« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد عبدالله احمدی‌شاهرودی

1403/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم

دوران الامر بین الاقل و الاکثر الارتباطیین- تنبیهات دوران الامر بین الاقل و الاکثر الارتباطیین

مرحوم آقای خوئی در بحث زیاده در نماز، خلل در نماز می گوید: مشهور قائل هستند به این که زیاده لازم نیست از جنس مزید فیه باشد، بعضی ها هم قائل شدند که زیاده باید از جنس مزید فیه باشد.

مثلا خانه وقتی می گویند زیاد کرده است که اتاق هایش را زیاد کند؛ اما چیزی که جزء خانه نیست را زیاد کند، نمی گویند که در خانه زیاد کرده است.

بعد می گوید: این ها اشتباه کردند؛ چون باید بین مرکبات خارجیه و بین مرکبات اعتباریه تفصیل بدهیم، در مرکبات خارجیه مثل خانه همین طور است که باید از جنس مزید فیه باشد؛ اما در مرکبات اعتباریه، مجرد قصد کافی است و شاهد آن هم این است که نماز یک امر قلبی مثل نیت هم دارد و یک امر قولی هم مثل قرائت دارد و افعال هم مثل رکوع و سجود دارد، این ها را قصد مرکب کرده است، چه فرقی می کند که کسی رکوع اضافه کند یا دستش را روی محاسنش بکشد و این را به عنوان جزء نماز محسوب کند؟

نظر استاد: این که ایشان می گوید فرق است بین مرکبات اعتباریه و مرکبات حقیقیه و خارجیه، این درست نیست؛ چون آش هم همین است که از موادی تشکیل شده است، حافظ وحدت این آش چیست؟ کسی که اسم این را آش گذاشته است، یک شیء واحد را اعتبار کرده است؛ مثل نماز است، این ها فرقی نمی کند و ما باید ملتزم شوید که تمام مرکبات به قصد اضافه می شود.

بعضی موارد هست که انصراف دارد؛ مثلا من زاد فی طوافه، اگر کسی در طواف وقتی که دارد دور کعبه می چرخد، دستش را روی محاسنش گذاشته به عنوان جزئیت آن در طراف، آیا این هم جزء من زاد فی طوافه است؟ خیر، حال آن که این هم مرکب اعتباری است و طواف هم 7 شوط به قصد طواف است و مجرد دور زدن نیست؛ اما من زاد فی طوافه شامل این نمی شود و انصراف دارد.

اگر در جایی مولا امر کرد به یک مجموعه ای؛ چه آن مجموعه امر اعتباری باشد و چه نباشد و گفت چیزی اضافه نکن، اگر چیز دیگری زیاد کرد، عرفا می گویند زیاده صورت گرفته است.

مرکب قصدی غیر از مرکب اعتباری است، شاید در کلام آقای خوئی هم این ها با هم خلط شده باشد.

آش مرکب اعتباری است و خانه هم مرکب اعتباری و نماز هم مرکب اعتباری است؛ اما صلاه علاوه بر اعتباری بودن قصدی هم هست؛ چون در مقام اعتبار قصد را دخیل کرده است یعنی رکوع به قصد نماز را جزء قرار داده است.

شاید مرکب هایی که یک جزء داشته باشد مثل طواف و سعی که فقط راه رفتن هستند؛ اگرچه با قصد، در اینجا اگر کار دیگری انجام داد نمی گویند زاد؛ بله زاد فی مأمور به می گویند اما زاد فی الطواف نمی گویند.

در این نوع موارد یا زیاده صدق نمی کند و یا اگر زیاده هم صدق کند منصرف است.

مرحوم آخوند می گوید: ما می گوییم زیاده اگرچه عمده باشد دلیل بر بطلان ندارد، اگر شک کنیم رفع ما لا یعلمون جاری می شود؛ اما منافات ندارد که اگر شما زیاد کردی، این عمل از ناحیه دیگر باطل شود نه از ناحیه زیاده؛ مثلا عمل عبادی است مثل نماز، در عمل عبادی قصد قربت معتبر است، اگر کسی در یک مرکبی یک جزئی اضافه کرد، تشریعا یا جعلا؛ ولی عمدا اضافه کرد، این نماز آیا درست است؟

این چند صورت دارد:

1. گاهی می گوید من آن امری را امتثال می کنم که به این اجزاء تعلق گرفته باشد، اگر به غیر اجزاء باشد من آن را امتثال نمی کنم و قصد امتثال ندارم؛ اگرچه عقیده اش هم این است که نماز 10 جزء است، جعل مرکب هم دارد؛ اما می گوید من امری را امتثال می کنم که به این 10 جزء تعلق گرفته باشد و اگر به غیر این 10 جزء تعلق نگرفته باشد من امتثال نمی کنم، آیا این قصد قربت هست یا خیر؟

بعضی ها اشکال کردند و گفته اند که این قصد قربت نیست؛ چون قصد قربت یعنی شما باید قصد کنید امتثال امر مولا را، تو امتثال امر مولا را قصد نکردی، شما می گویی من امر مولایی را امتثال می کنم که به 10 جزء تعلق بگیرد.

نظر استاد: این قصد قربت هست؛ چون اگر الان کسی بگوید اگر نماز دو سجده داشته باشد من انجام می دهم؛ چون شبیه خیز رزم است و من خیز رزم را دوست دارم و در علم خداوند هم امر به همین دو سجده خورده است، این قطعا قصد قربت کرده است.

2. اگر شخصی بگوید عقیده من این است که امر تعلق گرفته است به نماز 10 جزء؛ ولی اگر این امر مولا به 9 جزء تعلق می گرفت من انجام نمی دادم، 10 جزء آورد و بعد در علم الله معلوم شد که امر مولا به 9 جزء تعلق گرفته است، این قصد قربت ندارد؛ چون مطیع خداوند نبوده است، تو مطیع خیال خودت بودی؛ اما اگر عقیده اش این است که نماز 10 جزء دارد؛ اما اگر 9 جزء هم داشت من می آوردم؛ ولی الان من امر 10 جزئی را قصد کردم؛ اینجا می گویند این عبادت درست است؛ مثل آقای خوئی و آقای تبریزی، می گویند این قصد قربت است؛ چون اگر امر دیگری هم بود انجام می داد.

مرحوم ایروانی اشکال کرده است: این قصد قربت نیست؛ چون فعلا امر خیالی را قصد کرده است، امر مولا را قصد نکرده است.

نظر استاد: حق با مرحوم آقای خوئی و آقای تبریزی است؛ چون ما که در عبادات قصد امر نمی خواهیم، عبادت باید طوری باشد که به خاطر خداوند انجام شود، اگر کسی بگوید شما گفتید از اینجا تا آنجا را بکن و من هم کندم، حالا می گویی من گفتم یک متر بکن و تو یک متر و نیم کندی، یه وقت می گی یک متر و نیم مصداق مأمور به من نیست؛ بله، ولی یک متر و نیم هم مصداق مأمور به شما هم هست؛ چون اون نیم متر را اضافه کندی و این مانع نیست و شما هم می دانی که اگر من می دانستم امرت به یک متر تعلق گرفته است من می آوردم؛ یعنی فقط امر شما را من قصد کردم، این قطعا برای قصد قربت کافی است؛ بله قصد آن امر را نکرده است؛ ولی قصد آن امر چه خصوصیتی دارد؟ ما در عبادات قصد قربت می خواهیم.

فکر نمی کنم مرحوم تبریزی یا اقای خوئی که می گویند این عبادت درست است، می خواهند بگویند قصد آن امر را کرده است، قصد قربت محقق شده است.

اما اگر جایی تشریعا می داند امر مولا 9 جزء است؛ ولی یک جزء تشریع می کند، این دو صورت دارد، گاهی تشریع به تطبیق برمی گردد و گاهی تشریع به جعل برمی گردد، گاهی این شخص مشرع که تشریع کرده است می گوید مولا یک امری دارد که به 10 جزء تعلق گرفته است و من هم آن امر را قصد قربت می کنم، با این که می داند امر مولا به 10 جزء تعلق نگرفته است، این در ما نحن فیه قصد قربت ندارد؛ چون امر خیالی خودش را قصد کرده است؛ ولی گاهی شخص می گوید امر مولا هرچه در واقع است، تشریع در تطبیق می کند و می گوید این هم مصداق امر مولا است و من این را به قصد امر مولا می آورم، با این که می داند این جزء مأمور به نیست؛ ولی می گوید من این را به عنوان مصداق می آورم با این که یقین دارد مصداق نیست، این قصد قربت کرده است؛ چون به خاطر امر مولا آورده است؛ ولی آیا این تشریع خودش مضر به عبادت است؟ خیر؛ چون زیاده مضر نیست و این نوع تشریعات دلیل برحرمت هم ندارند و فقط افتراء علی الله و کذب می شود.

کذب هم به دو صورت است، گاهی من ادعا می گویم زید چنین حرفی زده است، نسبت نمی دهم که زید گفته است، این کذب نیست، کذب این است که اخبار کنی و من اخبار نکردم، اگر من بگویم اکرم العلماء که شارع گفته است جاهل متدین را هم شامل می شود به صورت تشریعی، من دروغ نگفتم، تشریع در تطبیق است و افتراء علی الله هم نیست، من نمی گویم شارع گفته است این هم مصداق است؛ بلکه می گویم به نظر من این مصداق است، این دلیل بر حرمت هم ندارد، ممکن است کسی بگوید این کذب است، اگر من اخبار کنم که این کلام مولا شامل این می شود؛ ولی در واقع شامل نمی شود این کذب است؛ اما اگر من ادعا کنم که این را هم شامل می شود و اخبار نمی کنم، این کذب نیست؛ مثل این کسی بگوید زید زد و به او بگویند زید نزد دروغ گفتی، بگوید منظور من از زید زد یعنی زید باید بزند.

اگر کسی الان جاهل است و علم ندارد و بگوید امر مولا به این تعلق گرفته است و اگر غیر این باشد من انجام نمی دهم، شک دارم که به این تعلق گرفته است یا خیر؛ ولی من امری را قصد می کنم که به این تعلق گرفته باشد، در اینجا آخوند می گوید ممکن است بگوییم این عبادت مطلقا باطل است؛ اگرچه در علم الله به آن تعلق گرفته باشد یا بگوییم این عبادت باطل است در صورتی که امر مولا تعلق نگرفته باشد.

logo