1403/07/01
بسم الله الرحمن الرحیم
اوقات الصلوة-وقت نوافل-عروه-مساله ۱۸ از عروه
کلام در این بود که مرحوم صاحب عروه فرمود یه مواردی هست که عبادات مکروه است از این مواردی که عبادات مکروه است چند تا استثناء شد یکی نوافل مرتبه،نوافل مرتبه مکروه نیست در این اوقات ،دو:قضا نوافل،سه :نوافل ذات الاسباب مثل نماز زیارت و نماز حاجت و امثالهم اینها مکروه نیست
خب یکی از موارد کراهت بعد از صلاه صبح تا طلوع شمس و بعد از صلاه عصر تا غروب شمس است یکی از مستثنئات قضا نوافل بود آقای خویی به سه طائفه استدلال کرد
یک طائفه را دلالتا خدشه کرد
یک طائفه را سندا خدشه کرد
یک طائفه را دلالتش و سندش را قبول کرد
عرض ما این بود که این طائفه ای که آقای خویی شما دلالتا و سندا قبول کردی این طائفه دلالتش مخدوش است، واقعا یکی از این گره هایی که در فقه است که الی یومنا هذا برای ما حل نشده، برای هیچ کس حل نشده، هر کس بگه حل شده خیال محض است ما مواردی داریم در شریعت که این موارد مشهور یا شهرت قویه قریب به اجماع و اتفاق کل قائم شده ،روایاتی که استدلال میکنند یا مینویسند این روایات اصلا دلالت نداره، گاهی مواقع آنچنان عدم دلالتش واضح است که خیلی بسیط است خیلی هم دقت علمی نمیخواد، یا اصلا دلیلی نداره مشهور قائل شده ،یکی از موارد همین جا است، اصلا ما دلیلی بر اینکه بعد از صلاه صبح تا طلوع شمس یا بعد از صلاه عصر تا غروب شمس صلاه کراهت داره نداریم، اگر هم دلیلی که گفتن دلالت داشته باشه استثناء ندارد ،نه قضا نوافل مستثنی است و نه نوافل مرتبه مع ذلک فتوا دادند.
یکی دیگه از اونهایی که آدم واقعا داخلش میماند غسل جنابت است خب در غسل جنابت ترتیبی شهرت قویه شهرت عظیمه بر این قائم است که اول سر و گردن بعد یمین بعد یسار، اگر شما داخل روستا ها از پیرمرد ها و پیر زن ها اینهایی که غسل بلدند بپرسی همشون میگن یمین بعد یسار ،خب مرحوم آقای خویی میاد میفرماید ما دلیل نداریم، درست هم هست ،ما فقط یک روایت اونی که من دیدم یک روایت هست که حضرت یک مشت آب بر منکب ایمن ریخت و یک مشت آب بر منکب ایسر ریخت نداره که حضرت یک مشت آب که بر منکب ایمن ریخت سمت راست بدن مبارک را شست بعد اب ریخت روی سمت چپ و چپ را شست ،نه ، خب واقعا این از کجا آمده؟ چطور میشه این شهرت قویه ؟اینا متوجه نشدند آقای خویی که الان شما متوجه شدی این نه خیلی سخت است نه معارض دارد.
یا مثلا آقا لا تنخع بذبیحتک اگر سر گوسفنر را جدا بکنی، قبل آن که بمیرد تنخیع بکنی، این گوسفند حرام میشه ،میشه میته ،خب تمام فقهای سابق یا قائل به کراهت شدند یا قائل به حرمت تکلیفی شدند، یک نفر غیر از شما آقای خویی ما نشنیدیم که بگه اگر سر را ببره ،گوسفند میته میشه مذکی نیست .
