< فهرست دروس

درس تفسیر استاد علم الهدی

تخصصی سیاسی- اجتماعی

89/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 ساختار اجتماعي جامعة ديني
 2. امت مسلمه
 بحث ما در مورد امت ، به عنوان ساختار اجتماعی جامعه دینی در قرآن بود . و گفتیم که در قرآن امت به 5 عنوان معرفی شده که بنا شد که آیاتی که مربوط به این 5 قسم است مورد بحث قرار دهیم و تفسیر آن را از نظر ارتباط با مسائل سیاسی جامعه دینی عرض کنیم . اول امت وسط . دوم امت مسلمه . سوم خیر امت ( امت برتر ) . چهارم امت قائمه . پنجم امت مقتصده . در جلسه قبل امت وسط مورد بحث قرار گرفت و آیه مربوط به امت وسط مورد بحث قرار گرفت . لذا از امت مسلمه شروع می کنیم .
 بعد از امت وسط ، دومین امت ، امت مسلمه است . در سوره بقره آیه 128 عنوان امت مسلمه از قول حضرت ابراهیم بیان شده است که وقتی که ایشان کعبه را به کمک حضرت اسماعیل ساخت ، در پایان ساختن کعبه ، حضرت ابراهیم از خدای متعال تمنایی کرد و دعا کرد که رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا [1] .
  آیه مربوط به خیر امت در سوره مبارکه آل عمران آیه 110 آمده است «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ [2] .
  آیه مربوط به امت قائمه در سوره مبارکه آل عمران آیه 113 آمده است : لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ [3] .
 آیه مربوط به امت مقتصده در سوره مائده آیه 66 آمده است : وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُون [4] .
 این 5 امت در 5 عنوان در آیات قرآن آمده است و ما قبلا ذکر کردیم که این 5 عنوان برای امت در قرآن ، گویای این حقیقت است که اصول زندگانی اجتماعی امت یا مسئولیت اجتماعی امت را برای والی و مدیر مشخص می کند. در یک نگاه امت بایستی دارای این 5 خصوصیت باشد ، و در یک نگاه دیگر ما می توانیم از این آیات این نکته را استفاده کنیم که رسالت و مسئولیت مدیریت جامعه در امت ایجاد این 5 خصوصیت است ، چرا که امت یک جریان و یک جامعه پویا و متحرک است و مدیر جامعه موظف است که امت را به را به مرحله امت وسط ، امت مسلمه ، امت قائمه و امت مقتصده برساند .
 بحث امروز ما در مورد امت مسلمه است . امت مسلمه به چه معناست ؟ ابتدا باید در نوع تحقیق و تدقیق مطلب از دیدگاه دعای حضرت ابراهیم بررسی کنیم . ايشان در این آیه از خدا سه چیز می خواهد:
  1- رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَیعنی خدایا من و پسرم اسماعیل را مسلم قرار بده .
  2- وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ از ذریه ما امت مسلمه قرار بده .
  3- وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا و مناسک ما را به ما بنمایان.
 این سه چیز که ابراهیم از خدا درخواست می کند در واقع در طول هم هستند ، یعنی اگر ابراهیم و اسماعیل هر دو مسلم باشند ، نتیجه آن این است که ذریه هر دوی آنها امت مسلمه است و اگر آن دو نفر مسلم باشند و ذریه آنها امت مسلمه باشد ، نتیجه اش این است که باید مناسک به آنها ارائه شود.
