« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد میرزا محمدحسین احمدی‌فقیه‌یزدی

99/03/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 عناوین دائم‌السفر/صلاة المسافر/كتاب الصلاة

 

موضوع: كتاب الصلاة/صلاة المسافر/ عناوین دائم‌السفر

 

خلاصۀ مباحث جلسات قبل

بنابر این طوری که ذکر می‌شود در روایاتِ مربوط به نماز مسافر، یکی عنوان «الذی یختلف و لیس له مقام بود» که در جلسۀ قبل مفصل صحبت شد.

عنوان دوم «لأنه عمله» بود. دلیل اینکه چنین شخصی باید در سفرهایی که به‌عنوان کارش است، نمازش عادی و کامل است، واضح است؛ دلیلش این است که سفر، عمل اوست؛ یعنی این سفر، روش عملی اوست، نه سفر احیانی و گاه‌گاهی. چنین شخصی گاهی برای زیارت، معالجه یا هدف دیگری به سفر می‌رود که این‌گونه نیست که به‌طور منظّم، چنین سفری به عهدۀ او بیاید و قصد کند که منظّم به چنین سفری برود. در این سفرها، نمازش شکسته است.

ولی اگر سفری را به‌طور منظّم می‌رود و بنا دارد بر اینکه آن را عمل خودش قرار بدهد -چه برای پول، سفرها را انجام می‌دهد و چه اینکه برای درآمد نباشد ولی بنا بر این گذاشته که مرتّب به سفر برود و عزم اقامۀ عشره هم در وطن خودش یا در جای دیگر ندارد حتّی اتّفاقاً هم برایش پیش نمی‌آید که ده روز در جایی اقامت داشته باشد، بلکه به‌تعبیر رائج دائم‌السفر یا کثیرالسفر شده است- این عمل او باعث می‌شود که نمازش در این سفرها کامل باشد و روزه هم بگیرد؛ «لأنّه عملهم».

عنوان «لأنّه عملهم» عنوان کلّی و بسیار مهمّی است. ملاک در اینجا پول درآوردن نیست؛ بلکه همین اندازه که عملش شد، کفایت می‌کند. پس علاوه بر عنوان «یختلفون کلّ الأیّام» یا «یختلف و لیس له مقام» بود، عنوان دیگر هم این است که سفر، عمل او باشد.

روایات مربوط به عمل و سفر

تعبیری دیگری در روایات وجود دارد که بسیار ظریف است. در روایت چهار باب دوازده آمده که شخص می‌گوید: معلوم است که من برای سفر حجّ همراه عدّه‌ای می‌روم.[1] آن افرادی که مرتّب این کار را انجام می‌دهند -مثلاً حمله‌دار هستند- و این سفر، عمل آنهاست، آنها باید نمازشان را تمام بخوانند؛ امّا این شخصی که به‌صورت یک سفری ]برای زیارت[ به حج می‌رود، او نمازش شکسته است. تصریح به این مسئله، به‌خوبی وظیفۀ ما را روشن می‌کند.

در رابطه با مکاری و جمّال هم همین مطلب، در روایت ده باب یازده ذکر شده که چون «یختلف و لیس له مقام» است، «یتمّ الصلاة و یصوم شهر رمضان».[2] پس این مواردی که بر محلّ بحث ما منطبق می‌شود، با خصوصیاتش ذکر می‌شود.

روایت اوّلِ باب یازده دربارۀ مکاری و جمّال بود که می‌فرمود: «الْمُكَارِي وَ الْجَمَّالُ الَّذِي يَخْتَلِفُ وَ لَيْسَ لَهُ مُقَامٌ يُتِمُّ الصَّلَاةَ وَ يَصُومُ شَهْرَ رَمَضَانَ».[3] روایت دوی همین باب، راجع به عمل است: «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‌ أَرْبَعَةٌ قَدْ يَجِبُ عَلَيْهِمُ التَّمَامُ فِي سَفَرٍ كَانُوا أَوْ حَضَرٍ الْمُكَارِي وَ الْكَرِيُّ وَ الرَّاعِي وَ الْأَشْتَقَانُ لِأَنَّهُ عَمَلُهُمْ.» [4]

چهاردسته هستند که واجب است نمازشان را تمام بخوانند، چه در سفر باشند و چه در خانۀ خودشان. در خانه‌شان که معلوم است، چون در حضر هستند باید کامل بخوانند. سفرشان هم سفری است که باید در آن نمازشان را تمام بخوانند: «الْمُكَارِي وَ الْكَرِيُّ وَ الرَّاعِي وَ الْأَشْتَقَانُ».

