1403/10/12
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل فی احکام الخلل اذا اخل بالاستقبال جاهلا بالحکم و کان انحرافه فیما بین المشرق و المغرب
کلام در این بود که مرحوم اقای خویی فرمود: این فتوای صاحب عروه که جاهل ناسی،غافل، قاطع به خلاف، همه اگر منحرفا عن القبله نماز خواندند و انحرافشان بین الیمین و الیسار بود همه ی اینها قطعا نمازشان درست است ،اونی را که صاحب عروه استثناء کرده فقط عالما عامدا بود،
خب اگر نظر عروه به این روایت شریفه است که ما بین المشرق و المغرب قبله، این را آقای خویی فرمود با این صحیحه زراره تنافی دارد چون صحیحه زراره قبله را مسجد الحرام قرار داده لذا یا تعارض میکنند تساقط میکنند رجوع میکنیم به عمومات فوقانی یا اون روایت زراره که قبله را مسجد الحرام قرار داده ،چون موافق قرآن است مقدم است .
خب ما مطالبی دیروز عرض کردیم ولی اقای خویی شما که۱_ قائل به انقلاب نسبت هستی، و شما که میفرمایید ۲_این روایت ما بین المشرق و المغرب نسبت به عالم عامد تخصیص خورده، خب این نسبتش با اون روایت زراره میشود عام و خاص مطلق، نمیدانم چرا شما اینجا فرمودی تعارض میکند تساقط میکند ما این را متوجه نشدیم.
بعد میفرماید اگر کسی بخواد نماز جاهل یا غافل را درست بکند این فقط بایستی ادله خاصه اقامه بکند ،یک دلیل مطلقی، یک عامی نداریم،
خب اقای خویی میفرماید اما در جهل به حکم ما دلیلی بر صحت نداریم یک کسی نمیداند که باید نمازش رو به قبله باشه حکم را نمیداند ،پشت به قبله نماز خواند یا بین الیمین و الیسار نماز خواند،
یا نه جهل به موضوع داره جهل بسیط است نمیداند اینجا قبله هست یا نه، میگه حالا توکلت علی الله میخوانم، بعد میریم سوال میکنیم این اگر بعدا مشخص شد که بین الیمین و الیسار بوده، نماز درست نیست،
بلکه اون صحیحه ی زراره، خب اون صحیحه ی زراره که اقای خویی شما نمیتوانی به صحیحه زراره تمسک کنی چون صحیحه زراره عرض کردم این روایت ما بین المشرق و المغرب قبله، یا اینا با هم دیگر تعارض کردند تساقط کردند، بله اگر او موافق کتاب باشه مقدم باشه،
ولی با اشکالی که ما در اون صورت قبلی کردیم دیگه جهل به حکم را شامل میشه ما بین المشرق و المغرب قبله را شامل میشه، لذا اگر ما بیایم بگیم کسی که جاهل به حکم است اگر بین المشرق و المغرب نماز خواند نمازش درست است به خاطر این صحیحه زراره لا صلاه الا الی القبله قال قلت این حد القبله قال ما بین المشرق و المغرب قبله کله، خلاصه حضرت میفرماید قبله کعبه است ولی من قبله را توسعه دادم ، لذا شامل جاهل به حکم میشه، بله یه وقت نصی،اجماعی،هست که جاهل به حکم را از ذیل روایت ما بین المشرق و المغرب قبله، خارج میکند ،بحثی نیست ولی چنین نص یا اجماعی نداریم و این روایت شامل جاهل به حکم هم میشود
اما صحیحه ی معاویه بن عمار، کسی بخواد در جهل به حکم به صحیحه معاویه بن عمار تمسک بکند درست نیست، سال الصادق (علیه السلام) عن الرجل یقوم فی الصلاه ثم ینظر بعد ما فرغ فیری انه قد انحرف عن القبله یمینا او شمالا فقال (علیه السلام) مضت صلاته ،این روایات مال جاهل به حکم نیست چون ثم ینظر فیری انحرف ،بعد میبیند از قبله منحرف شده، پس میدانسته نماز باید رو به قبله باشه و الا معنا نداره ثم ینظر فیری،
(سوال...
الان ما بین المشرق و المغرب قبله این برای همین شخص است، عن الرجل یقوم فی الصلاه، این قد مضت صلاته ،چرا؟چون بین المشرق و المغرب قبله است، برای شخص جاهل به حکم این روایت اطلاق نداره، فیری انه قد انحرف عن القبله ،اصلا این مطلب مشخص است که در ارتکاز سائل این بوده که ما بین المشرق و المغرب قبله نیست، جزء مسلمات است که ما بین المشرق و المغرب برای همه قبله نیست، یعنی قبله را شارع توسعه نداده، بله این کلامی که شما میفرمایید ما بین المشرق و المغرب قبله، این با اون روایت اولی فرق میکند چون اون روایت بود این حد القبله، اون اصلا سوال از قبله بود، لذا این نوع جاها که مثلا بعد میفرماید که بین المشرق و المغرب قبله، این اگر مثل او بود ما ملتزم میشدیم ولی مثل او نیست )
موثقه حسین بن علوان که عن علی (علیه السلام) انه کان یقول من صلی علی غیر القبله و هو یری انه علی القبله ثم عرف بعد ذلک فلا اعاده علیه اذا کان ما بین المشرق و المغرب،
من صل علی غیر القبله و هو یری انه علی القبله، خب این روایت مال کسی است که اصلا جاهل به حکم نیست چون صلی علی غیر القبله خیال میکند رو به قبله است، اگر نداند که نماز باید رو به قبله باشه اصلا یری معنا نداره، ثم عرف بعد ذلک فلا اعاده علیه این معلوم ست که استقبال در نماز را میدانسته.
خب بنابر این به نظر ما جهل به حکم مشکل نداره، چون عرض کردیم جاهل به حکم را، اون روایت این حد القبله، ما بین المشرق و المغرب قبله،شامل میشه.
چون شما هم اقای خویی دلیلی نیاوردی بر اینکه جاهل حکم را چگونه از ذیل روایت ما بین المشرق و المغرب قبله، خارج کردی ،چون اگر انقلاب نسبت را قبول نمیداشتی باز ممکن بود بگیم یک جوری...، ولی شما که قائل به انقلاب نسبتی دلیلی بر اخراج جاهل به حکم از ذیل آن روایت نداری.
ممکن است یکی بگوید اقا شما که قائل به انقلاب نسبت نیستی چطور درست میکنی حالا اقای خویی را چکار داری؟
خب ما که قائل به انقلاب نسبت نیستیم اشکال نداره...،
نگی اقا ما یک روایاتی داریم لا صلاه الا الی القبله،بعد از تعارض آن دو روایت، به این روایت لا صلاه الا الی القبله رجوع میکنیم لذا جاهل به حکم که منحرف از قبله خوانده ولو بین المشرق و المغرب، نمازش باطل است
خب میگیم بعد از تعارض روایتی که قبله را کعبه میداند با روایتی که میفرماید بین المشرق و المغرب قبله،و تساقط آنها،
روایات دیگر این است که نماز باید رو به قبله باشه،ولی اینکه قبله کجاست؟معلوم نیست.
اگر کسی بیاد بگه قبله که مجمل نیست ارتکاز همه متشرعه این است که قبله، کعبه است ،روایاتی هم داشتیم که برای کسی که داخل مسجد است قبله ،کعبه است برای اونی که بیرون است مسجد الحرام قبله است، باز مکه، باز حرم، ولی قبله مجمل نیست
لذااگر انقلاب نسبت را قبول بکنی تعارض نمیکنند،ما بین المشرق و المغرب قبله شامل جاهل به حکم هم میشود
اما اگر انقلاب نسبت را شما قبول نکنی تعارض میکنند تساقط میکنند رجوع میکنیم به عام فوقانی لا صلاه الا الی القبله، یعنی باید رو به کعبه نماز بخوانید و جاهل به حکم هم باید رو به کعبه نماز بخواند و اگر انحراف داشته باشد نمازش باطل است
اگر بیای بگی اقا خب این روایت دیگر ما بین المشرق و المغرب قبله این چی؟
خب میگیم دیگه اینکه بالاتر از اون صحیحه زراره نمیشه که برفرض این دلالت هم داشته باشه میشه مثل اون صحیحه زراره ،چطور اون صحیحه زراره با اون صحیحه دیگه زراره اسْتَقْبِلِ الْقِبْلَةَ بِوَجْهِکَ وَ لَا تَقَلَّبْ بِوَجْهِکَ عَنِ الْقِبْلَةِ فَتَفْسُدَ صَلَاتُکَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ لِنَبِیِّهِ فِی الْفَرِیضَةِ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَه ،(تعارض کرد، این هم تعارض میکند) لذا جاهل به حکم اگر انحراف داشته باشد ما نمیتوانیم صحت نمازش را تمام بکنیم .
بلکه ممکن است اصلا بگیم این روایت حسین بن علوان که من صلی علی غیر القبله و هو یری انه علی القبله ثم عرف بعد ذلک فلا اعاده علیه اذا کان ما بین المشرق و المغرب ...،
مرحوم اقای خویی اینجا یک بحثی داره که خیلی ثمره ی فقهی داره مثلا اگر یک دلیلی بیاد بگوید که ان جاءک زید راکبا فاکرمه ایا این غیر راکب یعنی جاء ماشیا، وجوب اکرام نداره، داخل مفهوم شرط است یا داخل مفهوم وصف است داخل کدام یکی است؟
ما نحن فیه صغرای این کبری است ،من صلی علی غیر القبله هر کس که نماز بخواند بر غیر قبله، و هو یری انه علی القبله، و حال انکه خیال میکند رو به قبله است، عقیده اش این است که رو به قبله است، ثم عرف بعد ذلک فلا اعاده علیه
اقای خویی میفرماید این مفهوم وصف است نه مفهوم شرط، زیرا فلا اعاده را مقید کرده بر اینکه اذا کان بین المشرق و المغرب، معلق نکرده بر اینکه یری انه، یه وقت اینطوری میفرماید من یری انه یصلی الی القبله فلا اعاده علیه این باشه خوبه این میشه مفهوم شرط و لکن روایت اعاده را معلق کرده بر بین المشرق و المغرب، معلق نکرده بر یری انه علی القبله .
ما عرضمان این است که اقای خویی این من ،من شرطیه است یا من شرطیه نیست؟
این هم یکی از معضلات است که در نحو هم گفتند ،منتها من نفهمیدم این تشخیصش چطوری است ،بعضی مبتدا و خبر ها هست که اینها مضمونش مضمون جمله شرطیه است ،اینجا فاء بر سر خبر در میاد ،خب این من که اینجا است این خودش قضیه شرطیه است ،در واقع اقای خویی اینجا این جزاء دو تا شرط داره یک شرط این است که من صلی علی غیر القبله و هو یری انه علی القبله ثم عرف ذلک بعد متوجه میشه فلا اعاده علیه خب فلا اعاده جزای این شرط است منتها یک شرط دیگر هم حضرت براش ذکر فرموده فلا اعاده علیه اذا کان بین المشرق و المغرب ،
این را اقای خویی برده در مفهوم وصف یعنی شبیه جمله ی خبریه گرفته که اون مبتدا است و اونم خبر،
منتها من نمیدانم که این را باید چکار کرد یعنی این من صلی این خودش قضیه شرطیه نیست اقای خویی؟این من ،من شرطیه نیست؟ من ضربک فاضربه هر کس تو را زد تو هم بزن خب هر کس تو را زد تو هم بزن این قضیه شرطیه نیست؟ این ها را اقای خویی توضیح نداده حالا یا خودش توصیح نداده یا مقرر ننوشته نمیدانم یا خودش توضیح هم داده مقرر هم نوشته اینایی که کتاب را چاپ کردند اونا فراموش کردند نمیدانم ولی این چرا قضیه شرطیه نباشد؟ و اصلا اون حرفای نحویین اونا رو که ول کن ،ما نحوی مجتهد در شیعه ها نداریم،نحوی زیاد داشتیم خب سیبویه، خلیل بن احمد، ابوعلی فارسی ،ابو الفتح جنی، اینا همه شیعه بودند ولی شیعه مجتهد نحوی من در ذهنم نیست، کسی که هم شیعه باشه هم مجتهد باشه هم نحوی باشه، اصلا من نمیدانم ما واقعا در لغت عرب دو تا من داریم؟ یک من شرطیه است یک منی هست که اون مبتدا است قضیه شرطیه نیست، فاء بر سر خبرش در میاد؟ خود اونا گفتن اون برای جایی است که در ذهنم این است که مفادش مفاد شرطیه باشد ،این را نمیدانم.
ولی حال اگر کسی بگه خب تو خودت میگی نمیدانم پس چطور اینجا میخوای نظر بدی؟ میگیم نه این مقدار را که میدانیم که من صلی قضیه شرطیه هست اینجا ،ولی جایی هم وجود داره یا نه اونا را نمیدانم لذا نفهمیدم .
