1403/07/28
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل في احكام الاوقاتالمسالة الرابعة هل يجوز الدخول في الصلاة مع العجز عن تحصيل العلم او الامارة المعتبرة عليه
کلام در این بود که اگر شخصی یقین پیدا کرد وقت داخل شده و نماز خواند بعد فهمید که در اثناء نماز، وقت داخل شد،یعنی بعضی از نمازش در خارج از وقت بوده است، این مجزی است یا مجزی نیست ؟
به وجوهی استدلال شده بود من جمله روایات
خب روایات یکی روایت اسماعیل بن ریاح بود که ما عرض کردیم این سندش مشکل دارد
یکی دیگر موثقه ی سماعه بود موثقه ی سماعه این بود که سالته عن الصلاه باللیل و النهار اذا لم یر الشمس و لا القمر و لا النجوم قال اجتهد رایک و تعمد القبله جهدک، خب آقای خویی میفرماید این روایت را مرحوم صاحب وسائل از مشایخ ثلاثه از کلینی و صدوق و مرحوم شیخ الطائفه نقل کرده الا اینکه در طریق صدوق فرموده عن سماعه عن مهران ،آقای خویی میفرماید این ظاهرا غلط است، حالا یا نساخ اشتباه کردند یا خود صدوق، چون موجود در فقیه هم سماعه بن مهران است ،سماعه عن مهران صاحب وسائل ظاهرا اشتباه کرده، خب این روایت یک اشکال سندی دارد یک اشکال دلالی
اشکال سندیش گفتند عثمان بن عیسی واقفی است توثیق ندارد بلکه جزء راس اون خبیث ها است جزء بزرگان این منحرفین است.
مرحوم آقای خویی چند وجه برای وثاقتش درست کرده
یک وجه این است که در رجال کامل الزیارات است ،خب این که درست نیست حالا یک وقتی رجال کامل الزایارت، اون عبارتی که مرحوم ابن قولویه در خطبه ی در اول این کتاب داره را بررسی میکنیم، اونم یکی از عویصه ها است واقعا، من یه وقتی فکر میکردم مقصود ابن قولویه این است که این عناوینی که من ذکر کردم ،این عناوین به روایت معتبر به من رسیده است، ممکن است تحت یک عنوانی ۵ تا روایت باشه نه اینکه تمام رجال کامل الزیارات معتبر باشن،حالا یه وقتی ان شاء الله فرصتی بشه چون اون بحثا باید برای وقتی باشه که آدم خسته میشه ، رجال اصلش برای اون وقت است که نه آدم قدرت فکر کردن داره نه حوصله فکر کردن، لذا من همیشه میگم اگر جوون بره دنبال مسائل رجالی این مجتهد نمیشه حالا بر فرض یک رجالی بشه، رجالی به چه دردی میخورد یه وقتی ان شاء الله عبارت کامل الزیارات را میارم میخونیم
وجه دوم که ذکر کرده این است که آقا عثمان بن عیسی در واقع جزء اصحاب اجماع است اصحاب اجماع وثاقت و جلالتشون اجماعی است این چجور شما اشکال میکنی در وثاقتش اگر کشی خودش هم در وثاقت عثمان بن عیسی متردد بود خب قطعا این اصحاب اجماع را ذکر نمیکرد، اگه بگی واقفی است ،خب باشه واقفی،اگه ثقه باشه، چه ایرادی دارد ؟اصلا دزد باشه،ولی ثقه باشه ،اگر این سهم مبارک امام (علیه السلام) را بالا کشیده باشه ،غصب کرده باشه، باز این موجب نمیشه که قولش از اعتبار بیافتد، این هم باز یکی از معضلات است که اصحاب اجماع ظاهرا نمیشه واقفی باشن، چون اصحاب اجماع، توثیق تنها نیست، و انقادوا لهم بالفقه، به جلالت اینها اعتقاد داشتند، قطعا قدماء به قول ثقه که عمل نمیکردند، اقروا لهم بالفقه وانقادوا لهم بالفقه، حالا اون هم باید یه وقتی عبارت عده، را عبارت کشی را ،بیاریم بخوانیم چون به هر جهت بعضی ها به اخبار غیر عدول امامی عمل نمیکردند،لذا یا عثمان بن عیسی واقفی نیست یا اگر واقفی هم هست از اصحاب اجماع نیست، چون اصحاب اجماع هم بعضی هاش مردد است، این طوری نیست که همش یقینی جزء اصحاب اجماع باشن،حالا تفصیلش را ان شاء الله سر یه فرصت میاریم میخوانیم