اشتقان یعنی کسی که وظیفۀ خودش را این قرار داده که برید و نامه‌رسان باشد. منظّم برای نامه‌رسانی به سفر می‌رود. مکاری یعنی کسی که الاغ یا شتر یا اسبش را کرایه می‌دهد و همراه با کرایه‌کنندگان، به‌عنوان راهبری و رسیدگی به مسافرین و مراقبت از آنان، به سفر می‌رود. راعی برای چر دادن حیوان از این کوه به آن کوه و از این دشت به آن دشت می‌رود و هرجایی که گیاه‌های مناسبی برای حیوانات هست، آنها را می‌برد و چوپانی می‌کند.

روایت تعبیر فرموده که «لأنّه عملهم». باید عملشان باشد. لزومی ندارد که این کار در ازای پول انجام شود. ممکن است آن کار را مجّانی انجام دهد؛ مثلاً: شخصی نامه‌رسانی را وظیفۀ خودش می‌داند و -فرضاً به‌مدّت یک ماه- این کار را می‌کند، امّا کسی به او بابت این کار، پولی نمی‌دهد. یا مثل اینکه کسی مکاری است، امّا یک بار می‌خواهد علماء و طلّاب را به سفر ببرد و پولی هم نمی‌گیرد. از باب اینکه کار او است و باید سفر کند، نمازش را باید تمام بخواند.

برخی تصوّر کرده‌اند که حتماً باید عنوان شغل بر او صدق بکند؛ امّا این‌گونه نیست. همین که این کار، عمل او شد، کفایت می‌کند. بله، ممکن است کسی از تلویح روایات، استفاده کند که آن عمل باید شغلش باشد، امّا تصریح روایات، چنین چیزی را نمی‌گوید. همین که برنامۀ عملی او و عمل روزمره‌اش، این‌گونه بود که باید به سفر برود، یقیناً وظیفه‌اش این است که نمازش را تمام بخواند.

پس می‌بینیم که در روایت اوّل دربارۀ مکاری و جمّال، گفته شده که «الذی یختلف و لیس له مقام». در روایت دوم هم اشتقان و راعی ذکر شده که حیوانات را به چرا می‌برد و به دشت و کوه و صحرایی که وضع مناسبی برای حیوانات دارد. در اینجا لزومی ندارد بگوییم که چوپانی باشد شغل همیشگی او باشد. همین که عملش چوپانی شد، نماز را باید تمام بخواند. همچنین لازم نیست بگوییم که سفر اوّلش نباشد و سفر دوم و سوم و ... باشد. همین که شخص قبول کرده که این حیوانات را به چرا ببرد و شروع به این عمل کرد، نمازش را باید تمام بخواند.

تعدادی گوسفند را به چوپان می‌سپارند. در سفر اوّل، حیوانات را به بیابانی برای چرا می‌برد. فرضاً بعد از یک روز، تغذیۀ گوسفندان در آنجا کم می‌شود. سپس گوسفندها را به جایی که آب و علف بیشتری داشته باشد، می‌برد. در این سفر، به هرکجا که برود، نمازش را باید کامل بخواند، چه به او پول بدهند و چه ندهند؛ مثلاً گوسفندها برای عده‌ای از روحانیون یا برای مسجد است و یا برای قربانی‌کردن برای حسینه و مجلس امام حسین علیه‌السلام باشد یا برای یتیم‌ها و افراد بی‌سرپرست باشد. چوپان قبول می‌کند که تبرّعاً، گوسفندها را به چرا ببرد. همین که این کار را قبول کرد کافی است و لزومی ندارد حتماً پول بگیرد تا عمل او محسوب بشود؛ بلکه همین که چرادادن، عمل او محسوب شد، نمازش را باید تمام بخواند و روزه هم بگیرد.

