درس تفسیر استاد علم الهدی
تخصصی سیاسی- اجتماعی
90/02/22
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره مبارکه نحل آیات 22 تا 24: فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ ﴿۲۲﴾ إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ ﴿۲۳﴾ وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ ﴿۲۴﴾
بحث ما درباره کارویژه عام دولت بود که موضوع رسانه است. و عرض کردیم یکی از مسئولیتهای جریان مدیریتی جامعه که از آن در اصطلاح علوم سیاسی تعبیر به دولت میشود و در حقیقت حکومت است، این است که باید جریان رسانه را در اجتماع مدیریت کند. چون بنای ما در اینجا در تفسیر آیات است و روی موضوع بحث نمیکنیم، موضوع رسانه، جریان ارتباطات و نقش رسانه در مدیریت ارتباطاتی جامعه هم در علوم سیاسی و هم در علوم ارتباطات بحث مفصلی دارد که ما وارد این مطالب نمیشویم. علی ای حالٍ جریان اطلاعات و اخبار در جامعه یک جریان مؤثر در مدیریت و حکومت جامعه است یعنی میشود به وسیله اخبار و اطلاعات جامعه را کنترل کرد و به مردم آگاهی داد که طبیعتاً این آگاهی مردم در جریان مدیریت جامعه مؤثر است. و همچنین بایستی اخبار و اطلاعاتی که دیگران میخواهند به جامعه بدهند یا به خودی خود میخواهد در جامعه پخش شود، به وسیله دستگاه حکومت و مدیریت جامعه این اخبار و اطلاعات کنترل شود. اگر این اخباری که در بین مردم نشر پیدا میکند کنترل نشود طبیعی است که مشکلات زیادی برای مدیریت اجتماع و حکومت ایجاد خواهد کرد. بدین ترتیب مسئله رسانه جزء کارویژههای عام هر دولتی است. ما در اینجا میخواهیم مسئله رسانه را در جامعه اسلامی که میخواهد به وسیله حکومت وابسته به حاکمیت الله اداره شود را از دیدگاه آیات قرآن بررسی کنیم، اینکه مسئله رسانه چیست و اخبار و اطلاعات چگونه باید کنترل شود.
بحث ما در اخبار هشدار دهنده بود. یک سلسله اطلاعاتی لازم است برای خود جریان مدیریت جامعه و همچنین یک سلسله اطلاعات و آگاهیهایی لازم است که مردم داشته باشند. آن اخبار و اطلاعاتی که برای خود جریان حکومت لازم است، اخباری است که اگر در موضع و جای خود این اخبار برای دستگاه مدیریت جامعه حاصل نشود از خیلی حرکتهایی که در توسعه اجتماع مؤثر است باز میماند و نمیتواند آن حرکتها را در موقع مناسب انجام دهد و در خیلی از مقابلهها و کنترلهایی که برای مدیریت جامعه لازم است غافل خواهد ماند. در اینجا وقتی ما از رسانه صحبت میکنیم تنها دستگاه پخش کننده و نشر نیست بلکه دستگاه جذب خبر و اطلاعات هم میباشد. یعنی هم به وسیله رسانه اطلاعات جذب میشود و هم به وسیله آن اطلاعات پخش میشود.