لذا جاهل به حکم اگر بین المشرق و المغرب باشه نمازش باطل است ،احتیاجی هم نیست اصلا ما دنبال انقلاب نسبت و اینا بریم، اقای خویی هم میتواند این طوری جواب دهد که این روایت مدلولش این است که من صلی علی غیر القبله به دو شرط نمازش درست است ۱_هو یری انه علی القبله ۲_کان صلاته بین المشرق و المغرب، که با شرط اول جاهل به حکم خارج میشود لذا تخصیص میزند آن روایت دیگر را که مطلق میفرماید بین المشرق و المغرب قبله و شامل جاهل به حکم بلکه مطلق جاهل هم میشد
(سوال سائل
جواب:خب اون میشه اطلاق مقامی یعنی امام (علیه السلام) در مقام بیان همه ی کسانی است که لا اعاده علیه، اون دلیل میخواد، امام (علیه السلام) ممکن است بعضی ها را بیان فرموده اون میشه مفهوم لقب و مفهوم وصف چون اون اطلاق مقامی که امام (علیه السلام) در مقام بیان همه ی افرادی است که نمازشان اعاده نداره اون دلیل میخواد)
خب این به عقل قاصر ما به نظرم مطلب صاف است که جاهل به حکم حتی به مسلک اقای خویی هم یعنی کسی انقلاب نسبت را قبول هم داشته باشه روی مسلک اقای خویی هم باز جاهل به حکم را میتواند بگوید نمازش را باید اعاده بکند
(سوال سائل:
جواب: نه عرض کردم اگر کسی گفت انقلاب نسبت، میگیم این مخصص داره باز اشکال نداره یعنی اگر این نبود ما به انقلاب نسبت درست میکردیم ولی وقتی این هست حتی قائل به انقلاب نسبت هم گیر میکند)
خب لذا ایشون فرموده جاهل به حکم چه جاهل قاصر چه جاهل مقصر همه ی اینها باید نمازش را اعاده بکند، حدیث لا تعاد هم که هست،
لذا اگر یک مجتهدی فتوا داده به عدم اعاده، مقلد بدبخت میشه مثل صاحب عروه که فتوا داده که جاهل به حکم هم قبله اش بین المشرق و المغرب است، بعد این دید که ۱۰ سال نمازا را بین المشرق و المغرب خوانده اقای صاحب عروه میفرماید خب نمازات درست است ولی مثل مرحوم اقای خویی که فرموده باید اعاده بکند، فرض کنید این مقلد صاحب عروه بوده حالا صاحب عروه فوت کرده مقلد اقای خویی شده باید تمام این نماز ها را قضا بکند به خاطر اینکه حدیث لانعاد قبله را استثناء کرده،البته ما در این مورد اجزاء را قبول داریم و نیاز به اعاده نیست.
خب این نسبت به جهل به حکم
(سوال سائل
جواب:ما مفهوم شرط میدانیم یعنی شرط این عنوان خاص است اگر بفرماید ان کان عالما عادلا فاکرمه، این طور نیست که عادل مفهوم وصف باشه، این مفهوم شرط است که یعنی وجوب اکرام نداره)
اما ناسی حکم چی؟ ناسی حکم هم اقای خویی میفرماید باید نمازش را اعاده بکند اون هم نمازش باطل است زیرا ما دلیلی نداریم که اعاده ندارد.
خب این حرف درست هم هست اگر اون انقلاب نسبت اونا بود اقای خویی شما نمیتوانستید بفرمایید، حالا اقای خویی روایت را قبول نکرده، خب اگر این روایت را قبول میکرد خب اقای خویی میفرمود این روایت من صلی علی غیر القبله و هو یری انه علی القبله اون ما بین المشرق و المغرب را تخصیص زده و جاهل خارج است، حالا اگر اقای خویی بفرماید این من صلی علی غیر القبله و هو یری، جمله شرطیه نیست، که چیزی که نفرموده و در ادبیات هم حالا من الان خاطرم نیست این مقدار را میدانم که گفتند بعضی از مبتدا و خبرها هست که فاء فاصله میشه، یعنی بر سر خبر در میاد و این برای جاهایی است که خبر به منزله ی جزاء باشه برای مبتدا، اما حالا کجا به منزله ی جزاء است کجا به منزله ی جزاء نیست فکر نمیکنم ،اگر اقای خویی هم میفرمود بیشتر از این مطالبی که در ذهن ما هست بعید میدانم ایشون بیشتر میفرمود،
خب این نسبت به ناسی حکم پس ناسی حکم هم باز ما وقتی گفتیم این روایت قضیه لذا این به نظرم مشکلی نداره ولی اگر اقای خویی شما این روایت را اشکال بکنی که اشکال کردی و فرمودی این داخل مفهوم وصف است و ما مفهوم وصف به این معنا را قبول نداریم شما دیگه باید در ناسی حکم بفرمایید که اعاده لازم نداره چون اون صحیحه زراره را بنابر انقلاب نسبت تخصیص میزند
و للکلام تتمه ان شاء الله یکشنبه