درس تفسیر استاد علم الهدی
تخصصی سیاسی- اجتماعی
90/02/01
بسم الله الرحمن الرحیم
کارویژه های دولت
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآَيَاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَا إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ( السجدة : 22 )
بحث در کارویژه های دولت بود که گفتیم دولت بمعنی حکومت است نه قوهی مجریه ،کارهای دولت دو قسم است عام و خاص .
کارویژه های عام دولت کارهایی هستند که برحسب تمام اندیشه های سیاسی برای دولت و حکومت در نظرگرفته میشوند و کارویژه های خاص یک کارهایی هستند که در اسلام و قرآن برای حکومت در نظر میگیرند .بحث در کارویژه های عام دولت بود آخرین کارویژهی مطرح شده دربارهی تهدیدات داخلی بود و دیگری که بحث امروز ماست کارویژهی دولت در مقابله با جرم و مبارزه با مجرمین است .
وقتی یک نظام حکومتی تشکیل میشود با هر مردمی و هر فرهنگ و آداب ورسوم و مذهبی ، این نظام را یک جریانی بنام دولت و حکومت اداره و مدیریت مینماید و یک سلسله کارهای حکومت برای ادارهی کشوردر بارهی اقتصاد مردم است و یک سلسله از کارهایش جنبهی برخورد و مقابله دارد که حال این مقابله به سه نحو است یا برخود و مقابله با تجاوزات خارجی است که بحث جهاد است که قبلا بحث کردیم و یک بحث مربوط به تهدیدات داخلی است و سوم مقابله با جرم و مجازات مجرمین است.
افرادی در جامعه هستند که مقررات جامعه را نقض میکنند بعبارت دیگر یک سری افراد هستند که این مقررات جامعه که حکومت برای ادارهی کشور تعیین کرده است را رعایت نمی کنند و تخلف میکنند و یا در مقام انجام عملی بر میآیند که آرامش و امنیت مالی و جانی و ناموسی شهروندان حکومت و آن جامعه و نظام را بخطر میاندازد ،خود تامین امنیت یک کار ویژه است و مقابله با جرم و مجازات یک کارویژهی دیگری است و در این مقابله دولت وظیفه دارد مقابله کند اصل مقابله در بارهی دولت مطرح است که باید ببینیم وظیفه اش چیست ؟
ابتدا باید جرم را تعریف نماییم ؟
برحسب نوع زندگی ، ایدئولوژی ، فرهنگ و مذهب مردم قوانین حکومتی متفاوت میشود و تخلف از آن هم متفاوت میشود اما هر تخلفی از هر قانون هر نظام حکومتی جرم محسوب میشود . لذا در اصل معنای لغوی جرم باید دقت کنیم که باید سراغ جریان مستقر آن جامعه برویم که جرم را چگونه معنی میکنیم و ما باید معنی عمومی اش را مطرح کنیم .باید بسمتی حرکت کنیم که به آیات الاحکام ختم نشود چون بحث درکارویژه های عام دولتی است .
راغب در مفردات خود جرم را چنین معنی میکند :جرم در لغت عبارتست از: قطع الثمره من الشجره و در اصطلاح که هر تجاوز و کاری را جرم مینامند بخاطر همین است که تجاوزی است که به حقوق عمومی و اجتماعی مردم است که صلاح و منفعت جامعه را قطع میکند و در واقع عمل واجب الوصولی را قطع کرده است .
اما این چنین نیست که هر معنی اصطلاحی باید با معنای لغوی آن تناسب داشته باشد این طور نیست که ما یک لفظی را برای یک معنی لغوی وضع کنیم و این لفظ باید معنی مصطلح فیه فرق نداشته باشد و حتما باید بین ماوضع له و مصطلح فیه تناسب باشد خیر چنین تناسبی همیشه لازم نیست یعنی لازم نیست هر جرمی که دیدیم باید یکنوع قطع الثمره من الشجره ای باشد و الا جرم نیست.
می گویند که در تسمیه اطراد و انعکاس شرط نیست ،معنی آن این است که اگر میخواهی اسم چیزی را برای چیزی انتخاب کنی لازم نیست تمام خصوصیات مصداق آن بر مصداقی که میخواهی آن اسم را برایش انتخاب نمایی وجود داشته باشد یا مفترقات آن چیز در این مصداق نباشد و از طرفی تناسب هم همیشه لازم نیست .مثلا گاهی به کچلی میگویند زلف علی تمام این مسائل در آن رعایت نشده است .
اصطلاح هم مثل اسم گذاری است و اینکه ما به هر عملی جرم میگوییم لازم نیست که با معنی لغوی تناسب داشته باشد اما برخی مانند علامه(ره) تناسب را توجیه کرده اند به سه نحو:
- که هر جرمی ، یک عمل صالح را قطع کرده است که عمل صالح در زندگی اجتماعی و یا زندگی شخصی میتوانسته قرار بگیرد که جرم مانع آن شده پس قطع الثمره صدق میکند.
- در مسئله زندگی اجتماعی هم برای مسئله جرم بحث شده است که ثمرهی وجود انسان کار خوب است و جرم ثمرهی وجودی انسان را از انسان قطع میکند .
- و یک تناسب سومی هم مطرح شده است که میوهی زندگی اجتماعی جامعه روابط حسنه است که مولد مودّت و محبّت است .مثل اینکه انسانی که از کشورش خارج شود تا در خارج از وطنش هموطنش را ببیند خوشحال میشود .جرم هم همینطور است که این مودت ها را از بین میبرد که وقتی که روابط حسنه از جامعه قطع شود دیگر مثل درخت بی میوه است.
مساله در این بود که درقرآن از جمله وظایف حکومت و نظام اسلامی را مقابله با جرم دانسته است که آیه 22 سورهی سجده از این قرار بود .وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآَيَاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَا إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ.
در اینجا استشهاد ما به ذیل آیه است که انا من المجرین منتقمون .با دقت در این آیه :
از کدام قسمت این آیه میتوان برداشت نمود که مقابلهی با جرم وظیفهی دولت است ؟
خداوند متعال انتقام را به خودش نسبت داده است که انتقام از مصدر نقمه بمعنی عذاب است و همینطور انتقام مصدر است از ثلاثی مزید و بمعنی مطاوعهی فعل است .انتقام از فلان کار یعنی پذیرش فلان عمل است چون انتقام اگر مطاوعه در عذاب باشد ،انسان ها در مقابل عذاب مقاومت میکنند و نمی پذیرند و آن را قبول نمی کنند حتی زمانی که بداند قدرت مقاومت هم ندارند بازهم مقاومت میکنند.پس انتقام همراه با مطاوعه یعنی قبول عذاب کردن نه قبول عذاب شدن ، تسلیم عذاب کردن باشد.یعنی پذیرش در عذاب کردن این افراد وجود دارد نه اینکه آن افراد میپذیرند که ما عذابشان نماییم. یعنی تکلیفی که به گردن او است.
اِنّا در آیه دلالت میکند که وظیفهی دولت است چرا که خداوند متعال خودش را با صفت جمع آورده است اینجا یک بحث ما قبلا داشتیم که در بارهی ضمائر جمعی که خدا برمی گرداند.مانند اِنّا خلقنا السموات و الارض ، ما آسمانها و زمین را آفریدیم.لازمهی توحید پروردگار این است که کسی با او شریک نباشد و قبلا گفتیم که ضمایر جمع وقتی است که یکسری اسباب و عللی در این کارها با خدا دخالت داشته باشند که آن علل و اسباب هم مخلوقات خدا هستند جایی که خدا کاری را با اسباب و عللش انجام دهد صفت متکلم مع الغیر بکار میرود اما در رابطه با ربوبیت و الوهیت تنها ذکرمی شود و این اسباب و خودش جمع را تشکیل میدهند مانند :انا خلقنا السموات و الارض .در این مسئله انا من المجرمیون منتقمون پس غیر خدا در آن شرکت ندارند اگر منظور از انتقام در قیامت باشد که تنها عالم امر است و عالم اسباب نیست پس در آنجا تنها فاعل خود خداست لذا اگر مراد تنها عذاب آخرت بود باید به صیغهی مفرد ذکر میشد اما چون به صیغهی جمع ذکر گردیده است میفهمیم که تنها عذاب آخرت نیست چون قدرتی که میخواهد انتقام بگیرد باید وابسته به خدا باشد از طرفی ما حکومت را مخصوص خدا دانستیم .لا حکم الا لله و مظهر قدرت وحکومت خدا پیامبرش است که حاکمیت خدا را اجرا میکند پس حکومت مشروع در جامعهی دینی منسوب به خداست یا با یک واسطه یا با دو واسطه یا حجت خدا خودش مباشر حکومت است و یا حجت خدا مباشر نیست و او حجتی را معین میکند که از طریق حجت خدا حاکمیت الله را اجرا کند .
پس حالکمیت از آن خداست و چون حاکمیت از آن خداست اِنّا پس تنها انتقام از مجرم از آن حاکم است چون هر کسی غیر از حاکم بخواهد منتقم باشد این انتقام : انَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ نیست . مقابله با جرم وظیفه خداست اصل حاکمیت هم وظیفهی خداست .
لذا ما حق برخورد با مجرم را نداریم حدّ زنا را تنها خدا انجام میدهد بوسیلهی حجتش یا حجتِ حجتش.
(لذا بسیاری از کارهای حزب الله غیر مشروع است مگر در مقام دفاع باشیم چون بدون اذن حکومت انجام میشود)
صدر آیه :وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآَيَاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَا که مقابله با جرم تنها مقابله با جرم نیست چون ابتدا باید ذکّر انجام شده باشد لذا یعنی قانون باید ابتدا ابلاغ بشود وبعد او اعراض بکند پس اگر عملش اعراض از قانون نباشد و این عمل او سهوا صورت گرفت با اینکه با جایی که شخص اعراض را عمدی انجام داده باشد آثارش یکی باشد اما اعراض عنها صورت نگرفته است و مجرم محسوب نمی شود و انتقام برایش معنی پیدا نمی کند ماننداینکه شخص اگر سهوا وطی به شبهه کند این اشکالی ندارد و زنا صورت نمی گیرد.
پس برای تحقق جرم باید دو چیز محقق بشود ابلاغ قانون و دیگری صدق اعراض از قانون باید محقق شود.
آیا خود ابلاغ شرط است یا ایصال شرط است ؟
آیه ذُكِّرَرا نقل کرده است آیا بر ایصال صدق میکند یا در ابلاغ کدام صدق میکند ؟
دولت معمولا در روزنامهی رسمی و تلویزیون و ... اعلام میکند و اگر اتفاقا یک نفر روزنامه را ندید و خلاف را انجام داد تکلیف این شخص چه میشود ؟
در قانون کشورها ابلاغ است ، در قرآن ذکر مجهول چون ذکر شده است با خود ابلاغ ذکر صورت میگیرد که قدر متیقن از آن معلوم است که اعضای کشور مصداق ذکر هستند که اینجا چون با صیغهی مجهول ذکر کرده است ایصال قانون لازم نیست ذُكِّرَ بِآَيَاتِ رَبِّهِ صدق میکند.
اما در جایی که نمی دانیم که عن عمد است یا عن اختیار؟ مثلا انسان جاهل و ساهی،در این صورت باید ببینیم که اعراض از قانون صدق میکند یا خیر؟.گاهی جهل قصوری است و گاهی تقصیری است در جهل قصوری عنوان اعرض عنها به شخص صادق نیست و جرم و انتقام صادق نیستند ، برخلاف دیگری یعنی در جهل تقصیری عنوان اعرض عنها صادق است و جرم محقق شده است و انتقام حتمی باید صورت گیرد.
آیه بعدی :
سوره روم 47: وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ
در این آیه از لقد ارسلنا ابلاغ قانون را ذکر میکند و در ادامه بیان میدارد که ما از افراد مجرم انتقام گرفتیم و این حق و واقعیت برما است که باید مومنین را یاری کنیم .
در اینجا بحث ما: فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا که این آیهی شریفه دال بر این است که مبارزه با جرم وظیفهی دولت است که انتقام به مجموعهی متعلق به خدا تعهلق میگیرد که فانتقمنا صادق شود و حکومت از مظاهر قدرت پروردگار است که انتقام از وظایف حکومت است .
یک نکته باقیست و آن مسئلهی در مقابله با جرم که وظیفهی حکومت شد آیه شریفه دلالت بر این دارد که :وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ طبق این آیه پیروزی باید محقق شود و این بعهدهی خداوند متعال است ،قرآن این مسئله را بصورت یک مطلب قطعی برای زندگی بشر معرفی کرده است که بنای خدا بر این استکه مومنین را یاری کند.
تناسب انتقام و نصر چیست ؟
فاسق مقابل با مومن است که فاسق کارهای خلاف انجام دهد که افمن کان مومنا کمن کان فاسقا؟ لا یستوون.
وقتی که مجرم جرمی انجا م داد تجاوز به حق مومن است که یا به حق شخص مومن است و یا به حق عمومی ایشان است یعنی حق مومنین را نقض میکند بهر حال مقابله با کفار و فاسق و مجرمین حق علینا است که مرحوم علامه میفرماید:
که مقصود از نصر در عملیات فیزیکی نیست یاری میتواند غیر فیزیکی باشد و یکی از این پیروزی ها تشریع حکم علیه مجرمین است که این تشریع حکم اعم است از وضع قانون و اجرای آن چون قانون مظهرش خداست و چون حاکمیت دست خداست پس هم جعل قانون و اجرای آن توسط خودش میباشد که این مصداق بارز نصر مومنین است .
نصر المومنین با تشریع قانون است و مجری آن وضع و تشریع بدست دولت است .