اما اشکال دلالی،دلالی گفتن آقا این روایت مال قبله است ،آقای خویی و آقای داماد اشکال کردند که نه ،آقای خویی میفرماید این کجا از قبله سوال میکند،میگه سالته عن الصلاه باللیل و النهار، آخه قبله چه ربطی به لیل و نهار داره ؟سوال از صلاه لیل و نهار سوال از وقت است، مگر قبله را وقتی انسان تشخیص داد صلاه لیل یا صلاه نهار را تشخیص میدهد،خب این چه حرفیه، خب گفتند اقا ذیلش قبله است ،هم مرحوم اقای خویی هم اقای داماد، آقای خویی بهتر شسته رفته تر واضح تر بیان کرده (واقعا در بیان مرحوم آقای خویی سحر میکرده ،البته یک مقدار هم مطالب هر چی سنگین تر بشه ،بیانش هم سنگین تر است یعنی اگر یک کسی بخواد کلمات آقای خویی را فقط درس بده این شاید خیلی بیانش سخت نباشه ولی اگه بخواد حاشیه شیخ اصفهانی را ،اقا ضیاء را بگه، مطالب وقتی سنگین میشه بیان هم سنگین میشه ولی بیان آقای خویی واقعا بیان خیلی شیوا و جذاب و راحتی بود و انسان نمیشود مناقشه کند )ایشان فرموده آقا اینکه فرموده تعمد القبله جهدک نه اینکه برو قبله را پیدا کن رو به قبله نماز بخوان بلکه تو برو قبله را پیدا کن که تو از روی قبله وقت را تشخیص بدی، چون معمولا شمس مثلا وقتی شما قبله را پیدا کنی محل طلوع شمس را پیدا میکنی وقتی محل طلوع شمس را پیدا بکنی، مثلا وقت را میتوانی پیدا بکنی روی این جهت قبله را بیان فرموده، یا اصلا راوی از وقت سوال کرده ،امام (علیه السلام) تفضلا بیان فرموده که در قبله هم، ظن حجت است، چه اشکال دارد، اینکه بد نیست ،لطف در بیان، تفضل در زیادی در بیان که بد نیست، که از این مسئله سوال کند ولی در جواب، یک مسئله ی دیگر هم که کنارش معمولا هست را بیان کند، خیلی کار عاقلانه و حکیمانه ای است، ولکن ما عرض کردیم اقای خویی این بیان تمام نیست، چون شما حرفت این است که آخه قبله چه ربطی به سوال از نماز لیل و نهار داره، نماز لیل و نهار با قبله چکار داره ،مگه جهت قبله در روز و شب فرق میکند، خب میگیم آقای خویی اگه سوال از وقت بوده چه ربطی به قمر و نجوم داره، اخه نجوم چه ربطی به وقت داره، حالا شمس برای وقت است ،اما دیگه قمر و نجوم کجا برای وقت است؟ این اولا
ثانیا اتفاقا این روایت مختص قبله است زیرا شما حرفت این است که میفرمایید صلاه لیل و نهار چه ربطی به قبله داره، خب چرا دیگه میفرماید اقا من روز و شب...، قبله یا از خورشید تشخیص داده میشه یا از ستاره ها، اتفاقا چند تا ستاره هست که برای میزان قبله ذکر کردند، خب میگه آقا، روز شمس نیست که من قبله را تشخیص بدم و شب است نجوم نیست که من قبله را تشخیص بدم، حالا ممکن بگی اقا خب قمر چه ربطی داره، میگم این اشکالتون مشترک الورود است خب این قمر چه ربطی به وقت داره، بعد هم این طبیعی است حالا این سائل که سوال میکند شیخ مرتضی انصاری که نیست که سوال میکند این طبیعی است، میگه اقا ما میریم تو خیابون ساعت ۶ صبح نه سوپری بازه نه مصالح فروشی و نه ... میگه خب ما از کجا سیمان بخریم میگه اخه سیمان چه ربطی به سوپری داره میگه بابا مقصودش این است که یعنی همه ی راه ها بسته است مقصودش این است که هیچ مغازه ای باز نیست و واقعا من در قمر نمیدانم، شاید اگر قمر دیده بشه ،حالا در بحث قبله، الان عجالتا چند تا ستاره هست که برای بحث قبله است ولی قمر را هنوز چیزی در ذهنم نیست ولی چه بسا ممکن است اگر قمر دیده بشه ستاره دیده نشه این قمر مثلا در کنارش بعضی ستاره ها است که میگن چطور ماه میخوای پیدا بکنی برو اونجایی که خورشید غروب میکند اونجا را باید نگاه بکنی از این جهت ممکن است به وسیله ی قمر تشخیص بدهند، این هم نباشه چون قمر و نجوم اینها ملازم هستند اگر هوا ابری باشه نه ستاره دیده میشه و نه ماه دیده میشه ،اگر هم دیده بشه هر دو دیده میشه، منتها ماه واضح تر است این خیلی چیز چیزی نیست که شما اقای خویی به این تمسک بکنی، این روایت به نظر من وجهی نداره که شما بگی این برای وقت است، حالا اگر کسی بگه اقا این برای هر دوش است سالته عن الصلاه باللیل و النهار اذا لم یر الشمس و لا القمر و لا النجوم، خب اگر برای هر دو بود اقای خویی اقای داماد اگر برای هر دو بود خب چرا امام (علیه السلام) فقط قبله را فرمود میفرمود اجتهد رایک و تعمد القبله و الوقت یا اجتهد رایک فی الوقت و تعمد القبله جهدک، اینکه سوال این از قبله باشد، اینکه اوضح است خب اگر اطلاق دارد چه وجهی داره امام (علیه السلام) فقط قبله را ذکر بفرماید خب چرا فقط قبله را ذکر بفرماید خب وقت هم میفرمود قبله چه خصوصیتی داشت ،روی این جهت این روایت دلالتش به عقل قاصر ما تمام نیست سندش هم که اشکال داره
خب روایت بعدی که مرحوم اقای خویی ذکر میکند این روایاتی از ابواب المواقیت عن الشیخ باسناده عن عثمان بن عیسی عن سماعه قال سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّلَاةِ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ إِذَا لَمْ تُرَ الشَّمْسُ وَ لَا الْقَمَرُ فَقَالَ تَعْرِفُ هَذِهِ الطُّیُورَ الَّتِی تَکُونُ عِنْدَکُمْ بِالْعِرَاقِ یُقَالُ لَهَا الدِّیَکَةُ فَقُلْتُ نَعَمْ این دیک این خروس ها را میشناسی فَقُلْتُ نَعَمْ قَالَ إِذَا ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهَا وَ تَجَاوَبَتْ فَقَدْ زَالَتِ الشَّمْسُ أَوْ قَالَ فَصَلِّهِ خب این روایت موید است، به این روایت چند تا اشکال کردند و وارد است
یک اشکالی مرحوم اقای خویی میفرماید این روایت این طوری که صاحب وسائل نقل کرده نه در تهذیب است و نه در استبصار نه در وافی و نه در هیچ مجمع روایی دیگر، ممکن است یک نسخه ای از نهذیب یا استبصار یا وافی پیش صاحب وسائل بوده، صاحب وسائل این را از اون نسخه نوشته ولکن میفرماید احتمال قوی این است که صاحب وسائل وقتی که داشته استنساخ میکرده دو تا روایت را با هم قاطی کرده ،اون موثقه ی سماعه صدر را از اون روایت گرفته ،ذیل را از اون حدیث فراء گرفته، اینها کنار هم بوده چشمش یک تیکه بالا را دیده بعد امده پایین روایت را دیده، صدر یک روایت را با ذیل یک روایت تلفیق کرده، حالا این مهم نیست،
خب این روایت به عقل قاصر ما فایده نداره زیرا اولا ما در ایران که نشنیدیم خروسی در موقع زوال شمس و سر ظهر صدا بزند صبح معروف است ولی ظهر و شب ما نشنیدیم بعد اونجا در روایات دیگه دارد که سه مرتبه صدا بزنن، یک دفعه هم نه، سه مرتبه ،شاید خروس های عراق این طوری بودند، در روایت هم داره که در عراق است در ایران که ما همچین خروسی سراغ نداریم، حالا ممکن یک کسی بگه آقا نه ،خروس های عراق، خب باشه، شما نمیتوانید از این تعدی بکنی به سایر ظنون، این در خصوص خروس است و در خصوص زوال شمس است شما چطور میخوای از این تعدی بکنی به اذان صبح و اذان مغرب، بعد خروس هم این طوری نیست که سر زوال ،سر زوال این نیست، خروس در عوام این طوری است که وقتی اذان صبح را با وقت خواندن خروس میفهمن، عرف عوام این طوری فرق میگذارند ،مثلا میگن اذان گفتند، میگن نه ولی اذان نزدیک است چون خروس داره میخواند ،وقت خواندن خروس را من نشنیدم که کسی بگه این،دقیقا وقت اذان است، حالا یا خواندن خروس چند دقیقه قبل اذان است کما اینکه همین معنا در عوام و عرف معروف است ،یا چند دقیقه بعد اذان است، این روایت شریفه هم نمیفرماید که موقع خواندن خروس، درست اول دخول وقت است، چون اون وقت شما نماز بخوان به خاطر اینکه قطعا وقت داخل شده، خب اشکال نداره کسی بگه همین مقدار کافی است ،خب همین مقدار کافی است ،ما از این روایت اگر سند میداشت و اگر این روایت قابل اخذ بود که یا خروس های اون زمان مثلا ظهرها میخواندند یا اینکه خروس های عراق میخوانند،( ما که الان هم وقتی مشرف میشیم خب نجف ما همین امسال حدود ۱۵ روز مشرف بودیم صدای خروس اصلا نشنیدیم در ایران هم که فکر میکنم یک کسی بگه سر ظهر خروس میخواند، میگن اقا معلوم میشه که شما اصلا در ابادی نیستی اصلا خروس ندیدی) حالا امام (علیه السلام) در اون زمان ممکن است بوده ، ولی الان نیست، خب الان بخواهی تعدی بکنی ،تعدی جایز نیست، خروس شاید خصوصیت داشته باشه چون خروس روی اون فطرتی که خدا بهش داده موقع زوال میخواند ،او که اهل دروغ و اینها نیست که الکی بگه ،لذا شما چطور از این میخوای تعدی بکنی به هر اماره ظنیه ای؟ نمیشه تعدی کرد ،اصلا امام (علیه السلام) روی علم اماتش وقتی میفرماید خروس، انسان یقین پیدا میکند که خروس وقتی بخواند وقت داخل شده این چه ربطی به اماره ظنیه دارد لذا این به نظرم وجهی نداره
روایت دیگر روایتی است که در صوم وارد شده صحیحه زراره قال لرجل ظن ان الشمس قد غابت و افطر ثم ابصر الشمس بعد ذلک قال لیس علیه قضاء، قضا بر این واجب نیست خب این روایات هم برای صوم است ما نمیتوانیم تعدی بکنیم به صلاه ، عجیب است الان حائض باید صومش را قضا بکند ولی صلاتش قضا ندارد ،کسی نگه که آقا این صائم خلاصه بخواد قضا بکند، صوم در سال یه دفعه است ،نهایتش یک زن ۱۰ روز یا نهایتش مثلا ۱۵ روز ،دیگه خیلی خیلی که باشه که بعید است ۲۰ روز، این زن ممکنه حیض باشه،اگر در ماه دو تا حیض ببیند، ولی صلاه هر ماهی ۱۰ یا ۱۵ یا ۲۰ روز است ،ما نمیتوانیم از صوم به صلاه تعدی بکنیم، چه وجهی دارد؟ علاوه بر اینکه خلاف این روایت در صلاه وجود دارد، چون در صلاه فرمود اگر بفهمی قبل از وقت خواندی باید اعاده بکنی، این روایت تصریح داره که اگر بعد دیدی خورشید امد و روز بود و افطار کردی لیس علیه قضاء، روی این جهت مشکلی نداره که ما این روایت را در صوم ملتزم بشیم ولی در صلاه نتوانیم ملتزم شویم
روایت دیگر که سید مرتضی از تفسیر نعمانی از اسماعیل بن جعفر نقل کرده است، فی حدیث طویل ان الله تعالی اذا حجب عن عباده عین الشمس التی جعلها دلیلا علی اوقات الصلوات، خداوند سبحان اگر خورشید را بپوشاند، فموسع علیهم تاخیر الصلوات لیتبین لهم الوقت بظهورها و یستیقنوا انها قد زالت، اشکال نداره اینها تاخیر بندازند تا وقتی که معلوم بشه خورشید زوال پیدا کرده یا خورشید غروب کرده یا خورشید طلوع کرده است.
خب تاخیر بندازند ،خب این روایت هم که گفتند این چه ربطی داره به جواز اعتماد به ظن ؟
گفتند اقا فموسع ،فموسع یعنی چی؟یعنی یجوز، خب اگر ظن ،معتبر نباشه ،باید بفرماید یجب التاخیر، موسع نداره.
این هم درست نیست زیرا اولا این روایت اگر حرف شما درست باشه، پس روایت اطلاق داره و شامل شک و وهم هم میشه، چرا فقط ظن را میگی ؟
ثانیا این یه چیز عرفی است مثلا طرف میگه اگه من الان برم، میترسم از مثلا صف عقب بمانم، میگه حالا چرا الان بری؟ حالا شما مگه نمیشه جلو تر بری؟ این فموسع یعنی از لحاظ شرعی بر شما واجب که نیست اول وقت نماز بخوانی، تاخیر نماز حرام که نیست، موسع، یه وقتی بخوان که وقت داخل شده باشه و الا اصلا معنا ندارد که امام (علیه السلام) بفرماید فموسع این فموسع یه تعبیر عرفی است یعنی آقا مثلا راه را که نبستن، از اینور تر برو، بعد بگه ها من برمیگردم، چرا؟چون گفت ،حالا راهت که بسته نیست میشه از اینور رفت ،اشکال نداره، پس میشه هم نرفت، برگردیم، میگه تو تکلیف داشتی راه هم بوده، این لذا یک تعبیر عرفی است، اصلا نمیدانم چطور به این روایت امدند خواستند استدلال کنند.
این روایت وجهی نداره اون روایت دیک و اینها را که هم عرض کردیم
یک روایت هم موثقه بکیر بن اعین است عن ابی عبد الله (علیه السلام) قُلْتُ لَهُ إِنِّی صَلَّیْتُ الظُّهْرَ فِی یَوْمِ غَیْمٍ فَانْجَلَتْ فَوَجَدْتُنِی صَلَّیْتُ حِینَ زَالَ النَّهَارُ قَالَ فَقَالَ لَا تُعِدْ وَ لَا تَعُدْ میگه من نماز ظهرم را در یک روز ابری خواندم، بعد که ابرها باز شد دیدم من نمازم را همان حین زوال خواندم ،حضرت فرمود این نمازت را اعاده نکن ولی دوباره این کار را نکن، اخرین دفعه ات باشه.
خب گفتن این روایت دلالت میکند بر اینکه جایز است اعتماد به ظن، زیرا اگر این نمازش باطل بود خب بایستی لاتعد نمیفرمود حضرت میفرمود اعاده بکن خب اگر این جایز بوده چرا امام (علیه السلام) بفرماید لاتَعد این کار را دوباره نکن؟ اینکه فرموده این کار را دوباره نکن این به خاطر این است که حالا میگه اینبار این طوری شد خب دفعه های بعد ممکن است نفهمی که وقت داخل شده یا نه ،خورشید ممکن است باز نشه یا باز هم بشه دیرتر باز بشه که تو نفهمی نمازت را کی خواندی، خب این طور مرحوم اقای خویی میفرماید این روایت اصلا بدرد ما نحن فیه نمیخورد زیرا دو احتمال در این روایت است
یک احتمال این است که بکیر بن اعین خودش مثلا یقین داشته یا ظن معتبر داشتهبه دخول وقت، وارد نماز شده، بعد هم فهمیده که نمازش را در وقت خوانده،
یک احتمال هم این است که نه این احتمال دخول وقت میداده بدون اینکه حجتی داشته باشه، رفته نماز خوانده این هم یک احتمال است
بنا به احتمال اول بدرد ما نحن فیه میخورد
بنا به احتمال دوم بدرد ما نحن فیه نمیخورد
اقای خویی میفرماید احتمال اول بعید از روایت است که بکیر بن اعین علم داشته به دخول وقت، یا ظن معتبر داشته، نماز خوانده، بعد هم فهمیده کل نمازش را در وقت خوانده، بعد این بیاد سوال بکند، خب این حرف است این جای سوال دارد؟اون هم از بکیر بن اعین برادر زراره که بعضی ها در جلالت و در فقاهت بکیر را بر زراره ترجیح میدادند این مسئله را بلد نبوده؟ این جای سوال دارد؟لذا این برای احتمال دوم است که میفرماید حق نداری دفعه ی بعد با احتمال وارد نماز بشوی،
ما عرضمان این است که اقای خویی این اشکالی که شما به روایت کردی این اشکال به روایت وارد نیست زیرا شما میفرمایید بکیر بن اعین با اون عظمت و جلالت رفت سوال کرد، اولا اینکه اقای خویی ، شما چمیدانید که این سوال از امام صادق (علیه السلام) کی بوده؟ شاید این از اوائل دوران بکیر بوده، اگر بگی اخه بابا بکیر بن اعین و زراره اینها اصحاب امام باقر (علیه السلام) بودند،و اینجا از امام صادق (علیه السلام) سوال کرده، میگیم که اولا بکیر چند سال از اصحاب امام باقر (علیه السلام) بوده ؟و از این گذشته قطعا اینطور نبوده که در زمان امام باقر (علیه السلام)، اصحاب، از امام صادق (علیه السلام) سوال نکرده باشند این طوری نبوده، اصحاب از امام صادق (علیه السلام) سوال میکردند ،منتها خب نوعا قاعدتا تا وقتی که امام باقر (علیه السلام) در قید حیات تشریف دارند معمولا مردم میرن از امام باقر علیه السلام سوال میکنند،این هم واضح نیست، حالا ممکن است کسی بگه ما شاهد کم دارید این اولا
ثانیا این روایت یک نکته ای داره به خاطر اون نکته اش این رفته سوال کرده ،و الا ما هم این سوال را از شما میکنیم اقای خویی ،بکیر بن اعین با اون جلالت با اون عظمت حالیش نمیشده که اگر شک داری وقت داخل شده یا نشده نمیشه داخل نماز شد ؟چطور اونور میگی این حالیش نمیشده سوال کرده؟ اینور هم واقعا این حالیش نمیشده ؟الان یک ادم معمولی یک جوان که خیلی چیز نیست میگه من شک دارم ظهر شده یا نه نماز بخوانم؟میگه یقین داری؟ میگه نه شک دارم میگه خب شک داری نمیشه ،لذا به مادرش میگه اذان گفتن میگه نه، من نشنیدم ،نماز نمیخواند، واقعا بکیر نفهمید اقای خویی ؟،قطعا فهمید منتها چرا سوال کرد ؟این یک نکته ای داره، فوجدتنی صلیت حین زال النهار، یعنی میگه من فهمیدم درست نمازم در همان موقع زوال شمس بوده، حین زال النهار، در حین زوال شمس بوده، این واقعا جای سوال داره، الان اگر از من بپرسند که اقا ما الان حین زوال نماز بخوانیم؟ من میگم احوط این است که نماز نخوانید حین زوال چون اذا زالت الشمس باید زوال محقق شود حالا اگر کسی بیاد بگه آقا اخه زوال تدریجی نیست زوال آنی است چون این خورشید همش حرکت داره این طوری نیست که خورشید ایستاده باشه زمین هم حرکت داره اصلا زوال یک وقت موهوم است هر ۱ صد هزارم ثانیه را هم در نظر بگیری یا قبل از زوال است یا بعد از زوال است زوال مثل خط است موهوم است ما که در خارج خط نداریم ما که در خارج نقطه نداریم ،این ریاضیات قدیم گفته خط عبارت است از بی نهایت نقطه که بهم چسبیده، اگر نقطه نه طول داره نه عرض و نه ارتفاع، از بی نهایت نقطه هم میشه بی نهایت صفر، از بی نهایت صفر هم که طول درست نمیشه، خب این هم جوابش این است که زوال عرفی مراد است ،میگه الان داره ظهر میشه و از این گذشته آدم وقتی که حین زوال الشمس نمازش با شروع کند، این واقعا شک میکند که از اول الله اکبر نماز تا آخر در وقت واقع شده یا نه،اخه میگه شاید یه تیکه ای از نمازم قبل از وقت بود، امام (علیه السلام) فرمود لا تعد، اعاده نکن، قاعده فراق داره، لا تعد دوباره این کار را نکن ،چون خلاف احتیاط است ،به هر جهت نمازت در وقت باشه این روایت معناش این است، نمیدانم آقای خویی به نطر ما که روایت خیلی شسته و رفته است ولکن خب این بدرد ما نحن فیه نمیخورد چون اینکه نمیداند در اثناء داخل شده، فَوَجَدْتُنِی صَلَّیْتُ حِینَ زَالَ النَّهَارُ یعنی تمام نمازم ،این اصلا ربطی نداره، یا از این روایت شما بیای بگی این ظن معتبر داشته، نه از این، ظن معتبر به دست نمیاد چون ممکن است این یقین داشته، این نداره که به ظن معتبر داخل نماز شده ، خب امام (علیه السلام) استفسار نفرمود، خب بله استفصار نفرمود، چون این احتمال میده کل نمازش در وقت باشه.
و اینکه استفسار نفرمود،چون یک نکته ای است ،این نکته را بگم ،دو تا کلمه، یک کلمه شنیدم بعضی ها این شبهه را دیدم این حرف را که حالا بزار اصلا این ببینم بگم یا نگم ؟...
این نکته ی دوم هم که یک حرفی است که مثلا اگر سائل سوال میکند میگه اقا من رفتم مشهد، حضرت میفرماید مثلا ثوابش اینقدر است، کسی بگه آقا این اطلاق داره چه پیاده چه سواره ،یک حرفی بعضی ها ادعا میکنند که گاهی مواقع عرف اگر از یک مورد خاصی سوال داشته باشه او را تصریح میکنند مثلا اگر پیاده باشه میگه پیاده رفتم یا مثلا میگه من نماز خواندم ،بگیم اقا این اطلاق دارد، چه پشت سر سنی چه پشت سر شیعه ،مثلا میگه نه چون اگر یک شیعه ای پشت سر سنی بر فرض نماز بخواند ،شیعه پشت سر سنی نماز نمیخواند ،حالا اگر برفرض نماز بخواند بعد بخواد بیاد از مرجعش بپرسد، تصریح میکند میگه من پشت سر یک سنی نماز خواندم فرض کن رکوعم این طوری شد، به اطلاق واگذار نمیکند، در اینجا هم کسی بگه اطلاق داره، اگر این بکیر بن اعین اعتمادا علی الظن داخل میشد این را بیان میکرد مخصوصا که اصلا فکر نمیکنم الان خارجا، چه برسه به زمان ائمه (علیهم السلام)، یک کسی ظن داشته و نماز خوانده ،بگه آقا من چکار کنم تحصیل یقین...، چون معمولا تو شهر بوده اذان میگفتند همان روز های ابری هم اذان که میگن، یا طرف یخورده می ایستد که به نظر خودش یقین پیدا بکند لذا حمل داخل شدن در نماز اعتمادا بر ظن، خلاف ظاهر است.
آیا این حرف ها درست است یا درست نیست؟
وللکلام تتمه ان شاء الله فردا