درس تفسیر استاد علم الهدی
تخصصی سیاسی- اجتماعی
90/03/12
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث ما در مورد کار ویژههای عام دولت بود. در مجموعه اندیشههای سیاسی دولت را حاکمیت و حکومت در نظر گرفتهاند. یکی از کار ویژههای عام دولت عهدهداری امور عمومی و تنظیم مناسبات اقتصادی است. به عنوان یک کار ویژههای عام دولت در همه اندیشههای سیاسی تنظیم مناسبات اجتماعی جزو مسئولیتهای حکومت شناخته شده است اما در هر اندیشه سیاسی برای دولت نقشی خاص قائل هستند، در اندیشه سیاسی سوسیالیسم تمام نقش مدیریت اقتصادی مربوط به دولت و حکومت است به طوری که غیر از آنها هیچ عنصری در جامعه دارای نقش در مدیریت اقتصادی نیست و انسانها در رفتارهای اقتصادی فقط به منزله یک عمله محض هستند و تنظیم مناسبات اقتصادی و مدیریت اقتصاد جامعه خرد و کلان به عهده دولت است. در اندیشه مقابل که لیبرالیسم است دقیقا به عکس عمل میکنند دولت یک مستخدم در تنظیم مناسبات اقتصادی است و نمیتواند به صورت مستقل عمل کند بلکه مدیریت اصلی اقتصاد با سرمایهدار است و دولت به عنوان یک عامل منتخب از مردم یا دست نشانده سرمایهدار موظف است تمام ارتباطات جامعه را بر اساس تأمین منافع سرمایهدار که عامل رشد اقتصادی جامعه است تنظیم کند. در اینجا میبینیم که هر کدام از مکتبها در خصوص ایده و نظریه خودشان یک تأییدات و استدلالهایی دارند که ما در مورد اقتصاد بحث نمیکنیم و صحبت ما تفسیر قرآن است و میخواهیم بدانیم در نقش حکومت، مدیریت و تنظیم مناسبات اقتصادی به چه نحوی از قرآن استفاده میکنیم یعنی حاکم یا دولت اسلامی (دولت به معنای اعم آن که مقصود حاکمیت ولایی است) چه نقشی در مدیریت اقتصادی جامعه دارد.
در این قسمت یک سلسله مباحث فقهی داریم که بسیار قابل تأمل و توجه است: اندیشههای مختلف فقها، فتاوای مختلف و نظریات گوناگون، یک سلسله روایات و احادیثی داریم که در واقع آن احادیث مبنای اصلی ما است و آیات را بر حسب آن احادیث بایستی تفسیر نماییم که این به جای خود محفوظ خواهد بود. زیرا بحث اقتصاد اسلامی بسیار مفصل است و ما این بحث را نداریم. چون یکی از کار ویژههای عام دولت تنظیم مناسبات اقتصادی و مدیریت آن است ما میخواهیم این مطلب را از آیات قرآن بدست آوریم.
پس در حقیقت اگر بخواهیم کل بحث را خلاصه نماییم اینکه جایگاه دولت در مدیریت اقتصادی و تنظیم مناسبات اقتصادی در اندیشه قرآنی ما چیست؟ دولت دو وظیفه دارد: اول توزیع منابع ثروت و منابع تولید و مسئولیت دوم کنترل رفتارهای اقتصادی انسانها و جامعه است. با توجه به این دو وظیفه به سراغ آیات قرآن میرویم در مقاوم تبیین وظیفه اول دولت در تنظیم مناسبات اقتصادی سه آیه قرآن را مورد بحث و بررسی قرار میدهیم آیه انفال، آیه خمس و آیه فیء و وظیفه دوم را در جلسه دیگر مورد بحث قرار خواهیم داد.
