درس خارج فقه ابوالقاسم علیدوست
1400/06/27
بسم الله الرحمن الرحیم
نظام قضائی اسلام – سیستم حاکمیت امارات و دلائل
موضوع: نظام قضائی اسلام – سیستم حاکمیت امارات و دلائل
حدیث شریف
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع مِنْ عَلَامَاتِ الْفِقْهِ الْعِلْمُ وَ الْحِلْمُ وَ الصَّمْتُ- إِنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِكْمَةِ- إِنَّ الصَّمْتَ يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ- إِنَّهُ دَلِيلٌ عَلَى كُلِّ خَيْرٍ. (وسائل الشيعة؛ ج12، ص: 182) در مورد فضیلت سکوت حرف هایی از عالمان دین و مصلحان اجتماعی وارد شده است که البته بدون تعصب این بیان راجع به سکوت معقول و موجه بهترین بیان است یا یکی از بهترین ها است. حضرت اینگونه از سکوت صحبت میکنند که حکمت یک جایی قرار گرفته مثلا در یک خانهای است (حکمت که اگر کسی اندکی از آن را بدهند وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً (بقره، آیه 269) باید وارد آن قرار گاه شد، منزل شد، درهایی دارد و یکی از درها سکوت است. از طریق سکوت میتوان به حکمت رسید بعد حضرت اشاره میکنند به یکی از آثار سکوت که محبت است. محبت الهی یا فرشتگان یا بین مردم یا همه میتواند باشد. بعد جمله ای که خیلی عجیب می نماید آخرین جمله است، إِنَّهُ دَلِيلٌ عَلَى كُلِّ خَيْرٍ راهنما و نشانه و نماد برای هر خیری است. گویا همه خیرات در سکوت میخواهد اجتماع کند. به همین دلیل عالمان اخلاق گفتهاند هیچ انسانی جز با سکوت، کنترل زبان و حرف زدن به جایی نمیرسد واصل در سکوت است و نه نطق. گرچه سوگمندانه باید گفت که ما آموخته ایم که بگوییم، نه بشنویم. سکوت یک آثاری دارد که خلاصه عرض میکنم:
1. وقتی انسان سکوت میکند بیشتر میشنود و بیشتر بهره میبرد. وقتی خدمت یک عالم یا حکیم میرود سکوت میکند و بهره میبرد. وقتی حاکم و حاکمیتی کمتر حرف بزند و کمتر فریاد بزند بیشتر حرف ناصحان و حرف مردم و حتی ناقدان را بشنود، بیشتر بهره میبرد.
2. آلوده به گناه نمیشود. ما چقدرحرفهایی که میزنیم حداقل بعدش که جلسه تمام میشود و فکر میکنیم یا احساس میکنیم گناه بوده یا شبهه گناه بودن دارد. خوب در سکوت این ها نیست.
3. انسان با سکوت میتواند دوستان حکیمی را جمع کند. در یک حدیثی امام سجاد علیه السلام می فرماید: احْفَظْ عَلَيْكَ لِسَانَكَ تَمْلِكْ بِهِ إِخْوَانَكَ (الاحتجاج؛ ج2، ص: 320) زبانت را نگه دار، کمتر حرف بزن، بیشتر برادرانت را نگه میداری حتی مالک آن ها میشوی و آن هارا در اختیار خود خواهی داشت. این روایت بالاتر از آن حرفی که ابتدا گفتیم را ثابت مینماید گویا انسان با سکوت صاحب دوستان زیادی میشود و زمام آن ها را به دست میگیرد.
4. چقدر روشن است که بسیاری از ناراحتی ها ، اختلافات خانوادگی، طلاق ها، اختلافات سیاسی و ملی دلیل وعاملش حرف زدنها است. یک حرفی را میزند آتشی را روشن میکند که اگر سکوت میکرد آن آتش روشن نمیشد.
از همه این ها میگذریم که من آنها را آثار سخت افزاری، محسوس، ملموس و قابل فهم سکوت حساب مینمایم. گویا سکوت فیض را سرازیر میکند و خدای متعال انسان کم حرف ساکت را دوست دارد تا انسان پر حرف با حرف های مختلف. پر حرفی جلوی فیض را میگیرد مثل دریچه ای که میافتد و نمیگذارد فیض بیاید. ولی وقتی سکوت میکند دریچه باز میشود نفسی کشیده میشود و درون انسان با ملکوت ارتباطی مییابد و فیض سرازیر میشود. چرا ما از عالمان و مصلحان سکوت میبینیم ولی از انسان های بدون برنامه حرف زدن میبینیم. میرویم یکجا، در یک مرکز عبادی شریفی می بینیم دونفر انسان پشت سرهم حرف میزنند چقدر محروم میشوند از فیض الهی!
سکوت شکی نیست همه جا مطلوب نیست. گاهی وقت ها بهانه ای برای فرار از مسئولیت میشود. حکومت ظالم جائری است که مردم خودش را گروگان گرفته، اسیرگرفته، یک بدعتی گذاشته شده که دارد رواج پیدا میکند، یک ظلمی دارد بر یک جمعیتی میرود خوب اینجا بنده بگویم إِنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِكْمَةِ این درست نیست بلکه اینجا إِنَّ الصَّمْتَ ظلم و قبیح من القبائح، اینجا باید متوجه بود که یک وقت شیطان دامی پهن نکند که عالمی را مصلحی را که می تواند باقلمش با قدمش کاری بکند دعوت به سکوت کند یا یکجا هست سکوت یک نوع تکبر به حساب میآید مثلا جمعی نشسته است.گاهی نقل میکنند برای من که برخی میگویند بعضی افراد خانواده و فامیل طلبه میشوند میآیند در جمع عبوس ودرهم کشیده دو زانو یک گوشه نشسته ، دیگران هم اصلا صحبتی نمیکنند. اینجا بحث مدیریت مطرح است. یک وقتی میگفتیم فی الجمله میدانیم اصل بر سکوت است و نه نطق و میدانیم بهتر است یاد بگیریم تا حرف زیاد بزنیم اما اینکه انسان یاد بگیرد جایی که باید بیان کند به میزان لازم بیان کند. چون درس اخلاق است، نظرم بیشتر این است که باید کنترل کنیم. بسنجیم اگر حرفی ثمره ندارد بیان نکنیم. بینی وبین الله حرفهایی که در جلسات با همدیگر میزنیم که حالا غیبت هم نیست که اقل اینطور باشد، تهمت و سوء ظن هم نیست ولی واقعا ضرورت دارد؟ گاهی فردی جمله ای را شروع میکند که اگر ادامه هم ندهد به جایی بر نمیخورد ولی مطلب این ها این است که این ها دوست دارند، از حرف زدن لذت می برند.
یک وقت سفری داشتیم به واتیکان، آنجا کاردینال توران مرد نیکی بود با انصاف حالا از جهتی که مسلمان نبود بله انتقاد داریم. اما خودم دیدم گاهی میخواست صحبتش را شروع کند با کلام حضرت امیر شروع میکرد واین عجیب بود. یک جمله ای گفت با وجود اینکه در تراث خودمان داریم ولی حالا اولین بار از او شنیدم: یاد بگیریم چگونه از سکوت لذت ببریم این به یک درد اشاره میکند و یک درمان یعنی ضد آن درد.درد اینکه گاهی برخی ها از حرف زدن لذت میبرند نمیتوانند حرف نزنند. ضد درد هم این است که انسان سعی کند از سکوت لذت ببرد. چقدر در حالت علما نوشتن به قدر نیاز حرف میزنند. البته برخی افراط هایی هم بود که نمیخواهم آن را تایید کنم. مدیریت مسئله مهم است که انسان کسی را طرد نکند، متکبر هم نمود پیدا نکند، در عین حال سکوت را به صورت موجه رعایت نماید. نعمت خوبی است از آن نعمت های مغفول است و از کلیدها برای خود سازی است. خیلی هم برهان نمیخواهد. یک هفته انسان سعی کند کمتر حرف بزند. نمیگویم نود درصد ، ده درصد کم کند ببیند آخر هفته چقدر متفاوت شده است. همینگونه کم کند کم کند تا ببیند به کجا میرسد. فراموش نکنیم إِنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِكْمَةِ، بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ التقوی، بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْاخلاق، بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْرشد، بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحلم و همه این ها در همان جمله آخر إِنَّهُ دَلِيلٌ عَلَى كُلِّ خَيْرٍ است.
آنچه گذشت
در جلسه گذشته به مرحله تحقیق رسیدیم. ما چندین جلسه است به اینکه در اسلام کدام سیستم معروف قضایی در دنیا وجود دارد، پرداختیم. حرفهایی از دیگران نقل کردیم، مستندات ایشان را آوردیم واگر نقدی هم بود اجمالا نقد کردیم. من فکر میکنم برای مرحله تتبع و جستجو کافی باشد. میرویم مرحله آخر که معمولا طولانی تر است و آن مرحله تحقیق است. در قالب چند شماره عرض میکنیم. این بحث را شما در کتاب های متداول درس خارج فقه نمی بینید. حالا علما توجه نکردند یا نخواستند ورود کنند. اولین بار است که مطرح میشود و ادبیاتش کم است، قابل رشد است، کار شما را بیشتر میکند که جستجو و تحقیق کنید تا به یک نتیجه ای برسید. (در اواسط برگه 354 نوشتیم دوم تحقیق در مسئله)
اولین نکته: ثمره کشف نظام قضایی اسلام در استنباط احکام
ذیل این بحث یک پرسش مهم میخواهم مطرح کنم که نه فقط در اینجا به کار میآید بلکه در صدها جا به کار میآید. اینجا من خیلی مختصر نوشتم؛ ان شاالله در کتاب دوم روش شناسی اجتهاد که مشغول هستیم، این مطلب را باز میکنم. ببینید یک رندی که آشنا باشد با فقه ما و حقوق موضوعه این سوال برایش پیش میآید: کشف نظام قضایی اسلام به چه درد استنباط احکام میخورد؟ مجتهد موظف است برای استنباط احکام به اسناد آیات، روایات، عقل وضرورت های فقه مراجعه کند. ببیند اقتضا اسناد چیست هرچه اقتضا بود فتوی بدهد. جالب اینکه در نظام فقهی امامیه مبانی کاری نمیکند، اسناد کار میکند. لذا مثلا وقتی در همین بحث قضا شما میخواهید ببینید بینه در قضاوت اماره هست یا نه؟ به شرطی که اطمینان بیاورد اعتبار دارد یا مطلقا؟ باید ادله اعتبار بینه را ببینید. حال شما بگو سیستم امارات اسلام امارات قانونی یا دلائل معنوی است، این ها به درد نمی خورد.باید دید اسناد چه می گوید. یا اقرار باید دید مطلقا حجت است یا به شرط حصول اطمینان یا به شرط عدم حصول اطمینان به خلاف، باید ادله اعتبار امارات را دید. اما اینکه بگوییم مبنی(یکی از این دوسیستم) حاکمیت امارات قانونی یا حاکمیت امارات معنوی است، به درد نمی خورد(این بحث را بسیار جدی بدانید چون وقتی در حقوق موضوعه یک مبنی را انتخاب میکنند؛ همه چیز را با آن مبنی میسنجند. یعنی با مبنی همان کاری را میکنند که ما در فقه با سند میکنیم. مثلا مبنای پرداخت دیه چیست؟ آیا مجازات مقصر است یا جبران خسارت؟ بر اساس همین تا آخر جلو میروند و حالت سند مییابد. حال ما در فقه رویه مان این نیست، مبنی هرچه میخواهد باشد.در اسلام ببینیم دیوانه یا خواب باید دیه بدهد یانه؟ مبنی هر چه می خواهد باشد، ما با مبنی کار سند نمیکنیم، چون ما سند داریم. در حقوق موضوعه چون با سند ویک متن مواجه نیستند با مبانی معامله سند میکنند مگر اینکه جایی رویه قضایی با مبنی سازگار نباشد که آن را کنار بگذارند مثل کشورهایی با نظام حقوقی Common Law) این قسمت صفحه را دوست دارم با دقت بخوانید پرسش این است گفتگو از نظام قضایی وقتی لازم است که مانند بسیاری از نظام های قضایی و حقوقی، نظام مکشوف مبنای استنباط احکام قضایی باشد واین در حالی است که در فقاهت منضبط امامیه آنچه معیار و مبنی است اسناد شرعی است و نه سیستم و نظام. بنابراین ثمره ای برای کشف نظام و گفتگو از آن نیست؛ پس به جای گفتگو از نوع نظام باید از عمومات و اطلاقات سراغ گرفت و مورد به مورد پیش رفت. کاری که فقها ما بعضا کرده اند. اقرار را آوردند بحث کردند، قسامه را بحث کردند تا آخر. اما اینکه بیاییم سیستم را پیدا کنیم و اینقدر معطل شویم لازم نیست. این اصل پرسش است.(این تفاوت مبنی و سند در فقه ما خیلی مهم است. بسیاری از فضلا دانشگاهی و حوزوی این مشکل را دارند که مبانی را دخیل در فقه میکنند که حدود بر چه مبنایی وارد شده است؟ دیات بر چه اساس آمده است؟ بعد نگاه کن آیا آن مبنی در حدود و دیات است یا نه؟ مسئولیت عاقله بر چه اساسی آمده؟ نظر کن در دنیای امروز تاثیرگزار است یا نه؟ ما که در حوزه بزرگ شدیم میگوییم آن حکمت است نه علت. و اگر میگوییم عاقله ضامن است بر اساس روایات میگوییم (البته اگر روایات باب دیه عاقله را بپذیریم) این میشود حرف حوزه و حرف فقه اما او میآید از مبنی شروع میکند بر همین اساس کمتر سراغ عموم ، اطلاقات و تعارض نصوص می رود بلکه یکسر سراغ مبنی می رود. او می رود سراغ مبنی مالکیت فکری تا بعد ابهامات را بر اساس مبنی حل نماید. ولی خوب ما نهایتا میگوییم مبنی میتواند یکی از حکمت ها باشد ولی نمیتوانی با آن معامله سند نمایی و هکذا فعلل و تفعلل.به همین دلیل تاکید می کنم این مورد را بادقت مطالعه نمایید اینجا ما حرفهایی داریم که بخشی را در پاسخ ذکر میکنم و بخشی برای مجال دیگر بماند)
اگر این سوال بی جواب باشد بحث های جلسات گذشته و آینده غیر ضرور و اتلاف وقت است. ولی پاسخ دارد:
در مثل اینجا که بحث از مبنی میکنید معتقدیم رسیدن به یک قرار در این باره خیلی اثر دارد، حتی با فرض همین جدا کردن مبنی از سند ومعیار بودن سند، نه مبنی خیلی اثر دارد.توضیح میدهیم اولا اگر مبنی را داشته باشید در فهم گستره امارات قانونی تاثیر میگذارد. مثال: اگر کسی اقرار کند به دلیل عقل وشرع و عقلا نافذ است. إقرار العقلاءعلى أنفسهم جائز(المستدرك ج 3 ص 48 عن غوالي اللئالى من كلام رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله) را نه فقط رسول مکرم اسلام فرموده باشد بلکه همه عقلا میگویند. عقل می گوید. اما یک سوال مطرح است: اگر کسی اقرار کرد ولی بلافاصله آن را خنثی نماید. مثل کسی که بگوید آقای قاضی من پول قرض کردم و لی به او دادم. خوب اینجا این اقرار چیزی را ثابت میکند یا نه؟ به صورتی که عرفا در جلسه بلافاصله ضد اقرارش را مطرح مینماید.یا پزشک میگوید آقای قاضی درست است من موقع جراحی ناراحت بودم ولی تمام مقررات بیمارستان واتاق درمان را رعایت کردم. اینجا اگر بگوییم سیستم اسلام امارات قانونی است، خیلی راحت میگوییم بند اول اقرار نافذ بند دوم اعتبار ندارد فلذا این اقرار ثابت می کند دِین را و به پرداخت دین مجبور میشود. اما اگر حاکمیت ادله معنوی باشد این اقرار سر سوزنی اطمینان حاصل نمیکند ولی خوب بعضی وقت ها نه؛ اطمینان قاضی تفصیلی می شود به جز اول یقین میکند و به جزء دوم تشکیک.
ببینید وجود سیستم ها اثر میگذارد. یادتان است در شرایط قاضی همین را گفتیم که شرایط باید با توجه به شرایط قضا تعیین شود. در کارشناسی وقتی سوال می شود که نظر پزشک قانونی، DNA، اسلحه شناسی و ....... می گویند اگر برای قاضی اطمینان بیاورد به درد میخورد اگر نه خیر. خوب این بیشتر بر اساس حاکمیت ادله معنوی است. هم در تفسیر امارات قانونی و هم گستره آن ها وهم برای رفع ابهام در جاهایی که محل سوال است، در شرایط کارشناسی، معاینات، آزمایشات و شهود اینکه کدام یک از دوسیستم در اسلام باشد موثر است و میتواند برای فقیه اصل بشود که ابهام را برطرف نماید وسوال را پاسخ دهد. بر همین اساس نوشتم که کارایی ابزاری و رفع ابهام برای مواقع شک دو اثر مهم کشف سیستم است.
پس دیگر نپرسید دنبال کشف سیستم رفتن در فقاهتی که بر اساس اسناد فتوا میدهد ونه بر اساس مبانی به چه درد میخورد؟ مثال: در اینکه سیستم اقتصادی اسلام چیست؟ آیا سیستم دارد یا نه؟ یا همین گزاره های اتمیک در کتب فقهی (در عروه و شرح لمعه) که ما هستیم و چند هزار گزاره اقتصادی؛ اما اینکه سیستم اقتصادی اسلام کدام است، کاپیتالیسم است یا سوسیالیسم یا غیر از این به چه درد می خورد؟ اما اگر کسی در مقابل گفت نه اسلام غیر از این گزاره های اتمیک است بلکه اسلام یک سیستم است که آن را اسلامی میداند. خوب اگر آن را کشف نماید یک جاهایی که ممکن است از طریق اسناد شرعی نرسد با آن اصل حل میکند. حتی عمومات و اطلاقاتی که ثابت کننده همان گزاره های اتمیک است با آن سیستم میسنجد. مثلا وقتی به النَّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ (عوالي اللئالي العزيزية؛ ج1، ص: 222) میگوید اینطور نیست که انسان ها آزاد آزد در تصرف اموال باشند بلکه برخی تصرفات موجب شکاف وسیع طبقاتی میشود (اگر کسی این گزاره ها را قبول کند و بفهمد) یا قائل به اطلاق شود که مثال نمیزنم. اجمالا دنبال کشف مبانی رفتن در حد معقول لازم است. بحث امروز از آن مباحثی بود که جاهای مختلفی لازم میشود که اینجا یک موردش بود.