ملاک مأخوذ از روایات

پس ملاکی که ما در این روایات می فهمیم یکی «الذی یختلف و لیس له مقام» است، ضابطه‌اش را هم عرض کردیم، در روایات دیگری هست که می‌فرماید ده روز در وطنش یا در جای دیگر استقرار پیدا نکند. چنین شخصی حکم دائم‌السفر یا کثیرالسفر دارد.

ملاک دیگر این است که سفر، عمل شخص باشد که در حدیث دوی باب یازده ذکر شد: «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ‌ أَرْبَعَةٌ قَدْ يَجِبُ عَلَيْهِمُ التَّمَامُ فِي سَفَرٍ كَانُوا أَوْ حَضَرٍ الْمُكَارِي وَ الْكَرِيُّ وَ الرَّاعِي وَ الْأَشْتَقَانُ لِأَنَّهُ عَمَلُهُمْ».

خب کسی که به‌عنوان نامه‌رسان به سفر می‌رود -نه اینکه احیاناً برای کار دیگری مسافرت می‌کند- همین که بنایش بر نامه‌رسانی شد، با شروع سفر اوّل، این کار، عمل او می‌شود؛ چه به‌عنوان اشتقان برود و بنایش بر این باشد که این سفر، عمل او باشد و چه اینکه از ابتدا، قصد نداشته که این کار، عمل او بشود، امّا به‌هرحال این‌گونه شده شخص در این راه قرار گرفته که عمل نامه‌رسانی انجام بدهد. حکم چنین فردی همان حکمی است که ذکر شد. درست است که «الأعمال بالنیات» و در اعمال باید نیّت محقّق بشود؛ امّا اگر در جایی فراموش کرده و یا توجّه به نیت نداشته، ولی عملاً مصداق آن کار شده، در این صورت هم همان حکمی را دارد که فرد از اوّل نیّت این کار را داشته باشد؛ مثل: کسی که چرادادن و چوپانی را شروع کرده و از اوّل هم قصد جدّی برای این کار نداشته، امّا دیگر بر گردن او افتاده؛ در این صورت هم باید نماز را کامل بخواند.

پس برای اینکه قصد ابتدائاً محقّق بشود، نوعاً لازم است، امّا اگر در یک موردی شخص توجّه نداشت به اصل عمل، ایرادی ندارد. منظور از قصد هم این است که در انسان سویدای قلب و نقطۀ اصلی قلب، یک اراده و توجّهی دارد؛ امّا علم به علم دارد، علم به ارادۀ خودش دارد. بعد که توجّه می‌کند، می‌بیند قصد برای این کار هم داشته است؛ مثلاً: شخصی می‌خواهد مادرش را برای معالجه به سفر ببرد. بعد که فکر می‌کند، با خودش می‌گوید که من از اوّل بنا داشتم که اگر لازم باشد پنجاه بار هم به‌خاطر مادرم به مسافرت بروم؛ پس ارادۀ بر این مسافرت در سویدای قلب او بوده که این را عمل خودش قرار بدهد. در این صورت، این رفت‌وآمدهای پی‌درپی، عمل او حساب می‌شود؛ امّا اگر یک بار یا گاهی مادرش را برای معالجه به سفر می‌برد، نمازش را باید شکسته بخواند.

اگر بنایش بر این است که ده روز یک جا در منزل نمی‌ماند یا در جای دیگر، اقامت نمی‌کند «الذی یختلف و لیس له مقام» شد یا «لأنّه عملهم»، دیگر باید نماز را تمام بخواند.

سؤال: ...

جواب: دفعات هیچ تأثیری ندارد. ما در روایات، چیزی مبنی بر ملاک‌بودن دفعات نداریم. مصداق دفعات را یا باید از عرف بگیریم یا از تصریح روایات. در تصریح روایات، هیچ‌جا چنین چیزی نیامده است. آن چیزی که مهم است، این است که سفر، عمل او قرار بگیرد. این مواردی را که روایات ذکر کرده‌اند، مصداقش را به عرف برگردانده‌اند؛ یعنی چه زمانی سفر، مصداق عمل قرار می‌گیرد؟ هرگاه عرف بگوید. برخی آقایان، از آن، تکرّر را فهمیده‌اند. ما می‌گوییم تکرّر باید جزو برنامۀ او باشد، نه اینکه عملاً در وادی تکرّر قرار بگیرد و چندبار این کار را انجام دهد، تا مصداق عمل بشود؛ این لزومی ندارد.