سوره انفال آیه 1 : يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأَنفَالِ قُلِ الأَنفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِيْنِكُمْ وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِي؛ در اینجا خداوند به پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خطاب میکند هنگامی که مردم از تو در مورد انفال سؤال میکنند بگو انفال مال خدا و رسول است. انفال در اینجا جمع نفل است و نفل به معنای زیادی است و نماز نافله به این خاطر به این نام خوانده شده است که زاید بر فریضه است، معنای لغوی انفال زیادیهاست و معنای اصطلاحی آن این است که انفال بر چند چیز گفته میشود. روایتی داریم از اصول کافی (در تفسیر المیزان در ذیل همین آیه و تفسیر برهان نیز آمده و در مسند بودن روایت جای بحث نیست) که موسی بن جعفر علیهالسلام میفرمایند: الانفال کل ارض خربة باد اهلها و کل ارض لم یوجف علیها بخیل و لارکاب ولکن صالحوا صلحاً و اعطوا بایدیهم علی غیر قتال و له رؤس الجبال و بطون الاودیة و الآجام و کل ارض میتة لاربّ لها و له صوافی الملوک ما کان فی ایدیهم من غیر وجه الغصب لان الغصب کله مردود و هو وارث من لاوارث له یعول من لاحیلة له؛ حضرت موسی بن جعفر انفال را بر شمرده است: سرزمینهای مخروبهای که اهل آن هلاک شدهاند، سرزمینهای زراعتی که در جنگها بدون لشگرکشی صاحبان آنها صلح میکردند و آن سرزمینها را در اختیار دولت اسلام میگذاشتند (این قسمت بر فیء دلالت میکند)، قله و دامنهی کوهها، بسترهای رودخانهها، هر زمین مرداری که صاحب نداشته باشد (در اینجا یک بحث فقهی داریم که گاهی خود زمین موات است مثل تپهها و کویرها و گاهی اوقات زمین موات است اما بایر است یعنی زمانی زمین دایر بوده و زراعت میشده و فردی مالک آن بوده است و بعداً به دلایل مختلف مثل کمبود آب و غیره آنجا را ترک کرده، برخی از فقها معتقدند که زمین بایر جزو انفال است و برخی نیز زمین بایر را جزو انفال نمیدانند زیرا مالک داشته است؛ این روایت میکند بر اینکه انفال زمین بایر را نمیگیرد و زمین موات را شامل میشود یعنی زمینی که از اول کسی آن را احیا و آباد نکرده است)، هنگامی که دولت اسلامی اموال خالصه پادشاهان که هم شامل املاک خالصه میشود و هم شامل اموال خالصه میشود (مانند کاخهای پادشاهان که در اختیار دولت قرار میگیرد البته اگر مقداری از آن غصبی باشد باید به صاحب اصلی برگردد)، آدمهایی که میمیرند و وارث ندارند تمام ماترک آنها جزو انفال میشود و در اختیار دولت اسلامی قرار میگیرد. در مسئله تنظیم مناسبات اقتصادی تیتری داریم که عبارت است از عهدهداری امور عمومی؛ یعنی زمانی که حکومتی در جامعه مستقر میشود باید این جامعه را اداره کند که اداره کردن جامعه در درجه اول اداره معیشت جامعه است، جامعه از دو بخش تشکیل میشود یک قسم افراد مستغنیاند و بخش دیگر اینکه قدرت تأمین معیشت خود را ندارند و قشر آسیب پذیرند، هنگامی که میگوییم دولت عهده دار امور عمومی است یعنی باید بخش قشر آسیب پذیر جامعه را نیز از نظر معیشت اداره کند ضمن اینکه تنظیم معیشت دیگران نیز بر عهده دولت است یعنی باید امکانات و وسایلی فراهم نماید تا مردم بتوانند معیشت خود را تحصیل نمایند.
روایتی داریم از وجود اقدس امام صادق علیهالسلام که در آن غنائم را نیز جزو انفال میدانند و در آنجا میفرمایند شأن نزول آیه انفال (که آیه 1 سوره انفال است) در جنگ بدر است. اولین جنگ رسمی مسلمانان جنگ بدر بوده است هنگامی که مسلمانان پیروز شدند و قریش شکست خورد جمعیت مسلمانان سه دسته شدند: یک دسته افرادی که نزد پیغمبر ایستاده بوند به عنوان دفاع از ایشان که اگر کسی حمله کرد آنها از پیامبر محافظت نمایند، یک دسته آنها که مشغول جمع آوری غنائم شدند و دسته سوم افرادی بودند که دشمن را تعقیب میکردند که یا آنها را اسیر یا اموالشان را به غنیمت بگیرند. طبق روشی که در جاهلیت عرب داشتند اینکه وقتی در جایی لشگر کشی میکردند اموال آنها را غارت میکردند و در غارت این چنین بود که هر وسیلهای که دست هر کسی میافتاد برای خود او میشد، بعد از جنگ بدر نیز مردم این کار را انجام دادند اما پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در نظام ما غنائم حساب و کتاب جدایی دارد و اینچنین نیست همه غنیمتها را باید جمع کنید. در اینجا دو نفر به پیامبر بد بین شدند یکی سعدبن عباده از انصار که گمان میکرد پیامبر میخواهند تمام غنائم را بین قوم و خویش خود (مهاجرین) تقسیم کند و دیگری سعدبن ابی وقاص بود که گمان میکرد پیامبر میخواهند تمام اموال را به انصار که صاحب خانه هستند بدهند، بدین سبب هر دو نفر آنها جملات توهین آمیزی به پیامبر گفتند. بعد از این اعتراض به پیامبر آیه انفال نازل شد و فرمود که غنائم برای خدا و رسول است و بعد از آن آیه خمس (آیه 41 سوره انفال) نازل گردید که خمس این غنائم نیز برای خدا و رسول است، که آمده است پیامبر کل غنائم جنگ بدر را به تساوی بین همه مسلمانان تقسیم کرد و از آنها نیز خمس نگرفت.
پس غنائم جنگی همیشه جزو انفال است. حال چرا به غنائم انفال گفته میشود؟ زیرا هر اصطلاحی که در شرع مقدس داریم و لو معنای لغوی و اصطلاحی آن فرق کند اما بین معنای لغوی و اصطلاحی یک تناسبی وجود دارد، به غنائم انفال گفته میشود که ثروتهای عمومی و منابع ثروت و تولید است و همه اینها در اختیار خدا و رسول و دولت است. مفسرین در این مسئله که غنائم را انفال میگویند هر کدام نظریهای دادهاند ولی علت اینکه آنها را انفال میگویند این است که غنائم، زیادی بر درآمد اشخاص و رفتار اقتصادی مردم است. پس ثروتهای مازاد بر آنچه مردم در معیشت خود فعالیت میکنند به عنوان منبع تولید و ثروت برای خدا و رسول میباشد.
آیه دوم آیه شریفه خمس میباشد (آیه 41 سوره انفال): وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَ مَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَ اللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ بحث ما در اینجا روی کلمه غنمتم است. آیه در سیاق آیات جهاد آمده است لذا خیلی از مفسرین من جمله مفسرین عامه معتقدند این آیه در مورد غنیمت جنگی است و خمس را در غنیمت جنگی ثابت میکند که فقط در غنائم جنگی خمس لله و للرسول و و لذی القربی است، ولی ما روایاتی داریم که نشان میدهند و اعلموا انما غنمتم مطلق است و مخصوص غنائم جنگی نیست که آنها را بیان خواهیم کرد.
گذشته از روایات و احادیثی که کلمه غنمتم خیلی از خصوصیات حتی ارباح مکاسب را نیز شامل میشود، خود واژه غنمتم را میخواهیم بررسی نماییم در مفردات راغب غنمتم از ماده غُنم است به معنای برخورد کردن و غنیمت به هر چیزی گویند که با آن برخورد کنیم یا بر آن مسلط شویم از ناحیه دشمنان و غیر اموال دشمن، یعنی هر چیزی که ما تلاش و مجاهده کنیم و آن را بدست آوریم عنوان غنم بر آن صادق است. راغب اصفهانی کسی است که کتاب او به عنوان مفردات مورد اجماع تمام مذاهب اسلامی است یعنی در لغت معنی قرآن حجت کتاب راغب اصفهانی است و سنی وشیعه همه آن را قبول دارند. خود راغب اصفهانی غنیمت را به این معنا گرفته پس بدین ترتیب غنیمت به معنای غنیمت جنگی نیست بلکه عبارتست از هر چیزی که به آن برخورد کنیم و بر آن مسلط شویم.
برخی معتقدند که چون این آیه در سیاق آیات جهاد آمده لذا خمس را در غنیمت جنگی بیان میکند اما بنا به این قاعده که مورد مخصص وارد نیست، اگر حکمی که ظهور در عموم دارد در مورد خاصی نازل شد مخصوص آن مورد خاص نیست بلکه حکم، حکم عام است و همه آن موارد را شامل میشود؛ در این آیه نیز حکم در مورد جنگ آمده اما حکم عام است و هم جنگ و هم غیر جنگ را شامل میشود.
حال به سراغ روایت میرویم مرحوم کلینی نقل میکند: از امام موسی بن جعفر از خمس سؤال کردند فرمودند در هر چیزی است که مردم به دست آورند چه کم و چه زیاد. در روایت دیگری از کافی: از امام صادق در مورد این آیه سؤال کردند فرمودند قسم به خدا این خمس بدست آوردن روز به روز است (یعنی درآمد هر روز خمس دارد) الا اینکه پدرم امام باقر شیعیان را در حلیت قرار دادند تا مال آنها پاک شود. روایتهای دیگری نیز داریم اصل خمس بر این است که به هر درآمدی خمس تعلق میگیرد، منتها ائمه خمس را به شیعیان خود بخشیدند بعد فرمودند اگر شما از این اموالی که بدست آوردید و خرج یک سال خود را گذراندید (در باب فقه روایات صحیح در این مورد داریم) از آنچه اضافه آمده سهم ما را باید بدهید، لذا در ارباح مکاسب آمده خمس مازاد بر معونه سنه است. روایت دیگری از موسی بن جعفر علیهالسلام وجود دارد که میفرمایند: الخمس من خمسة أشياء: من الغنائم والغوص و الكنوز والمعادن والملاحة... ؛ خمس در پنج چیز است: غنائم جنگ، آن چیزی که با قواصی بدست میآوریم، اگر از اکتشافات زیر زمینی چیزی حاصل شود، اموالی که از استخراج معدن بدست میآید، نمکی که از نمک زارها بدست میآید.
بدین ترتیب هنگامی که آیات خمس و انفال را با هم جمع میکنیم همه اینها منابع تولید و ثروت است که در تنظیم مناسبات اقتصادی در اختیار دولت و حکومت اسلامی میباشد. در نتیجه مدیریت اقتصادی دولت در اندیشه سیاسی اسلام بر حسب این آیات دو جنبه دارد: یکی اینکه مدیریت ابزار منابع ثروت و تولید به دست دولت است، و دوم اینکه رفتارهای اقتصادی را هم کنترل مینماید.
آیه فیء را در جلسه آینده صحبت خواهیم کرد.