« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد میرزا محمدحسین احمدی‌فقیه‌یزدی

99/03/12

بسم الله الرحمن الرحیم

عناوین دائم‌السفر در روایات/صلاة المسافر /كتاب الصلاة

 

موضوع: كتاب الصلاة/صلاة المسافر /عناوین دائم‌السفر در روایات

 

خلاصۀ مباحث گذشته

در بحث صلاة مسافر که داشتیم به مواردی توجه شد که الحمدلله توفیق حاصل شد در جلسات قبل مطالبی عرض شد و رسیدیم به این بحث که کسانی که خانه به دوش‌اند (منازلهم معهم[1] و بیوتهم معهم[2] ) اینها هرجا بروند و جابه‌جا بشوند در بیتشان هستند، بیتی که همراه خودشان منتقل می‌شود. نمازشان در این بیت قابل انتقال و سیّار، تمام است؛ مثل: عشایر و بادیه‌نشین‌هایی که جابه‌جا می‌شوند و به هرکجا که می‌روند، کأنّه با بیتشان حرکت می‌کنند.

عنوان ششم: یختلفون کلّ الأیام

تعبیر ششم غیر از «بیوتهم معهم» و «منازلهم معهم» این است: «یختلفون کلّ الأیّام»[3] . در کلّ دورۀ سال، برنامۀ رفت‌وآمدشان این‌گونه است که بنای استقرار ندارند؛ مثل: گردشگری که می‌خواهد کلّ دنیا را دور بزند و در جاهای مختلفی می‌رود. این شخص دائم‌السفر و یا به‌تعبیر معروف، کثیرالسفر است؛ گرچه کثیر به‌معنای لفظی‌اش یا دائم به‌معنای دائم منظور نباشد، امّا عمده این است که سفرش زیاد است. «یختلفون کلّ الأیّام».

عنوان هفتم: اصحاب السفن

تعبیر دیگری که در روایات هست و امروز چند روایت را هم می‌خوانیم، «اصحاب السفن» است؛ یعنی کسانی که همراه سفینه و کشتی هستند. «اصحاب السفن یتمون فی سفنهم» یا «فی سفینتهم»؛ هر دو در روایت هست. در روایت هفت از باب یازده این‌گونه آمده: «عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ علیه‌السلام عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: أَصْحَابُ السُّفُنِ يُتِمُّونَ الصَّلَاةَ فِي سُفُنِهِمْ.»[4]

در روایت بعد آمده: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا علیهما‌السلام قَالَ: لَيْسَ عَلَى الْمَلَّاحِينَ فِي سَفِينَتِهِمْ تَقْصِيرٌ وَ لَا عَلَى الْمُكَارِينَ وَ لَا عَلَى الْجَمَّالِينَ[5]

این روایت هم تأکید بر همان مطلب است و معلوم می‌شود که یک حقیقت دارد گفته می‌شود، که اینها هم شبیه «بیوتهم معهم» هستند. پس اصحاب سفن نمازشان تمام است و روزه‌شان را هم باید بگیرند.

در روایت چهار از همین باب یازده -که در جلسۀ قبل اشاره کردیم- آمده: «عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا علیه‌السلام قَالَ: لَيْسَ عَلَى الْمَلَّاحِينَ فِي سَفِينَتِهِمْ تَقْصِيرٌ وَ لَا عَلَى الْمُكَارِي وَ الْجَمَّالِ[6]

ظاهراً به یک حدیث وابسته است. این هم از عنوان ششم.

عنوان هفتم: فی بیت و هو یتردّد حیث شاء

عنوان هفتم «فی بیت و هو یتردّد حیث شاء» است. که این عنوان، عناوین دیگری را هم در بر می‌گیرد. یکی از آنها همین ملّاح و صاحب سفینه است. عناوین دیگری هم هست.

مثال برای عنوان هفتم: کسی که گفت خانه‌اش را فروخته یک ماشین یا کامیون خریده و با خانواده در ماشین زندگی می‌کنند و فرزند هم ندارد. بعضی جاها برای استراحت توقّف می‌کند. او با این ماشین کار می‌کند و شغلش را با آن انجام می‌دهد. برخی از افرادی که این‌گونه کار می‌کنند، خانواده‌شان هم در رانندگی کمکشان می‌کنند. همۀ سرمایه‌اش را فروخته برای اینکه این‌گونه کسب‌وکار کند. چنین شخصی در این سفرها نمازش تمام است؛ زیرا مصداق «فی بیت و هو یتردّد حیث شاء» است. هرکجا دلش بخواهد حرکت می‌کند، امّا در خانه‌ای که دارد در آن تردّد می‌کند.

این مورد در حدیث یازده باب یازده آمده است: «عَنْ سُلَيْمَانَ الْجَعْفَرِيِّ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: كُلُّ مَنْ سَافَرَ فَعَلَيْهِ التَّقْصِيرُ وَ الْإِفْطَارُ »[7] هرکس مسافرت کند -البته با شرایط شرعیِ سفر- باید نمازش را شکسته بخواند و وظایف تقصیر بر عهدۀ او می‌آید. یکی از معانی تقصیر هم این است که روزه بر او لازم نیست. وظیفه و تکلیف برای او کوچک و کم می‌شود. نمازهای چهاررکعتی، دورکعتی می‌شود و روزه‌ها هم ساقط می‌شود.

«غَيْرَ الْمَلَّاحِ فَإِنَّهُ فِي بَيْتٍ وَ هُوَ يَتَرَدَّدُ حَيْثُ شَاءَ» ملّاح در خانه‌ای قرار گرفته که هر آنی می‌تواند خودش را جابه‌جا کند. در چنین بیتی، مثل خانه‌به‌دوش‌ها -که قبلاً توضیح دادیم- است و نمازش تمام است و روزه‌اش را هم باید بگیرد.

پس عنوان هفتم «فی بیت و هو یتردّد حیث شاء» است و از مواردی نظیر «فی سفنهم» می‌شود، امّا عنوان هفتم بالاتر و فراگیرتر و گسترده‌تر است. این تعبیر اختصاص به سفن ندارد. هر بیتی که به‌عنوان بیتی باشد که «یتردّد حیث شاء»، بیت او می‌شود که باید نمازش را در آن تمام بخواند و روزه‌اش را هم بگیرد.

عزیزان تا اینجا بحث را خوب دقّت فرمودید. تعبیرهایی که مرتبط با همین بحث می‌شود، باید بر روی این روایاتش هم جداگانه، دقّت بیشتری کنید. ما اگر بتوانیم مواردی را که به‌خصوص در باب دوازده آمده، با باب یازده باهم ملاحظه می‌کنیم.

بررسی روایات

یک روایت که در آن، افراد و عناوین متعدّدی ذکر شده، حدیث نُه باب یازده است که در آن تعبیر به «سبعة» شده است؛ البته با اینکه «سبعة» ذکر شده، امّا انحصار در این هفت مورد نیست: «عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ علیه‌السلام قَالَ: سَبْعَةٌ لَا يُقَصِّرُونَ الصَّلَاةَ»[8] هفت دسته هستند که تقصیر در نماز ندارند و نمازشان را کوتاه و شکسته نمی‌کنند؛ قهراً روزه‌شان را هم می‌گیرند؛ «إِذَا قَصَّرْتَ أَفْطَرْتَ وَ إِذَا أَفْطَرْتَ قَصَّرْتَ»[9] به‌طور کلّی قاعده این است که هرکجا نماز تقصیر شد، روزه هم نمی‌گیرد و باید افطار کند؛ جز بعضی مواردی مثل اینکه کسی بعد از ظهر حرکت کند برای مسافرت که نمازش را شکسته می‌خواند، امّا باید روزه را بگیرد، و یا موارد دیگر.

