< فهرست دروس

درس تفسیر استاد علم الهدی

تخصصی سیاسی- اجتماعی

89/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 آيات دال بر فراگيربودن قتال وجهاد
 
 بحث ما درباره آیاتی بود که دلالت می‌کرد بر اینکه قتال و جهاد باید فراگیر باشد. و به آیات آخر الزمان اشاره نمودیم و گفتیم دلیل بر اینکه حکومت وارثان زمین (بندگان صالح) در آخر الزمان با جنگ صورت می‌گیرد کلمه لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ می‌باشد. بدین ترتیب با خصوصیتی که در کلمه لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم وجود دارد (در جلسه قبل صحبت کردیم) مسئله قتال و جهاد باید ادامه داشته باشد.
 از جمله آیاتی که دخالت بر تداوم قتال و جهاد دارد و مسئله جهاد را به عنوان یک اصل در اندیشه سیاسی اسلام مطرح می‌کند آیه شریفه 193 سوره مبارکه بقره می‌باشد: وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ ؛ و همچنین آیه 39 در سوره مبارکه انفال که همین مضمون بیان شده است: وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ؛ ابتدای این دو آیه شبیه به هم است و فقط در کلمه كُلُّهُ تفاوت دارند. در آیه 193 سوره بقره ممکن است گفته شود در زمان پیغمبر صلی الله و علیه و آله بوده و مسئله جهاد ابتدائی زمان رسول الله مطرح بوده است، در ابتدای ظهور اسلام برای برداشتن موانع رشد و توسعه اسلام این جهاد لازم بوده است لذا فرموده: وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ ؛ شما تا براندازی فتنه باید بجنگید و مقابله کنید به خاطر اینکه دین برای خدا باشد، یعنی دین حق الهی که دین اسلام و ما انزل الله بر رسول خدا است در دنیا محقق شود و حاکمیت پیدا کند. زیرا در زمان ظهور و بعثت پیغمبر، کفار از اصل استقرار دین جلوگیری می‌کردند بنابر این ممکن است بیان شود که این آیه مربوط به اصل استقرار دین است چون می‌فرماید: وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ ؛ دین استقرار پیدا کند یعنی آن دین مستقر در زندگی بشر دین الهی و خدا باشد. کلمه كُلُّهُ در سوره مبارکه انفال دلالت بر این دارد که مسئله جهاد فی سبیل الله باید تا سراسری شدن اسلام ادامه پیدا کند (وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه) یعنی غیر از این دین، دین دیگری در دنیا وجود نداشته باشد. اگر فقط آیه 193 سوره بقره وجود داشت میتوانستیم این چنین تفسیر کنیم که بحث وجوب مقابله و جهاد تا زمان استقرار دین است، اما چون در سوره مبارکه انفال کلمه كُلُّهُ وارد شده است دلالت بر این دارد که بایستی تا زمان سراسری شدن و حاکمیت اسلام در کل دنیا جهاد ادامه داشته باشد. برخی از مفسرین (عمدتاً مفسرین عام و اهل سنت) قائل بر این هستند که ( وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ ) چه در آیه سوره انفال و چه در سوره بقره ، از آیات منسوخه قرآن است و نسخ شده به آیه 29 سوره توبه که می‌فرماید:قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ؛ با افرادی که ایمان به خدا ندارند و محرمات الهی را حرام نمی‌دانند و متدین به دین حق نمی‌گردند مقاتله کنید اما این جمله هم وجود دارد: مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ؛ تا اینکه اینها با دست خودشان به گونه‌ای فدیه دهند که کوچک و تحقیر شوند. این آقایان مفسرین به کلمه (كُلُّهُ) و (الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ) توجهی نداشته‌اند، اگربه آیات قبلی آنها چه در سوره بقره و چه در سوره انفال توجه کنید در مورد کفار است پس این آیات (193 بقره، 39 انفال) مربوط به کفار است اما آیه 29 سوره مبارکه توبه درباره اهل کتاب است و در اسلام مسئله جزیه مخصوص اهل کتاب است، پس آیه سوره توبه این آیات را نسخ نمی‌کند.
 نکته‌ای که می‌خواهیم بحث کنیم که البته از نکات قابل توجهی است زیرا اهل کتاب و ادیان دیگر به مسلمان‌ها و روش اسلام اعتراض دارند این است که عنوان می‌کنند که در تاریخ انبیاء این گونه نبوده است که بجنگند حضرت هود، حضرت صالح و ابراهیم خلیل الرحمان جنگ نکردند حتی زمانیکه نمرود به حضرت ابراهیم گفت اگر تو خدایی داری و می‌خواهی ایستادگی کنی باید خدای تو با من بجنگد با اینکه حضرت ابراهیم همراهانی داشتند و افرادی به ایشان ایمان آورده بودند در عین حال ایشان درصدد جنگ با او بر نیامد، نمرود تمام لشگریانش را در بیابانی برد (و حتی جمعیت سربازان نمرود را بیش از یک میلیون تقریب زده‌اند) و بعد از اینکه دید حضرت ابراهیم حاضر نشده است شروع به رجز خوانی کرد و گفت دیدید که خدای ابراهیم وجود ندارد، ناگهان افق آسمان سیاه شد و گروه زیادی پشه تمام آسمان بیابان را فراگرفت و کل سپاه را از بین برد.
 صد هزاران پشه در لشگر فتاد تا که ابراهیم سر از پا فتاد
 پس بدین ترتیب حضرت ابراهیم جنگ نکردند. نوح پیغمبر نیز950 سال مردم را دعوت فرمود ولی با اینکه آنها نپذیرفتند باز هم جنگی صورت نگرفت، حضرت عیسی بن مریم(ع) نیز مقاومت کرد و حتی کار به جایی رسید که می‌خواستند ایشان را از بین ببرند اما جنگ نکردند، سؤالشان این است که چطور این انبیاء جنگ نکردند اما پیغبر اسلام جنگید (اگر بنا بر جنگ است باید همه انبیاء می‌جنگیدند!) . اخیراً بودایی‌ها روی این مسئله خیلی علیه اسلام تبلیغ می‌کنند حتی چند هفته پیش به من خبر دادند که در دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی، یک استادی که تاریخ بودا تدریس می‌کرده است در کلاس این چنین گفته است که: وقتی که ما یک همچین دینی داریم که بنای صلح و صفا دارد چرا به اسلامی بگرویم که با جنگ و جهاد و شمشیر پیش رفته است. وقتی که در دانشگاه امام صادق علیه السلام بودیم یک استادی از آمریکا دعوت کردیم برای اینکه به صورت فشرده یک واحد درسی را تدریس کند، وی در یک جلسه‌ای به ما گفت که من قبل از اینکه به اینجا بیایم بودایی‌های ژاپنی من را دعوت کرده بودند و با من یک قراردادی بستند در ارتباط با توسعه تبلیغات بودا در سراسر جهان. امروزه بودایی‌ها خیلی بر روی مذهب خودشان تبلیغ می‌کنند و عمده تبلیغ آنها در برابر اسلام بر روی این مسئله است که اسلام دین جنگ است و بودا آئین صلح و سلامت است و آنچه که دنیا به آن نیاز دارد، صلح است نه جنگ پس بنابراین فرهنگ بودا بر دیگر ادیان مقدم است.