عمده این است که عرف بگوید این کار را عمل خودش قرار دهده. عرف حتّی در سفر اوّل هم تشخیص می‌دهد که این کار را عمل خود قرار داده؛ پس نباید حتماً چند مرتبه انجام دهد تا عمل، محقّق بشود. فقط چیزی که لزوم دارد، این است که بداند که این کار، عمل اوست.

فقط آنچه لزوم دارد این است که بداند که این کار، عمل خودش است. یا اینکه می‌فهمد که مصداق «یختلف و لیس له مقام» شده است. در اینجا هم روایت، ملاک را فرموده. ما دیگر محتاج به چه چیزی هستیم؟ روایت می‌فرماید که ده روز در یک جا -چه وطنش و چه جای دیگر- نمی‌ماند. این مصداق «الذی یختلف و لیس له مقام» است. پس با همان کار اوّلی که شروع کرد، که مثلاً چرا ببرد و ... دیگر «لأنّه عمله» می‌شود و برای خودش توطین نفس کرده که این کار را انجام بدهد. مصداق «لیس له مقام» هم هست و نمازش را باید تمام بخواند. روزه‌اش را هم باید بگیرد.

پس ملاک دست ما آمد. از این دوازده یا یازده موردی که ما از روایات به دست آوردیم، دو موردش روشن شد: یکی «الذی یختلف و لیس له مقام» که در بحث دیروز بود. در بحث امروز هم با روایت دوم از باب یازده که تصریح شده بود، بیان کردیم که «لأنّه عملهم». همین که آن کار را عمل خودش قرار بدهد، ولو با سفر اوّلی که شروع کار اوست، نمازش را باید تمام بخواند و روزه‌اش را هم باید بگیرد.

عنوان سوم: بیوتهم معهم

عنوانی سومی که در روایات رسیده و برای ما خیلی آموزنده و ارزشمند است، برای اینکه مصادیقش را خوب به دست بیاوریم، عنوان «بیوتهم معهم» است؛ یعنی ملاک این است که خانه‌به‌دوش باشد. تعبیر فارسی برای «بیوتهم معهم» خانه‌به‌دوش است.

خانه‌به‌دوش یعنی کسی که جای استقرار خانه برای خودش نمی‌گذارد. بعداً توضیح خواهیم داد که اگر یک طرفش هم غلبه داشته باشد، به او خانه‌به‌دوش گفته می‌شود؛ مثل اینکه خانه و خانواده دارد، امّا خودش خانه‌به‌دوش است. بسیاری از افراد این‌گونه هستند که با کشتی در دریا می‌روند و چهار، پنج ماه در دریا هستند و ده، پانزده روز هم بر می‌گردند و در وطن می‌مانند و سپس به خانه‌به‌دوشی بر می‌گردند. این عنوان خانه‌به‌دوشی با عنوان‌های قبلی فرق می‌کند. مفصل‌ترش را ان‌شاءالله فردا ذکر می‌کنیم؛ امّا ابتدای بحث را شروع می‌کنیم و روایتش را می‌خواهیم و امیدوار هستیم که ان‌شاءالله بتوانیم این بحث را هم به‌طرز صحیحی تمام بکنیم.

سؤال: ...

جواب: ما این اشکال شما را از ریشه می‌زنیم. ما انصراف را به‌این‌صورت که شما در اشکال مطرح کردید، قبول نداریم. انصراف، تعیّن پیدا نمی‌کند. انصراف، یک مورد مصداق را ذکر می‌کند؛ یعنی می‌خواهد بگوید این مورد، بیشتر مورد توجّه است؛ امّا اینکه موارد دیگر را حتماً نفی بکند، هذا اوّل الکلام. یادمان داده‌اند که زیاد از انصراف استفاده کنیم؛ در حالی که انصراف این‌گونه نیست که تعیّن پیدا بکند، بلکه این مصداق را بیشتر مورد توجّه قرار می‌دهد.

ما باید یک دلیلی پیدا کنیم که در این مورد، انصراف است و موارد غیرانصرافی‌اش اصلاً مراد نبوده. یک چنین چیزی مشکل است و در همه کاربرد ندارد. این بیانی بر زبان‌ها رایج شده، ولی این رواجش حجیت ندارد. ما این مسئله را از ریشه نمی‌پذیریم.

سؤال: پس انصراف قطعیت نمی‌آورد؟

جواب: قطعیت نمی‌آورد. یک احتمال قوی است. باید موارد دیگرش را هم بسنجیم؛ بله، معلوم است که مورد غالب، مورد توجّه است، امّا اینکه مورد غیرغالب اصلاً مراد نباشد،‌ دلیلی بر چنین چیزی نداریم.

عنوان چهارم: منازلهم معهم

روایت را در حدّ اجمالی ذکر می‌کنم. علاوه بر عنوان «بیوتهم معهم»، عنوان «منازلهم معهم» هم داریم. در کلمۀ «منازل» جهت پیاده‌شدن هست. منزل یعنی جایی که انسان، آنجا را منزل‌گاه خودش قرار می‌دهد و در آنجا نزول می‌کند و به‌قول آقایان نزول اجلال می‌کند.

تفاوت بیت و منزل

گاهی شخص، بیت و خانه‌ای دارد که برخی شب‌ها در آنجا بیتوته و شب‌خوابی می‌کند؛ امّا منزل‌گاه محلّی برای استراحت است.

روایات

این روایات را خوب توجّه بفرمایید:

یکی روایت پنج باب یازده است: «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ‌ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَلَّاحِينَ وَ الْأَعْرَابِ هَلْ عَلَيْهِمْ تَقْصِيرٌ قَالَ لَا بُيُوتُهُمْ مَعَهُمْ».[5]

ملّاحین کسانی هستند که دائم در کشتی هستند و به این طرف و آن طرف می‌روند. اعراب یعنی بادیه‌نشین‌هایی که به تعبیر روایات، به‌دنبال محلّ مطر و باران می‌روند؛ زیرا باران که بیاید، آنجا منبت شجر است و درختان می‌روید و خوش‌آب‌وهوا است که در فارسی به آنها خوش‌نشین می‌گوییم و چه زندگی خوبی هم دارند. وابسته به چیزی نیستند، نه به مال دنیا و نه چیز دیگر؛ فقط تعدادی گاو و گوسفند و چیزهایی دیگر همراهشان دارند. تا هوا ناجور شد، به جای دیگر می‌روند. برخی از آنها هم جاهای معیّنی دارند که به آنجا می‌روند. گاهی در میانشان معلّم هم هست که به بچه‌هایشان تدریس می‌کند که او هم خودش جزو اعراب است.

در روایت این‌طور است که «سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَلَّاحِينَ وَ الْأَعْرَابِ هَلْ عَلَيْهِمْ تَقْصِير». باید اینها نماز را شکسته بخوانند و روزه نگیرند؟ «قَالَ لَا بُيُوتُهُمْ مَعَهُمْ». اینها خانه‌به‌دوش هستند و خانه‌شان همراهشان است.

روایت شش از باب یازده می‌فرماید: «وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِيِّ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: الْأَعْرَابُ لَا يُقَصِّرُونَ وَ ذَلِكَ أَنَّ مَنَازِلَهُمْ مَعَهُمْ.» [6] در روایت قبلی عبارت «بیوتهم معهم» بود، در اینجا «منازلهم معهم».

توضیحاتی لازم است که در جلسۀ آینده ان‌شاءالله توضیح بیشتری خواهیم داد. مطلب تا اینجا تمام شد.

خلاصه

تا اینجا یکی عنوان «الذی یختلف و لیس له مقام» و «لأنّه عملهم» بررسی شد. عنوان سوم و چهارم هم «بیوتهم معهم» و «منازلهم معهم» است که در روایات آمده است. موردهای سه و چهار، حکم واحد دارند. افرادی که خانه‌به‌دوش‌اند، نمازشان کامل است و روزه‌شان را هم باید بگیرند. مگر اینکه این افراد، گاهی سفری برای معالجه یا زیارت بروند. در این سفرها، نمازشان شکسته است و روزه را هم نباید بگیرند. پس این‌طور نیست که وقتی مصداق «بیوتهم معهم» شد، دیگر هیچ‌وقت نباید نمازش را شکسته بخواند. حتّی اگر چنین کسی می‌خواهد روزه‌اش را بخورد، از محلّی که «بیوتهم معهم» محسوب می‌شود، خارج می‌شود و به یک مسافرت هشت فرسخی می‌رود؛ چه در منطه‌ای که بیتش محسوب می‌شود، با زن و بچه باشد و چه تنها باشد.

