« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد عبدالله احمدی‌شاهرودی

1403/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

کراهة الصلاه فی الاوقات الخمسة

 

کلام در اتیان صلاه در اون اوقاتی که کراهت داشت را تمام کردیم وارد شدیم دیروز در احکام اوقات.

مطلب اولی که عرض کردیم این بود که مکلف اگر نماز بخواند فی غیر وقتها این نمازش باطل است خب این ادله اش را عرض کردیم جای شبهه نداشت.

 

حالا اگر کسی میخواد وارد نماز بشه باید علم به دخول وقت پیدا بکند یا ظن هم کافی است ؟صاحب عروه میفرماید باید علم به دخول وقت پیدا بکند یکی به خاطره ی قاعده ی اشتغال،اشتغال یقینی یستدعی برائتا یقینیه، یکی استصحاب عدم دخول وقت خب وقت هنوز داخل نشده، دلیلش این است که

(سوال سائل:

جواب استاد: میرزای نایینی فرمود صلاه در وقت، ظرف نیست ،یعنی صلاه باشه وقت هم باشه ترکیب است چون هر دو تا عرض است هم وقت و هم صلاه)

خب و روایاتی هم هست که اون روایات هم دلالت میکند که باید علم به دخول وقت پیدا بکنی.

حالا این علم به دخول وقت این از باب حکم واقعی است یا از باب حکم ظاهری؟ یعنی اگر کسی الان شک دارد ،مثلا کسی که شک دارد وضو دارد یا وضو ندارد وارد مسجد میشه میبینه مرحوم آقای گلپایگانی داره نماز جماعت میخواند گفت آقا برم زود وضو بگیرم بهش گفتن تو تا صورتت را نشستی آقای گلپایگانی ۸ رکعت را تمام کرده و رفته، خب میگه ما رجاءا نماز میخوانیم بعد فکر میکنیم ببینیم وضو داشتیم یا نداشتیم بعضی ها گفتن علم به دخول وقت ،شرط واقعی است یعنی اگر شک داره دخول وقت شده یا نه شروع کنه نماز بخواند بعد هم معلوم بشه وقت داخل شده بوده باز این نماز باطل است، زیرا نماز قصد قربت میخواد قصد امتثال میخواد خب وقتی که این شک داره وقت داخل شده یا نه قصد قربت نمیتواند بکند، این یک مسئله ای است محل ابتلا ،حالا در این مسائلی که من گفتم ممکن است کسی بگوید محل ابتلا نیست ولی مثلا یک کسی الان شدید محصور است آن چنان محصور است که این ۹۹ و نیم درصد اطمینان دارد که اگر الان نماز را شروع بکند به آخر نماز نمیتواند خودش را برساند وضو را باطل میکند خب این میتواند نماز بخواند؟بعضی ها اشکال کردند گفتند این نماز هم بخواند نمازش باطل است ،یا مخصوصا در صلاه طواف این خیلی محل ابتلا است اونایی که میخواند خلف المقام عند المقام نماز بخوانند خب این خلف المقام عند المقام این میره اونجا نماز را شروع میکند خیلی مواقع است که ظن قوی دارد اطمینان دارد که الان میان این طائفین و اون شرطه ها هلش میدهند، یک وقتی ما چندین سال پیش مشرف شده بودیم من همش فکر میکردم که چطور میشه این نماز خلف المقام بعد فکر کردم من باید طوری طواف بکنم که طوافم موقع اذان مغرب تمام بشه بعد برم تو صف نماز جماعت همون پشت مقام بایستم نماز بخوانم گفتم خب وقتی اونا نماز جماعت میخوانند ما نماز طواف میخوانیم بعد دیدم که این ممکن است اون دور و بر اعتراض بکنند که صدات بلند بودو...، گفتم تا این نمازش را تمام کرد من برم، اتفاقا شرطه آمد دید من مشغول هستم این شرطه ایستاد هیچ کس را نزاشت مزاحم نماز من بشه ما دیگه نماز خواندیم مثل سران کشورها ،ولی اگر ادم میره اونجا نماز میخواند هر لحظه اطمینان داره یا ظن داره که هلش میدهند لذا بعضی ها اصلا من دیدم فتوا میدهند در جایی که در معرض بطلان است اگر انسان نماز بخواند نمازش باطل است زیرا این قصد قربت نمیتواند بکند در صورتی این نماز امر داره و قصد قربت میتواند بکند که تا آخر نماز برساند اگر کسی اطمینان داره که در ۳ رکعت وضو باطل میشه از اول نمیتواند به قصد امتثال بیاورد لذا گفتن کسی که علم به دخول وقت نداره نمازش باطل است ولو فی علم الله در وقت خوانده باشه ،خب این حرف حرف درستی نیست حتی اگر انسان علم داره که اینجا نمازش باطل میشه نماز را شروع میکند اتفاقا السلام علیکم و رحمه الله و برکاته را گفت ، وضوشم باطل نشد و کسی هم هلش نداد

(سوال سائل

جواب:ببین عوام الناس ،عوام الناس نمیخواد، خود آدم هم میگه حالا به امید خدا نماز میخوانیم میگه علم داری ؟میگه به امید خدا چون اینی که نمیشه با علم قصد قربت کرد این باید یا بو علی سینا باشی یا خیلی بی عقل باشی، خیلی از مردم، واقعا طرف میبینی میگه حالا به امید خدا میخوانم، قصد قربت کرده دیگه، میگی اقا نمیشه قصد قربت بکنی میگه قصد قربت کرد ولو روی جهل باشه، بی مبالات باشه، قصد قربت کرده بعد هم معلوم شد نمازش درست است کافی است دیگه این چه اشکال داره،ولو

خود ما هم در مکه احتیاط میکنیم، با اینکه من خیال میکنم مجتهد متدین باید برای مردم سهل بگیره برای خودش سخت بگیره، سهل بگیره نه اینکه خلاف ما انزل الله فتوا بده، نه ،ولی برای خودش ،خود مرحوم اقای خویی میفرمود و از مرحوم استاد که من خودم شنیدم ایشون میفرمود،از آقای خویی هم با واسطه شنیدم که فرمود من ترتیب بین یمین و یسار را در غسل معتبر نمیدانم ولی از اول عمرم یادم نمیاد غسلی کرده باشم و در او ترتیب را رعایت نکرده باشم)

ما خودمان با اینکه اینایی که میگن صلاتی که در معرض زوال است ،این صلاه اشکال دارد ما اصلا میگیم این حرف موازین علمی ندارد اصلا، نه اینکه غلط است، ولی در عین حال در حج میرفتم یه نمازی آنجا میخواندم باز میرفتم ۳ متر عقب تر میخواندم باز ۴ متر عقب تر میرفتم، میرفتم تا اون نزدیکای اون دیوار زمزم پشت خلف مقام و اینها)

 

پس این حرف که کسی بگه آقا علم به دخول وقت شرط واقعی است این حرف حرف ظاهرا درستی نباشه

 

ولی گفتن شرط ظاهری است، شرط ظاهری یعنی مکلف نمیتواند اکتفا کند به این نماز ،چه بسا ممکن است فی علم الله درست باشه ولی فردای قیامت نمیتواند بگه ان شاء الله درست است ،

 

در اون نماز جماعت هم همین طور است یک کسی الان وارد مسجد میشه شک داره که وضو دارد یا ندارد، بله استصحاب هم میگوید وضو ندارد ولی خب به نظر من اگه عاقل درست و حسابی باشه میگه اقا ما این نماز جماعت را میخوانیم بعد باز میریم وضو میگیریم فرادا هم میخوانیم خب این جماعت چه فایده دارد ؟این نماز جماعت اگر وضو داشته باشیم این خودش ثواب فضیلت جماعت را بردیم.