«الْجَابِي الَّذِي يَدُورُ فِي جِبَايَتِهِ» یعنی کسانی که برای جمع‌کردنِ زکات و اموال زکوی و وجوهات شرعی و عشریه می‌روند. عشریه، چیزی بود که حاکمین برای ادارۀ کشورشان وضع می‌کردند و از مردم در این امر کمک مالی می‌گرفتند. جابی باید هرجایی که به او دستور دادند برود. حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام به این افراد فرمودند که بین مردم نروید؛ [10] بلکه کنار روستا یا شهر اتراق کنید و به مردم خبر بدهید که ما اینجا هستیم، تا مردم بیایند و حقّ دولت را بپردازند؛ مردم هم می‌آمدند و یا به‌صورت نقد و یا به‌صورت گندم و جو و غیرذلک، اموال را برای برای حکومت بار می‌کردند.

«الْجَابِي الَّذِي يَدُورُ فِي جِبَايَتِهِ» از اینجا به آنجا و از این روستا به روستای دیگر و از این شهر به شهر دیگر، دور می‌زند؛ زیرا کارش جمع‌کردن بیت‌المال و زکات است. این جابی در چنین سفرهایی نمازش تمام است.

«وَ الْأَمِيرُ الَّذِي يَدُورُ فِي إِمَارَتِهِ» معنایش روشن است؛ یعنی امیری که در امارت خودش دور می‌زند؛ مثل بخشدار، فرماندار یا استاندار که به محدودۀ تحت اختیار خود می‌رود و در آن مناطق دور می‌زند. این شخص در مسافرت‌هایی که برای امارت دارد و به‌عنوان این سِمتش می‌رود، نمازش تمام است و روزه را هم باید بگیرد. احکام او مثل دائم‌السفر می‌شود. در اینجا قضیۀ شغل و شاغلیت مطرح نیست و برای این سفر، کسی به او پولی نمی‌دهد؛ بلکه وظیفۀ اوست که به آنجا برود و سرآوری کند.

او وظیفه‌اش این است که سرآوری کند برای اجرای مقاصد مردم و جمع‌آوری درخواست‌های آنان و کمک به اصلاح اوضاع مردم و حلّ مشکلات کشوری و یا منطقه‌ای و مشکلات قوانین و حل مشکل ایاب و ذهاب و حمل و نقل و ... . وظیفه‌اش این است که امارت کند. «الْأَمِيرُ الَّذِي يَدُورُ فِي إِمَارَتِهِ» این کسی که دور می‌زند، عمل و مشغله‌اش این است و باید این وظیفۀ خود را انجام بدهد. «الْأَمِيرُ الَّذِي يَدُورُ فِي إِمَارَتِهِ». امارتی که در اینجا می‌گوییم با الف است نه با عین؛ امیری است که امارت و امیری می‌کند، باید در امارتش امیر باشد و مثلاً دستور بدهد که به افراد ضعیف جامعه ظلم نکنند یا بگوید که آب‌ها جاری بکنند تا در همۀ باغ‌ها دور بزند و زمین‌ها سیراب بشود، نه اینکه عده‌ای آب را به روی دیگران ببندند و یا زیاده‌روی در مصرف کنند تا آب به دیگران نرسد. امیر، در سفرهایی که می‌رود، چنین کارهایی می‌کند که وظیفۀ اوست. یا مثلاً در تقسیم اموال ورثه ظلم می‌کنند و کسی نیست به دادشان برسد؛ او جلوگیری از ظلم می‌کند و با دستور او عدالت و حکم الهی و اسلامی برقرار می‌شود.

حکم و وظیفۀ قانونی او امارت و سرکشی‌کردن است و اینکه هر چیزی را در جایگاه خودش قرار بدهد و مستقر کند؛ پس باید برود و امارت کند. شغلش همین است. پولی هم در این کار به او نمی‌دهند. وظیفه‌ای است که چون مسئولیت را قبول کرده، باید انجام بدهد؛ لازم هم نیست پولی به او بدهند؛ مثلاً: کدخدا یا استاندار یا بخشدار یا قاضی، حقوقش از جانب خداوند متعال تضمین شده است؛ مثلاً: خانواده‌اش را در خانۀ وقفی قرار می‌دهد و خودش می‌رود تا به امور مردم رسیدگی کند.

چقدر هم خوب است که در بعضی از کشورها -‌این‌طور شنیده‌ام- برای افرادی که چنین مسئولیت‌هایی دارند، قسمت‌هایی را وقف می‌کنند تا زندگی‌شان اداره شود؛ مثلاً برای اساتید دانشگاه، قسمت‌هایی را وقف می‌کنند برای اینکه اینها بتوانند زندگی‌شان را اداره کنند. این شخص وظیفه‌اش این است که درس بدهد و درس بخواند، امّا تأمین زندگی او از راه موقوفات انجام می‌گیرد.

اینها بحث وظیفه می‌شود. بحث شغل و پول درآوردن نیست. باید مجانی برای مردم امارت کند و وظیفه‌اش را انجام بدهد. یا ممکن است تأمین زندگی او از طریق بیت‌المال انجام بشود. دیگر به‌عنوان شغل و کاسبی حساب نمی‌شود. او وظیفه‌اش این است که به سفر برود، «الْأَمِيرُ الَّذِي يَدُورُ فِي إِمَارَتِهِ».

چنانچه ما طلبه‌ها هم اگر حقوق و مسائل مالی‌مان تأمین است، وقتی به سفر تبلیغی می‌رویم باید برای مردم مسئلۀ شرعی بگوییم. وظیفه‌مان دورزدن است که برویم و مشکلات مردم را حل کنیم و مسائل شرعی را برای آنها توضیح بدهیم و وظایف الهی و شرعی‌شان را برایشان بگوییم. «الْأَمِيرُ الَّذِي يَدُورُ فِي إِمَارَتِهِ» لازم نیست استاندار یا فرماندار باشد. امیر برای بیان و اجرای احکام الهی می‌تواند باشد؛ مثلاً: مجموعۀ چند روستا را معیّن کرده‌اند که مبلّغ به آنجا برود. این وظیفۀ شرعی است و یک مسئلۀ روشنی است.

پس اینجا مطلب روشن شد که هرکجا از باب امارت، وظیفه‌اش این است که این کار را انجام بدهد. گاهی به‌عنوان وظیفۀ امیریتش به سفر می‌رود، گاهی هم به سفر زیارتی و خانوادگی می‌رود. در سفری که به‌عنوان امارت می‌رود، باید نماز را تمام بخواند و روزه‌اش را هم بگیرد.

امیر، کار را تقسیم کرده و در آن مناطق ایادی‌ای دارد که کار را انجام می‌دهند؛ ولی گاهی او برای نظارت بر صحّت انجام کارها از سوی فرماندارها و بخشدارها و ... برای سرآوری می‌رود؛ مثلاً: کسی که فرماندۀ پادگان‌های متعدّد است، برای اینکه ببیند در پادگان‌ها چطور کار می‌کنند و استقامتشان بر کار چگونه است، مصداق «الْأَمِيرُ الَّذِي يَدُورُ فِي إِمَارَتِهِ» است. مثال دیگر امیر اجتماع یا امیر قضایی است. قاضی گاهی لازم است برای بررسی، برود و و از نزدیک ببیند و اگر نرود، نمی‌تواند درست قضاوت کند. در این مسیری که برای قضاوت می‌رود، مصداق «الْأَمِيرُ الَّذِي يَدُورُ فِي إِمَارَتِهِ» است. در این سفر نمازش تمام است و روزه‌اش را هم باید بگیرد.

«الْجَابِي الَّذِي يَدُورُ فِي جِبَايَتِهِ وَ الْأَمِيرُ الَّذِي يَدُورُ فِي إِمَارَتِهِ». بقیۀ حدیث را بعداً اگر توفیقی باشد می‌خوانیم.


logo