 در ابتدا باید در مورد مسلم بودن ابراهیم و اسماعیل و ذریه شان ، دقت کنیم که ابراهیم از خداوند چه چیزی را درخواست کرده است. اسلام نقطه اول عبودیت خداوند است . یعنی کسی که وارد عرصه بندگی خدا می شود ، اولین نقطه عبودیت حق این است که در اجرای دستورات خدا تسلیم باشد ؛ ان الدین عندالله الاسلام . و تسلیم یعنی اینکه انجام واجبات و ترک محرمات . ( درجه اول اسلام به این معناست ) . در این دعای حضرت ابراهیم ، اگر اسلام را به همین معنایی که گفتیم (نقطه اول عبودیت و بندگی ذات پروردگار) بگیریم در اینجا دو اشکال پیش می آید . اشکال اول اینکه این اسلامی که ابراهیم آن را از خدا می خواهد ، یک حقیقتی است که قبلا برای آنها حاصل شده است . چرا که آن دو نفر به اوج بندگی و عبودیت خدا رسیده اند. عبودیت آنها در برابر ذات مقدس پروردگار به جایی رسیده است که وقتی ابراهیم به اسماعیل می گوید: قالَ يا بُنَيَّ إِنّي أَري فِي الْمَنامِ أَنّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ماذا تَري قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرينَ [5] یعنی: اى پسر من، من در خواب [چنين‌] مى‌بينم كه تو را سَرْ مى‌بُرم، پس ببين چه به نظرت مى‌آيد؟ اسماعیل گفت: اى پدر من! آنچه را مأمورى بكن! ان شاء الله مرا از شكيبايان خواهى يافت. کسی که این چنین در عرصه عبودیت و بندگی خدا اوج گرفته و بالا رفته است، یقینا مراحل اول بندگی خدا (که اسلام است) را پشت سر گذاشته است. و این مسئله ذبح اسماعیل قبل از ساختن بنای کعبه بود. زیرا وقتی اسماعیل کمک می کرد به ساختن کعبه، زمانی بود که جوان بود و قدرت کار داشت در حالیکه گفته اند در ماجرای ذبح، اسماعیل 12 یا 14 ساله بوده است.
 لذا ساختن کعبه بعد از قضیه ذبح بوده است و حضرت اسماعیل به جایی رسیده است و فردی شده که می تواند کمک خلیل الرحمان باشد آن هم در ساختن مرکز توحید بشریت بر روی کره زمین. یعنی توانسته که تا این حد در بندگی خدا و در قربی که حضرت ابراهیم در درگاه خدا دارد اوج بگیرد. پس اینکه می فرماید: وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَاگر به این معنا باشد که برای خود و حضرت اسماعیل مراحل و نقطه های اول عبودیت و بندگی خدا را بخواهد ، این معنا تحصیل حاصل خواهد بود ! و تحصیل حاصل آنهم در دعای حضرت خلیل الرحمن به درگاه خدا، و آنهم مهم ترین دعاها و در حساس ترین نقطه اوج تقرب ابراهیم به درگاه خدا، که بعد از ساختمان کعبه و رفع قواعد بیت مي باشد (که در آیه قبلی می فرماید: وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ [6] ) از حضرت ابراهیم بعید است .
 پس آنچه مسلّم است اسلام به این معنا نیست، زیرا تحصیل حاصل است. اشکال دومی که در این جا پیش می آید این است : این که انسان مجری فرمان خدا باشد، اوامر الهی را اجرا کند، نواهی الهی را ترک کند، آنچه مطلوب خداست به جا آورد و آنچه مغبوض خداست آنرا ترک کند، یک امر اختیاری و ارادی است. و معنا ندارد انسان چیزی را که در اراده، اختیار و تکلیف خودش است را از خدا بخواهد که برایش درست کند! بنده در ابتدای عبودیت و بندگی اش با اراده و اختیار خودش باید محرمات الهی را ترک کند و واجبات و مطلوبات الهی را به جا آورد و معنا ندارد که به خدا بگوید تو مرا اینچنین درست کن وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ. پس این اسلام به معنی نقطه آغاز عبودیت و بندگی خدا نیست.
 نکته دیگری که در این آیه شریفه است؛ کلمه ( لک ) است. چرا که حضرت نمی‌فرماید: وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ یا من ذریتنا امه مسلمه، بلکه می‌فرماید: وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ . این کلمه " لک " در اینجا یعنی اینکه نقطه نهایی و غایت مسلم بودن باید برای خدا باشد. لذا معلوم می شود که مقصود از اسلام و مسلم در این آیه شریفه نقطه آغاز عبودیت و بندگی حق نیست بلکه نقطه اوج کمال فناء فی الله و دلدادگی حق است.
 مراحل عرفان
 در اینجا یک نقطه عرفانی وجود دارد و آن اینکه عرفاء می‌گویند که در مقام عرفان حق و رسیدن به نقطه اوج شناخت خدا، شش مرحله وجود دارد که سه مرحله آن ابتدایی و سه مرحله دیگر نهایی است. سه مرحله ابتدایی عبارتند از مرحله تخلیه، مرحله تحلیه و مرحله تجلیه و سه مرحله نهایی عبارتند از مرحله محو، مرحله طمس و مرحله محق . مرحله تخلیه یعنی اینکه انسان خودش را از آنچه که مرضی خدا نیست چه در حوزه اخلاق و فرهنگ و چه در حوزه عمل تخلیه کند. و همچنین خودش را از دلدادگی‌های نامشروع هم تخلیه کند تا اینکه به جایی برسد که در درونش تصویر گناه تحقق پیدا نکند. یک مشکل بزرگی که ما داریم این است که گاهی ممکن است ما خیلی از گناهان را انجام ندهیم ولی ممکن است که تصویر آن در ذهن ما وجود داشته باشد و بدین وسیله ذهن ما دچار وسوسه می شود برای یک گناهی که از نظر خودمان جزء بزرگترین گناهان است و به هیچ وجه هم تن به آن گناه نمی‌دهیم ولی تصویر آن در ذهن ما وجود دارد. مثل اینکه فکر گناه با یک زن شوهر دار به ذهن انسان بیایید در حالی که در خارج اصلا همچین کاری را انجام نمی‌دهد. لذا تخلیه این است که تمام درون انسان از همه رذائل و ناپاکی‌ها خالی شود. مرحله دوم تحلیه است و آن اینکه باطن و وجدان را به فضائل زینت دهیم (تحلیه از ماده حُلی است، به معنا آرایشگری و زیبا کردن وجود انسان به همه پاکی‌ها و خصائص ملکوتی). کسی که باطنش از گناه پاک است مثل اینکه بخل ندارد ولی هنوز به مرحله ایثار نرسیده است، به مرحله دوم عرفان نرسیده است. مرحله سوم تجلیه است: اگر دو مرحله قبل کامل شد، نوبت به این مرحله می‌رسد که مستند به روایت امام باقر علیه السلام است که حضرت فرمودند که قلب انسان مانند یک آینه شفاف و صاف است و وقتی که انسان یک گناهی انجام داد یک لکه سیاه بر این آینه شفاف ظاهر می شود و در گناه دوم و سوم این لکه سیاه توسعه پیدا می‌کند تا حدی که کدری همه صفحه دل انسان را فرامی‌گیرد ، و آن وقت است که حقایق در این دل تجلی نمی‌کند و از جمله حقایق، جلوه حق است. لذا دلی که اینطور شود مانند آینه زنگار گرفته می‌شود که در آن چیزی نمایان نیست و اگر کسی در آن بنگرد چیزی جز کدری نمی‌بیند. هنگامی که حقایق در صفحه دل متجلی نشد، جلوه حق هم در صفحه دل متجلی نمی‌شود. اما وقتی که انسان دو مرحله اول را پشت سر گذاشت به مرحله تجلیه می شود ، یعنی صفحه آینه دل آنقدر شفاف و پاک است که جلوه حق در آینه دل متجلی می‌شود. این سه مرحله مراحل ابتدایی است و جریان عرفان حق از همین مرحله سوم به بعد شروع می‌شود. چرا که انسانی که خودش را تخلیه کرده و محلی به تمام فضائل و خصائص ملکوتی شده و صفحه دل‌اش شفاف شده است و ذات مقدس حق در آن دل تجلی کرده است، اینجاست که محو خدا می‌شود و محو مرحله فناء فی الصفات است. محو مرحله‌ای است که انسان فانی در خدا می‌شود و خدا با همه زیبایی‌هایش در صفحه دل تجلی پیدا می‌کند، تمام اسماء و صفات الهی در صفحه دل متجلی شده و در این هنگام انسان دلداده و فانی در صفات حق می شود
 هر جمیلی که بدیدیم بدو یار شدیم هر‌ جمالی که شنیدیم گرفتار شدیم
 کبریای حرم حسن تو چون جلوه نمود چهار تکبیر زدیم از همه بیزار شدیم
 مرحله بعدی مقام طمس است، که فناء فی الافعال است. به این معنا که به جایی می‌رسد که از آن شخص عملی صادر نمی‌شود جزء اینکه برای خدا و در راه خدا باشد. مولوی می‌گوید:
 آتشست این بانگِ نای و نیست بادهر که این آتش ندارد نیست باد
 این شعر مولوی را که اگر از اول تا آخرش بخواهیم در واقع مرحله طمس را در این شعر توضیح می‌دهد، به این صورت که کار انسان به جایی می‌رسد که انسان حکم نی را پیدا می‌کند، و وقتی که یک نی نواز نی می‌زند، صدایی که از نی بیرون می‌آید در واقع این صدای نی نیست بلکه این صدای نوازنده است. بنده‌ای که به مقام طمس می‌رسد، همانند نی است به این معنا که هر فعل که انجام می‌دهد گویا فعل خود آن شخص نیست بلکه آن عمل و کار از جانب خداوند است و آنقدر که فانی در حق شده، هیچ حرکتی از خودش ندارد حتی در کارهای معمولی‌اش همچون راه رفتن، غذا خوردن و ... .