... اگر سؤالاتی در زمینۀ بحث فقه هست، ما حتماً در خدمتتان هستیم.

سؤال: این منازلهم معهم یعنی منزلی که در کلّ سال آنجا باشد یا نه؟

جواب: ما اصلاً سنه و سال و ماه و اینها در روایت نداریم. مهم این است که بنایش بر این باشد که مثلاً همراه با خانواده‌اش این‌گونه باشد. یکی از طلاب عزیز -خدا حفظش کند- سال‌ها پیش آمد خدمت اخوی رحمةالله‌علیه و گفت من توان اجاره‌کردن خانه ندارم و زن و بچه‌ام هم گرفتار هستند و نمی‌توانم در اینجا بمانم. برای مزاجم هم بهتر این است که به جایی خوش‌آب‌وهوا بروم. یک جایی به من معرفی بکنید که به آنجا بروم و کار را در آنجا ادامه بدهم. ایشان جواب دادند: فعلاً ما چنین جایی نداریم که مردم از شما پذیرا باشند. شما می‌توانی خانه‌به‌دوش باشی. پرسید خانه‌به‌دوشی چیست؟ ایشان جواب داد: اگر نمی‌ترسی با چادر مسافرتی در هر جایی که خوش‌آب‌وهوا بود برو. به خانمت هم تدریس کن، زیرا خانمش تحصیل می‌کرد. فرزند هم که نداری و به‌راحتی می‌توانی این کار را بکنی، تا زمانی که بچه‌دار شوی. از همان اوّل هم که به این سفر می‌روی، نمازت کامل است. آن شخص هم از عشایر بود و آشنایی روحی با چنین زندگی‌ای داشت. او رفت و کتاب‌هایش را هم با خود برد. یک سال، شش ماه، این‌گونه زندگی کن. بعد که مشکل حل شد، می‌تواند برگردد و خانه اجاره کند. همین که عنوان خانه‌به‌دوشی بر او صدق کرد، نمازش را باید تمام بخواند.

سؤال: ...

جواب: مسافر شرعی چیست؟ شرایطی دارد. باید مسافت سفرش هشت فرسخ باشد؛ نیت داشته باشد؛ قصد ده روز ماندن در آنجا نداشته باشد. یک شرطش هم این است که عنوان «منازلهم معهم» و خانه‌به‌دوشی انتخاب نکرده باشد.

سؤال: ...

جواب: نه، اینها دو عنوان هستند. گاهی اوقات اصلاً بیتوته می‌کند و در آنجا می‌ماند و استقرار دارد، یک ماه، دو ماه، یا سه ماه، امّا گاهی دائماً منزل به منزل تغییر جا می‌دهد. اوّلی «بیوتهم معهم» است و دومی «منازلهم معهم».

 


[1] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج8، ص489، أبواب صلاة المسافر، باب12، ح4، ط آل البيت. وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَزَّكٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الثَّالِثِ ع أَنَّ لِي جِمَالًا وَ لِي قُوَّامٌ عَلَيْهَا وَ لَسْتُ أَخْرُجُ فِيهَا إِلَّا فِي طَرِيقِ مَكَّةَ لِرَغْبَتِي فِي الْحَجِّ أَوْ فِي النُّدْرَةِ إِلَى بَعْضِ الْمَوَاضِعِ فَمَا يَجِبُ عَلَيَّ إِذَا أَنَا خَرَجْتُ مَعَهُمْ أَنْ أَعْمَلَ أَ يَجِبُ عَلَيَّ التَّقْصِيرُ فِي الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ فِي السَّفَرِ أَوِ التَّمَامُ فَوَقَّعَ ع إِذَا كُنْتَ لَا تَلْزَمُهَا وَ لَا تَخْرُجُ مَعَهَا فِي كُلِّ سَفَرٍ إِلَّا إِلَى مَكَّةَ- فَعَلَيْكَ تَقْصِيرٌ وَ إِفْطَارٌ .
logo