از جمله مواردی که لازم است از هر ابزاری در جذب اطلاعات استفاده کرد که در قرآن مشخص شده است جریان هدهد و حضرت سلیمان است. در آیات شریفه سوره مبارکه نمل در آیه 20 اینطور آمده است که: وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِين؛ حضرت سلیمان بر همه موجودات اعم از حیوانات، جنهاو ... حکومت می کردند و همه اینها در استخدام حضرت بودند تا در جهت مدیریت اجتماعی خود استفاده کند. و در وقتی که مرغها را حضور و غیاب میکرد، متوجه شد که هدهد نیست و گفت که چرا هدهد غیبت کرده است؟ اینکه حضرت می فرمایند (أم کان من الغائیبن) به این جهت بود که همه حیوانات و جنیان در استخدام حضرت بودند و حضرت از این موجودات در جهت تثبیت قدرت و اجرای مدیریت خود در بین مردم استفاده میکرد، و ولایت مطلقه الهیه بر این موجودات داشت و از طریق همین ولایت مطلقه الهیه اینها را استخدام کرده بود. لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِين ﴿۲۱﴾ و حضرت سلیمان در ادامه فرمودند که به خاطر این غیبتش او را عذاب می کنم و ممکن است که حتی وی را ذبح کنم. فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ ﴿۲۲﴾ حضرت یک مدتی صبر کرد و سپس هدهد حاضر شد و به حضرت سلیمان گفت: (فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ) یعنی دلیل غیبتش در جهت خدمت به حضرت سلیمان بود. چرا که مأموریت هدهد در حکومت حضرت سلیمان خبر رساندن و خبر دادن بود. اما در این ماجرا بدون اینکه بدون اجازه حضرت سلیمان به جایی رفته بود و خبری را برای حضرت سلیمان آورده بود و به ایشان گفت که من به چیزی احاطه پیدا کردم که شما به آن چیز احاطه ندارید. در کلمه (أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ) اینجا این نکته ای استفاده می شود که مسئله خبر و اطلاعات برای یک دستگاه مدیریت لازم است از این جهت که جریان مدیریت باید به همه زوایا و دقائق مردم و اجتماعی که در تحت این مدیریت زندگی میکنند احاطه داشته باشد. و مسئله خبر برای مدیریت جامعه از نظر احاطه مدیریت جامعه لازم و ضروری است. و هنگامی که هدهد میآید، می گوید که من بوسیله اطلاعات بر چیزی احاطه پیدا کردم که شما بر آن احاطه ندارید. احاطه هدهد با احاطه سلیمان فرق می کند. چرا که احاطه هدهد، احاطه و سلطه از نظر اطلاعات است، اما احاطه سلیمان یعنی اینکه تو بر آن جریان تسلط نداری. چرا که مسئله حکومت و قدرت برای حضرت سلیمان ابزاری است برای هدایت انسانها و تنها صرف مدیریت اجتماع موضوعیت ندارد. جریان حاکم در مدیریتی که انجام می دهد باید انگیزهای داشته باشد و فرق حکومت دینی با حکومتهای غیر دینی این است که حکومت دینی باید انگیزه داشته باشد، همانطور که جامعه به وسیله حکومت اداره میشود و دستگاه حاکم جامعه را مدیریت میکند، باید در این مدیریت و حاکمیت انگیزه وجود داشته باشد. حکومت کردن کار آسانی نیست بلکه همراه با سختی، دردسر، شدائد و . . . حال یک نفر بیاید و همه این رنجها را متحمل شود برای اینکه بر جامعهای مدیریت کند، میخواهیم بدانیم انگیزه آن دستگاه حاکم از این کار چیست؟ حال یا شخص حاکم است یا تشکیلاتی حاکمیت دارند. آنها حکومت میکنند تا جامعهای مدیریت شود، فایده این کار برای خود افراد حاکم چیست؟ در حکومتهای دینی انگیزه یک انسان متعبد، متدین، بنده خالص و خاص خدا (ممکن است حجت خدا باشد) رسالت الهی، هدایت بشر، اقامه حدود الهی، توسعه دین خدا و ارزشهای الهی است. میخواهد رسالتی که خدا بر عهده او گذاشته انجام دهد و در مرحله عبودیت با توسعه دین خدا و اقامه حدود الهی پروردگار را خدمت کند. این یک انگیزه است برای حاکم در حکومت الهی. اما در حکومت غیر دینی انگیزه حکومت چیزی نمیتواند باشد مگر مشتهیات نفسانی، رسیدن به مطامع مادی و جلب و جذب قدرت برای منافع اقتصادی. فردی که خود را پیشنهاد میکند و داوطلب میشود اگر بنده خاص و خالص خدا نباشند و رسالت دینی نداشته باشند و حکومت دینی نباشد؛ حتما در چنین افرادی یک انگیزه مادی، اجتماعی، اقتصادی، لذایذ دنیوی وجود دارد که تصمیم به پذیرفتن حکومت در جامعه شدهاند.
حضرت سلیمان به عنوان پیغمبر خدا و صاحب رسالت الهی، انگیزهاش در مدیریت جامعه توسعه دین خدا و عبودیت خدا بوده است. و لازمه توسعه عبودیت خدا، احاطه حضرت سلیمان بر بندگان خدا بوده است که بتواند به این وسیله به مردم عبودیت حق را تعلیم داده و بندگی خدا را توسعه دهد. پس در یک نظام دینی حکومت هدف نیست بلکه ابزاری است برای توسعه دین خدا، اجرای رسالت الهی و اقامه حدود الهی. لذا هدهد به حضرت سلیمان میگوید: أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ ؛ من به چیزی احاطه پیدا کردم که تو احاطه نداری. احاطه من هدهد این است که با خبر شدم چیزی را که تو احاطه نداشتی و بر آنها قدرت و سلطه نداشتی که بتوانی آنها را به طرف بندگی خدا هدایت کنی. برخی معتقدند سبا اسم سرزمین نبوده بلکه نام قوم بوده است و سرزمین آنها در منطقه یمن قرار داشته است. برخی دیگر گفتهاند سبا نام سرزمین بوده و قوم هم به همان نام نامیده میشدند. حال یا از قوم سبا یا سرزمین سبا هدهد میگوید: بِنَبَإٍ يَقِينٍ ؛ یعنی خبر را با چشم خود دیدهام و خبر یقینی آوردهام. نکته دیگری که در مسئله رسانه استفاده میکنیم این است که برای یک نظام مدیریتی نباء یقین لازم است یعنی بایستی اطلاعات دستگاه مدیریت جامعه قطعی باشد تا بتواند مبتنی بر اطلاعات قطعی در جریان مدیریت اقدام کند، زیرا اگر اطلاعات قطعی و نبأ یقین نبود نمیتواند نسبت به آن کاری را انجام دهد.
هدهد در ادامه این نبأ یقین را توضیح میدهد: إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ ؛ زن قدرتمندی را دیدم که تخت بزرگی داشت و حکومت میکرد و مالک رقاب قوم سبا بود (سلطهای در حد مالکیت بر این قوم داشت)، وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ ؛ این زن و قومش خورشید را به غیر از خدا سجده میکردند. نکتههایی که هدهد عرض میکند اطلاعاتی بوده که دقیقاً برای حضرت سلیمان موضوعیت داشته است. دستوری که از این آیه میگیریم این است که هنگامی که ما خبر یا اطلاعی را میخواهیم برسانیم یا از طریق رسانه قرار است منتقل شود، روی نکتههایی باید تکیه شود که برای دستگاه حاکم یا مردم موضوعیت داشته باشد و حتی اگر مطلب دیگری است باید با همان محوریت بیان شود. در پخش خبر باید این مطلب را در نظر گرفت در هر زمانی بر حسب موقعیتهای اجتماعی برای مردم خبرهایی موضوعیت پیدا میکند و میخواهند از آنها مطلع شوند. حتی گاهی ممکن است با یک خبر بخواهیم بهره برداری تبلیغاتی در جامعه انجام دهیم، خبری برای مردم موضوعیت دارد و میخواهیم آن را بگوییم و عین حال در حاشیه خبر استفاده تبلیغاتی داشته باشیم در اینجا ما باید روی نکتهای که مردم حساس هستند خبر رسانی کنیم و بعد برنامه تبلیغاتی خود را که میخواهیم در جامعه پیاده کنیم در حاشیه همان نقطهای که حساسیت دارند عرضه کنیم. نکته جالب در خبر هدهد برای حضرت سلیمان نیز همین است، آن چیزی که برای حشمت الله و پیامبر خدا موضوعیت دارد مسئله عبودیت خداست؛ قومی وجود دارد که غنیاند یا فقیرند، درآمدهای اقتصادی آنها بالاست یا پایین است، از لحاظ امنیتی چقدر حدود و صغور دارند، از نظر امکانات دفاعی چقدر امکانات دفاعی دارند هیچکدام از این خبرها برای حضرت سلیمان موضوعیت ندارد با اینکه برای کسی که بخواهد برای توسعه و کشورگشایی قیام کند همه اینها را باید بداند اما آن مسئلهای که برای پیامبر موضوعیت دارد که ممکن است در نتیجه این خصوصیت قیام کند، مسئله عبودیت آن قوم برای خداست. هدهد دو نکته مهم را میگوید: یکی مسئله شرک این قوم است که خورشید را سجده میکنند و خدا را عبادت نمیکنند و نکته دوم مسئله اعمال و برنامه رفتاری آنهاست که یک برنامه شیطانی است و به دنبال فسق و فجور و پیروی از شیطان هستند شیطان اعمال آنها را برایشان زینت داده و به آن مغرور شده و فکر دیگری نمیکنند.
پس بنابراین ما در این آیات شریفه چند مسئله را برای رسانه استفاده کردیم که از همه نکتهها بالاتر همان رساندن خبر به جای خودش است یعنی شاید اگر هدهد به حضرت سلیمان خبر نمیرساند و این اطلاع رسانی به ایشان در جای خودش انجام نمیگرفت قوم اسبا قابل هدایت نبودند و جریان حضرت بلقیس و سلیمان پیش نمیآمد.
نکته دیگری که در ارتباط با رسانه داریم مسئله بحران سازی رسانه است. بدین معنی که: جریان رسانه در جامعه یک جریان دو طرفه است؛ رسانه باید اخبار را پخش و اطلاعات لازم را نشر دهد که باید در تحت مدیریت حکومت باشد و در طرف دیگر باید در جریان مقابله با رسانهها از رسانه استفاده کرد. رسانه در کنار نقش سازندگی نقش تهاجمی هم دارد، گاهی اوقات به وسیله ابزار رسانه به یک جامعه تهاجم سیاسی صورت میگیرد که به این وسیله جامعه سوژه تهاجم رسانه میشود که در مقابل این تهاجم رسانه، رسانه داخلی میتواند مقاومت کند و آثار آن را خنثی کند. گاهی نیز دستگاه نفاقی در درون جامعه به وسیله رسانه ایجاد بحران میکند. طبیعی است یک دستگاه مدیریت سالم هیچ وقت در جامعه خودش بحران سازی نمیکند زیرا برای یک حکومت سالم آرامش اجتماع و مردم، خود یک هدف است. در بینش سیاسی اسلام جامعه مانند یک کشتی است که در حال حرکت به سوی نقطه متعالی و کمال عبودیت است. در این حرکت آنچه که از همه چیز مهمتر برای سرنشینان کشتی است، آرامش آنهاست که بدون دلواپسی و دغدغه این حرکت را انجام دهند. در مقابل، بزرگترین مقابله سیاسی با دستگاه حکومت، تولید بحران در جامعه است. به این معنا که وقتی که یک جریان سیاسی بخواهد با حکومت مقابله کند، یکی از راه ها آن تولید بحران در جامعه است و رسانه ابزار بحران سازی است. منتهی در مقابله با این بحران سازی باید توسط رسانه به مقابله آن رفت.
سوره یوسف: قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الكَاذِبِينَ ﴿۲۶﴾ وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِن الصَّادِقِينَ ﴿۲۷﴾ فَلَمَّا رَأَى قَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ ﴿۲۸﴾ يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنبِكِ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ ﴿۲۹﴾ . بعد از آنکه یوسف توفیق پیدا کرد و توانست از اتاق زلیخا بیرون بیاید، زلیخا وی را تعقیب کرد و پیراهن وی را گرفت تا مانع شود که یوسف از اتاق بیرون رود، در همین لحظه عزیز مصر از راه رسید و این منظر را دید. زلیخا برای این که خودش را بی گناه جلوه دهد تقصیر را بر گردن یوسف انداخت و گفت: مَا جَزَاء مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوَءًا إِلاَّ أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۲۵﴾ (كيفر كسى كه قصد بد به خانواده تو كرده چيست جز اينكه زندانى يا [دچار] عذابى دردناك شود). در این جا بود که زلیخا یک بحرانی را بر علیه یوسف بوجود آورد. و اینطور گفت که من در حال استراحت بودم که یوسف سراغ من آمد و میخواست که به من تجاوز کند. از دو جهت در ظاهر یوسف محکوم است: یکی اینکه در گلاویز شدن یک مرد جوان با یک زنی که هم زیباست و هم آرایش کرده است، این نتیجه به دست می آید که آن مرد قصد تجاوز را داشته است. در آیه (لزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ) این بحث در بین مفسرین وجود دارد که چرا اول الزانیه آورده شده است در حالی که در زنا این مرد است که جنبه فاعلی دارد و زن جنبه انفعالی دارد؟ این به این علت است که در بحث زنا تا وقتی که زن راضی نباشد و پذیرش نداشته باشد، زنا تحقق نمی یابد و همینطور از آنجا که فشار جنسی مرد بیشتر از زن است و هنگامیکه زنی حاضر به زنا شده باشد در حالی که فشار جنسی وی کمتر از مرد است، لذا وی در حد بر مرد مقدم است. دومین جهتی که یوسف محکوم می شود به این علت است که در فرهنگ خانواده اشراف همیشه تقصیر و گناه بر دوش فرد ضعیف است و با توجه به این دو جهت و اینکه زلیخا در آن لحظه شروع به گریه کردن کرده بود، اتهام متوجه یوسف شد. لذا با یک خبر توسط زلیخا علیه یوسف بحران به وجود آمد. در مقام نفی بحران تنها چیزی که یوسف می توانست بگوید این بود که: قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي (یعنی این زلیخا بود که میخواست با من گناه کند). اما در ادامه مقابله با بحران این قضیه به وجود آمد که آیه می فرماید: وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الكَاذِبِينَ ﴿۲۶﴾ وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِن الصَّادِقِينَ ﴿۲۷﴾ که گفته شده است یک نوزاد اینطور گفت که: (و شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد اگر پيراهن او از جلو چاك خورده زن راست گفته و او از دروغگويان است و اگر پيراهن او از پشت دريده شده زن دروغ گفته و او از راستگويان است) یعنی اول در رابطه با صدق حرف زلیخا صحبت کرد یعنی همان عاملی که باعث شده بود که اطرافیان به یوسف شک کنند چرا که زلیخا ادعا کرده بود که یوسف قصد سوء نسبت به وی داشته است و این شاهد هم در رابطه با ادعای زلیخا اینطور گفت که (اگر پيراهن او از جلو چاك خورده زن راست گفته) سپس در مورد ادعای صدق یوسف صحبت کرد.
در مسئله مقابله با بحران سازی رسانه ای نیز باید اینطور کار کرد. یعنی اگر بخواهیم به صورت مستقیم وارد قضیه شویم و بگوییم که طرف ما دروغ می گویید این فایده ای ندارد، بلکه باید بر روی خبر و همان نکته ای که رسانه آن را مطرح کرده است و باعث بحران شده است، کار کرد. و مقابل پندار و گمان جامعه نباید ایستاد، بلکه قضیه را بر روی باور جامعه تحلیل کنیم و نتیجه گیری کنیم که این باور و پندار اشتباه است.
در کار تبلیغ هم همینطور است، یعنی اگر خواستیم یک باور اشتباه را از بین مردم برداریم، نباید به صورت مستقیم به آنها بگوییم که این باور اشتباه است چرا که باعث مقاومت آنها در پذیرش واقعیت خواهد شد. بلکه ابتدا باید همان باور را مفروغ عنه گرفت و سپس برای آن باور به دنبال دلیل و استدلال باشیم و بگردیم که آیا می توان برای آن باور دلیلی بیاوریم و سپس به این نتیجه برسیم که این باور اشتباه بوده است. و این همان کاری است که در این آیه در مورد بحران سازی زلیخا انجام شده است.