 اولاً اینکه انبیاء جنگ نکردند این حرف درستی نیست و در اکثر شریعت انبیاء، جهاد وجود داشته است. وقتی که بنی اسرائیل از جهاد با عمالقه سرپیچی کردند، خداوند متعال آنها را دچار عذاب سرگردانی در بیان تیه کرد. البته برخی از انبیاء مثل نوح پیغمبر جهاد نکردند چرا که بعد از 950 سال تبلیغ حتی پسرش هم به وی ایمان نیاورده بود و تنها یک جمعیت قلیلی به وی ایمان آورده بودند که با آن عده اصلا نمی‌شد که جهاد کند. و حضرت صالح با یک عده قلیلی از مستضعفین قوم در محاصره قدرت‌های حاکم قوم عاد و ثمود بودند به نحوی که امکان جنگ وجود نداشت و در صورت جنگ همه آنها تلف می‌شدند. حضرت عیسی بن مریم از یک طرف امپراطوری روم با حضرت مخالف بود و قصد داشت که وی را نابود کند و از طرف دیگر قوم یهود بر علیه ایشان برخواستند، و حضرت عیسی با یک عده حواریون خودش نمی‌توانست علیه آنها بجنگد. حتی خود پیغمبر اسلام هم وقتی که 13 سال در مکه بودند، امکان جهاد نداشتند و کفار آنقدر مسلمانان را اذیت کردند که آنها مجبور به هجرت به حبشه شدند. در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که خداوند متعال درخصوص اصل مسئله جهاد در شریعت انبیاء سلف اشاره می‌کند. من جمله آیه مبارکه 146 از سوره آل عمران: وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَكَانُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ ﴿۱۴۶﴾این آیه را خداوند متعال را بعد از آیه معروف وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ فرموده که این آیه مربوط به جنگ احد است که وقتی که خالد بن ولید از پشت سر به لشکر مسلمانان حمله کرد، در این هنگام یکی از کفار فریاد زد که (ألا قد قُتل محمد) در این هنگام برخی از مسلمانان فرار کردند، و آن عده قلیلی از مسلمانان که در حال جنگ بودند این طور فریاد می‌زدند که (إن قتل محمد فلا یقتل اله محمد). و در هنگامی که فریاد (ألا قد قُتل محمد) سر داده شد و یک عده از مسلمانان فرار کردند این آیه وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاكِرِينَ ﴿۱۴۴﴾ نازل شد که خداوند متعال در مقام توبیخ مسلمانان است که چرا از صحنه جنگ فرار کردید و آیت بعدی در ارتباط با این مسئله است که جهاد فی سبیل الله در شرایع سلف هم وجود داشته است. كَأَيِّنهم مفسرین شیعه و هم مفسرین عامه گفته اند که خداوند متعال در این آیه در مقام تکثیر ازكَأَيِّناستفاده می‌کند. یعنی چه بسیار از انبیاء که با آنها ربانیون (افراد خداپرست) زیادی کشته شدند و آنها اظهار ضعف نکردند و ضعیف هم نشدند. آیه سه نکته را بیان میکند: اولا اینکه انبیایی که جنگ می‌کردند کم نبودند (كَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ)، افرادی که از پیروان انبیاء بوده و با آنها در جنگ‌ها شرکت می‌نمودند نیز افراد زیادی بوده‌اند (رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ)، و نکته سوم این است که اینها در جنگ‌ خسارت و ضربه هم می‌دیدند و این طور نبوده که به کمک غیبی حق بجنگند و با امداد غیبی خدا پیروز شوند بلکه مجروح و شهید می‌شدند اما طلب ضعف نمی‌کردند، در آیه بعد می‌فرماید: وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَن قَالُواْ ربَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ﴿۱۴۷﴾؛حال که در راه خدا می‌جنگیدند از خدا طلبکار نمی‌شده و حتی احساس بدهی هم نسبت به پروردگار داشتند. آیه دیگری که بر این مسئله دلالت دارد سوره مبارکه نمل آیه 37 می‌باشد زمانیکه فرستادگان ملکه سبا نزد حضرت سلیمان آمده و آن هدایا را آوردند حضرت به آنها فرمود اینها نزد ما هیچ ارزشی ندارند و آنچه خدا به ما داده خیلی بیشتر از اینهاست سپس فرمود:ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ؛ سلیمان ملکه سبا را تهدید کرد که لشگر کشی می‌کنم و خواهم جنگید. و از همه واضح‌تر جریان حضرت تالوت می‌باشد در سوره مبارکه بقره آیه 246 : أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلاَّ قَلِيلًا مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِي ﴿۲۴۶﴾وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا؛ ملا به کسی می‌گویند که از لحاظ کثرت جمعیت یا قدرت اقتصادی و ابهت چشم پر کن باشند (مِلئ به معنای پر کردند است)در اینجا سران بنی اسرائیل به پیغمبرشان گفتند برای ما برانگیز ملکی را که با او در راه خدا بجنگیم، در اینجا نکته‌ای وجود دارد: برخی از افراد مرض دار سیاسی برای اثبات سکولاریسم به این آیه استدلال می‌کنند و می‌گویند اصولاً وظیفه متولیان دین مدیریت سیاسی جامعه نیست زیرا سران بنی اسرائیل نیز به پیامبرشان گفتند برای ما پادشاهی را برانگیز که ما در راه خدا با او مقاتله کنیم و نگفتند شما خودت مدیر ما باش و ممکت را اداره کن تا به جنگ جالوت برویم یعنی تو نمی‌توانی مدیر باشی و فرد دیگری باید مدیریت کشور، جامعه و فرماندهی را به عهده بگیرد بدین ترتیب معتقدند اگر آقایان علما متولی دین مردم هستند نباید به دنیا و مدیریت مردم کاری نداشته باشند! اولاً که در این آیه سران بنی اسرائیل نگفتند که ای پیغمبر از خدا بخواه که برای ما پیامبری بفرستد بلکه گفتند: إِذْ قَالُواْ لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ؛ تو برای ما فرمانده تعیین کن، پس معلوم می‌شود بعث ملک کار پیغمبر بوده است (یعنی پیامبر وارد سیاست و مدیریت می‌شود)، دوماً آنها فرمانده جنگ از پیغمبر می‌خواستند (ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ) نه اینکه فرماندهی را خودش به دست نداشته باشد و در ضمن درخواست آنها یک درخواست عقلایی بود زیرا آنها می‌گفتند یک کارشناس و متخصص باید در سپاه وجود داشته باشد تا به همراه او به جنگ برویم؛ در بحث ما معلوم می‌شود که جنگ و مقاتله فی سبیل الله در بین آنها مرسوم بوده است که می‌گفتند: ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ. این آیات دلالت می‌کند که در بخش عمده از امم، انبیاء و شرایع سلف مسئله جهاد وجود داشته است.
 دسته بندی نمونه‌ای از آیات جهاد بدین معنا که هر آیه ای که در مورد جهاد داریم از این سه دسته خارج نمی‌باشد: دسته اول: مربوط به جهاد با مشرکین مکه است که جنگ از سیاق این آیات به عنوان دفاع استفاده می‌شود و می‌توانیم بگوییم خداوند این آیات را درباره دفاع فرموده است (غیر از آیه 251 سوره بقره: و لَوْلا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ) من جمله سوره مبارکه حج آیه 40 که می‌فرماید:أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ﴿۳۹﴾ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ. این بخش آیات در ارتباط با دلالت وجوب دفاع در اسلام است.
 دسته دوم: سلسله ای دیگر از آیات وجود دارد که در مورد جنگ با اهل کتاب است که جهاد ابتداعی را شامل می‌شود، مانند سوره مبارکه توبه آیه 29: قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ.
 دسته سوم: آیاتی است که جهاد با کفار و مشرکین را به عنوان یک اصل قرار داده است (که دلالت بر جهاد ابتداعی با کفار دارد) من جمله آیه 5 از سوره مبارکه توبه : فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ؛ و در آیه 36 می‌فرماید: قاتِلُوا الْمُشْرِكينَ كافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كافَّةً؛ همچنین در آیه 124:قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً ؛که این آیه دو نکته دارد: اول اینکه اصولاً قدرت شما و اقتدار اسلام قائم به جهاد به مشرکین است و نکته دوم این است که با آن کفاری که سعی می‌کنند شما را در مضيقه قرار داده و محاصره ‌کنند بجنگید. در این آیه اصلی را به عنوان اصل مفروق عنه قرار می‌دهد و آن اینکه علی ای حال بنای کفر و شرک بر محاصره کردن مسلمین است (الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ) و بنای آنها بر این است که از هر طرف ضربه وارد کنند، یعنی تعامل با کفار برای مسلمان‌ها امکان ندارد در حالیکه تعامل با اهل کتاب امکان دارد که می‌فرماید: حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَعَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ؛ استکبار در تبار شرک و کفر است و در زمره اهل کتاب قرار نمی‌گیرد و لو مردم امریکا و اروپا مسیحی باشند اما دلالت بر این نمی‌کند که برخورد آنها برخورد اهل کتاب است بلکه برخورد استکباری است و استکبار در تبار شرک و کفر قرار می‌گیرد، جریان آنها بر این است که همیشه شما را در محاصره قرار دهند و از بین ببرند به همین خاطر برای اینکه تراکم قدرت و انسجام را در شما ببینند باید این مقاتله فی سبیل الله با کفار را ادامه دهید. در واقع این آیه اصول و فلسفه جهاد در اسلام را برای ما مشخص می‌کند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo