< فهرست دروس

درس تفسیر استاد علم الهدی

تخصصی سیاسی- اجتماعی

90/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ ( الشورى : 13)
 بحث ما در باره‌ی کارویژه های خاص دولت اسلامی بود و گفتیم که یکی از کارویژه های خاص دولت اظهار دین است (لیظهره علی الدین کله)، و امام(ره) هم اولین اصلی را که در انقلاب مطرح کردند صدور انقلاب بود چون اظهار دین با صدور انقلاب صورت می‌گیرد .
 آخرین آیه که بحث کردیم آیه 13 سوره‌ی شورا بود، محل بحث در اقیموا الدین بود که گفتیم ال الدین به دین معهود اشاره دارد که اسلام است.
 تفسیر عامه از اقیمواالدین و لا تفرقوا فیه:
 یک بحث باقی ماند که برخی قائل شدند آیه دلالتی بر وجوب اظهار دین ندارد، و آیه دال بر این است که ادیان مشترکاتی دارند که تابعین ادیان باید مشترکات ادیان را زنده کنند و ال الدین ال عهد نیست یعنی جنس الدین را میگوید که مشترکات بین ادیان است و این مشترکات باید احیا شوند یعنی یکسری احکام در تمام ادیان الهی بوده‌اند، و اشاره به دین معهود و معینی ندارد . و لاتتفرقوا هم یعنی افرادی که اینها جنس دین را باید اقامه کنند، خطاب به پیروان ادیان است که درگیر نشوند و ادیان و پیروانشان در مقابل مشرکین و کفار متحد شوند که این تفسیر عامه است .
 نظر استاد در رد نظریه‌ی عامه:
 اینجا ما چند آیه داریم که این نظریه را قبول نداریم، و عدم تفرق، عدم تفرقِ پیروان ادیان نیست، و اقیموا الدین وظیفه‌ی جمعی است که کارویژه‌ی خاص دولت می‌شود و مقصود پیروان ادیان نیست، شما مردم در اظهار دین متفرق نشوید نه اینکه یکی اظهار کند و دیگری خیر این نظر را با چند دلیل اثبات می‌کنیم:
 چون تمام ادیان الهی در زمان اسلام منسوخ بوده‌اند، اگر غیر دین اسلام هم منسوخ نبود باید مسیحیت و یهودیت هم باشند، وقتی که خداوند ادیان را نسخ کرده است دیگر معنی ندارد که مشترکات ادیان را امر به زنده نگه داشتن کند و متفرق نشوید، دین نسخ شده کلا دین (مانند عدم دین) است .
 4 آیه در این خصوص داریم :
 آیه اول: آیه 29 سوره‌ی توبه :
 قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآَخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ( التوبة : 29 )
 این آیه در باره‌ی اهل کتاب است، دررابطه با اهل کتاب خداوند چند تعبیر دار دکه اینها :
 لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآَخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ
 خدا و معاد جزء مشترکات دین است، و اگر این را قبول داشتند اسلام را قبول می‌کردند .
 وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ:
 ،اینها اصلا دین ندارند در آیه‌ی قبل می‌گفت اقیموا الدین، اما اینجا می‌گوید دین حق یعنی دینشان درست نیست، یهود و نصارا در زمان اسلام اهل کتاب بودند، اما پیروان ادیان موسی(علیه السلام) و عیسی(علیه السلام) درست نبودند دینشان را تحریف کرده بودند .
 قَاتِلُوا...............مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ
 چون خدا را و معاد را ایمان ندارند، حرام خدا و رسول را حرام نمیدانند با آنها بجنگید و آنها را بکشید.
 اینها دین ندارند، پس اقیموا الدین چطور اشاره به مشترکات دین دارد ؟اینها اصلا دین ندارند ؟
 آیه دوم:
 وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ ( المؤمنون : 52 )
 خدا به امت اسلام می‌گوید که هذه امتکم واحده در حالیکه اگر مشترکات ادیان، دین باشد ما پیروان اسلام امت واحده نمی شویم باید به تمام پیروان ادیان بگوید که امت واحده، امت واحده در این آیه گفته که شما امت واحده هستید .
 آیه سوم :
 سومین آیه که با این نظریه نمی سازد :
 إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآَيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ( آل عمران : 19 )
 در این آیه خداوند متعال دین را اسلام معرفی می‌کند اما ذیل آیه مهمتر از صدر آیه است، برخی گفته‌اند که اسلام یعنی مشترکات ادیان، اما ما این را قبول نداریم و ال الاسلام ال عهد است که اسلام معینی که بر رسول الله(صلی الله علیه و آله) نازل شده است نه مشترکات ادیان .