 

لذا قول صحیح این است که علم به دخول وقت شرط ظاهری است ،خب شرط ظاهری یعنی چه؟یعنی مکلف نمیتواند در مقام عمل به این ،اکتفا بکند

 

شرط ظاهری چرا؟یکی لقاعده الاشتغال ،یک وقتی مرحوم استاد در قاعده ی اشتغال اشکال میکرد که قاعده اشتغال محکوم است به اصل برائت ،اقا من شک دارم نماز خواندم یا نخواندم خب رفع ما لا یعلمون ،من شک دارم روزه گرفتم یا نگرفتم خب رفع ما لا یعلمون، چون در قاعده اشتغال ،عقل میگه اشتغال یقینی یستدعی برائتا یقینیه، حکم عقل هم همه جا معلق بر عدم ترخیص شارع است حالا خود شارع صاحب مسئله میفرماید من عقابت نمیکنم عقل تو چی میگی دیگه؟

(سوال سائل

جواب :خب اونجا هم همین طور ،بیان است در صورتی که شارع ترخیص نکند، اگر الان شارع بفرماید آقا تو غیر از اینی که امروز نماز نخواندی من کاریت ندارم، خب دیگه عقل چی میگه، خودش میفرماید کاریت ندارمم

این را ایشون در بحث تداخل اسباب و مسببات اذا تعدد الشرط و اتحد الجزاء اونجا فرموده و این حرف ظاهرا سابقه هم داشته که قبل از ایشون هم گفتن ،این حرف درست نیست، کبراش درست است همه جا احکام عقلیه در باب اطاعت و عصیان معلق بر عدم ترخیص شارع است، هر جا شارع بفرماید من ترخیص دادم عقل کاری نداره، لذا ما گفتیم اصلا شارع میتواند قطع را از حجیت بندازه، اصلا اینایی که میگن قطع را نمیشه از حجیت انداخت اینها اینقدر غافل بودند که اگر یک لحظه التفات پیدا میکردند که قطع را میشه از حجیت انداخت میگفتند کسی که منکر بشه مثل این میماند که کسی بگه امروز یوم الشک ماه رمضان است، میگیم این ماه اصلا شعبان نیست چه برسه به یوم الشک ماه رمضان میگه نه ظاهرا تقویم ها یک ماه پس و پیش کردند میگه بابا حالا تقویم ها یک ماه پس و پیش کردند ولی هنوز تازه محرم تمام شده ،یک ماه گذشته ،محرم تا رمضان که ۶ ماه فاصله داره، میگه نه امروز یوم الشک است، واقعا اینایی که میگن قطع را نمیشه از حجیت انداخت اینها خیلی اصلا غافل هستند ملتفت نبودند ،اصلا خیلی موقع ها خداوند مطالب بدیهی را از ذهن میبره تا این آیه ی شریفه را همه لمس کنند و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا ،تا اونایی که میگن آقا کشور را جامعه را اجتماع را نمیشه با فرمایشات ائمه (علیهم السلام) پیش برد ما باید چکار بکنیم چکار بکنیم چکار بکنیم اونها بفهمند که بشر هر چقدر که...، مرحوم اقا ضیا جزء متفکرین بوده آ شیخ اصفهانی جزء متفکرین بودند چون این علمای شیعه این بزرگان اگر در رشته های دیگه تحصیل میکردند قطعا ما فوق درجه یک اون رشته ها میشدند چون هیچ علمی به سختی علم فقه و اصول نیست هم باید عرفیاتت، هم باید روایاتت ،هم باید عقل را، هم باید تتبع در کلمات را ،همه جهات، خیلی، یعنی یک نفر یک جایی میخواد فتوا بده...، اون یک استاد ریاضی رو عقلانیت فکر میکند، اون فلسفه، فلسفه واقعی را میگویم فلسفه بوعلی سینا حکمت متعالیه که فلسفه نیست اونا در واقع ذوق است اونها عقل است ،اصلا خدا میداند هر جا بحث های فقهی و اصولی به حکم عقل میرسد از خوشحالی رو هوا میپریم چون راحت است نظر دادن، ولی خب این در ما نحن فیه اینجا هم همین طور است درست است که حکم عقل جناب استاد به اشتغال ، معلق بر عدم ترخیص شارع است ،کسی بگه شارع نمیتواند ترخیص بدهد مثلا آقا ضیاء میفرماید شارع نمیتواند ترخیص بدهد در محتمل المعصیة ،درست نیست چون شارع وقتی ترخیص داد دیگه معصیت نیست، ولکن کلام این است که شارع ترخیص داده یا نداده؟ ترخیص را بیار، اطلاق رفع ما لا یعلمون منصرف از موارد شک در اشتغال است، لذا یک کسی ساعت ۴ بعد از ظهر نمیداند نماز خوانده یا نخوانده خب عقل میگه باید نماز بخوانی ،رفع ما لا یعلمون چی؟ رفع ما لا یعلمون اطلاق ندارد ،خب استاد شما اینی که میفرمایید رفع ما لا یعلمون وارد بر قاعده اشتغال است خب این یک تالی فاسد دارد یک نقضی دارد نقضش این است که طرف ساعت ۳ بعد از ظهر نمیداند نماز خوانده یا نخوانده بره بخوابه؟میفرمایید نه نمیتواند بخوابد خب چیکار کنه؟بره نماز بخواند خب چرا؟به خاطر قاعده اشتغال؟نه به خاطر چی؟به خاطر استصحاب چون استصحاب میگه تو نماز نخواندی،نخواندی ،نخواندی، الان هم نماز نخواندی، خب استصحاب میگه نماز نخواندی خب این چه ربطی داره؟ میفرماید استصحاب میگه نماز نخواندی الان هم نماز نخواندی، خب استصحاب میگه نماز نخواندی این چه ربطی دارد؟ میفرماید استصحاب میگه نماز نخواندی اثبات میکند بقاء وجوب را که وجوب الان هست، زیرا هر وجوبی که جعل میشه بقاءا مغیا است به عدم اتیان، یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاه اذا زالت الشمس فقد وجبت الصلاتان الی ان تاتوا بهما، تا وقتی که بیارید این دو تا نماز را، خب استصحاب میگه نیاوردید، غایت حاصل نشده ،حالا این قید را از کجا در آوردی؟ اقای خویی و اقای استاد میفرمایند چون اطلاقش لغو است چون بعد از آنی که من آوردم تکلیف باز باقی باشد لغو است ،خب اقای صدر اشکال کرده ،ما هم، اشکال اقای صدر به اون کیفیت که ایشون اشکال کرده درست نیست، ولی اشکال درست را به آقای خویی عرض کردیم، ولکن نه، برائت انصراف دارد از موارد شک در اشتغال ،شاهدش هم این است که همین برائت در مرآی و منظر فقها بوده ولی در عین حال عقلا هم میگن که باید اشتغال یقنی یستدعی برائه یقینیه، حالا کاری نداریم ،پس این قاعده اشتغال خودش یک شبهه داشت که رفع ما لا یعلمون وارد است، که جوابش را عرض کردیم استصحاب عدم دخول وقت هم همین طور، منتها ما که استصحاب را قبول نداریم نمیتوانیم به استصحاب تمسک کنیم، ما همان قاعده ی اشتغال، روایاتی هم که در مقام است، اون روایات که باید یقین پیدا بکنیم که وقت داخل شده ،روایاتی هست که باید تحصیل یقین بکنیم یکی از اون روایات این است صحیحه علی بن جعفر عن اخیه موسی (علیهما السلام) اقا موسی بن جعفر (علیهما السلام) فِی الرَّجُلِ یَسْمَعُ الْأَذَانَ فَیُصَلِّی الْفَجْرَ وَ لَا یَدْرِی أَ طَلَعَ أَمْ لَا نمیدانم طلوع کرده یا نه غَیْرَ أَنَّهُ یَظُنُّ لِمَکَانِ الْأَذَانِ أَنَّهُ طَلَعَ گمان پیدا میکند که طلوع کرده قَالَ لَا یُجْزِیهِ حَتَّی یَعْلَمَ أَنَّهُ قَدْ طَلَعَ، مجزی نیست تا وقتی که یقین پیدا بکنی ،

روایت دیگر هم باز روایت عبد الله بن عجلان قال ابو جعفر (علیه السلام) اذا کنت شاکا فی الزوال فصل رکعتین فاذا استینقنت انها قد زالت بدات بالفریضه، وقتی که یقین پیدا کردی که زوال شمس شده بدات بالفریضه ،نماز واجبت را شروع کن .

خب این روایات دلالت میکند ،خودش هم اصلا فکر میکنم ارتکاز قطعیه متشرعه مسلم است، پیر زن های در روستا هم سوال میکند ننه اذان گفتن نماز بخوانم؟ وقتی شک میکنه سوال میکند، لذا این احتیاجی به بحث نداره، بعد میفرماید و لا یکف الظن لغیر ذوی الاعذار ،ظن کافی نیست (قبل از آنی که این را توضیح بدم یک کلمه در عروه، چیز مهمی نیست ولی خب یک جمله عرض بکنم ،صاحب عروه میفرماید لا یجوز الصلاه قبل دخول الوقت فلو صلی بطلت اگر قبل از دخول وقت نماز بخواند باطل میشه و ان کانت جزء منها قبل الوقت، اگر یک جزءش هم قبل از وقت باشه باطل میشه، خب این هم معلوم است زیرا وقتی که حدیث لا تعاد تخصیص میزند وقت را، لا تعاد الصلاه، خب الان اگر من یک رکعت نمازم قبل از وقت است نیم رکعت نمازم قبل از وقت است خب این نیم رکعت، صلاه است، تعاد الصلاه باید اعاده بکنم و این هم باز خودش فکر میکنم که کسی عمدا قبل از آنی که جزئی از وقت...، این اصلا، اینها در واقع اجتهاد نیست اجتهاد یعنی مسائل نظری، اینکه نماز در غیر وقت باطل است این مثل این است که نماز صبح دو رکعت است

(سوال سائل

جواب : اون هم باز همین طور است تنها فقط حدیث لاتعاد نیست، اون روایاتی که وقت شرط است، ظاهر از اینکه وقت شرط صلاه است یعنی همه اجزاء.

سوال:

یکیش این روایت است اون روایات دیگر هم هست اذا زالت الشمس فقد وجبت الصلاتان وقتی که زوال شمس بشه وجوب میاد ،... چون ظاهرش در احداث است نماز وقتی واجب میشه باید بیاری تکبیره الاحرامش هم قبل از وقت باشد نمازش باطل است .

سوال:

من ادرک برای آخر وقت است نه قبل از وقت)

خب و لا یکفی الظن لغیر ذوی الاعذار ،ظن کافی نیست ،خب به خاطر اینکه ان الظن لا یغنی من الحق شیئا، اصل عدم حجیت است هر چی را شک بکنیم اصل عدم حجیتش است غیر از اینکه روایاتی که الان خواندیم که باید یقین پیدا بکنیم که فرمود لا یجزیه حتی یعلم انه قد طلع، یا فاذا استیقنت اگر یقین پیدا کردی خب ظن که یقین نیست، دو تا روایت هست که صاحب حدائق به این دو تا روایت تمسک کرده و فرموده ظن کافی است

یکی از این دو روایت ما رواه المشایخ الثلاثه باسنادهم عن اسماعیل ریاح عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال اذا صلیت و انت تری انک فی وقت و لم یدخل الوقت، اگر تو نماز خواندی و انت تری میبینی که وقت داخل شد و حال آنکه لم یدخل الوقت فدخل الوقت و انت فی الصلاه، وقت داخل شد و تو در حال نماز بودی فقد اجزءت عنک ،این نماز از تو مجزی است ،

 

خب این روایت تری را معنا کردند به معنای تظن، اذا صلیت و انت تری ،این تری به معنای تظن شاید به این جهت باشه که مثلا ازش سوال میکنه ، میگه به نظر من که مطلب این است، میگه یقین داری؟میگه نه یقین که ندارم ولی به نظرم این طوری میرسه، این تری یعنی نظرت این است، خب این روایت دلالت میکند که ظن کافی است منتها در جایی که بعد در اثناء نماز وقت داخل بشه،

 

مرحوم اقای خویی مرحوم اقای حکیم اشکال کردند به این روایت ،آقای خویی اشکال کرده هم سندا و هم دلالتا ،

اما سندا خب اینجا اسماعیل بن ریاح توثیق ندارد، مرحوم حاجی نوری فرموده: شیخ مفید تمام اصحاب امام صادق (علیه السلام) را توثیق کرده ،همون حرفی که عامه در اصحاب رسول خدا (صلی الله علی و آله و سلم) میگن که اقا هر کس که از صحابه باشه این عادل است ،نه تنها که عادل است قاعدتا باید بگن مجتهد هم هست، نه تنها که مجتهد هم هست میگن که اقتدا به اونها و گوش دادن به حرف اونها کافی است، اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم ،حالا من نمیدانم اینها که این حرف را میزنند، صحابه را هم معنا میکنند که هر کسی که رسول الله (صلی الله علی و آله و سلم) را دیده، اینها این سوره منافقین را چکار میکنند ،خب این منافقین اگر میگید نبودند که قرآن میفرماید بودند، اگر بگید اینها جزء صحابه نبودند که خب صحابه که یعنی هر کسی دیده، این الان نفهمیدم اینها این را چطور جواب میدهند ،حالا مثلا بگن ما اونهایی که یقین داریم منافق هستند اونها را خارج میکنیم، خب اونای دیگه هم میشه تمسک به عام در شبهه مصداقیه ،چون یقینا منافقینی بودند حتی اگر اون روایتی که اونها درست کردند، جعل کردند ،اینها من خیال میکنم این روایت را جعل کردند چون دیدن خلیفه دوم اسوء صحابه است، خب از اینور اگر بخوان یک نفر را جدا بکنند در خلیفه دوم مشکل میخوردند ،این شاید من احساس میکنم اصل سر جعل این حدیث این بوده که اینها دیگه او را نمیتوانستند درست بکنند و عامه هم یک تعصبی دارند روی او که من احساسم این است حتی نستجیر بالله زبانم لال اگر کسی به مقام رفیع رسول خدا (صلی الله علی و آله و سلم) چیزی بگه زبانم لال اونها تحمل میکنند ولی نسبت به دومی اونها به هیچ وجه تحمل نمیکنند اونها به خاطر اینکه بتوانند دومی را درست بکنند زور زدند و الا این حرف که ان مثل اصحابی کالنجوم، اینها که اصلا دیوانه ها هم میخندند چه برسه به ادم های عاقل ،خب عین همان حرف را گفتند مرحوم شیخ مفید در اصحاب امام صادق (علیه السلام) فرموده و اسماعیل بن ریاح از اصحاب امام صادق (علیه السلام) است، اگر مثلا ۴ هزار نفر شاگرد در محضر امام صادق (علیه السلام) تلمذ میکردند هر ۴ هزار نفر ثقه بودند و اسماعیل بن ریاح هم جزء همان ها است، این را مرحوم آقای خویی اشکال کرده که آخه این حرف که محقق نوری، مرحوم صاحب وسائل ،این حرف شیخ مفید را دنبال کردند آقای خویی میفرماید ما ندیدیم جایی تصریح کرده باشه کسی به اینکه همه اصحاب امام صادق (علیه السلام) از ثقات هستند ،شیخ طوسی، ایشون میفرماید خودش را به تعب انداخته که شاگرد های امام صادق (علیه السلام را بشمارد و بتواند ۴ هزار تا را جور میکند حتی منصور دوانقی (لعنه الله علیه) ابو حنیفه و امثال اینها (لعنه الله علیهم اجمعین) اینها را هم شمرده باز ۴ هزار تا شاگرد نتوانسته درست بکند، حالا مرحوم آقای خویی میفرماید ۳ هزار نفر یا ۳ هزار و خورده ای اینهایی که در محضر امام صادق (علیه السلام) تلمذ کردند، خب اگر کسی بگه نه اینکه همه ی اینها ثقه هستند، خب اسماعیل بن ریاح جزء اصحاب بوده ،ولی همه اصحاب که ثقات نبودند، خب از کجا معلوم است این جزء اصحاب ثقه بود لذا این وجه توثیق وجهی ندارد ، وجه دیگری که برای تصحیحش گفته اند این است که گفتند ابن ابی عمیر از اسماعیل بن ریاح روایت نقل کرده و هر کسی که ابن ابی عمیر از او روایت نقل بکند او ثقه است چون شیخ طوسی فرموده ابن ابی عمیر بزنطی و صفوان و غیرهم لایرسلون و لا ینقلون الا عن ثقه این وجه را مرحوم اقای حکیم قبول کرده و جماعت دیگری قبول کردن مرحوم اقای خویی این وجه را مناقشه کرده ما هم این وجه را به عقل قاصر ما تمام نیست اونی که ما روش خیلی اصرار داریم و الی یومنا هذا به بعضی از اقایون هم که گفتند این شهادت شیخ که گفتیم جوابی ندادند این است که خب این عبارت شیخ که ان ابن ابی عمیر بزنطی و صفوان و غیرهم لا ینقلون و لا یرسلون الا عن ثقه، این غیرهم باید اشاره به یک جایی باشه، نمیشه که یک کسی در رجال در کتابش بنویسه جماعتی هستند که لا ینقلون الا عن ثقه ،میگن اقا این بدرد چی میخورد میخوای تو موزه بگذاری، خب این جماعت کیا هستند این غیر کیا هستند که شیخ داره شهادت میده، باید یک جایی ذکر کرده باشه لذا اقای خویی میفرماید این حدس و اجتهاد شیخ از کلام کشی در اصحاب اجماع است ،بعضی ها میگن اقا خب مرحوم شیخ طوسی در حق جعفر بن بشیر همین را فرموده که لا ینقل الا عن ثقه، خب ما عرض کردیم جعفر بن بشیر که به تنهایی غیر نمیشه، یعنی شیخ طوسی ابن ابی عمیر را شمرد بزنطی را شمرد صفوان را شمرد این جعفر بن بشیر سخت بود کلمه غیرهم گذاشت ؟این غیرهم باید ۶ الی ۷ نفر باشند ،کو در کجای کلام است ما به این وجه گفتیم که این شهادت شیخ درست نیست ، بر فرض از این اشکال هم رفع ید بکنیم یک شبهه ای هم در اصل این توثیقات عامه ی این طوری یک شبهه ای داریم که اینها روی مبانی اصولی تمام نمیشود، البته مهم نیست خیلی ،یعنی در مقام فتوا خیلی ثمر عملیه نداره، حالا دیگه اون شبهه را عرض نمیکنم ،خب اینجا اشکال سندی و

اشکال دلالی کردند اذا صلیت و انت تری، خب اقای حکیم سه تا اشکال کرده سه تاش در یک خط، این سه تا اشکال در یک خط را در تقریرات اقای خویی در یک صفحه نوشتند

یک اشکالش این است که تری به معنای تظن مانوس نیست در لغت عرب، بله در ما فارس ها میگن مثلا نظر من این است این طور به ذهنم میاد، من این طور میبینم حتی این طور میبینم را میگن ،میگن من این طور میبینم که ایشون مثلا بعید میدانم بیاد ،قبول بکند، بهش میگن یقین داری؟ میگه نه یقین ندارم ولی ظن قوی دارم، ولی در لغت عرب تری به معنای تظن ؟!،درست است که در ادبیات یکی از افعال قلوب را همین رءی گفتند ولی اونجا هم فکر نمیکنم رءی و ظن که از افعال قلوب شمردند اونجا هم فکر نمیکنم که رءی به معنای ظن باشد، حالا بر فرض هم باشد، ادبیات، اینی که میگن باید مجتهد در ادبیات هم مجتهد باشد این معناش این نیست که بیان بهش بگن ضلتم چه صیغه ای است؟ بگه که اقا مگر شما قرآن نخواندی میگه چرا قرآن خواندم، میگه ضلتم چه صیغه ای است، بعد بیاد بگن حالا این ضللتم چطور شده ضلتم؟ اینها معناش این نیست، اینی که میگن فقیه باید مجتهد باشه یعنی مثلا اگر یک جایی در یک عامی است یک ضمیری است آیا این ضمیر به آخری برمیگرده به اولی برمیگرده، اینجا چمیدانم بگه اخفش گفت الاقرب یمنع الابعد اون یکی گفت السابقون السابقون یعنی این محتهد باید این ظهور را خودش تشخیص بده، لذا نحات گفتند، خب بی خود گفتند، اقا صرفیون اشکال کردند خب بی خود اشکال کردند یعنی آنچه که استنباط حکم مبتنی بر اون است در او نباید مقلد باشد در او باید مجتهد باشه ولو این اجتهادش رو از این کلمات به دست بیاره مثلا ادباء و نحات را نگاه بکند ،اشکال نداره ولی خودش باید صاحب نظر باشه، در فلسفه هم همین طور است، در منطق هم همین طور است و امثالهم، مجتهد حق نداره هیچ، لذا ما اصلا عرض کردیم این موضوع شناسی، اگر این موضوع شناسی در استنباط دخیل است که ما عرض کردیم اصلا ربطی به استباط ندارد ولی اگر در استباط دخیل باشد مجتهد حق ندارد روی تبعیت از یک موسسه موضوع شناسی بیاد فتوا بده اقا فلان موسسه گفتند که خورشید این طوری طلوع میکند، ما میگیم اصلا دخالت در استنباط ندارد ،من فکر نمیکنم اونهایی که اعلم هستند اصلا خودشان بتوانند طلوع فجر را تشخیص بدهند، یعنی اگر برن تو بیابون من بعید میدانم ،حالا چیکار دارم ربطی به من ندارد ،ولی اگر یک جایی این دخیل باشه مجتهد حق نداره بگه اقا من اینجا را از فلان کس یا فلان موسسه میگم ،اقا من نظر میدم روی نظر کارشناسی پلیس، بی خود، قاضی که حق نداره به نظر کارشناسی پلیس نطر بده، اینکه قاضی نیست ،مجتهد حق نداره روی نظر دیگران...،اصلا مجتهد کارش این نیست، اگر یک جایی واقعا موضوع شناسی دخیل در استنباط باشه انظار اینها واقعا حجت نیست، آقا کارشناسان این طوری گفتند، خب به ما چه مربوط است ،یک جایی باید اون کارشناس را شارع مقدس امضا کرده باشه ،مثلا شارع به قاضی گفته در ساختمان، مثلا در خیار غبن و در ارش به قول مقوم تو اخذ کن، خب اون یک حرفی، ولی اگر شارع نفرموده که به قول پلیس اخذ بکن من که نمیتوانم به قول پلیس اخذ بکنم، چه حکم من چه فتوای من اگر متوقف باشه بر این موضوع شناسی اصلا اعتماد به انظار آنها دلیل نداره، وجهی ندارد.

وللکلام تتمه ان شاء الله فردا

 

logo