1403/08/29
بسم الله الرحمن الرحیم
شروع سفر/صلاة المسافر /كتاب الصلاة
موضوع: كتاب الصلاة/صلاة المسافر /شروع سفر
معیار اندازهگیری مسافت سفر
روایات خاصی که دیروز تا حدّی بیان شد، این طور میفرمایند که وقتی بهاندازۀ «بریدین»[1] یا «مسیرة یومٍ»[2] -ما «یومین»[3] را حمل بر یوم کردیم- مسافرت کرد، باید نماز را شکسته بخواند. اگر سفرش اینگونه باشد که ثمانیة فراسخ یا چهار فرسخ رفت و برگشت (إیاباً و ذهاباً که جمعاً هشت فرسخ میشود) باید نمازش را شکسته بخواند.
در روایت ۲ از باب اوّل اینگونه آمده است: «وَ قَدْ يَخْتَلِفُ الْمَسِيرُ فَسَيْرُ الْبَقَرِ إِنَّمَا هُوَ أَرْبَعَةُ فَرَاسِخَ وَ سَيْرُ الْفَرَسِ عِشْرُونَ فَرْسَخاً وَ إِنَّمَا جُعِلَ مَسِيرُ يَوْمٍ ثَمَانِيَةَ فَرَاسِخَ» حکم الهی اینگونه جعل شده و روی مسیر یک روز آمده. وقتی هشت فرسخ شد، مسیر یوم هم همان است. دلیل را حضرت اینگونه فرمودند: «لِأَنَّ ثَمَانِيَةَ فَرَاسِخَ هُوَ سَيْرُ الْجَمَّالِ وَ الْقَوَافِلِ» یا در بعضی روایات «قطار» ذکر شده. وقتی شترها به هم وصل میشوند، نمیتوانند بیشتر از این بروند. مسیر یک روز آنها، برید و بریدین است؛ برید إیاباً و ذهاباً و یا بریدین. حیواناتی که مثل گاو، خیلی ملایم و کند حرکت میکنند، حساب نشده؛ یا اسب تندرو هم حساب نشده. سیر قوافل، ملاک است: «وَ هُوَ الْغَالِبُ عَلَى الْمَسِيرِ وَ هُوَ أَعْظَمُ السَّيْرِ الَّذِي يَسِيرُهُ الْجَمَّالُونَ وَ الْمُكَارُونَ».[4] اینهایی که شتر کرایه میدادند و یا شتربان بودند، میزانشان هشت فرسخ بوده، بهطوری که قطاری از شترها هشت فرسخ بروند. اینجاست که بحث تقصیر، فقط روی برید و بریدین آمده که میزانش هم معیّن بوده که بهصورت قطار حرکت میکنند.
در تعبیر دیگر فرمودند: «وَ إِنَّمَا وُضِعَ عَلَى سَيْرِ الْقِطَارِ».[5] ... یعنی وقتی شترها وقتی بهصورت قطاری راه میروند، بحث تقصیر روی این سیر معیّن رفته است. این میزان حرکتکردن، یک حرکت طبیعی است.
شروع سفر از قریه یا شهر کوچک
در روایت ۸ باب ۱ اینگونه است: «عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُسَافِرِ فِي كَمْ يُقَصِّرُ الصَّلَاةَ فَقَالَ فِي مَسِيرَةِ يَوْمٍ وَ ذَلِكَ بَرِيدَانِ وَ هُمَا ثَمَانِيَةُ فَرَاسِخَ».[6] این حیواناتی را که سوار میشدند، اگر مسافرت از قریه باشد، چندان فرقی ندارد که از منزل حساب کنیم و چه از آخرین خانهای که در محلّۀ او دیده میشود، خیلی فرقی نمیکند و چیز جزئی است. عمده این است که مصداق مسافر حساب بشود، چه از منزل حساب بشود و چه از بیرون قریه. ممکن است اینها را عرفاً یک مصداق حساب بکنیم؛ لذا اگر فاصله در منزل و محله و شهر، کم باشد، اینکه از منزل یا از قریه برای سفر خارج شود، صدق سفر میکند. این مشکلی نیست.
شروع سفر از شهر بزرگ
ولی اگر شهری مثل اصفهان، شهر بزرگی است، برای رسیدن از منزل تا بیرون شهر، فاصله زیادی را باید بپیماید؛ مخصوصاً اگر منزلش در شرق شهر باشد و از غرب شهر بخواهد خارج شود و سفرش آغاز شود. این مسافت، همه در شهر خود او طی میشود. اگر این مسافت را جزء مسافت سفر حساب کنیم، خیلی میشود؛ از آن سر شهر باید حرکت کند تا به طرف دیگر شهر برسد و از آن خارج بشود و بعد از آن از حدّ ترخّص خارج بشود، مسافت زیادی میشود و این را نباید جزء سفر حساب کند. قاعدتاً اینچنین مواردی را باید بگوییم از شهرش بیرون برود. تا از شهر بیرون نرفته نمیتوانیم او را مسافر بدانیم و عنوان مسافر بر او صدق نمیکند. اگر بخواهیم مسافتی را که در شهر طی میکند، جزء مسافت مسافرت بهشمار بیاوریم، این دلیل محکمی میخواهد. به چه دلیلی این را جزء مسافت حساب بکنیم، با اینکه هنوز در شهر خودش است؟! روایت میفرماید «من مصره»[7] (وقتی از شهرش حرکت کند) معلوم میشود که کلیتی است که از لحاظ عرفی باید صدق مسافرت بکند، و الا اگر در شهرش باشد، عرف میگوید در شهرش است؛ چنانچه در جایی که با مترو میروند، سوار مترویی در شهر خودش میشوند و به گاراژی که در خارج از شهر است میروند که نوعاً امروزه گاراژهای عمومی در خارج از شهرها قرار دارند که ایاب و ذهابها در شهر انجام نشود. ]در مسیر برگشت[ وقتی به پایانه رسیدند، باید یک وسیلۀ دیگری بگیرند تا به منزل بروند. تقریباً امروز اینطور شده که با مترو یا ماشین دیگری باید خود را به محلّ اتوبوسهای مسافرتی برساند. این یک امر بسیار مهمّی است. چطور میشود یک نفر را مسافر حساب کنیم، در حالی که هنوز در شهرش هست؟!
در همین مثال اصفهان که گفتیم، شخص از شرق اصفهان حرکت میکند، یا از طریق کمربندی -که کمربندی هم حدّ ترخّص نیست- یا مستقیم از وسط شهر خود را به غرب شهر میرساند و از آنجا سوار وسیلۀ دیگری میشود تا به مسافرت برود. تا وقتی در خود اصفهان است، چطور او را مسافر بدانیم، با اینکه مسافت زیادی را در خود شهر باید طی کند؛ ممکن است سه یا چهار فرسخ در وطن حرکت کند. این را چطور جزء مسافت حساب کنیم و بگوییم «همینکه از خانه یا محلّه خارج شد، مسافر است»؟! عرف میگوید که او هنوز در شهر خودش است و خارج نشده.
شروع سفر از کجاست؟
آیا متراژ و میزان را از دیوارهای شهر حساب بکنیم یا از زمان ترخّص و بگوییم سفر از جایی آغاز میشود که دیوارهای شهر را نمیبیند و اذان را نمیشنود؟ اینکه نماز از اینجا قصر میشود یا اینکه موقع برگشت، وقتی به اینجا رسید، دیگر نمازش تمام است، معلوم میشود، که ملاکْ حدّ ترخّص است و هشت فرسخ را باید از حدّ ترخّص حساب کند. اگر اینجور باشد، با بسیاری از روایات دیگر سازگاری دارد و میشود این را قبول کرد که اصلاً مسافرت از حدّ ترخّص شروع میشود؛ یعنی وقتی از حدّ ترخّص گذشت و دیگر دیوارهای شهر را ندید، سفر او شروع میشود.
یک وقت اینطور حساب میکنیم که بگوییم شروع سفر از دیوارهای آخر شهر است، ولی از بعد از حدّ ترخّص باید نمازش را شکسته بخواند. آخرین دیوار شهری، شروع مسافت سفر حساب میشود و دیگر میگوییم که از شهر و محلّش خارج شده است. همۀ روایاتی که منزل یا محلّه دارد را به شهر بر گرداندیم؛ ولی اگر قریۀ کوچکی است که تا از خانه در میآید به آخر قریه میرسد، ترخّصش خیلی مشکلی ندارد.
یک کسی از بزرگان ما مطلب را اینجور ذکر کرده که ترخّصها فرقی نمیکنند؛ یعنی چه روستا باشد و چه شهر بزرگ باشد. مهم این است که دیوار شهر را نبیند و اذان را نشنود؛ فرقی ندارد که شهر بزرگ باشد یا قریۀ کوچک. ملاک طبق روایات، تواری[8] است؛ یعنی از محل و شهرش دور بشود.
این مطلب را چطور از مجموعۀ روایات با تعابیر «بریدان»، «مسیرة یوم» یا «مسیر یومٍ و لیلة»[9] -که همۀ این روایات به یک چیز بر میگردد- استفاده میکنیم؟
سؤال: برجهای بلند، غیرمتعارف است و لحاظ نمیشود؟
جواب: بله، لحاظ نمیشود. اگر یک ساختمان مثلاً صد طبقه باشد، همان طبقۀ پایینش ملاک است که دیده نشود.
بررسی میزان شروع سفر در روایات
از میان همۀ روایات، فقط «ثمانیة فراسخ» و «مسیرة یوم» معیّن شده. چیز دیگری نمیتوانیم به آن اضافه کنیم. پس «مِن منزله»[10] یعنی محلّ نزول که همان محل قریه یا شهرش حساب میشود. در بعضی روایات، تعبیر «من مصره» هم دارد. چطور این را تمام کنیم که از جهت دلیل، محکم باشد که مکان شروع سفر را به آن معنا حساب کنیم؟ مثلاً در روایت ۸ اینطور دارد: «عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُسَافِرِ فِي كَمْ يُقَصِّرُ الصَّلَاةَ فَقَالَ فِي مَسِيرَةِ يَوْمٍ وَ ذَلِكَ بَرِيدَانِ وَ هُمَا ثَمَانِيَةُ فَرَاسِخَ».[11] فقط همینطور تفسیر شده.
در روایت دیگر هم اینطور از امام صادق علیهالسلام نقل شده: «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام فِي كَمْ يُقَصِّرُ الرَّجُلُ قَالَ فِي بَيَاضِ يَوْمٍ أَوْ بَرِيدَيْنِ»؛[12] یعنی روشنایی یک روز. روزهای تابستان کوتاه و بلند میشوند؛ لذا باید حدّ وسط روز را معیار قرار داد. چون در تابستان هم که هوا گرم است، نمیتوانند کلّ ساعات روشنایی را مسافرت کنند. یک مقداری استراحت میکنند و صبر میکنند. میزان، یک روز معتدل است؛ «أو بریدین» امّا سؤال اینجاست که مبدأش را باید از کجا حساب کنیم؟ یا کسانی که در مکّه و مدینه هستند، وقتی به منزلشان رسیدند، آثار وطنی برایشان حساب میشود. در آنجا هم همینطور است؛ در روایت آمده «أربع و عشرین میلاً»[13] که حضرت به این میزان اشاره میکنند، که بین کوه عیر و وعیر معیّن شده،[14] اینها بیرون از شهر است، نه داخل شهر. پس معلوم می شود که تا داخل شهر هستند، این جزء مسافت بهشمار نمیآید؛ امّا اینچنین روایتی داریم که «دخل اهله»[15] داخل به اهلش بشود؛ دخول به اهل یا خروج از اهل. شاید بتوانیم این را اینطور بگوییم که تا کسی داخل وطنش شد، بر اهلش وارد شده. اهل را اعم از اهل خانه و اهل محل و شهر میگیریم. همینکه وارد اصفهان شد یعنی وارد بر اهل خودش (اصفهانیها) شد. کلّ آن شهر، محلّ او حساب میشود و وقتی به شهر رسید، کفایت میکند.
شاهد
در روزه هم آقایان میگویند که وقتی به حدّ ترخّص رسید، روزهاش صحیح است. اگر پیش از ظهر به حدّ ترخّص رسید -یعنی به اهلش رسید- این اگر جزء سفر باشد، مسافر حساب میشود. چطور اینطرف قضیه برای آقایان خوب روشن شده و نظر قطعی دادهاند که وقتی به حدّ ترخّص رسید، یعنی به شهرش و اهلش رسیده و روزهاش صحیح است؟!