 اما در ذیل آیه مهم است :
 وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ
 خداوند متعال اهل کتاب را در این آیه باغی معرفی می‌کند که این اختلاف اینها بعد از این قضیه بغی است، بخاطر بغی است .
 وَمَنْ يَكْفُرْ بِآَيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ .
 بخاطر این است که اهل کتاب کافرند، و الا باید تمام جنگ های پیامبر(صلی الله علیه و آله) با اهل کتاب خلاف باشد اما در حالی که این چنین نیست، بالاترین مصداق لاتتفرقوا، جنگ است چطور تفرق نکنیم در حالیکه رسول الله(صلی الله علیه و آله) با رومیان دارد می‌جنگد در حالیکه رومیان اهل کتاب ند؟
 شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ( الشورى : 13 )
 واو در وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ ...... یا بصورت واو عاطفه است و و یا من بیانیه است :
 واو ما وصینا برفرض عاطفه بودن(طبق نظر عامه)
 این افراد گفته‌اند که این واو عاطفه است که عطف بر مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا است یعنی آنچه ما به نوح وصیت کردیم و به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) توصیه شد، این بود که: ان اقیموا الدین است، این معنی با واو عاطفه .
 واو ما وصینا برفرض بیانیه بودن:
 خداوند متعال در شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ برای شما از دین تشریع کرد آنچه را که به نوح(علیه السلام) وصیت کرد و آنچه را که به تو وحی کردیم و الذی انزل الیک و من الدین من بیانیه است، برای شما این را تشریع کرد بیان از دین است که ماوصی به نوحا و ما اوحینا الیک، که توحید و معاد و ... بود و 950 سال نوح(علیه السلام) دعوت به بندگی خدا کرد .و مردم کلامش را قبول نکردند.
 و آنچه نوح(علیه السلام) وصیت کرد و آنچه که موسی(علیه السلام) و عیسی(علیه السلام) و ابراهیم(علیه السلام) گفتند متفاوت است، در مورد نوح می‌گوید ما وصی به نوحا که خود نوح(علیه السلام) به آن توصیه کرد، ماوصی به نوحا یعنی پرستش خدا که قبول نکردند، تا نوبت به دستورات دیگر برسد، آنچه نوح توصیه کرد با مسائل مربوط به ابراهیم(علیه السلام) و موسی(علیه السلام) و عیسی(علیه السلام) متفاوت است .
 شرع لکم من الدین و.......یعنی دینی که برای تو‌ی پیامبر(صلی الله علیه و آله) تشریع کردیم چیزی بود که نوح(علیه السلام) وصیت کرد که عبارت بود از توحید و علاوه بر آن توحید که دستور نوح(علیه السلام) بود دین تو شامل، سایر مسائلی می‌شود که به تو وحی کردیم این شرع لکم من الدین است .
 و ما به ابراهیم(علیه السلام) و موسی(علیه السلام) و عیسی(علیه السلام) هم توصیه کردیم اما توصیه‌ی ما به ایشان با توصیه‌ی نوح متفاوت است، توصیه‌ی ما به ایشان این است که: أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ که این جمله، جمله‌ی بیانیه است که ما وصینا به موسی(علیه السلام) و عیسی(علیه السلام) و موسی(علیه السلام) توصیه کردیم اقامه‌ی دین است، توصیه‌ی خدا به موسی(علیه السلام) و عیسی(علیه السلام) ان اقیموالدین است و لا تفرقوا است .
 اما آنچه که برای تو‌ی پیامبر(صلی الله علیه و آله) توصیه کردیم :خدا پرستی و عبودیت و بندگی که نوح می‌گفت است و الذی اوحینا الیک، یعنی در این آیه‌ی شریفه اشتباهشان این بود که که واو را عاطفه گرفته انتد که آنچه موسی(علیه السلام) و عیسی(علیه السلام) و ابراهیمی(علیه السلام) و نوح (علیه السلام) و رسول الله(صلی الله علیه و آله) یکی است در حالیکه این دین یکی نیست .
 اگر بخواهیم اقیموا الدین را تفسیر همه‌ی این ادیان بگیریم شرع لکم من الدین و الذی اوحینا الیک معنی ندارد، دینی که خدا تشریع کرده است این است که ما وصی به نوحا و الذی انزل الیک و اما ان اقیموا الدین تفسیرِ ما وصینا به موسی(علیه السلام) و عیسی(علیه السلام) و ابراهیم (علیه السلام).
 ان اقیموا را باید تفسیر یک چیزی بگیریم تا ان مفسره باشد و فعل را به تاویل مصدر ببرد، اقیموا می‌شود قیام
 (در تفسیر ادبیات عرب صرف و نحو بسیار اهمیت دارد از همه‌ی علوم بیشتر اهمیت دارد که گاهی جهل به یک قاعده باعث عدم فهم یک آیه می‌شود )
 این مصدر که قیام شد نیاز به محل اعراب دارد، ان اقیموا الدین می‌شود اقامتکم للدین این(اقامتکم) اعرابش چیست ؟در سیاق آیه باید خبر باشد و خبر، مبتدا می‌خواهد که مبتدایش یا ما در ماوصی است و الذی عطف به ما وصی وهمه‌ی معطوف و معطوف علیه عطف به ما وصی و خبرش اقیموا الدین است که شرع لکم من الدین ان اقیموا الدین . اما سوال این است که خود دین چیست ؟ لذا باید بگوییم که شرع لکم من الدین ماوصی به نوحا و الذی انزل الیک، دینی که برای شما توصیه فرمود چیزی است که به نوح توصیه کرد و آنچه به تو وحی کردیم .
 بعد ان اقیموا خبر چیست ؟خبر ما وصینا است، که سفارش را به تمام ادیان کردیم که ان اقیموا الدین که دین را اقامه کنید، ان اقیموا الدین یعنی دین اسلام را اقامه کنید و جمع باشید و کار اگر جمعی بشود کارویژه‌ی دولت می‌شود .
 پس این نظریه که ان اقیموا الدین که مشترکات است بین ادیان با آیاتی که گفتیم نمی سازد.
 آیه چهارم و آخرین آیه:
 وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ( الأنفال : 39 )
 ذیل این آیه شاهد ما نیست یک کلمه شاهد ماست و آن یکون الدین کله لله، بحث ما در بحث جهاد نیست، شما با اینها بجنگید که فتنه ای نباشد و تمام دین همه اش برای خدا باشد، یک آیه دیگر هم در این زمینه داریم که آیه 193 سوره بقره است :
 وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ ( البقرة : 193 )
 سوال :
 اما در سوره‌ی بقره کلمه‌ی کُلُّهُ ندارد و در انفال کُلُّهُ دارد چرا در یک جا کله دارد یکجا ندارد ؟
 جواب :
 در اینجا ما بحثی در باره‌ی دو آیه داریم که برخی از مفسرین عامه معتقد شدند که این آیه با آیه‌ی 29 سوره‌ی توبه که الان خواندیم نسخ شده است در آیه اول می‌گوید که یکون الدین لله، در دومی کله لله است .
 اگر دین چه همه یا بعضی اش برای خدا باشد لازمه‌ی آن این است که غیر اسلام از سایر ادیان بایدبراندازی شوند و مقاتله هم تا حد براندازی تمام ادیان باید ادامه داشته باشد، بجنگید تا فتنه نباشد، که دین کله لله باشد .
 یکون الدین کله لله یعنی یک دین باشد و آن اسلام، یعنی رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله) جهانی بوده است و باید با هم بجنگید تا بعد تنها اسلام، باقی باشد .
 نظر اهل تسنن در باره‌ی یکون الدین کله لله:
 و این آیه با آیه‌ی 29 توبه نسخ شده است که :
 قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآَخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ( التوبة : 29 )
 اینجا نهایت جنگ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ است نهایت قتال جزیه دادن است، در حالیکه اینها کوچک شمرده شوند، که مامور حکومتی و امام(علیه السلام) یا مامور پیامبر(صلی الله علیه و آله) دست دراز نکنند اینها داخل دستشان بگذارند و بعد امام (علیه السلام) بردارد، غایت جنگ معین شده است که جزیه است، در آن آیه غایت جنگ یکون الدین لله است .
 سنی ها گفته‌اند که آن آیه با این آیه نسخ شده است، نمی شود اسلام جهانی باشد، شرک باید براندازی شود یکون الدین کله لله نسخ شده است، حتی یوتوا الجزیه نهایت قتال است و یکون الدین لله نسخ شده است .
 نظر استاد علم الهدی :
 علامه طباطبایی، ایشان بخاطر این که حرف سنی ها را رد کنند، استدلال ضعیفی کردند .
 داستان (ما مشکلی که با کمونیست ها داشتیم که برای مقابله با آنها طرح هایی را راه می‌انداختند که عین خواسته‌ی او را طرح می‌دادند، مثلا ثروتِ ثروتمندان را می‌گرفتند و به مردم می‌دادند و الا مردم کمونیست می‌شدند، سرمایه دار مالک مالش است، اگر حق را نمی دهد بگیرید، یکی در مازندران صاحب کارخانه ای بود و او متدین و اهل وجوهات بود اما کارخانجاتش را گرفته بودند و وقتی که می‌پرسیدیم چرا اینکار را کردید؟ می‌گفتند که اگر این کار را نکنیم کار کمونیستی کردید. )
 نظر مرحوم علامه (ره):
 مرحوم علامه (ره)می فرماید: این دو آیه ناسخ و منسوخ نیستند در آیه 193 بقره، مقصود از فتنه را شرک به خدا است چون آیات قبل مربوط به مقاتله با مشرکین است، حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ و وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ متفرع است بر نابودی فتنه، مقصود از فتنه هم شرک است، چون آیات قبل،
 وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ ( البقرة : 190 )
 وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ( البقرة : 191 )
 مقصود وَاقْتُلُوهُمْ مشرکین قریش است که چون اخرجوهم من حیث اخرجوکم، مقصود مشرکین قریش است اینها این کار را کردند .
 واقتلوهم حیث ثقفتموهم، پیامبر(صلی الله علیه و آله) کاروانی را که به مکه می‌رفت جلویش را گرفت و آنها مسیرشان را عوض کردند، این آیه مال مشرکین مکه است بعد الفتنه اشد من القتل، این فتنه که بت پرستی است از قتل بدتر است که جواب کسانی است که چرا پیامبر(صلی الله علیه و آله) سر راه را بگیرد؟ این کار شبیه سرقت و دزدی است چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) این کار را بکنند و بکشند، در آیه گفته که فتنه که شرک است از این قتل (مقاتله) بدتر است .
 شما با اینها مقابله کنید تا شرک نباشد و دین همه اش مال خدا باشد یکون الدین لله متفرع است بر نبود فتنه و شرک نابود شود و در جهان خداپرستی باشد و مسلمان و یهودی و مسیحی و ... فرقی ندارند، لذا قاتلوهم حتی لا تکون فتنه، فتنه یعنی دین نباشد اما آیه 22 توبه می‌گوید: که بجنگید تا جزیه بدهند (مربوط به اینجا نیست)، لذا این آیه ناسخ دیگری نیست، اینجا می‌گوید بجنگید که شرک نباشد و دین اهل کتاب که شرک نیست با اهل کتاب بجنگید تا جزیه بدهند .این فرمایش علامه بود .
 اشکال استاد علم الهدی به علامه :
 در سوره‌ی انفال، ایشان در باره‌ی ناسخ و منسوخ اسم نمی برد، این آیه در باره‌ی فتنه است اما فتنه که بمعنی شرک نیست بمعنی توطئه است، در آنجا با توجه به مقاتله با مشرکین فتنه را بمعنی شرک معنی کردند اما سوره‌ی انفال که آیه‌ی قبلش که :
 إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ ( الأنفال : 36 )لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعًا فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ( الأنفال : 37 )قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ ( الأنفال : 38 )وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ( الأنفال : 39 )
 قاتلوهم، برگشت به الذین کفرو ینفقون اموالهم لیسدو عن سبیل الله دارد.
 کسانی که با اموالشان برای جلوگیری از راه خدا و سد از سبیل خدا استفاده کنند ..........، با اینها بجنگید .
 این فتنه بمعنی توطئه است با اینها قاتلوهم مقاتله کنید که فتنه باقی نماند، تا توطئه نباشد، فتنه در این آیه بمعنی توطئه است این ها که سد از سبیل می‌کردند که اسلام توسعه پیدا نکند و مقصود از مقاتله تنها مشرکین نیست بلکه هر غیر مسلمان اعم از مشرک و اهل کتاب و... را شامل می‌شود، که جلوی دین خدا را بگیرند با اینها بجنگید که توطئه نباشد که لیکون الدین کله لله،
 بنابراین فرمایش علامه باآیه‌ی 193 سوره‌ی بقره نمی سازد، لذا این طور که علامه ناسخ و منسوخ را رد کردند درست نیست .
 اینکه چطور ناسخ و منسوخ نیستند یک بحث است که گفتیم و بحث دیگر اینکه چطور این آیه دال است بر اینکه کارویژه‌ی خاص دولت اظهار دین است جلسه‌ی بعد ان شاء الله ......

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo