1403/10/04
بسم الله الرحمن الرحیم
الکلام فی عدم اعتبار الاستقبال فی النافله حال الرکوب و المشی
کلام در این بود که نماز نافله در حال استقرار باید رو به قبله باشه.
اما در حال مشی و در حال رکوب صاحب عروه میفرماید لا فی حال المشی و الرکوب.
مرحوم اقای خویی میفرماید در ۴ مساله ما باید بحث کنیم
۱_ نافله ی در حال مشی
۲_نافله ی در حال رکوب
مشی هم خودش دو قسم است در سفر و در حضر
رکوب هم خودش دو قسم است در سفر و در حضر، ۴ قسم میشه.
مساله اولی فی التنفل فی السفر حال الرکوب:اگر در سفر در حال رکوب میخواد نافله بخواند خب اینجا فرموده که قبله شرط نیست
اصحاب تسالم کردند
دعوای اجماع شده
و روایات زیادی به این این معنا دلالت میکند
یکیش صحیحه محمد بن مسلم صل صلاه اللیل و الوتر و الرکعتین فی المحمل
صحیحه حلبی سال ابا عبد الله (علیه السلام) عن صلاه النافله علی البعیر و الدابه فقال نعم حیث کان متوجها هر جا میره فکذلک فعل رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)
یا روایت کلینی عن محمد بن مسلم با این زیاده قلت علی البعیر و الدابه قال نعم حیث ما کان متوجها قلت استقبل القبله اذا اردت التکبیر وقتی که میخوام تکبیر الاحرام بگم رو به قبله بایستم قَالَ لَا وَ لَکِنْ تُکَبِّرُ حَیْثُمَا کُنْتَ مُتَوَجِّهاً ، منتها محمد بن سنان توثیق ندارد.
بعضی ها میگفتند که مشکل محمد بن سنان و سهل بن زیاد در واقع اینا مشکل اعتقادی دارند و رمی به غلو میکردند و حال انکه اون عقایدی که داشتند غلو هم نبوده ،خب مسلم است که بعضی از اصحاب ائمه (علیهم السلام) حتی اعتقاداتشون نسبت به امروز ماها ضعیف بوده و مشکل داشتند ،سرش هم همین است که اولا مثلا الان ما نبوده که چندین هزار روایت در خونه ی شیعه ،موجود باشد،ثانیا همینطور که الان برای خیلی از مردم نمیشه بعضی ازروایات را خواند،مثلا شما الان بیا این روایت را بخوان که به زن خط یاد نده ،بیا الان بگو زن نمیتواند مرجع شود، نمیشه این روایات را بخوانی چون اگر این روایات را بخوانی که جامعه تحمل نداره، اعتراض میکند ،خب الان چطور این حرف نسبت به ما هست، در زمان ائمه (علیهم السلام)هم مردم امادگی نداشتند که حضرت خودش را معرفی بکند روایات زیادی دارد که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمودند که اگر نبود که مردم خیال میکردند امیر المومنین نستجیر بالله خدا است، من در فضایل امیر المومنین مطالب زیادی میفرمودم ،یا اصلا روایاتی که هست لو علم الناس ما فی رحمت الله لاتّکلوا علیه یعنی رحمت واسعه خداوند را هم این همه ائمه بیان فرمودند باز ما فوق این حرف ها است، شاید اونها یه مقداری دست نگه داشتند ،سرش این است که اگر بیان میکردند دیگه مردم همه گناه میکردند فسق و فجور میکردند میگفتند خداوند سبحان رحیم است این طوری نبوده که اونا غلو باشه نه غلو نیست، بعد خب خود جو مثلا ابن جنید، ابن ابی عقیل اینا فتاواشون نوعا موافق عامه است چون اول اینها ظاهرا عامی بودند بعد مستبصر شدند، اون افکار اونها در این اثر داره، بعضی از رفقای ما بودند فوت کردند اینا میرفتن مثلا تو همین مناطق سنی نشین برای تقریب و وحدت و اینها ،بعد یکیشون به من گفت حاج آقا دیگه من نمیرم، گفتم چرا ،گفت چون من احساس میکنم وقتی میرم عقاید خودم هم متزلزل میشه، یه مطلب عجیبی من از یکی از این مراجعی که الان زنده است شنیدم با یک واسطه که مرحوم علامه امینی وقتی که مشرف میشده قم وارد یکی از همشهریاش در قم که اون هم الان زنده است وارد بر او میشده، رفیق اون اقا که الان عرض کردم زنده هست بهش میگه فلانی این دفعه که علامه امینی امد مرا هم خبر کن بیام دیدنش، خب بهش میگه مثلا علامه امینی تشریف اورده منزل ما و او میاد وقتی میاد خب اون زمان ها جوان بودند اینها شاید مثلا ۳۰ سال داشتند اون اقای میزبان به علامه امینی میگه که اقای فلانی از فضلای حوزه است تا میگه اقای فلانی از فضلای حوزه است مرحوم علامه امینی عصبانی میشه و میفرماید آقای فلانی،( یا اسم کوچیکش را میگه یا به فامیلش حالا الان شک از من است) این وحدت شما یا تقریب شما کمر من را شکونده خب بعد میگفت خود همان اقایی که الان عرض کردم رساله داره خودش برای من نقل میکرد اونی که واسطه نقل است گفت من حق را به علامه امینی میدم اگر علامه امینی این ارادت و این شدت و حدت را در مذهب نداشت نمیتوانست الغدیر را بنویسد الغدیر از من بر نمیاد ، (الان یک کسی مثلا بیاد به من بگه راجع به تقریب، شما مطلب بنویس، نمیاد از من،) بعد او گفت من حقیقتش دیدم وقتی میرم اینجاها، عقاید خودم هم داره متزلزل میشه، خب حالا اون زمان ها مثل حالا نبوده که شیعه منسجم باشه، این همه روایات دست ادم باشه ،بعد چمیدانم در خانه ی چیز...، از اول روی منبر ...
ولکن وقتی که ما زندگی اوضاع سهل بن زیاد و محمد بن سنان را بررسی کردیم دیدیم نه اینا تضعیف دارند مشکل شبهه غلو و اینها نیست بله اونا را هم نوشتند ولکن اونا نیست.
اینی که در ذیلش داره که تکبیر هم هر جا دلت میخواد بگو این اشکال نداره منتها سند نداره چون محمد بن سنان نقل کرده.
موثقه سماعه هست صحیحه یعقوب بن شعیب است صحیحه حماد بن عیسی سمعت ابا عبد الله (علیه السلام) یقول خرج رسول الله (صلی الله علی و آله و سلم) الی تبوک فکان یصلی علی راحلته صلاه اللیل حیث توجهت به و یومی ایماء.
خب اینا دلالت میکند بر عدم اعتبار استقبال یا به قول مرحوم اقای خویی صراحت داره ،مثل همین حیث توجهت به یا اگر صراحت هم نداره خب اطلاق مقامی داره چون این روایاتی که داره بر محمل و دابه خب دیروز عرض کردیم این شتر این طور نیست که اینور و اونور را نرده کشیده باشند بعد هم سرش این طوری از اینور و اونور از این چیز هایی که موتور سوار میزنند که نتواند سرش را به اینور و اونور کج کند خب شتر وقتی که میره گاهی اوقات به اینور میره گاهی اوقات به اینور میره حتی وقتی که جاده رو به قبله است شتر اینور و اونور میره چه برسد به اینکه جاده پیچ میخورد از قبله منحرف میشه خب اینا مسلم است ، نمیشود گفت اطلاق، که کسی بگه اقا اینا اطلاق داره(رو به قبله و غیر قبله )اون روایات که میفرماید نماز باید رو به قبله باشد تخصیصش میزند، چون اینا قابل تخصیص نیست، فرد غالبش، اطلاق مقامی ،اطلاق مقامی قابل تخصیص نیست، اطلاق مقامی را باید توجه بدی چون مما یغفل عنه العامه است ،مثل این میماند که یک کسی بگه اقا برو گوشت بخر، بعد بگه یه جایی گفته که من غیر گوشت بلدرچین نمیخورم، بعد یکی بگه گوشت بلدرچین در قم هست؟بعد میگه یه دکانی بود سابقا چمیدانم در نوبهار پشت خونشون، بعد بگیم اون روایت تخصیصش میزند، ما حمل بر فرد نادر را که میگن مستهجن است قبول نداریم، مستهجن نیست ،اما باید طوری باشه که طرف ملتفت بشه حواسش باشه، خب محمل، بعد بگیم اقا این در صورتی است که محمل رو به قبله باشه، اخه کدام محمل رو به قبله میره،
اونی که الان مهم است که بیشتر این بحث مد نظر من است این است که :
از اول نافله تا اخر نافله رو به قبله نبود اشکال نداره یا باید در تکبیرش رو به قبله باشه ؟تکبیرش را رو به قبله بگه، بقیش را هر طور میخواند بخواند ؟
روایات اطلاق داره بله حتی تکبیر الاحرام هم رو به قبله نباشه اشکال نداره، ولکن صحیحه عبد الرحمن ابی نجران این است سالت ابا الحسن (علیه السلام) عَنِ الصَّلَاةِ بِاللَّیْلِ فِی السَّفَرِ فِی الْمَحْمِلِ قَالَ إِذَا کُنْتَ عَلَی غَیْرِ الْقِبْلَةِ، اگر به غیر قبله بودی فَاسْتَقْبِلِ الْقِبْلَةَ رو به قبله بایست ثُمَّ کَبِّرْ وَ صَلِّ حَیْثُ ذَهَبَ بِکَ بَعِیرُکَ بعد شتر هر جا تو را برد نماز بخوان قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فِی أَوَّلِ اللَّیْلِ فَقَالَ إِذَا خِفْتَ الْفَوْتَ فِی آخِرِهِ، بله اگر میترسی که اخر شب موفق نشی نماز شب بخوانی در اول لیل بخوان.
خب این روایت درست است که معارض است با روایت محمد بن سنان که کلینی نقل کرد منتها خب اون سند ندارد گفتیم که محمد بن سنان توثیق ندارد این معتبره است صحیحه است ما نمیتوانیم از این رفع ید بکنیم به خاطر یک روایتی که سند ندارد ، لذا اصل اولی این است که ما تقیید بکنیم به تکبیره الاحرام.
مرحوم اقای خویی از این اشکال دو جواب میده
یک جواب این است که (همان حرفی که ما همیشه به اقای خویی عرض میکنیم منتها خودش میداند که خلاف مبناش است )میفرماید روایات عدیده علی کثرتها فرموده نافله را هر جور، از اول تا اخرش، اطلاق داره ،هیچ کدام تکبیر را تقیید نکرده، غیر از همین یکی ،خب نمیشه ما از روایات عدیده دست برداریم به خاطر یک روایت ولو صحیح السند باشه، خب خود اقای خویی میداند این خلاف مبناش است چون اقای خویی فرموده روایات متواتر دیگه بالاتر از ایه قران که نمیشه خب در ایه قران به خبر واحد تخصیص میخورد خب روایات متعدد هزار تا هم باشه تخصیص میخورد لذا میفرماید این را من تایید قرار دادم و حال انکه به نظر من همین است ،چون معنا ندارد حکم خاص است، امام (علیه السلام) مطلق بیان بفرماید ،این باید یه نکته ای داشته باشه تقیه ای مثلا، به خاطر اینکه مردم استطاعت ندارند، طاقت ندارند ،یواش یواش احکام را بیان میکنند، یک نکته ای باشه، اخه چطور میشه ۲۰ تا روایت، متواتر هم لازم نیست باشه، ۲۰ تا روایت در جاهای مختلف حضرت بیان فرموده، بعد بگیم که اقا یک روایت داره، خب چرا در این ۲۰ تا اشاره نفرمود ؟تقیه بود؟ مخصوصا مورد خودش دخالت داره، مثلا اگر بفرماید تکبیره الاحرام را رو به قبله بگو چه مشکلی پیش میاد، مثلا یک چیزی باشه که عامه روش حساس باشند، خب قطعا در سیره عقلا تخصیص نمیزنند لذا در کلمات فقها پر است مثلا داره ما این روایت را این عام را مقدم میداریم لکثرتها، در کلمات قدماء پره گاهی موقع ها داره و لاعتضادها بالاصل، این لکثرتها یعنی این جمعی که اقای خویی شما میفرمایید را قبول ندارند، و در سیره عقلا هم همین طور است اگر ۲۰ تا روایت ۳۰ تا روایت باشه، در یک روایت یک نکته ای باشه،آن ۲۰ تا را به این یکی تخصیص نمیزنند،بله یه وقت هست که در یک روایت یک نکته ای هست، خصوصیتی بود که ائمه (علیهم السلام) نمیتوانستند بیان کنند،اینجا تخصیص میخورد، که البته چنین موردی در خارج من جایی بلد نیستم مصداق نداره که مثال بزنم
(سوال سائل
جواب:اولا وقتی که صلاه لیل رو به قبله لازم نیست باشه بقیه نماز های مستحب به طریق اولی، چون صلاه لیل از همه نافله ها اهم است، با اینکه اهم است روایاتی که توش صلاه لیل هست نفرمود رو به قبله بخوان تکبیرت را)
اما وجه دوم: وجه دومی که اقای خویی ذکر میکند میفرماید اینها مطلق و مقید هستند و در مستحبات ما حمل مطلق بر مقید را قبول نداریم، حمل بر مراتب فضل میکنیم.
خب ایشون در اصول در مطلق و مقید سه قسم میکند مثلا اگر در یک روایت بیاد که اگر مثلا روز جمعه هوا افتابی بود غسل جمعه بکن، یک روایت دیگه واقع شده که مثلا روز جمعه غسل جمعه بکن بدون هیچ شرطی،ایشون میفرماید اینجا تقیید میکنیم، مفهوم داره، قضیه شرطیه است این جای بحث نیست .
کلام ما در اون قسمی است که مثلا یک روایتی امده که نماز وتر بخوان یک روایت امده که نماز وتر ۴۰ تا مومن را دعا بکن خب حالا اگر کسی نماز وتر بخواند و ۴۰ تا مومن را دعا نکند این به عنوان نماز شب مستحب است یا نه؟
فرمود اینی که ما میگیم حمل مطلق بر مقید نمیشه این برای اینجاست اینجا در واجبات حمل مطلق بر مقید میشه، اگر یک دلیلی امد گفت مثلا در غنم زکات است یک دلیلی گفت فی الغنم السائمه زکات،معلوم میشه که زکات در مطلق غنم نیست تخصیص میخورد ولی در مستحب تخصیص نمیخورد، چرا؟
وجهی که در اصول ذکر کرده این است میفرماید چون در واجبات تنافی هست اینی که میفرماید مثلا نماز با رکوع بخوان ،مدلولش این است که اگر تو بر نماز بی رکوع تطبیق کردی عصیان کردی ، مامور به را نیاوردی، اونی که میفرماید نماز بخوان ،او اطلاق داره ولو تو بر نماز بی رکوع هم تطبیق بکنی عصیان نکردی، خب تنافی پیدا میکند ،چون این روایت میفرماید شما امتثال نکردی، عصیان کردی، اون روایت میفرماید عصیان نکردی،
به خلاف مستحبات،این دلیلی که میفرماید در نماز وتر ۴۰ تا مومن را دعا بکن، نمیگه اگر تطبیق کردی بر نماز وتری که بدون ۴۰ تا مومن بود عصیان کردی، گناه کردی،حال اگر یک دلیل دیگر بیاد بگه نماز شب بخوان، وتر اطلاق داره، اون فقط میگه من را امتثال کردی.
میگیم اقای خویی شما من حیث لایشعر اول من حیث الغفله تنافی نمیبینی و میفرمایید اینها با هم دیگه تنافی نداره ،حال آنکه شما گفتی قیدی که اخذ میشه، معناش این است که این قید در این حکم دخیل است،در نتیجه یک دلیل مگه بدون دعا کردن ۴۰ تا مومن ،مستحب را اتیان نکردی،دلیل مطلق میگه مستحب را آوردی،لذا تنافی دارند
این نکته که اقا چرا شما در واجب ها در احکام الزامیه حمل مطلق بر مقید میکنی ولی در مستحبات نمیکنی ، بعضی امدند این طور توجیه کردند که در مستحبات، غالب مستحبات مراتب داره، شما شاید کمتر مستحبی پیدا کنی که مراتب نداشته باشه ،این غلبه باعث شده که حمل مطلق بر مقید نشه.
در ذهنم این است که مرحوم اقای خویی در همان بحث، در اصول اشکال کرده خب اگر این طوری باشه امر غالبا در مستحبات استعمال میشه، وقتی که امر غالبا در مستحبات استعمال شد پس باید بگیم دیگه امر ظهور در وجوب نداره.
خب در ما نحن فیه غلبه خارجی که موجب انصراف نمیشه، غلبه استعمال موجب انصراف میشه غالب مواردی که امر هست، حمل بر استحباب است اشکال نداره ولو با قرینه، ولی ما اگر ۹۰ تا امر داریم ۸۰ تاش برای مستحبات است، خب چطور اونجا میگید ما از ظهور رفع ید نمیکنیم اینجا هم از حمل رفع ید نمیکنیم.
ما عرضمان این است که این اشکالی که اقای خویی کرده این اشکال نا تمام است چون فرق میکند، یه وقت هست یک مولایی هست، این غالب اوامر خارجیه اش برای مستحبات است اما هر جا برای مستحب امر کرده یک قرینه کنارش گذاشته، اینجا بله به قول شما یک جایی که امر بدون قرینه شد این ظهور در وجوب داره .
اما اگر این مولا مولایی است که صد تا امر اگر استعمال کرده ۹۰ تاش مستحب است بدون قرینه ، ۱۰ تاش را شک داریم حالا در سیره عقلا ایا اینجا میگن این امر ظهور در وجوب داره؟
اتفاقا این اشکال در کفایه ذکر شده در ماده امر و صیغه امر ،که چطور شما میگید امر وضع شده برای وجوب و حال انکه غالب (مرحوم اخوند صیغه افعل را هم به مدلول وضعی میفرماید ظهور در وجوب داره به خلاف دیگران که به اطلاق تمسک میکنند ایشون قائل به ظهور وضعی است) خب اونجا این حرف را داره که اقا اکثر موارد استعمال امر، در مستحب است بعد میفرماید که این با قرینه استعمال میشه در مستحبات،
ان قلت:اگر استعمال به خاطر قرینه شد این موجب انصراف میشه،موجب انتقال به معنای جدید میشه
میفرماید نه ،این موجب انتقال به معنای جدید نمیشه چون این مولا دءبش بر این است که امر را در استحباب استعمال نکند مگر با قرینه، به خلاف مطلق و مقید اقای خویی، در مطلق و مقید که غالب موارد مراتب استحباب است این طوری نیست که اونجا که مراتب است قرینه ذکر بکند، ما اگر هزار تا در مستحبات مطلق و مقید داریم ۹۰۰ تاش مراتب است بدون اینکه هیچ قرینه ای باشه ،
(سوال...
جواب: اقا ما چرا میگیم به عام نمیتوانی قبل فحص از خاص تمسک بکنی چرا؟از کجا میگی؟ روایت داره؟نه، در سیره عقلا این طوری است ؟نه، الان یک کسی میگه که برو همه همسایه ها را دعوت کن، بعد میگه چرا دعوت نکردی ،میگه ببخشید من دفترم را ورق میزنم، میگه برا چی ؟میگه دارم فحص میگنم ببینم در جایی مثلا گفتی که همسایه دست راستی را دعوت نکن؟ میگه دیوانه جایی گفتی چیه؟ اینکه ما در فرمایشات ائمه (علیهم السلام)قبل از عمل به عام ،فحص از مخصص میکنیم ، سرش این است که ائمه (علیهم السلام) دءبشان بر این بوده که مرادشان را در یک مجلس بیان نمیکرند ،بدون هیج قرینه ای، این دءب را از کجا فهمیدی؟از اینکه میبینیم عامی امام سجاد (علیه السلام) فرموده، امام صادق (علیه السلام) خاصش را فرموده، اینی که من شنیدم بعضی ها میگن عام و خاص کلام ائمه علیهم السلام را باید فحص بکنیم ،چون مجلس قانون گذاری فرق میکند با غیر قانون گذاری،درست نیست، قانون گذاری چیه؟اینا را از کجا در آورده اند؟ عرب بیابونی می آمده خدمت حضرت امام صادق (علیه السلام)سوال میکرده، اصلا قانون گذاری و اینها مخصوصا در اون زمان ها که مجلس و قانون و اینها نبوده و اون حاکم جائر هر طور که دستور میداده بقیه عمل میکردند مگر قانون داشته اون زمان هم؟
(سوال سائل:
جواب:نه هیچی نیست اصلا گیریم یک کسی اصلا حکیم هم نیست، ائمه (علیهم السلام) روی حکمتشان است حکیم هم نیست ولی وقتی صحبت میکند مقصودش را همیشه یک جا بیان نمیکند میگه این طوری اخلاقم هست،اینجا ما باید فحص کنیم
____ نه عرض کردم اونجا سرش این است که دءبشان در جاهای مختلف نیست، اگر یک عام و خاص بود بله، ولی دءبشون بر این نیست که هزار تا عام بفرمایند یک خاص بفرمایند)
یا مثلا اینی که من شنیدم میگن فرمایشات ائمه (علیهم السلام) دو قسم است
بعضی هاش مثل فرمایش مرجع تقلید است استفتاء است ،
بعضی هاش ابتداءا امام (علیه السلام) بیان میفرماید
اونجایی که مثل استفتاء است اونا قابل تخصیص نیست
اونایی که ابتداءا میفرماید قابل تخصیص است،حالا نمیدونم، به این کیفیت که بعید میدانم فرموده باشند یا من درست متوجه نشدم ولی به این کیفیت بعید میدانم ولی این حرف هم حرف بی ربطی است این هم حرف بی وجهی است، اتفاقا هیچ فرق نمیکند چه فرق میکند مرجع تقلید استفتاء را جواب بده یا در رساله اش بنویسد، مگر در رساله اش که مینویسد نمیگن اقا این اطلاق داره چون اون میدانسته که این میره بعد به دیگران منتقل میکند مخصوصا که ۹۰ درصد سوال ها سوال فرضی است این طوری نیست که قضیه ای در خارج اتفاق افتاده باش الان صحیحه اولی زراره صحیحه ثانیه زراره
(سوال سائل
جواب:اولا اون اشکال ندارد، اون طوری نیست، نه اون در روایات هم خیلی داره، کسی که این کار را میکند استغفار بکند، یک روایتی داره که کفاره بده ،در روایات هم ما زیاد داریم ، این به خاطر یک جهاتی که عرض کردم حالا تدریجا بیان میفرمودند
سوال...
اولا امام (علیه السلام) علم خارجیش را که در جواب دخیل نمیده، اگر قرار باشه امام (علیه السلام) علم خارجیش را در جواب دخالت بده پس تمام این سوال هایی که از امام میشه از دست ما خارج میشه، چون شاید این آقا که از بول سوال کرده ،شاید بول بچه اش بوده، ما دیگه به اطلاق تمسک نکنیم، بعضی ها به این گشادی نه ولی یک مقداری جمع و جور ترش را گفتن ولی درست نیست،
یک جمله ای دیدم از مرحوم اقای میلانی یک صوتی را گوش کردم البته این مسلم است که تمام اونهایی که استاد فن هستند همشون اون قدری که بر اصول تکیه میکنند چون همه ی اینها به قول امروزی ها زیر ساختاش در اصول است یعنی در حجیت ظواهر اینها باید بحث بشه من بارها عرض کردم اینی که میگن اصول ما متورم است اون خب حالیش نمیشه منتها یک عده ،بعضی از اینها که مخالف اصول بودند می آمدند اینها را باد میکردند بعد شاخ شد علیه خودش، اگر هر کسی میخواد باد بکند به خاطر خدا باد بکند هیج وقت ضرر نمیکند ولی وقتی به خاطر امیال نفسانی باد میکند خلاصه این شاخ میشه بر خودت ،من تعجبم این همه تجربه شده خلاصه در طول چیز این چرا باید هی برا غیر خدا باد میکند ،
اینا در حجیت ظواهر باید بحث بشه که واقعا اینها فرق داره این طوری است.
خب این حمل مطلق بر مقید در مستحبات نمیشه، من وجهی که قابل بیان باشه و بشه سر و صورتی بهش داد غیر همین وجه نمیشناسم که چون غالب مستحبات مراتب فضل دارند اینجا اگر نگیم که حمل مطلق بر مقید نمیشه و به مطلق اخذ میکنیم، حداقلش این است که شبهه داره ، واضح نیست.
بعضی ها دیگه گفتن اقا در مستحبات حمل مطلق بر مقید نمیشه زیرا این حمل مطلق بر مقید میخواد چکار بکند؟این میخواد چکار بکند؟میخواد بگه اگر مقید را نیاری عقاب میشی؟گناه کردی؟ خب این حرف را که هیچ کس نمیزند ،اگر میخواد بگه مطلق را بیاری ثواب نداره احتیاطش مستحب نیست، این هم که اخوند در کفایه فرموده همه فرمودند که لا شبهه فی حسن الاحتیاط در جمیع موارد امارات، خب این میخواد چکار بکند ؟در واجبات حمل مطلق بر مقید معنا داره میگه عقابت میکنم ولی اینجا میخواد چکار بکند؟ حمل مطلق بر مقید چه اثری داره ؟خب این حرفم درست نیست ،چرا؟چون حمل مطلق بر مقید ،اماره است، ظهور است این دیگه نمیتواند اون عمل را بیاره اگر اون عمل را بیاره به عنوان استحباب او بدعت کرده و ثواب هم خب ما در بحث تجری و انقیاد و اینها عرض کردیم علی رغم اینکه معروف و مشهور این است که انقیاد ثواب داره خود ما هم شاید تا ۳۴ سال از طلبگی ما گذشته بود همین عقیده را داشتیم که انقیاد ثواب داره ولی چند سال پیش این را اشکال کردیم که ما وجهی نمیبینیم که انقیاد عقلا ثواب داشته باشه، الان یک کسی میاد میگه اقا من به خاطر شما رفتم امروز نان سنگک خریدم، میگی اقا پیام من را نگاه کن نوشته چهارشنبه ،میگه اقا من خریدم دیگه به خاطر شما خریدم،خیال میکردم واقعا امروز شما نان سنگک میخوای، بعد بگن که این مستحق ثواب است خب بهش ثواب بدیم یک چیزی بهش بدیم میگه اقا چه مستحقی است؟
(سوال :کسی که امر خداوند سبحان را اطاعت و امتثال میکند چرا مستحق ثواب میشود؟
به خاطر اینکه خود خداوند سبحان فرموده الجنه للمطیعین،و وقتی که وعده داد ان الله لا یخلف المیعاد،خلف وعده بر خداوند سبحان قبیح است، اگر مطیع را به بهشت نبرد قبیح است عقلا،مثل امتناع اجتماع امر و نهی که عقلی است یعنی عقل میگه اگر شارع نماز را واجب کرد ،دیگه نمیتواند اون را حرام کند،اینجا هم عقل میگه اگه شارع وعده داده، دیگه نمیتونه تخلف کند،بله اگر شارع وعده ی ثواب بر اطاعت نداده بود ،مطیع استحقاق ثواب و بهشت نداشت ولی بعد از آنکه وعده داده، استحقاق ثواب دارد.)
و للکلام تتمه ان شاء الله فردا