یا مثلا در همین وقف ،وقف عام اگر کسی یک فرشی را وقف مسجد بخواد بکنه تا نیاره قبض نده وقف تمام نمیشه ،شما آقای خویی فرمودی در وقف خاص قبض لازم است ولی در وقف عام قبض لازم نیست لذا اگر یک مسجد را ساختن ولو درش را هنوز باز نکردند یک نفر هم اون داخل نرفته نماز بخواند ،مع ذلک این هنوز مسجد نشده وقف تحقق پیدا نکرده شرط صحت وقف، قبض است ،آقای خویی میفرماید در وقف عام ما دلیل نداریم الوقوف علی حسب ما یقفها اهلها در وقف عام ما دلیل نداریم .
خب عرض ما این است که آقای خویی خب اینها از کجا در اورند این مشهور، اینا دیگه فروع علم اجمالی نیست که بگی حالا اینا سخت است فکر ها اون زمان قوی نبوده نه اینها دیگ حالا واقعا یک عویصه ای است و اگر این فکر یه خورده بره جلو که متاسفانه رفته جلو یک مواردی که جزء مسلمات دین است اون موارد یواش یواش از بین میره کما اینکه فی زماننا هذا از بین رفته بعضیاش، خب این واقعا به نظر من باید در فقه یک فکری بشه که این شهرت عظیمه...، حالا اگر یک جایی صدوق مخالفت کرد میگیم نه، اجماع نیست ما هم مخالفت میکنیم، اگر صدوق مخالفت نکرد ما بگیم نه نمیشه مخالفت کرد ،شهرت های عظیمه در این فقه تکلیفش چی میشه؟
الان این عبادات مکروه، مرحوم صاحب جواهر به ضرس قاطع میفرماید قضا نوافل استثناء است، مرحوم آقای صاحب ذخیره ،فقیه سبزواری فرموده (در جواهر ازش نقل میکنه) و من الغریب ما فاتته الذخیره من انکار ظهور هذه النصوص فی نفی الکراهه ،حال آنکه این نصوص ظهور در نفی کراهت ندارد ،به خاطر اینکه میفرماید من کی بخوانم؟ فی ای ساعه شئت کل ذلک سواء، خب واقعا ازش نفی کراهت فهمیده نمیشه، چون عامه قائل به حرمت صلاه هستند از نماز صبح تا طلوع شمس ، خب شارع میفرماید که نه هر وقت دلت میخواد میتونی بخوانی، اینا نص در جواز است کراهت از کجاش در میاد؟از کجا در میاد که اینها نفی کراهت هم میکنند، بله اگر اون قول عامه نبود ممکن بود کسی بگه آقا اینها اگر نفی کراهت مقصودش نبود،و کراهت داشت خب یک اشاره میفرمود.
خب این الان باز یک بحث اصولی است یعنی یک بحث اعتقادی است( اصلا حالا ما عرض کردیم اصلا من این حرف را قبول ندارم که این بحث عقائد است این بحث فقه است این بحث اخلاق است اینها به نظرم بی فایده است تمام شئونات دین فقهش اخلاقش عقائدش حکومتش و همه مجتهد فقط میتواند اظهار نظر بکند واقعا تعجب میکنم بعضی ها حالا دو سال سه سال در یک دانشگاهی رشته فقه یا معارف درس خواندند بعد میان درس تفسیر میگن عجیب این است که طلبه ها شرکت میکنند آقا تو چه حقی داری درس تفسیر میگی حالا او میگه طلبه ها چرا شرکت میکنند ؟چه بسا ممکن است رادیو هم بگذارد آقا تو که درس نخواندی تو که اصلا ادبیات عرب را خوب مسلط نیستی عبارت را نمیتوانی اعرابش را درست بخوانی تو از تفسیر چی سرت در میاد؟حالا دو تا کتاب فارسی مطالعه میکنه تفسیر میگه اینها مصیبت است)
خب الان یک بحث است که آیا بر امام (علیه السلام) لازم است که اونجاهایی که مکروه است را بفرماید یا نه بر امام (علیه السلام) لازم نیست اونی که بر امام (علیه السلام) لازم است محرمات و واجبات است؟؟
اگر راوی سوال بکند آقا خوردن تخم مرغ اشکال داره امام (علیه السلام) میفرماید نه لاباس حالا لازم است که امام (علیه السلام) بفرماید خوردن تخم مرغ مکروه است یا لازم نیست؟
نه لازم نیست چه وجهی داره که امام (علیه السلام) بفرماید، خلاف شرع نمیشه.
خب این روایات همه در مقام بیان ترخیص است کل ذلک سواء،فی ای ساعه شئت ،اگر کسی بیاد بگه آقا ببین اگر اینها مکروه بود چند تا روایت است خب یدونه اش میفرمود، میگیم نه اولا چون عامه قائل به حرمت بودند امام (علیه السلام) ردع عامه را میخواسته بفرماید ،ولکن عجیب است صاحب جواهر میفرماید من الغریب، تعجب میکند که چرا صاحب ذخیره میفرماید این نصوص در نفی کراهت ظهور نداره، بلکه اصلا صاحب ذخیره یک حرف بالاتر هم زده که آقا اصلا این نصوص خودش معارض هم داره صحیحه محمد حلبی اون روایت عمار اون روایت علی بن بلال اون روایت ابن ادریس خب اونها معارضش است و الترجیح محتاج الی الدلیل، صاحب جواهر میفرماید من تعجب میکنم چرا ایشون میفرماید این روایت ظهور در نفی کراهت نداره مخصوصا این روایتی که حضرت تعلیل فرمود من سر آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) المخزون، نه منافات نداره سر مخزون یعنی این شعار شیعه است شعار شیعه یعنی این را عامه ندارند
سوال سائل
جواب : سر یعنی این برای ما شیعه ها و مختص ما است، ثواب خاص که نداره ،اگر اون طوری که شما میگید باشه ،سر نمیشه، نهایتش میشه جایز، سر یعنی یک چیز خوب ،خوب که نیست هیچ کس نیامده تا به امروز بگه که قضا نافله مثلا در موقع طلوع شمس مستحب است، گفتن فرقی نمیکند خود حضرت در روایات زیادی فرموده فرقی نیست خب این سر است یعنی چه؟این سر است یعنی مختص شیعه است
سر به دو معنا است یک سر این است که جایی نقل نکن و یک سر این است که اینها از امتیاز مذهب است این مقصود سر اینجا این است و الا این همه روایات یک نفر نیامده بگه تقیه بکنید نافله را اون وقت نخوانید، لذا ما واقعا ماندیم که این از کجاش عدم کراهت در میاد، بعد فرموده این تعارض دارد ترجیح دلیل میخواد، آقای صاحب جواهر فرموده که رجحان هم داریم مرجحش چی هست؟لا ریب فی رجحانه علیه بالاصل ،یکی اینکه نمیدانیم آیا مکروه است یا مکروه نیست اصل عملی ،ما خب مناقشه کردیم که ما اصلی نداریم برای دفع کراهت؟
ما دل علی رجحان اصل الصلاه ،این روایاتی که میفرماید الصلاه عمود الدین، الصلاه خیر موضوع ،الصلاه قربان کل تقی،اینها مرجح است
این حرفم درست نیست چون اولا عمومات آیا مرجح میشوند یا عمومات مرجع میشوند؟
عمومات مرجح هستند یعنی اگر یک خطابی داشتیم اکرم العلماء الفساق، یک خطابی داشتیم لا تکرم العلماء الفساق یک خطابی داشتیم اکرم العلماء ،اکرم العلماء مرجح اکرم العلماء الفساق است این خودش یک نکته ای است در اصول طرح نشده که آیا عام فوقانی مرجح است یا مرجع است؟ طرح شده ،نه اینکه طرح نشده ،در رسائل است در کفایه هست که این عام آیا مرجح است یا مرجع است ولی معمولا این حرف را در عام کتابی گفتند در عام غیر کتابی من ندیدم
در عام کتابی فرمودهاند عام کتابی مرجح است اثر عملی هم دارد
ولی در هر عمومی ولو غیر کتابی این را طرح نکردند و این خوب است که طرح شود چون من در ذهنم این است که در عام کتابی این مناقشه هست که آیا عام کتابی مرجع است یا مرجح است؟ همه هم مرجح دانسته اند ،منظور از همه یعنی معروف از مدققین از اصولیین در زمان شیخ است اما در عام غیر کتابی آیا مرجح است یا مرجع؟ معمولا میگن مرجع است میگن اینها تعارض میکنند تساقط میکنند رجوع میکنیم به عام فوقانی ،من در ذهنم نیست که کسی این عام را مرجح بداند ،البته نمیخوام بگم کسی نیست خب قطعا صاحب جواهر که میفرماید یقینا یک افرادی میگویند ولکن این خودش یک بحثی است که این تکه اش در اصول ناقص است که مرجح است یا مرجع، بعد و الشهره العظیمه، شهرت عظیمه، اجماع محکی و کثرت و خصوص نصوص بعضی از افراد از قضاء نوافل که من روایتی الان در ذهنم نیست که مختص قضاء بعضی از افراد نوافل باشه.
خب اینجا عرض ما این است که آقای خویی این روایات اون لاصلاه ،ظهور در حرمت داره، این روایاتی که فی ای ساعه شئت نص در جواز است، اگر مقصودت این است که به قرینه ی این فی ای ساعه شئت لاصلاه را حمل بر کراهت میکنیم خب اینها نسبتشان عموم و خصوص من وجه است، مطلق نیست، اگر یک خطابی داریم اکرم العلماء یک خطابی داریم لا باس بترک اکرام الفساق ،آیا به ما به قرینه لا باس،اکرم العلماء را در عالم فاسق حمل بر استحباب میکنیم یا نه تساقط میکند ؟ به نظر ما تعارض میکنند تساقط میکنند ،جایی حمل میکنند بر استحباب و کراهت که نسبتشان مساوی باشد ،اکرم العلماء ،لا باس بترک اکرام العلماء ،لا تکرم الفساق ،لاباس باکرام الفساق در این نوع موارد آقای خویی حمل بر کراهت میشه اما در جایی که عام و خاص من وجه باشه حمل بر کراهت نمیشه،
بلکه ما یک مطلبی بالاتر گفتیم عرض کردیم آقای خویی این حرف که اگر یک روایتی نص در جواز باشه یک روایتی ظهور در حرمت باشه یا ظهور در وجوب باشه به قرینه ی اون نص از ظهور رفع ید میکنیم مثلا اگر یک روایتی امد گفت که اکرم العلماء العدول یک روایتی امد گفت که لا باس بترک اکرام العلماء العدول، بگیم به قرینه لاباس اون اکرم حمل بر استحباب میشه چونکه این نص است اون ظهور به وسیله ی این نص از ظهور رفع ید میکنیم کما اینکه در واقع کار مرحوم آقای خویی در فقه همیشه همین است، این حرف را ما بارها گفتیم درست نیست
آقا ما گاهی مواقع یک چیزی از سیره عقلا درست میکنیم بعد دیگه فراموش میکنیم خیال میکنیم این حکم عقل است هر جا که رسید زود تطبیق میکنیم مثلا همین استصحاب عدم عزلی، آقا ،بله، نمیدانم این ماهی فلس داره یا فلس نداره ،خب میگیم وقتی که نبود فلس نداشت بعد که به دنیا آمد نمیدانیم که فلس داره یا نداره استصحاب میکنیم میگیم فلس نداره، آقای خویی میفرماید استصحاب عدم عزلی حجت است صد در صد، یک عده آمدند گفتند آقا عدم محمولی غیر از عدم سالبه به انتفاء موضوع است، آقای خویی فرموده نه اینها عرفا یک عدم است درست است همه ی فرمایشات آقای خویی درست است اما هیچ کس نیست به آقای خویی بگه آقای خویی خب شما میفرمایید این ماهی وقتی که نبود فلس هم نداشت لاتنقض الیقین بالشک اطلاق داره هر یقینی را میگیرد، اگر الان یک کسی بیاد بگه آقا پدر حضرت عیسی (علیه السلام) جاهل نبود قدش بلند نبود چیزی نمیخورد ،یکی از پا منبر بلند میشه میگه بی سواد بی عقل حضرت عیسی اصلا پدر نداشته چی داری میگی بعد او بگه بشین بشین بشین، بعد او بگه من کی گفتم پدر داشته؟خب وقتی نداشته نخورده دیگه، بابا ظهورات وقتی که میگن اگر یقین داشتی بعد شک کردی از یقینت دست برندار ،این ظهور یقین، در یقین به انتفاء محمول است نه به انتفاء موضوع، ذهن اصلا به اونجا نمیره ،لذا اگر یک کسی بیاد بگه هر کس که یقین داره بچه ی فلانی مجتهد نیست بیاد ،۴ نفر اونجا نشستند فلانی هنوز ۱۵ سالش است بچش مجتهد است؟ بچه نداره اصلا، میگه خب بلند شو بگو، میگه خب بابا این میگه هر کی یقین داره این بچه نداره... چون متفاهم عرفی ازیقین به یک شی داشتن یا نداشتن، سالبه ی به انتفاء محمول است نه سالبه ی به انتفاء موضوع در ما نحن فیه هم آقای خویی اگر ما یک خطابی داریم اکرم العلماء یک خطابی داریم لاباس بترک اکرام العلماء شما میفرمایید حمل بر استحباب میکنیم خب درست نیست آقای خویی زیرا این حمع عرفی دلیلش چیه؟عرف، میگیم خیله خب عرف، الان اگر در یک اداره ای یک کارمندی به همکارش زنگ بزند که آقا بریم میگه کجا، میگه اداره میگه والا دیروز من از رییس اداره سوال کردم گفتم بیایم فردا گفت آمدید آمدید نیامدید هم نیامدید لاباس، میگه اِ من خودم ازش سوال کردم فردا بیایم اداره گفت که بیاید میگه اِ اشتباه میکنی میگه نه به خدا میگه پس چکار کنیم زنگ بزنیم میگه خب جواب نمیده میگه پس بریم احتیاطا، بگه نه بیایی به قرینه ی آمدید آمدید نیامدید نیامدید حمل میشه بر استحباب، کی این حرف را میزنه آقای خویی؟ در کجا عرف... ؟
بعضی ها ممکن است بگویند شما قانون گذاری را با محاوره ی کوچه و بازار جدا کن یکی از حرف های غلطی که گاهی مواقع در فرمایشات بعضی از اقایون است خیال میکند که حضرت امام صادق (علیه السلام) مثلا مجلس قانون گذاری بوده تشریف می آورده ،خب مردم همون معامله ای که با ظهورات کلمات خودشان میکردند همان معامله را هم با ظهورات فرمایشات امام صادق (علیه السلام) میکردند ،اما عام و خاص چون سیره قطعیه علماء از صدر اول تا الان بر همین بوده ،درسته اون هم است ولی تخصیص میزنند ،ولی در حمل نص بر ظاهر...، اتفاقا اگر کسی کلمات قدماء را نگاه بکند همه ی قدماء اینها را معارض میدیدند، این نص و ظاهر از زمان شیخ انصاری در آمده یا از زمان صاحب جواهر، دیگه اون که خیلی خیلی داغ است از مرحوم آقای خویی در آمده،
بله در عام و خاص ،خاص را همیشه حمل بر نسخ میکنند ولی چون در شریعت نسخ نیست و علماء همه تخصیص زدند لذا این قرینه لبیه خارجیه است ولی حمل و ظاهر...، بله اگر این فرمایشات آقای خویی یعنی حمل ظاهر بر نص در فرمایشات قدماء بود ما ملتزم میشدیم ولی چنین چیزی در فرمایشات قدماء نیست لذا ما اصلا عرض میکنیم آقای خویی اینها با هم معارض هستند، مرجح داریم؟ مرجحش چیه؟مرجحش مخالفت عامه این روایات مجوزه مخالف عامه است ما مقدم میداریم، میگه حالا مقدم میداری خلاصه مکروه است یا مکروه نیست؟میگیم ما دلیلی نداریم بر عدم کراهت، خب دلیل بر کراهت چی؟دلیل بر کراهت هم نداریم لذا اصل دلیل بر کراهت تمام نیست اگر لو فرض که تمام باشه اون تخصیص میزند این روایات نمیتواند تخصیص میزند،
فقط اینجا میماند همین جمله ای که عرض کردم خب این مشکل فقه که ما الان در حمع روایات گیر کردیم، این شهرت عظیمه، این اجماع محکی، این صاحب عروه که خودش صد تا تریلی فقه است خب اینها را ما چکار کنیم؟آدم میماند که واقعا اینها چی است منتها حالا اینجا بحث کراهت است خیلی مهم نیست و من هم عقیده ام این است،
بعضی ها ممکن است بگن شما روی اون تعصب مذهب که داری در فقه مثلا با خط کش حرف نمیزنی جاهای دیگه با خط کش پوست میکنی ،نه ،تعصب مذهبی ما داریم ولی معنای تعصب مذهبی این نیست که ما خلاف شرع بکنیم چه معنا داره که خدایی نکرده بنده بگم تعصب مذهبی دارم به خاطر تعصب مذهبی خلاف فرمایش امام صادق (علیه السلام) عمل بکنم این مگر آدم دیوانه باشه مگه آدم بی عقل باشه اخه کی پیدا میشه؟ من عرضم این است که الان میزان ضابطه ی فقهی این است که اون نصوص مقدم میشه به خاطره ی اینکه مخالف عامه است کراهت و عدم کراهت را نمیتوانیم چیزی بگیم ،نمینویسیم مکروه است و نمینویسیم مکروه نیست، ولی خب یک عویصه ای است واقعا که در این نوع موارد که شهرت عظیمه است چکار بکنیم من دءب فقهیم بر این است که مخالفت با شهرت عظیمه که قریب به کل باشه نه اشهر ،اشهر فایده ندارد، یک شهرت عظیمه ای که قریب به کل باشه من مخالفت این شهرت عظیمه را نمیکنم بغصی ها میگن آقا فلانی خیلی امتیاز داشت جرئت داشت بر خلاف مشهور فتوا میداد به نظر من این نهایت نفهمی است که یک کسی از یه نفر تعریف بکند که خیلی جرئت داشت، بر خلاف مشهور فتوا دادن یا فتوا ندادن جرات نمیخواد، فقط کافی است که انسان اول ابتدایی را خوانده باشد بنویسد مشهور میگن واجب نیست من میگم واجب است این جرعت نیست نه به خلاف مشهور فتوا دادن عظمت علمی است، چون مهم این است که ادله را ابطال بکنی، نه به وفاق مشهور فتوا دادن معناش ترس است، البته فقیه متدین زاهد طبیعی است که به احتیاط نزدیک تر است دیگه، نمیخوام بگم اون هایی که احتیاط کم دارند خدایی نکرده زاهد نیستند ،به هر جهت کار مردم را باید راه انداخت اون هایی که مقلد آقا سید احمد خوانساری بودند بی چاره ها بدبخت بودند از بس که ایشون احتیاط داده بودند، نه من با این نظریه مخالفم که همش احتیاط احتیاط احتیاط، خب اگر همش احتیاط پس دیگه مجتهد کجا رفته، اما مخالفت شهرت عظیمه از فقیه متبحر متدین نشاید .
وللکلام تتمه ان شاء الله فردا