سؤال: ...
جواب: بعضی از آنها خوب است.
عرف و تعیین شروع سفر
در این روایات، مقدار و متراژ سفر را ذکر نکردهاند. به نظر من، بهترین استدلال ما، عرف است. عرف از کجا او را مسافر حساب میکرده؟ عرف از قدیم، هشت فرسخ را چطور محاسبه میکرده؟ با بیانی که دیروز ذکر کردم، در گذشته وقتی مؤمنی را تشییع میکردند، یا به استقبال کسی که وارد میشد، میرفتند، تا حدود ترخّص شهر میرفتند؛ میزانش هم همینطور است که در شهرهای مختلف -مانند یزد- میبینیم و جایش هم معیّن است که تا آنجا میآمدند.
پس این مقدار را جزء مسافت سفر حساب نمیکنیم، و قبلش هم هر چقدر در شهر حرکت کند، جزء مسافت سفر نیست. اگر در شهر بزرگ باشد و داخل شهر را هم جزء مسافت بیاوریم، هنوز به حدّ ترخّص نرسیده، ممکن است سفر هشتفرسخی محقّق بشود.
سؤال: ...
جواب: بله، اصلاً جور در نمیآید که وقتی در وطن خودش است، او را مسافر بدانیم. این یک چیز نامعهودی است. قهراً باید به آخر شهر برگردانیم.
دو نظر دربارۀ شروع سفر
در اینجا دو نظر وجود دارد:
نظر اوّل: یکی اینکه ایشان فرمودند که آخرین دیوار شهر را اوّل مسافت شهر قرار بدهیم. از اینجا تا حدّ ترخّص -چه موقع ورود و چه موقع خروج- ملحق به وطن حساب میشود. از حدّ ترخّص که خارج شد، برای او جایز است که افطار کند و نمازش را هم باید شکسته بخواند.
نظر دوم: نظر دیگر این است که محدودۀ ترخّص را هم جزء وطن بدانیم؛ یعنی ترخّص، میزان وطن است. این را آقایان فقهاء قدر مسلّم حساب کردهاند که اگر کسی میخواهد روزه بگیرد و نماز تمام بخواند، وقتی در مسیر [برگشت] به حدّ ترخّص رسید، نمازش تمام است و روزهاش هم صحیح است. اگر این درست است، چرا دو عنوان درست کنیم؟! دلیل محکمی نداریم که بگوییم مبدأ شروع سفر، از آخرین خانۀ آنجا حساب میشود. در اینجا فقط ملاک عرفی درست است. من اینطور میفهمم که وقتی شخص هنوز به حدّ ترخّص نرسیده، مردم به او مسافر نمیگویند. کسی که در کمربندی شهر حرکت میکند، ولو کمربندی طولانی باشد و از این سر شهر وقتی وارد کمربندی میشود تا به طرف دیگر شهر -که ترمینال در آنجا قرار دارد- برسد، هشت فرسخ بشود، امّا کسی او را مسافر نمیداند. خیلی اوقات برای اینکه زودتر به آخر شهر برسند، از کمربندی میروند. از حدّ ترخّص که خارج نشده؛ کمربندی هم تقریباً جزء شهر حساب میشود. پس اینکه مبدأ سفر را کجا قرار دهیم، دلیل محکمی برای آن نداریم.
روایت شمارۀ ۴ را میخوانم که شاید بعضی از علماء به آن تمسّک کردهاند: «الْمَرْوَزِيِّ قَالَ قَالَ الْفَقِيهُ علیهالسلام التَّقْصِيرُ فِي الصَّلَاةِ بَرِيدَانِ أَوْ بَرِيدٌ ذَاهِباً وَ جَائِياً وَ الْبَرِيدُ سِتَّةُ أَمْيَالٍ وَ هُوَ فَرْسَخَانِ فَالتَّقْصِيرُ فِي أَرْبَعَةِ فَرَاسِخَ فَإِذَا خَرَجَ الرَّجُلُ مِنْ مَنْزِلِهِ يُرِيدُ اثْنَيْ عَشَرَ مِيلًا وَ ذَلِكَ أَرْبَعَةُ فَرَاسِخَ ثُمَّ بَلَغَ فَرْسَخَيْنِ وَ نِيَّتُهُ الرُّجُوعُ أَوْ فَرْسَخَيْنِ آخَرَيْنِ قَصَّرَ وَ إِنْ رَجَعَ عَمَّا نَوَى عِنْدَ مَا بَلَغَ فَرْسَخَيْنِ وَ أَرَادَ الْمُقَامَ فَعَلَيْهِ التَّمَامُ وَ إِنْ كَانَ قَصَّرَ ثُمَّ رَجَعَ عَنْ نِيَّتِهِ أَعَادَ الصَّلَاةَ».[16]
آقایان در این روایت، گیر کرده و هرکدام یکجوری حمل کردهاند؛ یا گفتهاند که به یک قول شاذ بر میگردد، با اینکه ما میبینیم مخالف با نصوص کثیره است. ملاحظه میفرمایید که آخر روایت را گفتهاند که ممکن است بعضی از کلماتش برای راوی باشد، نه نظر امام علیهالسلام.[17] ...
این روایت را در بحثها آوردهاند. عمدهاش «إِذَا خَرَجَ الرَّجُلُ مِنْ مَنْزِلِهِ» است که با آن کار داریم و با بقیۀ عبارات آن کاری نداریم. آیا شروع سفر، با خروج از منزل است؟ در شهرهای بزرگ، تا به ترمینال خارج از شهر برسند، مسافت خیلی زیادی را باید طی کنند. عرف اینها را مسافر حساب نمیکند. به نظرم باید تمام این موارد را به عرف برگردانیم و در «ذاهبا و جائیاً» و «بریدین» مبدأشان را باید از همان حدّ ترخّص حساب کنیم. بین این دو حکم که یا آخرین دیوار شهر را شروع سفر حساب کنیم و میزان ترخّص را جزء سفر بدانیم؛ یا اینکه محدودۀ ترخّص را جزء وطن حساب کنیم؛ زیرا وقتی کسی میخواهد روزه بگیرد، میگویند اگر به حدّ ترخّص رسید، روزهاش صحیح است.
سؤال: عرفاً محسوب میشود یا شرعاً؟ ...
جواب: این را هنوز گیر داریم. این مطلب را قبلاً گفتیم که یکی از بزرگان حرفش این است که حدّ ترخّص، تفاوتی ندارد؛ چه قریه کوچک باشد، و چه شهر بزرگ باشد، ترخّصشان فرقی ندارد.
سؤال: آیا حدّ ترخّص ملحق به شهر است یا جزء شهر؟
جواب: بالأخره مردم کسی را مسافر حساب میکنند که از حدّ ترخّص خارج شده باشد؛ یعنی عرفیتش این است که تا در محدودۀ ترخّص است، به او مسافر نمیگویند. از ترخّص که خارج شد، مسافر محسوب میشود.
سؤال: از حدّ ترخّص که خارج شد، دیگر یقین حاصل میشود که مسافرت رفته و بر نمیگردد.
جواب: بله.
در یک روایت، اینطور آمده -نسبت به روایت قبلی، یک بخشی اضافه دارد- که روایت ۱۲ باب ۱ است: «وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ مِثْلَهُ وَ زَادَ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله خَرَجَ إِلَى ذِي خُشُبٍ فَقَصَّرَ وَ أَفْطَرَ» اگر بیشتر از هشت فرسخ هم باشد، تعیین مطلب نمیشود. «قُلْتُ وَ كَمْ ذِي خُشُبٍ قَالَ بَرِيدَانِ».[18] مبدأش کجاست؟ شاید از حدّ ترخّص آنجا که خارج میشد تا ذیخشب، هشت فرسخ بشود. معلوم است که از شهر که خارج بشوند تا به ذیخشب برسند، سفر هشتفرسخی است، امّا میزانش را اگر حساب کنیم، معلوم میشود که از بعد از حدّ ترخّص تا آنجا را حساب کردهاند؛ البته باید از نزدیک حساب کرد، که چون محدودۀ شهرها نسبت به زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تغییر کرده، امکانش وجود ندارد. در هر صورت این «إلی ذی خشب» مشکلی را برای ما حل نمیکند؛ امّا برخی به آن استناد کردهاند.
«سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُسَافِرِ فِي كَمْ يُقَصِّرُ الصَّلَاةَ فَقَالَ فِي مَسِيرَةِ يَوْمٍ وَ هِيَ ثَمَانِيَةُ فَرَاسِخَ الْحَدِيثَ»[19] هشت فرسخ باید برود. این ملاکش به عرف بر میگردد. عرف باید بگوید که او هشت فرسخ رفت. این یک مسئلۀ جدیای است که عرف هشت فرسخ را از کجا حساب میکند؟ تصوّر ما این است که میزان را باید عرفی حساب کنیم. عرفْ آنجایی را شروع مسافرت میداند که شخص از شهر یا قریهاش خارج شده باشد. بعد از بیرونرفتن، میگویند که هشت فرسخ برود؛ لذا تصوّر میکنیم که هشت فرسخ زمانی شروع میشود که از حدّ ترخّص بگذرد و این مسئله از دور از ذهن نیست و از مسائلی است که عرفیت دارد.
سؤال: حدّ ترخّص با بلد فرق دارد. ...
جواب: فقهاء همین را فهمیدهاند که شما میگویید. من میخواهم بگویم که مسافر، کی صدق میکند؟ عرف چه زمانی مسافرت حساب میکند؟ از وقتی که دیوار را نمیبیند و صدای اذان را نمیشنود، مسافر حساب میشود. بریدین را باید از اینجا حساب کنیم. دلیلی نداریم بر اینکه همینکه از آخرین دیوار شهر عبور کرد، مسافر بشود. اگر دلیلی هست، ما تسلیم میشویم.
سؤال: برای حدّ ترخّص، چه دلیلی داریم؟
جواب: در خود روایت آمده که از زمانی که دیوار شهر را نمیبینید یا اذان را نمیشنوید، نمازتان را شکسته بخوانید. عرفیت هم بر همین است و احکام هم بر همین بار میشود.
...
روایت میگوید وقتی سفرتان بهاندازۀ بریدین بود، نمازتان را شکسته بخوانید؛ امّا سؤال اینجاست که از کجا باید بریدین را حساب کرد؟ ظاهراً این را باید به یک میزان عرفی بر گردانیم و از طریق میزان عرفی باید آن را محکم کنیم.
... تشییع را هم ذکر کردیم که وقتی به تشییع مؤمن میرفتند، نوعاً تا حدّ ترخّص میرفتند. بعد که از آنجا رد میشد، میگفتند او مسافر است. برای استقبال هم تا حدّ ترخّص میرفتند.
سؤال: از لحاظ عقلی هم میتوانیم بعد از حدّ ترخّص حساب کنیم. همانطور که موقع برگشت، حدّ ترخّص را جزء وطن حساب میکنیم، در مسیر رفت هم همینطور حساب کنیم.
جواب: احسنت.
سؤال: محدودۀ ترخّص، شهر حساب نمیشود.
جواب: مسافر از کی صدق میکند؟ وقتی از حدّ معیّن خارج شود، مسافر میشود. نمیشود بگویید یک محدودهای است که اسم سفر دارد، ولی آن شخص مسافر نیست. هرگاه سفر آغاز شود، او هم مسافر میشود.
سؤال: امروز وقتی میخواهند هشت فرسخ را حساب کنند، از آخرین نقطۀ شهر تا مقصد را حساب میکنند.
جواب: عیبی ندارد. شما اگر میخواهید اینطور با ما همراهی کنید، ما حدّاکثر میگوییم که یک اصطلاح جدیدی شده که میزان فاصلۀ دو شهر را حساب میکنند. این عرف فعلی است؛ امّا در گذشته اینطور نبوده و کسی را مسافر حساب میکردند که سفرش آغاز بشود. این دوتا را نمیتوانیم از هم جدا کنیم. مسافربودن با سفر، قرین هم هستند. دلیلی برای جدابودن اینها از هم نداریم. وقتی مسافر حساب بشود، سفر از همانجا شروع میشود.
بله، حکم اینکه میتواند نماز را تمام یا شکسته بخواند، با حدّ ترخّص سنجیده میشود، همینطور که الآن سر زبانهاست. این اشکالی ندارد؛ ولی بالأخره باید معیّن شود که سفر از کجا شروع میشود. میزان سفر را باید معیّن کنیم.