« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد عبدالله احمدی‌شاهرودی

1403/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

صلوه-احکام الاوقات-عروه

 

کلام در این بود که مرحوم صاحب عروه فرمود باید انسان علم به دخول وقت داشته باشه تا نماز را شروع بکند، با شک نمیتواند، ظن چطور؟

 

فرموده ظن هم اعتبار ندارد

 

مرحوم صاحب حدائق فرموده به ظن هم میتواند اعتماد بکند

 

مرحوم فاضل خراسانی که شاید مقصود از فاضل خراسانی ظاهرا صاحب ذخیره هست ،مرحوم سبزواری، ایشون هم فرموده به ظن میتواند اعتماد کند ،خلافا لمقدس اردبیلی و مرحوم شهید در ذکری.

 

صاحب حدائق در واقع به دو وجه تمسک میکند

یک فرمایشاتی در اینجا صاحب حدائق داره، اونجاهاییش که مربوط به فهم روایات و اینهاست خب صاحب حدائق خوب است ،نقل روایات، تسلط بر روایات، یک است ،اما یک جاهایی که به استدلال و به وجوه عقلیه میرسه ،خب در اون جهات یک مقداری کم و کاستی دارد، مثل اون جهات تسلطش بر روایات به فهم ما نیست ،اتفاقا دیدم این حرفی که شیخ انصاری نقل میکند که بعضی ها گفتند متجری مستحق عقاب است زیرا گفتند اگر دو نفر این مایع را خوردن، هر دو یقین داشتند، خمر هست، یکی مطابق واقع بوده و یکی مطابق واقع نبوده ،این ۴ صورت داره،

۱_هر دو عقاب شوند،

۲_هردو عقاب نشوند،

۳_اونی که متجری است عقاب شود و اونی که عاصی است عقاب نشود ،

۴_و برعکس عاصی عقاب بشه متجری عقاب نشه ،

خب اونجا اون قائل گفته :اینی که هر دو عقاب نشن ،این نمیشه چون یکیش عاصی است،

اینی که عاصی عقاب نشه متجری عقاب بشه این خیلی ابرو ریزی است این اصلا متجری اسوء حالا از عاصی است

 

اینکه عاصی عقاب بشه متجری عقاب نشه این که نمیشه چون لازم میاد که یک امر غیر اختیاری دخیل باشه در حسن و قباح عقاب و معنا نداره که امر غیر اختیاری...،

 

پس قطعا هر دو عقاب میشوند فثبت المطلوب ،

عین همین حرف در همین جا در حدائق است که اگر دو نفر یقین داشتند که وقت داخل شده و هر دو نماز خواندند خب یکی وقت داخل شده بود و یکی وقت داخل نشده بود یا باید بگیم

۱_ هر دو نمازشان درست است اعاده نداره معاقب نیستند

۲_ یا باید بگیم هر دو معاقب هستند نمازشان باطل هست باید دوباره بخوانند

۳_ یا باید بگیم اونی که در وقت بوده نمازش باطل است اون یکی صحیح است ۴_یا بر عکس بگیم.

اینکه هر دو نمازشان باطل است و باید اعاده بکنند این که نمیشه چون کسی که نمازش را در وقت خوانده یقین هم داشته این اصلا برای چی نمازش باطل است‌؟اینکه بگیم این نمازش باطل است اعاده بکند اونی که در وقت نبوده صحیح است عقاب نداره اعاده نمیخواد خب اون که اسوء حالا میشه،

بگیم اونی که در وقت بوده درست است اونی که در وقت نبوده باطل است و عقاب داره این را هم که جواب دادند فرمودند این لازمه اش این است ک صحت و فساد ،عقاب و عدم عقاب ،اعاده و عدم اعاده ،متوقف بر یک امر اختیاری باشه چون وقت داخل شد یا داخل نشد در اخیتار من نیست.

 

اونجا شیخ از این استدلال جواب داد که آقا عقاب به امر غیر اختیاری قبیح است ولی عدم العقاب به خاطر امر غیر اختیاری قبیح نیست، الان دو نفر صبح میخواستند بروند دزدی، قرار گذاشتند یکی خواب مونده نرفته، یکی بیدار شده رفته خب دادگاه اونی که خواب مونده را یقه اش را نمیگیرد ،به قول شیخ اعظم عقاب لامر غیر اختیاری قبیح ولی عدم العقاب لامر غیر اختیاری که قبیح نیست، اینجا هم همین طور است عدم العقاب لامر غیر اختیاری است ،این فرمایشات در حدائق هم است ،مرحوم آشیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق یک ادعایی دارد میفرماید اصلا احکام نرفته روی واقع ،حالا یا این ادعاش مطلق است که بعید نیست مطلق باشد، مثلا میفرماید که خمر واقعی حرام نیست معلوم الخمریه حرام است اینجا هم میفرماید اونی که شرط است علم به دخول وقت است نه وقت واقعی چون وقت واقعی در اختیار نیست خب این یک حرف، این حرف درست نیست حکم رفته روی واقع منتها با سایر شروطش، قدرت داشته باشه ،علم داشته باشه ،علمش هم که شرط تنجز است، این طوری نیست که حکم رفته باشه روی معلوم الخمریه .

 

صاحب حدائق برای اینکه ظن به دخول وقت کافی است برای نماز خواندن، دو تا حرف داره

یک حرفش این است که آقا ادله ای که ظن را معتبر کرده اطلاق اونها شامل میشه که هر جایی که ظن داشتی کافی است، غایه الامر اگر تمام این نماز در غیر وقت خوانده شود این تخصیص خورده ،اما اگر بعضی از این صلاه در وقت باشه اون ادله اعتبار ظن شاملش میشه ،دلیلش فقط این روایت اسماعیل بن ریاح نیست این یک دلیلش است ،البته بله به روایت اسماعیل بن ریاح هم تمسک کرده ،روایت اسماعیل بن ریاح: اذا صلیت و انت تری انک فی وقت و لم یدخل الوقت فدخل الوقت و انت فی الصلاه فقد اجزءت عنک این روایت را تمسک کرده، خب این روایت را در حدائق هم ذکر میکند دیگران هم ذکر کردند که سند ندارد موثقه نیست ،میفرماید برای ما ثابت نیست که مراد از ثقه و خبر معتبر که حجت است همان ثقه ای که مصطلح امروز است،باشد ، ما دلیل نداریم لذا ما این سند را معتبر میدانیم، حالا سند را معتبر میدانیم این را دیگه ذکر نکرده که جرا معتبر میدانیم ،چون مثلا در کتب اربعه ذکر شده، یا موثوق الصدور است، اینها در حدائق نیست، ولی این را داره که ما قبول نداریم مصطلح امروز را که خبری که رواتش ثقه نباشند معتبر نیست، اینها را ما قبول نداریم ،حال اینم مهم نیست، دلالتش را قبول کرده و انت تری انک فی وقت ،مرحوم اقای حکیم به دلالت این روایت علی تقدیر صدورها سه تا اشکال کرده ،

یک اشکال این است که تری به معنای تظن نیست و ما این اشکال را دیروز قبول کردیم، ممکن است گاهی مواقع استعمال شود ولی ظهورش این نیست حداقلش این است که مجمل است این یک اشکال که تمام است

اشکال دوم این است که اقا بر فرض تری به معنای تظن باشه این روایت اطلاق ندارد ،شاید مال ظنون معتبر باشه، بگی اقا خب به اطلاقش تمسک میکنیم، میفرماید شرط اول مقدمات حکمت این است که مولا در مقام بیان باشه این روایت در مقام بیان این است که بفرماید این نماز درست است و مجزی است اعاده نداره یا قضا نداره در مقام بیان این نیست که هر کی ظن داره میتواند با ظنش نماز بخواند در مقام بیان این نیست که ظن به دخول وقت معتبر است وقتی در مقام بیان نیست مقدمات حکمت جاری نشه اطلاق نداره

اشکال سومی که میکند این است که آقا لو فرض این روایت درست باشه سندش تمام باشد دلالتش تمام باشد اطلاق هم داشته باشه خب این را حمل میکنیم بر اونجایی که ظن معتبر داره به قرینه ی اون روایاتی که میفرماید ظن حجت نیست، این سه تا اشکال را کرده

این اشکال دومیش که آقای خویی هم پسند کرده این اشکال دوم وارد نیست همان طوری که آقای داماد هم اشاره کرده اشکال دومش وارد نیست زیرا اقای حکیم شما میفرمایید این در مقام بیان این نیست ،این در مقام بیان اجزاء است خب بله در مقام بیان اجزاء است ما هم قبول داریم ولی وقتی در مقام بیان اجزاء است موضوعش را باید بفرماید یا نه؟اگر الان یک کسی بگه اقا هر کس که سیب بخورد باید دهانش را بشورد بگیم این در مقام بیان این نیست که چه سیب هایی بخورد، لذا نمیتوانیم بگیم که مثلا هر سیبی میتواند بخورد ،خب در این روایت آقای حکیم موضوع این اجزاء چیست؟ این نماز از کی مجزی است؟فرمود هر کی ظن داشته باشه خب باید موضوعش را بیان بفرماید هر کی ظن داشته باشه یعنی چی؟هر ظنی یا نه ظن خاصی؟بگی در مقام بیان این نیست اِ پس در مقام بیان چیه؟هر جایی در مقام بیان یک حکمی است قطعا در مقام بیان موضوع اون حکم است بله این اگر یه حکم دیگری داشته باشه در مقام بیان اون حکم و موضوع اون حکم نیست ولی خود موضوع این حکم را که باید بیان بفرماید خب موضوع این حکم کی هست؟این صلاه از کی مجزی است؟و انت تری، خب این میشه اطلاق دیگه، اگر آقای حکیم این اطلاق نداره اصلا مطلق در روایات وجود نداره دیگه، اصلا من باور نمیکنم این حرف را آقای حکیم بزند

(سوال سائل:

جواب:بله تو متجری هستی ولی مجزی است ،مثل این میماند که یک کسی الان نمیداند وقت داخل شده نماز خواند فردا بهش گفتن وقت داخل شده یا نگفتن خب این نمازش مجزی است)

این روایت اطلاق نداره یعنی چه؟ اطلاق اگر در شریعت دو تا داشته باشیم یکیش همین است فکر نمیکنم مستمسک و آقای حکیم، اعتقادات آقای حکیم ،فتانت آقای حکیم،تقوای اقای حکیم ،علمیت اقای حکیم همش یک است ،مخصوصا در اعتقادات، مخصوصا در علم، و در مظلومیت هم، اقای حکیم در واقع هم در نجف در شدت مظلومیت یک فترتی بود و هم در شدت پادشاهی بود واقعا حکیم بود همش محکم بود کجا رفت؟کجا که حوزه یک حکیم دیگر درست بکند ،کو؟مگر اینکه اعجاز الهی بشه.

اما اشکال سوم شما، شما میفرمایید که اقا ما این را حمل بر ظن معتبر میکنیم به قرینه ی اون روایاتی که نهی کرده، خب این جمع تبرعی است به خاطره ی اینکه این فدخل الوقت و انت فی الصلاه، ما باید یک ادله ای پیدا کنیم که ظن غیر معتبر را خارج کرده باشه، ما همچین دلیلی نداریم ،بله، اون اشکال اولیتون پاکیزه است که تری به معنای تظن نیست که عرض کردیم این سابقه هم داره در حدائق، خب این روایت پس به عقل قاصر ما ناتمام است

ثانیهما وجه دوم آقای خویی میفرماید: النصوص المستفیضه الناطقه بجواز التعویل علی اذان الموذن، روایاتی داره که با اذان نماز بخوان، خب اذان که علم آور نیست نهایتش اذان ظن آور است حالا موذن خیلی خیلی درجه یک باشه خیلی وقت شناس باشه ،ظن قوی تر میشه به حساب مراتبش ،چون اصول ظن هم مراتبش فرق میکند، و الا اذان که یقین آور نیست ،خب اینجا مرحوم اقای خویی فرموده اقا این روایاتی که داره بر موذن اعتماد کن ،هر موذنی که نیست، موذن ثقه و عارف، نصوص ناظر به اونهاست، حالا یا علم آور است، علم آور هم نباشه چون ثقه است، البته من اصلا حرفم این است که خبر ثقه ،ثقه ای که خود آدم بشناسد علم میاره، نوع مردم وقتی که ثقه به اونها خبر میده علم میاره، نوع مردم وقتی که اذان میگن ،خب اذان این طوری نبوده که در شهرها در محله ها اینها اذان قلوش که نمیزاشتند ،اذان یک بی سر و پا را نمیزاشتند، اصلا شیعه داره اذان میگه همین طور، الله اکبر، یک ذکری قبلش بگو ، هر کاری که سنی ها گفتند اینها هم تقلید کردند در مساجد شیعه و در حرم ،در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) اِ اصلا قرآنش تمام شده میبینی ۳۰ ثانیه هیچی نمیگه بعد یه دفعه میگه الله اکبر ،خب بی وجدان یه سبحان الله و الحمد الله ،لا حول و لا قوه الا بالله و امثالهم نیست ،هیچی نمیگه اونجا معطل است، الله اکبر، اصلا اذانی که در مکه و مدینه گفته میشه همان را اینجا میگن، من نمیدامم واقعا این چه مصیبتی بود که شیعه گرفتار شد، معمولا موذن ها مردم یقین پیدا میکردند، شما الان توی عوام الناس میگی چرا نماز میخوانی چرا میخوری میگه اذان گفتن تا میگی اذان گفتن طرف ساکت میشه، بله یک جایی مثلا میگه آقا این که فلانی اذان گفت ،میگه درست است ولی دیروز حواسش نبود یه ربع قبلش موبایلش به افق یک جای دیگر بود یک ربع زود تر اذان گفت وقتی این طوری میگی طرف به شک میفته دیگه به شک بیفته عمل نمیکند اصلا عمل نمیکند این حرفی که مرحوم استاد این حرفی که میفرمود که آقا خبر ثقه را عقلا علم میدانند وقتی که میخواست استشهاد بکند میفرمود که مگر نمیدانستی که من گفتم بیا ،میگه نه نمیدانستم، میگه مگه فلانی بهت نگفت؟یعنی وقتی که میگه نمیدانستم، میگه مگه فلانی بهت نگفت ،او اگر در جواب بگه چرا اتفاقا فلانی گفت به من ولی دو سه بار این ظاهرا حافظه اش کم شده یک خط در میون اشتباه میکنه ،این حرف چیه آقای خویی که عقلا خبر ثقه را علم میدانند ،کجا علم میدانند؟بله اصلا اگر ادم وسواس نباشه قرینه ای چیزی در کار نباشه، به طبع اولیه وقتی که یه آدم درست یه حرفی را میزند...، شما الان یک کسی صبح بلند میشه میاد بیرون میگه آقا من سوال کردم گفتن حوزه تعطیل است خب طرف برمیگرده میره ،بعد گفت چرا برگشتی میگه حوزه تعطیله دیگه فلانی گفت، بعد بهش میگه نه این ظاهرا دوشنبه ی این هفته و اون هفته را قاطی کرده ،اینها را که میگه به شک میفته اعتنا نمیکند برمیگرده و تحقیق میکند ،اما اینکه هر خبر ثقه ای هم حجت است این هم درست نیست چون عرض کردم اگر یک ثقه ای باشه که دو الی سه مرتبه از او اشتباه سر بزند یا یک قرائنی باشه ...،لذا خبر ثقه در صورتی حجت است که اطمینان آور باشد اطمینان به این معنا که ادم اگر وسواس نباشه آدم معمولی این طوری است لذا شما الان برو موقعی که اذان میگن در خیابون صفائیه از ۱۰۰ تا مغازه بپرس که ظهر شده؟ میگه بله میگه یقین داری میگه بله الان اذان گفت ،شاید داخل انها دو نفر پیدا نشه که بگه حالا اذان...، علی ای حال این حرف درست نیست که از باب حجیت خبر ثقه باشه و ظن آور نباشه اما چون ثقه هم نداره ، در موذن ثقه بودن معتبر نیست، ثقه ی در اذان لازم است، مثلا آدم هست خیلی دروغ مثل آب خوردن میگن ولی اگر بهش بگی یک روایتی را به دروغ به امام (علیه السلام) نسبت بده ،میگه منو بکش ،میگه مگه من ولد الزنا هستم که به امام (علیه السلام) نسبت دروغ بدم ،مثل آب خوردن دروغ میگه خیلی ها شاید ۹۰ درصد مردم متدین مثل آب خوردن دروغ شوخی میگن ولی اگر دنیا رو به اونها بدی که اقا یک روایتی را به دروغ جعل بکن میگه خاک بر سرم ،ممکن است حاضر باشه دست به زن نامحرم بزنه ،ولی به دروغ روایت جعل نمیکند ،موذن هم همین طور است ،موذن لازم نیست ثقه باشه اصلا ثقه لازم نیست، ثقه ی در اذان است یعنی این الکی اذان نمیگه ،خیلی ها این طورین به همین جهت باید در روایات هم دقت بشه یه افردای هستن دروغ راحت میگن مثلا جمعی از طلبه ها هستند دروغ میگه، مخصوصا دروغی که برای کسی ضرر نداشته باشد ولی اگر یک مسئله شرعی از او سوال بکنی به دروغ جواب نمیده، این قولش حجت است، ما ثقه نمیخوایم، در سیره عقلا ثقه ی در اون کار لازم است، دکتر هم همین طور است میگن برو به دکتر مورد وثوقت میگه این به همه دروغ میگه، میگه بله دروغ میگه ولی در نسخه نوشتن به دروغ الکی دارو نمینویسه، هر آدم دیوانه ای میگه این دکتر مورد اطمینان است ،در این کار، نه اینکه مطلقا ثقه باشد

(سوال سائل

جواب:اولا اینکه مردم دو تا اذان میگفتند یک اذان برای دست کشیدن یک اذان برای اذان صبح، من تا به حال در هیچ جایی نشنیدم ،چرا مرحوم ابوی ما موذن بود، همیشه این معتاد هایی که متدین بودند با ابوی ما دعوا داشتند ،چون می آمدند در خیابون جلوی مسجد می ایستادند تند تند سیگار میکشیدند که میخواستند فردا روزه بگیرند خب متدین بودند این میخواست هی تند تند سیگار بکشه مرحوم ابوی ما هم شاید یک ربع زود تر اذان میگفت اینا باهاش دعوا داشتن که تو چرا زود اذان میگی ،ما می خواهیم سیگار بکشیم ،مرحوم ابوی من هم میگفت من اذانم را میگم شما به اذان من چیکار دارید سیگارت رو بکش، وقتی که بهش میگفتم، میگفت چون مردم عادت کردند تا اخر اذان من میخورند، لذا به خاطر اینکه سیگار اونها اشکال نداشته باشد برای روزه، من طوری اذان میگم که تا آخر اذان وقت برای خوردن باشه، ولی دیگه نمیرفته دوباره اذان بگه ،این هم معمولا همین طور است مخصوصا در ماه رمضان کمتر کسی پیدا میشه تا الله اکبر بگن این شروع کند نماز خوندن، این اگه خیلی متدین بود که میامده رو سجاده نماز شب و نافله میخوانده و اذان و اقامه میگفته ولی اگر این متدینی است که به مستحبات مقید نیستند اینها هم معمولا اذان میگن یا مسواک میزند یا وضو میگیرد تا بیاد مهرش را پیدا کند یک دقیقه طول میکشه طول هم نکشه در اثناء نمازش وقت داخل میشه، من نشنیدم در یک شهری بیان دو تا اذان بگن)

بعد این روایات اذان معارض هم دارد اون معارضش این است صحیحه علی بن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر (علیهما السلام) فی الرجل یسمع الاذان فیصلی الفجر ولا یدری طلع ام لا، اذان را میشنوه نماز صبح میخواند نمیداند صبح شده یا نه، غیر انه یظن لمکان الاذان انه طلع چون اذان گفتند ظن پیدا میکند ،قال لایجزیه حتی یعلم انه قد طلع، خب این روایت دلالت میکند بر عدم اعتبار ظن تصریح داره، ظن هم از اذان حاصل شده، صاحب حدائق فرموده این روایت معارض است با اون روایات و اون روایات چون اکثر عددا و اوضح سندا هست لذا این را به تاویل میبریم که این موذن موذنی بوده که متهم بوده، این هم یکی از اون مواردی است که چند روز پیش عرض کردم آقای خویی این آیه ی شریفه نیست که بفرمایید صد تا عموم هم داشته باشیم یه خاصی داشته باشیم تخصیص میزنیم، نه اصلا اگر صد تا عموم داشته باشیم یک خاص داشته باشیم اصلا این خاص دلیل حجیت نداره ،حتی تعارض هم نمیکند، سرش هم این است که خیلی مواقع تداعی معانی میشه ،یک کلمه ای کسی اضافه میکند مثلا مرحوم استاد یا آقای خویی در این آیه شریفه که فاعتزلوا النساء فی المحیض حتی یطهرن فاذا تطهرن که گفتن آقا اینجا اختلاف قرائت هست حتی یَطهُرن یا حتی یَطَّهرن؟ کدام یکی؟ یطَّهرن ،گفتند این اثر نداره چون ذیل آیه شریف داره فاذا تَطَهرن ،مرحوم آقای خویی، شیخنا الاستاذ، نه، اینجا فاء است، واو نیست اگر و اذا تطهرن بود این صدر و ذیل تعارض داشت و اثری نداشت اختلاف قرائت ،ولی فاء است، فاء ممکن است بعضی از نتیجه را ذکر بکند، ما اونجا عرض کردیم که اقای خویی ، آقای استاد واو و فاء، این در عرب این دقت ها اینها...!! یا مثلا میگفت رحمت خداوند بر غضبش غلبه داره زیرا کلمه رحمت در قران ۲۰۰ بار آمده و کلمه عذاب ۱۸۰ مرتبه آمده یکی نیست بگه اخه مگر یک لفظ رحمت در قرآن بیشتر آمد ...،خب شیطان لفظش مثلا خیلی از انسان کمتر است در قرآن فکر میکنم انسان و ناس بیشتر از شیطان بیشتر باشه پس بگیم این شیطان و ابلیس بهتر است آخه این را از کجا در میارید؟ این فاء و واو هم همین طور است، آقا ما یک چیزایی باید باشه که عرف اینها را متوجه شود، میگه آقا بله قرآن در مقام اعجاز است قطعا این فاء انسب است تا واو ،اما حالا که انسب است انسبیتش به خاطر معناش است ،به خاطر شکل آیه است در فصاحت و بلاغت است یا یک چیزی که خداوند میداند؟ اصلا چه بسا ممکن است یک الفاظی را خداوند در قرآن به کار برده قطعا مقصودی هم داره ولی مردم نمیفهمند خب اونها براشون حجت نیست مگر اینکه عالم به علوم قرآن که اهل بیت (علیهم السلام) هستند تفسیر کرده باشند و الا اگر جایی تفسیر نکردند ما نمیتوانیم از ایه یک معنایی...، مثلا و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله ،ما بیایم آیه را معنا بکنیم و من یخرج من بیته یعنی بیت نفس یعنی نفس عماره را بیرون کن ثم یدرکه الموت یعنی موت نفس ،وقع اجره علی الله یعنی اجرش خود خدا میشه ،خب حالا این حرف ها بر فرض درست باشه ،خب این آیه و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله من بیت یعنی بیت نفس ،یا من خیلی دیدم بعضی عرفا یا منبری ها میگن اینجا دیگ اجرش خود خدا میشه یا مثلا الصوم لی و انا اجزی به، دیدم بعضی ها معنا میکنند الصوم لی و انا اجزا به یعنی جزاش میشم من خدا ،این خیلی مهم است، یا من جزا میدهم، باید به همون خط کش و چشمی که در فقه...، آقا اگر خودت در کتاب طهارت و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله برسی این طور معنا میکنی؟ قطعا نمیکنی میگی این خلاف ظاهر است اینا چیه؟ برای ما ظواهر حجت است فاء و واو ،ما در سیره ی عقلاء در عرب ها، عرف، ما نفهمیدیم که واقعا مثلا فاصلی یا و اصلی اینها با هم فرق میکنند

(سوال سائل

جواب:نه عرض کردم اصلا لمکان الباء یعنی لمکان الباء، ما نمیفهمیم، اونم حضرت فرمود، و الا اگر حضرت نمیفرمود...، و اون سرش این است که به خاطر اینکه عامه که معمولا بی سواد هستند امام (علیه السلام) گاهی یه وجهی میفرموده که اگه بیرون رفت ازش سوال کردند ،بگه من این را از قرآن در آوردم

میگن یکی آمد پهلوی یکی از این علماء گفت که دلیل بر حرمت ریش تراشی در قرآن هست ؟همون جا یک آیه خواند طرف رفت، لمکان الباء یعنی ما میفهمیم؟نه ،وامسحوا برئوسکم و ارجلکم، خب اگه ما باشیم میگیم و ارجلکم منسوب به نزع خافض است، باء آن حذف شده،به ما بگن معنا کن این طوری معنا میکنیم، یا امسح علی المراره، ما جعل علیکم فی الدین حرج، اگر جلو ما بگذارند،ما وضوی جبیره ای را از آن نمیفهمیم ،شاهدش هم این که مثلا اگر دست آدم قیر باشه ،نمیشه بکنی ،آقای خویی فرموده تیمم بکنند، از ادله ی وضوی جبیره نمیتوانیم به اینجا تعدی کنیم، اگر قرار بود به این راحتی ما قرآن را یاد بگیریم ۱۴ معصوم نمیخواستیم دیگه و غیبت حضرت حجت دیگه یکی از مشکل ترین مصائب شیعه نبود)

خب این روایت، بله ما دلیلی نداریم بر مطلق ظن ،خب این روایت را چکار میکنی آقای صاحب حدائق، عبد الله بن عجلان قال ابو جعفر (علیه السلام) اذا کنت شاکا فی الزوال فصلی رکعتین فاذا استیقنت انها قد زالت بدات بالفریضه، وقتی یقین پیدا کردی ،خب اینکه ظن را نفی میکند، ایشون فرموده این روایت حکم علم و شک را بیان کرده، شک ،نمازت باطل است نماز را شروع نکن علم نمازت صحیح است، اما اگر ظن داشتی چی؟عجیب است خود آقای خویی اینجا به کلمه ی فاء تمسک نمیکنه که فاذا ،

 

خب این مناقشه ی مرحوم آقای صاحب حدائق مبنی بر یکی از دو امر است

یک : یا باید بگه فاذا استیقنت مفهوم ندارد ،

دو :شک هم ظن را شامل نمیشود، شک یعنی ۵۰ درصد اما اگر کسی بگه شک یعنی غیر علم و این اذا اسیقنت مفهوم داره ،یکی از این دو تا را علی سبیل مانعه الخلو بگه ،اینجا مشکل میشه کارش ،خب ببین آقای خویی در فاء اونجا اون حرف را میزنید، اینجا هم فاء دارد ولی صحبتی از فاء نمیکند، خب ممکن بگی فراموش کرده یا اون حرف را آقای تبریزی زده، آقای خویی نزده ،در صورتی که اون حرف برای آقای خویی است، علی ال حال کار نداریم، شاک هم که گفتن ،این که ما وهم داریم و علم داریم و ظن داریم و شک داریم، این برای منطق و اصول است ،ما یک علم داریم یک غیر علم، از غیر علم تعبیر به شک میکنیم الان به یک کسی بگی آقا تو الان یقین داری ساعت ۱۰ ؟میگه نه شک دارم ،میگه واقعا احتمال نمیدی ساعت ۱۰ باشه؟ میگه چرا احتمال زیاد میدم ولی یقین ندارم ،شک در عرف در لسان محاوره به معنای عدم علم و یقین است، روی این جهت در ما نحن فیه این حرف درست نیست

و للکلام تتمه ان شاء الله فردا

 

logo