی عقلی بدون هیچ احتمال خلافی نه، طرف به پدیده‌ای که در اطراف خودش است علم قطعی عادی دارد. مخصوصا من علم به کار بردم، قطعی را به کار بردم ولی بلافاصله گفتم عادی. علم است طرف قطع هم دارد،اما مثل زوجیت اربعه عقلی نیست. به نظر شما برای این چه مثالی باید بزنیم؟

یعنی شخص نسبت به یک حادثه چنان اعتقاد و وجدان قانع، قناعت وجدان دارد، سکون دارد، قرار دارد، اما جوری هم نیست که رابطه عقلی باشد. با این یقین و قطع و آن پدیده. مثلا این طور مثال بزنیم که کسی طلب کسی را دارد و خیلی پیگیر است ایشان پول را می‌دهد به یک نفر و می‌گوید به آن آقای زید بده. از صبح تا حالا ده بار زنگ زده. این پسر هم آدم امینی است. ایشان هم می‌رود پول را به طلبکار می‌دهد و زنگ طلبکار قطع می‌شود. طرف یقین می‌کند طرف به پولش رسید والا تا الآن ده مرتبه دیگر تماس گرفته بود. ده بار دیگر زنگ زده بود. این رابطه عقلی که نیست بین زنگ نزدن و آن نشانه و طلب نداشتن؛ اما علم می‌گوید من یقین دارم پولش را گرفت والا زنگ می‌زد. یا مثلا همسر ما برادر ما می‌رود مسافرت، خوب اگر ایشان تصادف کرده بود اگر به مقصد نرسیده بود، مثلا حتما زنگ می‌زد. مثل کسی که برادرش از قم حرکت می‌کند برود شهرستان پیش پدر و مادرش؛ پدر ومادر خبر دارند. خوب اگر حتما نرسیده بود پدر و مادر زنگ می‌زدن به من که چی شد. اینجا رابطه ریاضی نیست اما علم است و من خیالم راحت است. برادرم به مقصد رسید چون اگر تا الان نرسیده بود مادر ده بار زنگ زده بود، ولی از اینکه زنگ نزده معلوم است برادر ما به مقصد رسیده.

این هم یک مرحله که می‌گویم مرحله دوم. فرقش را با قبل متوجه باشید. آنجا رابطه ریاضی عقلی قطعی مطرح است و هیچ احتمال خلافی نیست. اینجا نمی‌گویم احتمال خلاف؛ بگویم نیست یا بگویم اعتنا نمی‌شود؟ اصلا بگوییم همان احتمال خلاف نیست اما رابطه عقلی هم نیست. یک رابطه عادی است. مثال خوبی هم زدیم زنگ زدن مادرکه برادرت نرسید، این زنگ نزدن رابطه با رسیدن برادر من دارد. اما این رابطه عقلی که نیست رابطه عادی است حالا اسمش را هرچه می‌خواهید بگزارید، اطمینان یا هرچه.

logo