 مرحله بعدی مرحله مَحق است که فناء فی الذات مي باشد که معصومین و اولیاء بزرگ به این مقام می‌رسند و ما به آنها اینطور عرض می‌کنیم که: فَبَلَغَ اللهُ بِکُمْ اَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکَرَّمینَ، وَ اَعْلى مَنازِلِ الْمُقَرَّبینَ، وَاَرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلینَ، حَیْثُ لا یَلْحَقُهُ لاحِقٌ، وَ لا یَفُوقُهُ فآئِقٌ، وَ لا یَسْبِقُهُ سابِقٌ، وَ لا یَطْمَعُ فى اِدْراکِهِ طامِعٌ ؛ قبل از هیچ کسی به این مقام نرسیده و بعد از شما هم کسی به این مقام نمی‌رسد، حتی کسی طمع در رسیدن به آن مقام نمی کند . حتی جبرئیل هم به این مقام نمی‌تواند برسد تا جایی که به پیامبر می‌گوید لو دنوت انمله لاحترقت [7] .
 اوج اسلام دو مرحله دارد: مرحله اول در ابتدای تخلیه صورت می‌گیرد که انسان تسلیم فرمان خدا باشد و انجام واجبات کند و ترک محرمات انجام دهد. اما مرحله نهایی اسلام مقام محق است و اینکه ابراهیم از خدا می‌خواهد که وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَمراحل ابتدایی نیست، بلکه این مرحله نهایی است. یعنی ما را به آنجا برسان که مسلم برای تو باشیم نه اینکه فقط مسلم باشیم. که این نقطه کمال تنها با عنایت حق به آدمی اعطا می‌شود و امر اختیاری نیست بلکه مقدمات آن اختیاری است، یعنی وقتی که یک بنده‌ای مراحل تخلیه و تحلیه و تجلیه را گذراند، رسیدن به مراحل بالاتر فقط توسط عنایت حضرت حق به دست می‌آید. تجلی باید توسط حضرت حق انجام شود، و تا وی تجلی نکند مقام محق حاصل نمی‌شود و تا موقعی که مقام محق کامل نشود به مقام طمس نمی‌رسد و در مقام طمس تا جلوه حق کامل نشود، فناء فی الذات حاصل نمی‌شود. لذا به همین خاطر حضرت ابراهیم می‌فرماید وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَك. در مناجات شعبانیه حضرت می‌فرمایند: ( و اجعلنی ممن نادیته فاجابک ؛ خدایا مرا از کسانی قرار بده که هنگامی که صدایش می‌زنی، من جواب تو را می‌دهم)، همانطور که میدانیم خداوند متعال همه انسانها را صدا می‌زند و و برای هدایت همگان، انبیاء را ارسال کرده است و از طرفی اجابت باید از طرف بندگان انجام شود و اجابت امر اختیاری است، اما چرا در این دعا حضرت اینطور دعا می‌کند که خدایا مرا از کسانی قرار بده که تو را اجابت می‌کنند؟ چرا اجابت که امری اختیاری است و انسان باید آن را انجام دهد، از خداوند متعال خواسته شده است؟ جواب این است که این دعا هم مثل آیه (و اجعلنا مسلمین لک) است، یعنی اینکه خدایا من را به مقامات بالای فناء فی الذات برسان که رسیدن به آن مقامات جز به عنایت حضرت حق از هیچ طریق دیگری صورت نمی‌گیرد، و تنها کاری که از بنده بر می‌آید این است که مقدمات آن را در مرحله تخلیه، تحلیه است. و انسانی می‌تواند اجابت ندای حضرت حق را بدهد که از مرحله تجلیه بگذرد و رسیدن به این مقام فقط توسط خود حضرت حق صورت می‌گیرد.
 در ادامه آیه حضرت ابراهیم می‌فرماید: (وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ ؛ و از ذریه امت مسلمه قرار بده ). سئوال: امت مسلمه به چه امتی اطلاق می‌شود؟ همانطور که قبلا بیان شد، امت یعنی جامعه پویا و متحرک چرا که امت از ماده ( أمَّ ) مشتق شده است و أمَّ یعنی ( قَصَدَ)، لذا امت یعنی جامعه قاصد. در جامعه سه عنصر لازم است: عنصر قصد، عنصر حرکت، عنصر هدف. امت مسلمه امتی است که از نقطه اول اسلام شروع می‌کند و به طرف نقطه کمال اسلام پیش می‌رود و نقطه اول اسلام اجرای فرامین الهی (انجام واجبات و ترک محرمات) است. لذا موقعی جامعه ما، یک جامعه دینی خواهد شد که قدم اولش اجرای دستورات و احکام الهی باشد لذا در جامعه‌ای که ارزش‌های دینی رعایت نشود، هنوز به مرحله اول امت نرسیده است. و نقطه کمال که امت به طرف آن حرکت می‌کند، مقام فناء فی الله است. البته در هر جامعه‌ای هم انسان خوب و هم بد وجود دارد، آنچه که در اینجا مراد است این است که حرکت اجتماعی به این نحو باشد و مظاهر اجتماعی و زندگی همزیستی بر اساس حاکمیت ارزشها و هنجارهای دینی باشد. و اگر جامعه در این مجرا نباشد، اصلا جامعه دینی و امت مسلمه نیست. وقتی ما میتوانیم ادعا کنیم که جامعه دینی داریم که امت محقق شود، آنهم امت مسلمه که یک امت متحرک و پویاست که نقطه و مبدأ آغاز حرکت او نقطه اول اسلام و حرکتش به سوی نقطه کمال اسلام باشد، که کمال اسلام در فناء فی الله است. و اگر کسی بخواهد مدیریت جامعه دینی را بر عهده داشته باشد ( چه در عرصه رهبری و چه در عرصه اجرای قانون ) ابتداء باید نقطه اول تحقق اسلام در جامعه مشخص شود و سپس جامعه را از نقطه اول اسلام به نقطه کمال اسلام حرکت دهد.
 حضرت ابراهیم در ادامه اینطور دعا می‌کنند که : وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا مناسک جمع منسک است و منسک یا اسم آلت است (یعنی خدایا ابزار سیر و سلوک در راه خودت را به ما بنمایان) و یا اسم مکان برای نسک و برای سیر و سلوک است (یعنی اعمال حج و عمره را به ما بنمایان). نقطه جالب این درخواست حضرت ابراهیم این است مناسک آموختنی است ولی حضرت به جای اینکه بگوید ( و علمنا مناسکنا ) می‌فرمایند وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا(مناسک ما را به ما بنمایان ) و علت این گونه درخواست کردن به این جهت است که ارائه و نشان دادن مناسک برای کسی است که از نقطه اول اسلام شروع کرده و در پی رسیدن به نقطه کمال اسلام است، و به وی نشان می‌دهند که در چه مرحله‌ای است و باید چه مراحل دیگری را بپیماید. به طور مثال وقتی که به مقام تجلیه رسید، مقام فناء فی الله را به وی نشان می‌دهند تا اینکه مسیر رسیدن به فناء الله را ببیند.


[1] بقره 128 .
[2] آل عمران 110 .
[3] آل عمران 113 .
[4] ماده 66 .
[5] صافات 102 .
[6] بقره 127 .
[7] . بحارالانوار، بيروت، نشر احياء تراث العربي، 1403 ق، ج 18، ص 365

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo